1-1- بیان مساله:
در یکی دو دهه اخیر بنیادگرایی و فرقهگرایی مذهبی در پاکستان از رشدی چشمگیر برخوردار بوده است؛ به طوری که این کشور امروزه به مرکز بنیادگرایی و افراطیگری در آسیا شهره است. یکی از جلوههای افراطیگری در پاکستان، شکلگیری گروهی است که به اصطلاح طالبان پاکستان یا تحریک طالبان پاکستان نامیده میشود. این گروه به لحاظ ریشهها، ایدئولوژی و جهتگیری عینی پیچیدگی خاص دارد و با القاعده و طالبان افغانستان از منظر تشکیلاتی و فکری گره خورده است (احمدی، 1391). دیدگاه معمول دربارهی طالبان بسیار ساده نگرانه است بدین دلیل که آن سازمان قادر بوده است پایههای خود را بر شبکههای قومی خویشاوندی بنا نهد (توماس اچ، 2007). با نگاهی گذرا به ساختارهای جامعه پاکستان به این نتیجه خواهیم رسید که شرایط جامعه خود مهیاکننده ظهور و رشد جنبشها از جمله طالبان بوده است.
در واقع از زمان تأسیس کشور پاکستان به مثابه سرزمینی اسلامی در سال1947 و انتخاب نام جمهوری اسلامی برای این کشور در نخستین قانون اساسی سال1956، مذهب، هویت و دمکراسی در آن به هم پیچیده و گره خوردهاند. حکومتهای نظامی و غیرنظامی، احزاب سیاسی مذهبی، سکولار و جنبشهای با موضوعات و منابع مختلف، برای افزایش سطح مشروعیت و حمایت از منافع سیاسی، اقتصادی و طبقاتی خود از اسلام استفاده کردهاند. در پاکستان اسلام به طرق مختلفی برای مشروعیت بخشی به حکومت و اپوزیسیون و همین طور عقلانیسازی دامنهی انتخابها از دموکراسی گرفته تا اقتدارگرایی دینی وسیاسی، مورد بهرهبرداری قرارگرفته است. پاکستان در سرتاسر تاریخش دست به گریبان معنای هویت اسلامیاش بوده است. مروری بر نقش اسلام در پاکستان نشاندهندهی کاربردهای متنوع و اغلب متعارض از اسلام، پیوند آن با ادعاهای دموکراتیک و در اغلب موارد توان بالقوهی آن برای ایجاد تفرق به جای وحدت است. در دورهای که بسیاری نگران اسلام سیاسی و سازگاری آن با دموکراسیاند، پاکستان الگویی از نقش دین در مهندسی حکومت برای دولتسازی و همچنین توان سازمانهای اسلامی برای مشارکت در نظام سیاسی ارایه میکند. رابطهی اسلام و دموکراسی در پاکستان اغلب صوری بوده تا جوهری، و متأثر از واقعیتهای سیاسی بوده است تا نیرویی ناظر و کنترلکننده (اسپیزیتو، 1392). این کشور از آغاز تاکنون مهد پرورش جریانهای اسلامی بوده است. در واقع، ساختارهای مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، جغرافیایی و…در کنار عوامل بیرونی به مثابه شرایط تسهیلکننده ظهور این پدیده بودهاند.
شرایط موجود در جامعهی پاکستان از جمله شکست طرح دولت و جامعه اسلامی، شرایط اسفبار اجتماعی و اقتصادی، متغیرهای ژئوپلیتیک، نقش اختلافات قومی و فرقهای و نسلی از مردان
جوان ناراضی که در سیستم مدارس سنتی غیرمنعطف درس خوانده بودند؛ همگی باعث تسریع در روند شکلگیری این گروه شدند. با توجه به شرایط محیطی، ساختاری و سطح توسعه مناطقی از پاکستان که پناهگاه و محل ظهور گروه طالبان پاکستان است (شمال وشمال غربی پاکستان)، افزایش سطح توقعات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مردم در این منطقه و عدم تغییر وضع موجود و نبود امکانات مقتضی باعث بروز ناامیدی در بین افراد جوانی شد که اکثرشان در مدارس مذهبی تحصیل میکردند. این احساس ناامیدی در بین این افراد به عنوان جرقهای بود که آتش خشم آنها را روشن کند. حمایتهای مختلف درونی و بیرونی از جنبش طالبان به مثابهی سوختی بود که این آتش را شعلهور تر و پایههای آن را تثبیت کرد (احمدی، 1391). در واقع ساختارها و نهادهایی که ما مسلم و طبیعی میپنداریم خود محصول مجموعهای از فرایندهای اجتماعی پیچیده است و همیشه باید نهادهای امروز و از جمله طالبان پاکستان را در ساختارهای بنیادین این جامعه جستجو کرد. تحقیق حاضر درنظر دارد که شکلگیری و قدرتگیری طالبان پاکستان را در بستر روابط زمینهمند داخلی و خارجی بررسی نماید و ریشههای پدیده مزبور را در دل دلایل تاریخی جستجو نماید.
1-2- اهمیت وضرورت تحقیق:
اهمیت موضوع فوق و انگیزهی اینجانب از انتخاب این موضوع، بررسی جنبش طالبان و عوامل بسترهای بوجود آورنده آن در پاکستان و ساختار داخلی و عملیاتی این گروه که در جستار پیشرو تجزیه و تحلیل میشود؛ میتواند درآینده نظم وامنیت داخلی پاکستان و به تبع آن بر کل منطقه تأثیرگذار باشد وآن را به چالش بکشد. علاوه بر این مسئله، تازگی موضوع و به روز بودن آن نیز عامل دیگری بوده است که این موضوع را برای پایاننامه انتخاب نمایم. البته لازم به ذکراست که علاقهمندی محقق به مسایل جنبشهای اسلامی معاصر مزید بر علت شده است تا در جهت شناخت این جنبشها تلاشی شده باشد. تاریخ پرفراز و نشیب پاکستان و جنبشهای اسلامی درآن همواره مسیری از تعارض و رقابت را به همراه داشته است. این وضعیت به عنوان یک مسئله مهم در روابط منطقهای و حتی بینالمللی به صورت یک نیاز تشخیص داده شد. ازطرفی به دلیل همسایگی پاکستان با جمهوری اسلامی ایران و تأثیر جنبشهای بنیادگرا در مرزهای ایران بر امنیت ملی کشورمان، شناخت ساختار قدرت و جریانشناسی این جنبشها از اهمیت زیادی برخوردار است.
1-3- اهداف تحقیق:
اهداف اصلی تحقیق:
شناخت علل و عوامل مؤثر بر شکلگیری طالبان پاکستان؛
اهداف فرعی تحقیق:
زمینههای تاریخی افراطگرایی در پاکستان؛
تأثیر آموزههای سلفی بر شکلگیری طالبان پاکستان؛
شناخت علل و عوامل مؤثر بر شکلگیری طالبان پاکستان؛
بررسی زمینههای تاریخی افراطگرایی در پاکستان؛
1-4- سوالات تحقیق:
سوال اصلی پژوهش:
علل و عوامل مؤثر بر شکلگیری و رشد طالبان پاکستان چه بوده است؟
سوالات فرعی پژوهش:
زمینههای تاریخی شکلگیری گروه طالبان پاکستان کدامند؟
تأثیر آموزههای سلفی بر شکلگیری و رفتار طالبان پاکستان چیست؟
روابط طالبان پاکستان با گروههای بنیادگرای افراطی از قبیل القاعده چگونه است؟
1-5- فرضیات تحقیق:
فرضیهی اصلی تحقیق:
ترکیب سنتهای فرهنگی و قومی پاکستان با مذهب اسلام در کنار استفاده ابزاری از دین توسط دولت و دخالتهای خارجی از عوامل اصلی ظهور و قدرتگیری طالبان در پاکستان بوده است.
فرضیات فرعی تحقیق:
درکنارعوامل بیرونی، از جمله، تأثیرپذیری از طالبان افغانستان و کمکهای مالی عربستان در گسترش مدارس مذهبی پاکستان، ایدئولوژیهای وهابیت و دیوبندی، ماهیت قومی و فرقهای، وضعیت مناطق قبایلی، ازعوامل تاریخی شکلگیری طالبان پاکستان محسوب میشوند. درواقع، تاکید بر سیره سلف صالح از اصحاب و تابعین مبنای آرای سیاسی و افکار دینی طالبان را تشکیل می دهد و عمل خود را مطابق با سنت و صحابه میدانند و برروی سلفیه سیاسی- جهادی تاکید ویژهای دارند. با وجود این ریشههای تفکرات طالبانیسم بر بستر اندیشهی سلفی استوار است، که در آن، مکتب دیوبندی و وهابیت تأثیرعمیقی دارند.
این جنبش، با گروههای افراطی از جمله سپاه صحابه، جیش محمد و حرکت المجاهدین ارتباط تنگاتنگی دارد و همچنین این گروه برخی مواقع در مأموریتهای برون مرزی با القاعده همکاری میکند و با القاعده و طالبان افغانستان از منظر تشکیلاتی و فکری گره خورده است.
1-6- پیشینهی تحقیق:
1-6-1- محمد جعفر جوادی ارجمند در پژوهشی که در سال1387تحت عنوان: «تحرکهای طالبان و تأثیر آن در روابط پاکستان، افغانستان و آمریکا» صورت گرفته و در مطالعات اورسیای مرکزی، مرکز مطالعات عالی بینالمللی شماره 3 به چاپ رسیده است، آورده است: ازجنگ سال 2001 و سرنگونی رژیم طالبان در افغانستان، بقایای طالبان در پاکستان و افغانستان به فعالیت ادامه دادند. در واقع با پیدایش دوباره طالبان در نواحی مختلف افغانستان، محیط کشورهای پاکستان و افغانستان به صحنهی رویارویی طالبان با این دولتهاتبدیل شده است. نیروی طالبان پیشرفت خود را مدیون سه عامل پول، سلاح و ایدئولوژی بودند. به طور اساسی نقش پاکستان در بوجود آمدن طالبان، میتوان به این متغیرها اشاره کرد: نقش سازمان امنیت ارتش (آی اس آی) پاکستان، نقش جمعیت علمای اسلامی پاکستان، تشکیل سپاه صحابه و منافع پاکستان در ترانزیت کالا از افغانستان به مناطق آسیای مرکزی.
1-6-2- ولی نصر در پژوهشی که در سال2000م تحت عنوان: «روابط بین المللی یک جنبش اسلامگرا- مورد جماعت اسلامی پاکستان» که در شورای روابط خارجی نیویورک چاپ گردیده است، آورده است: ایدئولوژی اسلامگرایی بر اتحاد اسلامی در سرتاسر مرزهای ملی تأکیدمیکند، اما در سالهای اخیر براساس الگوی سیستم ملت- حکومت اداره شده است. هر چقدر ایدئولوژی بر روشهای اسلامگرایی در مباحث بین المللی اثر داشته باشد، در نهایت مشروط بر دستورات سیاسی داخلی است. پاکستانیها به طور کلی از سیاست خارجی طرفدار غرب حکومتشان ناراضی میباشند.
1-6-3- حسین مسعودنیا در پژوهشی که در سال 1388 تحت عنوان: «بررسی علل رفتارخشونت آمیزنیروهای اسلامی درپاکستان باتاکیدبرطالبانیسم» صورت گرفته و در شماره 9 دو فصلنامه علمی- پژوهشی دانش سیاسی به چاپ رسیده آورده است: یکی از ویژگیهای بارز جهان اسلام از آغاز دهه 1350 ش به بعد رویکرد مجدد برخی از گروهها به اسلام و شکلگیری جنبشهایی بوده است که توسط پژوهشگران غربی به آنها عنوان بنیادگرایی داده شده است. رفتار سیاسی گروههای اسلامگرا در منطقه خاورمیانه از رفتار خشونتآمیز تا مسالمت آمیز در نوسان بوده است.
پاکستان نیز از جمله کشورهایی است که جایگاه مهمی در موضوع اسلام سیاسی دارد. اهمیت این کشور در این موضوع از یک طرف، به دلیل نقش اسلام وگروههای اسلام در تحولات سیاسی پاکستان و از سوی دیگر، به دلیل فراهم ساختن بستر مناسب برای شکلگیری و رشد تفکرات بنیادگرایی از نوع طالبانیسم در این کشور و صدور آن به کشورهای همسایه است. به نظرمیرسد محیط اجتماعی پاکستان، نقش اسلام در تحولات سیاسی این کشور، فعالیت طرفداران مکتب دیوبندی، وجود مدارس مذهبی و نقش قدرتهای خارجی به ویژه عربستان از عمدهترین دلایل رشد اسلام سیاسی رادیکال درپاکستان است.
1-6-4- سیمون راس و لنتاین در پژوهشی در 8 سپتامبر 2009 تحت عنوان: «گروه تحریک طالبان پاکستان: ایدئولوژی و باورها» که در واحد تحقیقات امنیتی (PSRU) چاپ گردیده است، آوردهاند: طالبان پاکستان، یک گروه فراگیر از جناحهای مختلف طالبان در وزیرستان جنوبی و از مناطق قبیلهای «فتا» پاکستان است و برای بازگشت خلافت و استقرار شریعت در تلاش میباشند و دشمنی خاصی نسبت به ایالات متحده آمریکا دارند و اعتقادشان براین است که تنهاحکم جهاد است که میتواند صلح را به ارمغان آورد و این جهاد، جهانی است. ایجاد سیستم شریعت در سراسر جهان ازاهداف این جنبش میباشد.
1-6-5- حمید احمدی در پژوهشی که در سال1390در دانشگاه تهران با عنوان: «طالبان پاکستان، علل پیدایش، ماهیت و چالشهای امنیتی» صورت گرفته و در فصلنامه سیاست، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی در بهار 1391 چاپ گردیده، آورده است: در یکی دو دهه اخیر بنیادگرایی و فرقهگرایی مذهبی در جنوب آسیا از جمله پاکستان از رشدی چشمگیر برخوردار بوده است؛ به طوریکه این کشور امروزه به مرکز بنیادگرایی و افراطیگری در آسیا شهره است. یکی از جلوههای افراطیگری در پاکستان، شکلگیری گروهی است که به اصطلاح طالبان پاکستان یا تحریک طالبان پاکستان نامیده میشود. این گروه به لحاظ ریشهها، ایدئولوژی و جهتگیری عینی پیچیدگی خاصی دارد و با القاعده و طالبان افغانستان از منظرتشکیلاتی و فکری گره خورده است. بر همین اساس، عوامل و بسترهای بوجود آورنده طالبان پاکستان و ساختار داخلی و عملیاتی این گروه میتواند در آینده و نظم و امنیت داخلی پاکستان و به تبع آن به کل منطقه تأثیرگذار باشد و آن را به چالش بکشاند.
1-6-6- نوذر شفیعی و زهرا محمودی در پژوهشی که در سال 1391 در دانشگاه اصفهان تحت عنوان: «واکاوی دلایل اهمیت پاکستان در جنگ علیه تروریسم» صورت گرفته و در فصلنامه آسیای
مرکزی و قفقاز شماره 78 به چاپ رسیده، آمده است: ارتباط مدارس مذهبی افراطی پاکستان با طالبان و جایگاه این مدارس در گسترش آموزههای افراطی نفوذ و حضور طالبان و سایر تروریستها در مناطق خود مختار قبیلهای پاکستان، ارتباط گروهای تروریستی پاکستان با طالبان و القاعده، پیوندهای موجود میان سازمان امنیت و اطلاعات ارتش پاکستان با گروههای تروریستی و طالبان به مثابهی دلایل اهمیت پاکستان در فرآیند مبارزه با تروریسم اشاره نموده است.
1-6-7- قربانعلی محبوبی و همکاران که در سال 1392 در دانشگاه امام حسین علیه السلام تحت عنوان «حضورنیروهای نظامی خارجی در افغانستان و گسترش افراطگرایی فرقهای در پاکستان (2001 تا 2011)» صورت گرفته و در فصلنامه شماره1 مطالعات جهان اسلام که در بهار 1392 به چاپ رسیده آورده است: سالهای 2002 تا 2004 در واقع، مرحله اولیه طغیان طالبان بود. آنها در سالهای2002 تا 2003 روی بقا تمرکز داشتند و پایگاههای جدید در پاکستان، بویژه در کویته بلوچستان تأسیس کردند. حمله به نیروهای آمریکایی، نیروهای ائتلاف و حکومت افغانستان در اواخر سال 2002و اویل 2003 فزونی گرفت. تجدید حیات و توانایی طالبان در سال 2004 مشهود بود. حضور و فعالیت طالبان و دیگر نیروهای ستیزهگر در مناطق قبیلهای پاکستان به انتشار ایدئولوژی آنها و پاگرفتن گروههایی منجر شد که با الگوبرداری از نظام سیاسی، قوانین مذهبی و سبک زندگی طالبانی و با توسل به شیوه ستیزهگری به تسخیر این مناطق و تأسیس امارتهای کوچک اسلامی دست زدند، این فرآیند سیاسی، نظامی و اجتماعی طالبانیسم نام گرفت. حضور ستیزهگران خارجی در مناطق قبایلی پاکستان، باعث رویارویی دولت و قبایل شد. در زمان لشکرکشی نیروهای ائتلاف به افغانستان در سال2001، متحدان و هواداران پاکستانی طالبان افغان، خود را طالبان معرفی میکردند، آنها گروههای کوچک نا متشکلی بودند که با وجود گروههای فرقههای، سازمانهای کشمیری و طالبان افغان و القاعده در پاکستان چندان اهمیت نداشتند. گذار از هواداری و حمایت از نیروی طالبان در مناطق قبایلی از زمانی آغاز شد که بسیاری ازاین گروههای کوچک ستیزهگر که در آن مناطق بهطور مستقل عمل میکردند، شروع کردند به شبکهسازی با یکدیگر؛ این شبکه سازیها به تشکیل تحریک طالبان پاکستان در دسامبر 2007 منجر شدند؛ تشکیلاتی جدید که خود، محصول طالبانی شدن مناطق قبایلی بود و به مهمترین پیش برندهی آن نیز تبدیل شدند. فرآیندطالبانی شدن مناطق قبایلی، تدریجی بود. طالبان پاکستان، طی این فرآیند هیچگاه در ساختار سازمانی طالبان افغان به رهبری ملاعمراد غام نشدند، بلکه هویتی مجزا به خود گرفتند.
آنها به نحوی زیرکانه با انجام اقدامهای نظامی برای خودشان در پاکستان جایی باز کردند و بدون هیچگونه مخالفتی در مناطق قبایلی پذیرفته شدند.
1-6-8 سانا جمال و ام احسن در پژوهشی که در ژانویه 2015 تحت عنوان: «تحریک طالبان پاکستان- تجزیه و تحلیل شبکه ترور» که در مؤسسه تحقیقاتی روابط بینالملل IRIA چاپ گردیده است آوردهاند: تحریک طالبان پاکستان در سال 2007م با اهداف، به اجرا درآوردن شریعت، اتحاد علیه نیروهای ناتو در افغانستان و انجام جهاد دفاعی در برابر ارتش پاکستان به وجود آمد. این جنبش با جنبش طالبان افغانستان، ویژگیهای مشترکی دارند از جمله آن ویژگیها عبارتنند از: غالب پشتون بودن، رعایت آداب و رسوم اسلامی و مجازاتهای سخت در مناطق کنترل شده، دارای دشمن مشترک (آمریکا، اسراییل، شیعه و…). طالبان در مناطق قبیلهای پاکستان که شامل هفت منطقه میباشندحضوردارند.
1-7- تعاریف مفهومی و عملیاتی تحقیق:
افراط گرایی: افراطگرا لقبی است که به آن دسته از افراد یا گروههایی میدهند که عموماً به منظور تحمیل باورها، ایدئولوژی یا ارزشهای اخلاقی خود به دیگران به خشونت متوسل میشوند (عطایی،1391 (.
طالبان: به معنای طلبهها (جمع طلاب) است. تقریباً همه پشتون و سنی مذهبند و به هنگام تحصیل در مدارس دینی علاوه بر پرورشهای مذهبی و عمومی، امور نظامی را نیزفرا میگیرند )رشیدی، 1391).
مکتب بریلوی: مکتب بریلوی در اواخر قرن 19 تشکیل شد. هدف از آن روشنگری بین مسلمانان و تبلیغ علیه مکتب دیوبندی بود که از نظر احمد رضا خان، بنیانگذار مکتب بریلوی، گرایش به وهابیت پیدا کرده بود (ملازهی،1386).
پشتون: قومیتی که در مناطق شمال و شمال غربی پاکستان خواهان استقلال و تشکیل پشتونستان بزرگ است (رشیدی، 1391).
قوم: اصطلاحی است که برای تعیین حدود هر بخش از جامعه که افراد آن از طریق پیوندها و همبستگیهایی به یکدیگر متعهدند به کار میرود، این اصطلاح ممکن است در ارجاع به خانوادهای گسترش یافته، یک طایفه، گروه شغلی یا یک روستا و امثال آن به کارگرفته میشود، هم براساس رابطه خویشاوندی و هم ارباب و رعیتی مبتنی است (اسپوزیتو، 1392).
ژئوپولیتیک: معنای لغوی آن سیاست زمین است (عزتی، 1371). علمی که دربارهی اوضاع جغرافیایی و سیاسی کشورها و خصوصیات ارضی و سوق الجیشی آنها بحث میکند. (عمید،1377).
مکتب دیوبندیه: دیوبندیه نماینده نوعی تفکر کلامی و فقهی – در چهارچوب فقه حنفی و کلام ماتریدی- متأثر از بیشترگرایشهای تصوف شبه قاره هند و منسوب به مدرسه دارالعلوم دیوبند است (رفیعی، 1390).
وهابیت: این جنبش، اعتقاد به بازگشت به روشهای صدر اسلام دارد و مخالف با عقل، فلسفه، اجتهاد، تفسیر قرآن، تصوف و عرفان و هرگونه نوآوری میباشد. از نظر مذهب جزو حنبلیان هستند. محمد بن عبدالوهاب (1703-1792م) بنیانگذار جنبش بوده است (موثقی،1389).
جنبش: به معنی هیجان، حرکت مردمی، نا آرامی، کوشش جمعی برای رسیدن به هدفی روشن و بویژه دگرگونی در بعضی نهادهای اجتماعی است که در برابر حزب یا گروه فشار قرار گرفته است. (موثقی، 1389) به عبارت دیگر جنبش مفهومی است که نسبت به سایر مفاهیم از حیث معنایی با انقلاب نزدیک است ( عیوضی وهراتی، 1392).
بنیادگرایی: اصطلاح بنیادگرایی در اصل مربوط به جنبشهای قشری در تاریخ مسیحیت و کاتولیکها بود و در اصطلاح پروتستانها بیشتر به مفهوم کهنهپرست به کار برده میشد، به معنای حفظ عقاید سنتی مذهب مسیحی، و در تضاد و مخالفت با بیشتر امور و پدیدههای جدید است. به طور کلی بنیادگرایی خواهان بازگشت به اصول و بنیادهای اولیه با همان سادگی و خلوص نخستین آن است و فاقد دیدی مثبت، اجتهادی، انقلابی، نوگرا و آینده نگراست (موثقی، 1389).
سلفیه: سلف در لغت به معنی وابستگان و خویشانی است که پیشتر از شخص در گذشتهاند. و در اصطلاح فقهی نیز مقصود از سلف، نوعی داد و ستداست که در آن خریدار، ثمن را قبلاً میپردازد تا جنس مورد معامله را در وقت معین دریافت کند و در عصر حاضر به پیروان احمد بن حنبل (186-241) گفته میشود، از آن نظر که وی در عقیده و شریعت، از روش صحابه و تابعان، پیروی میکرد (سبحانی، 1392). به عبارتی بر کسانی اطلاق شده است که در فهم و تفسیر آموزههای دینی تنها به سنت پیامبر و اقوال صحابه و علمای سلف (تابعین وتابع تابعین) تکیه دارند (رفیعی: 1390).