جسمی و دردهای متناوبی که هرچند یک بار به سراغ او می آمد تا قوای وی را در رسیدن بـه
آرزوهای بلند درسرایش شعر و اشتیاق به نوگرایی و نوآوری سست کنند ، خودش را دائمـا در
میان کشمکش رنج بیماری وتواناییها و استعدادهایش دردست یافتن به اهداف ارزشمندش دید ؛
که البته من با وجود این پریشانی مستبد و حاکم بر حیات وی ، او را پیشرو و موفق ترین نابغه
زمانه می شناسم . ( المحاسنی ، بی تا ، ص۲۵ )
بدوی المثـلم در وصف این شاعرخوشنام چنین می گوید : ” ابراهیم شاعری حساس ، وباریک
اندام بود کـه فریادهای شعر گونه اش را برای آگاهی ملت وقومش ازظلم وستم و فریب درمیان
آنها رها ساخت تا بلکه بیداری آنها شعله های استعمار را خاموش کند .
شعراومثلث متساوی الساقینی است که ضلع اول آن را شعر ملی و ضلع دومش را وجدانیات
و قاعده آن را فکاهیات شاعر که هجو است و تحذیر و تهکم تشکیل می دهد . ( المثلم ، ۱۹۶۴م
، ص ۱۴ )
عبد اللطیف شراره درتحلیل خود ازابراهیم طوقان می نویسد : “می توان ابراهیم را بـه واسطه
داشتن دوچشم نافذ و پویا درکند وکاش و رؤیت امورساده اما مهمی که دیگران وجود آنهـا را
حس نمی کنند ، ازدیگرشاعران متمایز دانست . این دقت دلیلی است برتوانایی خارق العاده او
در وصف شعری . و وصف شعری هنری است قائم به ذات ابراهیم نه در پیرامون او ، چرا
که شاعرتنها به عرض وچهارچوب شیء وصف شده آنچنان که یک وصف کننده می نگرد،
نمی پردازد بلکه جنبشهای درونی را درورای احوال و حرکات ظاهری آن شیء لمس می کند
و وصف شیء « متحرک » چیزی برترازوصف « ساکن » است . (شراره، ۱۹۶۴م ، ص ۳۱ )
سلمی الخضراء الجیوسی نویسنده وناقد بزرگ ادبیات معاصرفلسطینی دروصف طوقان چنیـن
می گوید : ” ابراهیم بسیار متمایل به نوگرایی شعر در فلسطین بود اما در چهارچوب قدیم ، و
خود را بیشتر دراسلوبها مقید به شعر گذشته عرب می دانست . برداشتهای حقیقی وی ازاشیاء،
زبان قوی و عبارتهای استوار و محکمش همه تأثیری از ادبیات گذشته عرب هستند؛ اما روح
بلنـد پروازاو جدیـد است و نوگـرا ، جـز اززمان و تجربـه هـای پیرامونـش سخـن نمـی گوید ؛
ابراهیم تنهـا شاعری است که موفق می شودعنصر«السخریه والمفارقه» را درشعرعربی وارد
کند . شعراوعلی رغم مقید بودنش به اسلوبهای قدیم متفاوت ازشاعران مکتب « نئـوکلاسیک»
است ، شناسنامـه ای صادق ازحوادث زندگـی اوست ؛ و علـی رغم درد و رنج بیمـاری و
کشمکشهای درونی ، هیچگاه بـه عناصر ماورائی رمانتیک که در دهه های سوم و چهارم بر
سرزمینهـای عربـی بـه خصوص مصر سایه افکنده بود ، پناه نبـرد . و شاعری واقع بین و
واقع گـرا باقـی ماند و درتمجیـد ازشهیدان و مبارزان وطن دراوج قلـه هـای شامخ ادبیات قرار
گرفت .( الجیوسی ، ۲۰۰۱م ، ص۳۶۴ )
دکتر یوسف بکاردریکی از مقاله هایش می نویسد : ابراهیم طوقان انسان وشاعری که تراژدی
آشکارموجود را برای ما وصف می کند وخبرازآینده وطن می دهد ،وطنی که درمیان انگشتان
ذره ذره آب شده ، تباه می شود و ما همچنان بی حرکت ایستاده ایم .
این شاعرعزیز اگرچه عملا در صف مبارزان قرارنگرفت اما یکی از انقلابیون حقیقی وطن
است کـه با ذکر نام و بـا به تصویرکشیدن حال وهـوای رزمندگان ،خـود را بـه ایشان منسوب
می کند ، و تکیه گاهی ملی ، روحی و وجدانی برای آنها مهیا می کند . ازآن مبارز بی صدا و
خشمگین سخنوری ابدی می سازد که می گوید : “رهایی من ، رهایی ملت و وطنم درانقلاب
است وبس… . ( بکار ، ۲۰۰۶م ، ص۳۶ )
دکتراحمد ابو حاقه می گوید : ” ابراهیم طوقان شاعری است با احساسات لطیف و پایبند به
اسلوب وچهارچوب شعروزبان عربی ، بیانش آسان و بی تکلف و بـه هیج یک ازمکاتب ادبی
منسوب نمی شود . بسیار ازموشحـه های اندلسی تأثیر پذیرفته و شکل و صیاغ شعرش قوی و
متین است . ( ابو حاقه ، ۱۹۷۹م ، ص۲۷۰ )
ابو سلمی شاعر و همراه همیشگی ابراهیم می نویسد : ” شعر ابراهیم که ترانـه های عشق و
وطن است ، نقش لبخنـد است بر هر لبی و دیوان او بعد از غیبت طولانی اش اشک گرانبهایی
است در هر چشمی . (طه ، ۱۹۹۸م ، ص ۳۵۹ )
المتوکل طه درباره این شخصیت بزرگ می نویسد : ” ابراهیم واقعیتهای سیاسی و بحرانهـای
متعدد پیرامونش را درک می کند و از آن رنج می برد ، قصیده هـای ملی و سیاسـی او کـه در
رسوایی دشمنان ملتش با سبکی تمسخر آمیـزو تلخ سروده شده است ، شعارهـای معروفی شدند
که به خاطر نزدیکی آنها با روح انسان و رؤیاهای وی خیلی سریع انتشار یافتند .
ابراهیم قصیـده مقاومت را بنیان نهاد و با تکرار بعضی از تصاویر در تأکید ، تنبیه و حفظ آنها
کوشید ؛ با بررسی دیوان اومی توان چهارعنصرو ستون اصلی تشکیل دهنده آن را چنین نامید
عناصر دینی ، ملی ، گذشته و معاصرهمراه با موسیقی دلنوازی که بر سرتاسر آن سایه افکنده
- وودوارد[۲۷](۱۹۹۸) در پژوهشی به بررسی اثر یک شبیه ساز کامپیوتری بر افزایش مهارت حل مسئله و یادگیری دانش آموزان در واحد بهداشت پرداخت و نشان داد که شبیه سازها نسبت به روش معمول دارای برتری معناداری در آموزش مفاهیم و حقایق اساسی به دانش آموزان هستند، همچنین در مقایسه ی روش آموزش مبتنی بر شبیه ساز و روش معمول بر مهارت حل مسئله، تأثیر گذاری روش مبتنی بر شبیه ساز بیشتر بود.
- چری هولمز[۲۸]در بین سالهای ۱۹۶۰ تا ۱۹۶۶ پس از یک بررسی گسترده ای از مطالعات انجام شده به روش فراتحلیل نشان داد که اثر شبیه سازی بیشتر از اثر آموزش های متعارف است.
فصل سوم
روش شناسی پژوهش
۳-۱ مقدمه
در این فصل ابتدا روشی که در این پژوهش به کار گرفته شده است توضیح داده میشود. در ادامه فرضیات پژوهش، جامعه آماری پژوهش، حجم نمونه و تعداد آن ها مشخص میشود و سپس روش و ابزار جمعآوری داده ها و نیز نحوه تعیین میزان پایایی و روایی آن ها و در پایان نیز روش تجزیه و تحلیل داده ها بیان میگردد.
۳-۲ روش پژوهش
این پژوهش به شیوه ی شبه آزمایشی با پیش آزمون – پس آزمون و گروه کنترل اجرا می گردد. از این رو در پژوهش حاضر دو گروه از دانش آموزان در قالب گروه های آزمایش و کنترل به ترتیب تحت تأثیر متغیرهای آموزش مبتنی بر شبیه سازی محیط های تعاملی تجربی و آموزش به روش مرسوم قرار می گیرند. ضمن اینکه در ابتدای آزمایش، از هر دو گروه پیش آزمونی مرتبط با متغیرهای وابسته ی مورد نظر پژوهش به عمل می آید و در انتهای مطالعه نیز پس آزمونی از همان متغیرها صورت می گیرد.
جدول ۱-۳: دیاگرام طرح پژوهش
گروه
پیش آزمون
متغیر مستقل
پس آزمون
آزمایش
T1
X
T2
کنترل
T1
–
T2
۳-۳ جامعه و نمونه آماری:
جامعه آماری این پژوهش در برگیرنده ی کلیه ی دانش آموزان نوجوان سنین ۱۳ تا ۱۶ سال هستند که جهت آموزش و یادگیری زبان انگلیسی به یکی از آموزشگاه های زبان انگلیسی در سطح شهر کرمانشاه در نیمه اول سال تحصیلی ۹۳-۹۲ مراجعه می کنند. با توجه به متغیر بودن تعداد این فراگیران امکان مشخص نمودن جامعه ی آماری آنان امکان پذیر نیست. به منظور تعیین نمونه نیز از روش نمونه گیری «نمونه های در دسترس» استفاده گردید بدین منظور از بین کلاسهای موجود در یکی از آموزشگاه های زبان در سطح شهر کرمانشاه ۲ کلاس از بین افراد جامعه ی آماری انتخاب و به شیوه ی تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار داده شدند. تعداد افراد نمونه در هر گروه آزمودنی ۲۲ نفر و در مجموع ۴۴ نفر می باشد.
۳-۴ ابزار سنجش و اندازه گیری متغیرها:
تهیه ابزار گردآوری داده ها در این پژوهش محقق ساخته و با همکاری تعداد ۴ نفر از دبیران با سابقه و دارای مدرک کارشناسی ارشد در رشته ی آموزش زبان صورت گرفت. بدین منظور در ابتدا بعد از تعیین منابع آموزشی مورد نظر برای تدریس با استفاده روش شبیه سازی محیط های تعاملی تجربی و روش مرسوم تدریس، ابزار مورد نیاز برای اندازه گیری چهار متغیر مورد نظر به شرح زیر تهیه می گردد:
۳-۴-۱ گوش دادن:
در این بخش چهار مکالمه برای فراگیران، پخش گردید و از آن ها خواسته شد تا به ۲۰ سؤال مطرح شده از متن بر اساس مکالمه (هر مکالمه ۵ سؤال)، پاسخ بگویند.
۳-۴-۲ گفتن:
به منظور سنجش میزان توان فراگیران در مهارت بیان کردن، در یک مکالمه، مدرس بیست جمله را بیان می کند و از آزمودنی می خواهد تا جملات متناسب برای پاسخ به جملات مربی بیان کند.
۳-۴-۳ خواندن:
در این بخش، چهار متن در اختیار دانش آموز قرار می گیرد که در پایان هر متن تعدادی سؤال و در مجموع بیست سؤال از متون مورد نظر و بر اساس مفاهیم موجود در متن طراحی گردیده که از دانش آموز خواسته می شود به سؤالات آخر متن پاسخ بگوید.
۳-۴-۴ نوشتن:
بیست سؤال چهار گزینه ای در اختیار دانش آموز قرار می گیرد که در آن ۱۰ سؤال مربوط به گرامر و ۱۰ سؤال مربوط به ساختار جمله (ایجاد یک جمله با کلمات داده شده) وجود دارد برای هر پاسخ صحیح یک نمره به دانش آموز داده می شود.
۳-۵ تعیین روایی و پایایی ابزار سنجش:
روایی ابزار اندازه گیری متغیرهای مورد مطالعه ی پژوهش در هر چهار بخش توسط مدرسین آموزش زبان انگلیسی در آموزشگاه های زبان انگلیسی سطح شهر تعیین گردیده است. بدین منظور در هر چهار بخش سؤالات و ابزار مورد نظر در اختیار تعداد ۵ نفر از مدرسین دارای مدرک کارشناسی ارشد زبان انگلیسی قرار گرفته و از آن ها خواسته شد تا ضمن بررسی ابزارهای مورد نظر موارد اصلاحی خود را برای اعمال در اختیار پژوهشگر قرار دهند. در ادامه بعد از اعمال نکته نظرات اصلاحی مدرسین در ابزار مورد نظر، ابزار اصلاح شده برای بازبینی در اختیار آنان قرار گرفت تا نسبت به تأیید روایی آن نظر بدهند.
برای تأیید پایایی نیز اگر چه روشهای متفاوتی موجود است در این پژوهش از روش اجرای دو فرم واحد از یک موضوع بدون فاصله زمانی (هومن، ۱۳۹۱، ص ۶۳) استفاده گردید. بدین ترتیب که ابزار اندازه گیری متغیرها در یک فاصله ی زمانی یک روزه (به منظور جلوگیری از تأثیر خستگی) بر روی تعداد ۲۰ نفر از دانش آموزان جامعه ی آماری اجرا و داده های حاصل در دو ستون تحت عنوان «تست» و «ری تست» ثبت و نسبت به تعیین ضریب همبستگی بین داده های دو ستون بر اساس ضریب همبستگی پیرسون برای هر یک از ابزار به شرح زیر اقدام و گزارش گردید.
گوش دادن (۹۲/۰)، بیان کردن (۸۸/۰)، خواندن (۷۹/۰)، نوشتن (۹۱/۰).
۳-۶ متغیرهای پژوهش:
متغیرهای پژوهش را در سه بخش متغیرهای مستقل، وابسته و کنترل می توان در دیاگرام زیر مشاهده نمود.
۳-۷ روش تجزیه و تحلیل دادهها:
برای تجزیه و تحلیل با توجه به ماهیت دادهها و نیز اهداف و فرضیات پژوهش، از آمار توصیفی (میانگین و انحراف معیار) و برای تعیین میزان همگنی یا غیر همگنی گروه ها در متغیرهای مورد مطالعه در پیش آزمون از آزمون آمار استنباطی (تحلیل واریانس چند متغیره[۲۹] و با استناد به نتایج آزمون های اثر پیلاپی، لامبدای ویلکز، اثر هتلینگ و آزمون بزرگترین ریشه روی) و در بخش مقایسه و تحلیل پس آزمون ها، آزمون «تحلیل کوواریانس با کنترل اثر پیش آزمون» استفاده می گردد.
تحلیل کوواریانس نیز نوع دیگری از تحلیل واریانس است که به پژوهشگر امکان میدهد تا متغیرهایی را که با متغیر وابسته همبستگی دارند قبل از مقایسه میانگینها کنترل یا اثر آن ها را اصلاح کند. این متغیرها را همپراش[۳۰] متغیر وابسته مینامند (هویت و کرامر، ۱۳۸۹، ص ۳۴۳).
فصل چهارم
داورپناه، ۱۳۸۴
۳
دانش مجموعه ای از اطلاعات، اصول و تجربه هایی میباشد که به صورت فعال، اجرا، مدیریت،تصمیم گیری و حل مسأله را هدایت می کند.
مارکوارت[۳۱]، ۲۰۰۶
۲-۲-۳- انواع دانش
دانش از دیدگاههای مختلف طبقهبندی شده است، که در ادامه به برخی از آن ها اشاره شده است.
۲-۲-۳-۱- دانش ضمنی و دانش صریح
دانش صریح(عیان)[۳۲]سازمانی، دانشی است سازمانیافته و با محتوایی ثابت که میتواند از طریق بهکارگیری فناوری اطلاعات، کدگذاری، تدوین و نشر داده شود. این دانش اصطلاحاً در قسمت فوقانی و قابل رؤیت کوه یخ منابع دانش سازمان جای دارد(دافی[۳۳]، ۲۰۰۰). دانش عیان دانشی قابل ثبت و دریافت در اسناد و پایگاه داده است و همچنین دانشی رسمی و نظاممند است که بهآسانی قابل انتقال و بهاشتراکگذاری است. این نوع از دانش شامل پروندههای ثبت اختراع، راهنماهای آموزشی، رویههای مکتوب، تجربیات موفق و یافتههای پژوهشی است که با درجهی بالایی از صحت همراه است. دانش عیان را میتوان در قالبهای ساختاریافته و ساختارنیافته دستهبندی کرد. دانش ساختاریافته داده یا اطلاعاتی است که برای بازیابی در آینده به روش مشخصی سازماندهی شده است و عبارتند از: مدارک، پایگاههای داده و نظیر آن. در مقابل، نامههای الکترونیکی، تصاویر، دورههای آموزشی و مواد سمعی و بصری نمونههایی از دانش ساختارنیافته هستند، زیرا اطلاعاتی که آنها ارائه مینمایند برای بازیابی دستهبندی نشدهاند(نوناکا، ۱۹۹۱).
دانش نهان(ضمنی)[۳۴] در نقطهی مقابل دانش صریح قرار دارد و جایگاه آن در ذهن، رفتار و ادراک افراد میباشد. این دانش سطح زیرین کوه یخ منابع دانش سازمانی را شکل میدهد. ارزشها، عقاید، بینش، و شهود افراد مثالهایی از این نوع دانش در سازمانها است(دافی، ۲۰۰۰). دانش ضمنی، دانشی است که افراد در ذهن خود دارند و مقداری انتزاعیتر از دانش عیان است. این نوع دانش بیشتر برداشتهای ناگفتهای از پدیدههاست. دانشی که بهراحتی نمیتوان ثبت کرد. دانش نهان از آنجایی که برای دیگران ناشناخته است بنابراین دسترسی به آن مشکل است. در واقع، بیشتر افراد از دانشی که دارند و یا از ارزشی که آن دانش برای دیگران میتواند داشته باشد، آگاه نیستند. دانش نهان از ارزش بسیار بالایی برخوردار است زیرا زمینهای برای افراد، مکانها، ایدهها و تجربیات فراهم میآورد. در حالت کلی به تماس و اعتماد شخصی بیشتری نیاز است تا این نوع دانش به صورت کارآمد بهاشتراک گذاشته شود. دانش نهان بهشدت شخصی است و شکلدهی آن بسیار مشکل است، بنابراین، انتقال آن به دیگران سخت است(نوناکا، ۱۹۹۱).
سازمانهای جدید میدانند که قسمت عمدهی سرمایههای علمی آنان به شکل دانش ضمنی است و این شکل دانش نیازمند مکانیسمهای منسجم و حمایت بیشتری از سوی سازمان است(صیف و همکاران، ۱۳۸۵). ناگفته نماند در مدیریت دانش، تبدیل دانش ضمنی به دانش مدون(عینی) از اهمیت ویژهای برخوردار است. در این زمینه مدیران میانی نقش کلیدی و مهم ایفا میکنند. آنان دانش ضمنی کارکنان ردهی عملیاتی و مدیران ارشد را ترکیب کرده و به صورت دانش صریح درآورده و در محصولات و فناوریهای جدید بهکار میگیرند(مینتزبرگ و همکاران[۳۵]، ۱۹۹۸).
۲-۲-۳-۲- دانش شخصی و دانش سازمانی
دانشی که سازمان برای حل مسائل پیشرو خلق میکند، دانش سازمانی است؛ و دانشی که توسط افراد به طور فردی خلق میشود، دانش فردی نام دارد. مسلماً دانشی که بهوسیلهی افراد بهعنوان یک کل در قالب یک سازمان خلق میشود، چیزی بیشتر از مجموع دانش تک تک افراد است(خیراندیش و افشار نژاد، ۱۳۸۳). یادگیری موجود در سازمان بهمقدار زیادی از پیچیدگی وظایف و محیط سازمانی آن تأثیر میپذیرد. همانطور که اشاره شد دانش شخصی و دانش سازمانی از همدیگر متمایز هستند. با وجود این، هنوز به هم وابستهاند. اندازه تعاملات هر فرد با دیگران به فرهنگ سازمانی وابسته است. این دیدگاه از این جهت پذیرفته میشود که در محیط کنونی، افراد در درون سازمانها بهمنظور حل مشکلات مشتریان نیاز به اخذ تصمیمات سریع دارند. یعنی کارکنان به جای استفاده از قوانین و مقررات بهعنوان شکلدهندهی سلسلهمراتبی حل مسائل، مجبور به ارائه راه حل هایی در جهت حل کارای مسائل و مشکلات تجاری هستند(انتظاری، ۱۳۸۵).
۲-۲-۳-۳- دانش رسمی و دانش غیررسمی
دانشمندان مختلف طبقهبندی دانش سازمانی به دانش رسمی و غیررسمی را پذیرفتهاند. دیدگاههای این صاحبنظران دربارهی تفاوت دانش رسمی و غیررسمی سازمان را میتوان در موارد زیر خلاصه کرد(جعفری مقدم، ۱۳۸۱):
ماهیت و محتوای اطلاعات و دانش سازمانی: دانش رسمی مبتنی بر جملات بایدی و الزامات قانونی است، در حالی که دانش غیررسمی، مبتنی بر مفروضات، استنباطها، استدلالها، ایدهها، دیدگاهها و عقلانیت نهفته در پس تصمیمات میباشد.
روش تهیه و تنظیم دانش سازمانی: دانش رسمی، بر اساس قوانین و مقررات، با توجه به شرح وظایف تهیهکننده یا دستور مافوق تهیه میشود، اما دانش غیررسمی، بر اساس استراتژیهای مدیریت دانش در سازمان، از طریق مصاحبههای عمیق با تصمیمگیرندگان، انجام مورد پژوهش و سایر روشهای ثبت و تحقیق مناسب تهیه میگردد.
هدف: هدف از خلق دانش رسمی، ثبت و نگهداری اطلاعات ضروری برای نیازهای آتی است، اما هدف از ایجاد دانش غیررسمی، ثبت و نگهداری دانش سازمانی بهمنظور تحلیل، ارزیابی، توسعه و ترویج آن در سازمان و تقویت یادگیری سازمانی است.
شکل و ساختار: دانش رسمی در قالب گزارش، دستورجلسه، آییننامه و برنامهها ارائه میشود، اما دانش غیررسمی به شکل سیستمهای دانشمحور، سیستم اطلاعات مسئلهمحور، تجزیه و تحلیل صورتجلسات و نامههای اداری و سایر الگوهای مسئلهمحور یا موردمحور ارائه میگردد.
ضرورت و اهمیت: در اغلب موارد تداوم فعالیتهای جاری سازمان در گرو تهیه و تنظیم دانش رسمی است. ضرورت دانش غیررسمی در حفظ، توسعه و انتشار دانش سازمانی و استفاده از آن بهعنوان مزیت رقابتی است.
دامنه استفاده کنندگان از دانش سازمانی: دامنه استفاده کنندگان از دانش رسمی، نسبتاً محدود است اما همهی افراد سازمان و در مواردی پژوهشگران مدیریت از دانش غیررسمی استفاده میکنند.
۲-۲-۳-۴- تقسیمبندی دانش بر مبنای سلسلهمراتب کارکردی آن
علاوه بر تقسیمبندی فوق، دانش میتواند بر اساس کارکردهایی که دارد تقسیمبندی شود. دانش میتواند کارکرد توصیفی[۳۶] داشته باشد و به بیان چهچیزی یک پدیده بپردازد، یا میتواند کارکرد فرآیندی[۳۷] داشته باشد و چگونگی انجام واقعهای را توصیف کند. همچنین دانش میتواند کارکرد علت– معلولی داشته باشد و چرایی وقوع یک پدیده را تبیین سازد. این تقسیم بندی توسط کوئین[۳۸] و همکارانش در مورد دانش حرفهای یک سازمان بهکار گرفته شده است که دانش حرفهای در یک سازمـان را بهترتیب صعودی اهمیت و در چهار سطح کارکردی تعریف کردهاند(کوئین و همکاران، ۱۹۹۶).
دانش درک یا دانستن چهچیزی[۳۹](دانش روشی): این سطح از دانش حرفهای که از طریق آموزش رسمــی بهدست میآید، برای سازمان ضروری است، لیکن برای موفقیت تجاری کافی نیست.
مهارت پیشرفته یا دانستن چگونـــــــگیها[۴۰]: این سطح از دانش حرفهای را میتوان تبدیل آموختههای کتابی به اجرای اثربخش و توانایی بهکارگیری اصول علمی یک رشته در دنیای پیچیده واقعی دانست. این سطح از دانش حرفهای برای سازمان ارزش افزودهی زیادی بهدنبال میآورد.
فهم سیستمها یا دانستن چراها[۴۱] (دانش علی): این سطح از دانش حرفهای را میتوان دانش عمیق از چگونگی و روابط علت- معلولی یک رشته علمی دانست. این دانش به افراد حرفهای اجازه میدهد تا از سطح اجرای وظایف فراتر روند و به حل مسایل وسیعتر و پیچیدهتر بپردازند و ارزشی فوقالعاده برای سازمانها ایجاد کنند.
خلاقیت خودانگیخته یا توجه به چراها[۴۲]: این سطح دانش حرفهای شامل انگیزه، اشتیـاق و تطبیـق برای دستیابی به موفقیـت میباشد. گروههایی که این خصوصیت را دارند در مقایسه با گروههای دارای سرمایهی فیزیکی نتایج بهتری را کسب میکنند. بدون این خصوصیت، دانش حرفهای سازمان ممکن است دچار رخوت شود و از تغییر و بهبود در جهت تطابق با الزامات محیط پیرامونی بازماند.
کوئین و همکارانش اظهار میدارند که سه سطح اول دانش حرفهای میتواند در سیستمهای سازمان، پایگاههای داده یا فناوریهای عملیاتی موجود باشد؛ اما سطح چهارم مرتبط با فرهنگ سازمانی است. آن ها همچنین خاطرنشان میکنند که اکثر سازمانها، تمرکز آموزشی خود را روی سطح اول میگذارند و کمتر به سطوح بالاتر میپردازند.
۲-۲-۳-۵- تقسیمبندی معرفتشناختی دانش
برخی از محققـان علوم انسانی به ارائه دستهبندیهای دیگری از دانش پرداختهاند که مبتنی بر معرفتشناسی هستند. هرون[۴۳] از افراد پرکار در این زمینه است که تألیفات متعددی را دربارهی توسعهی حرفهای و مدیریتی داشته است. از نظر وی، دانش را میتوان به چهار نوع تقسیم کرد(هرون و ریزن[۴۴]، ۲۰۰۱).
دانش تجربی که از تماس و برخورد مستقیم بـــا پدیدهها حاصل میشود؛
دانش توصیف کننده که برآمده از دانش تجربی است و پدیدهها را از طریق تصاویر، شعر، داستان، موسیقی و … توصیف میکند؛
دانش پیشنهاد دهنده که توانایی آن را دارد تا پدیدهها را با گـــــزارههایی اخباری بیان کند؛
دانش کارکردی که فهم چگونگی انجام دادن عمل است و در قالب مهارتهـا و صلاحیتها خود را نشان میدهد.
۲-۲-۴- خصوصیات و ویژگیهای دانش
در هر سازمان، دانش از تمام منابع موجود از قبیل کارکنان، سیستمها، بانکهای اطلاعاتی، مستندات روی میزها و پروندههای بایگانی جمع آوری میشود. تمام دانش جمع آوری شده در ساختارهای مناسبی دستهبندی میشوند. این دانش بهسرعت و از راههای مختلف بین آنهایی که در سازمان به آن نیاز دارند قابل توزیع است. دانش مناسب و صحیح نزد افراد یا سیستم مناسب و در زمان مناسب قرار میگیرد(نوروزیان، ۱۳۸۴). در ادامه، به برخی از ویژگیهای متمایز دانش در مقایسه با سایر داراییهای سازمان اشاره شده است(توبن و همکاران[۴۵]، ۲۰۰۵):
گستردگی، نفوذ و نیاز به بهروز شدن[۴۶]: همانطور که دانش رشد میکند به شاخههای متعددی نیز تقسیم میگردد. دانش امری پویاست و برای آنکه بهعنوان مزیت رقابتی سازمان باقی بماند باید بهروز شود.
ارزش نامشخص[۴۷]: تخمین و برآورد اثر دانش بر سازمان سخت و ناملموس است.
ارزش نامعلوم تسهیم دانش[۴۸]: یافتن ارزش تسهیم دانش و حتی اینکه چه کسی بیشتر از این تسهیم سود میبرد سخت و مشکل است.
وابسته به زمان بودن[۴۹]: مطلوبیت و روایی دانش ممکن است در طول زمان تغییر کند. از ویژگیهای مهم دانش، فناپذیری و متغیر بودن آن است.
به دلیل اهمیتی که دانش در سازمان برای کسب مزیت رقابتی دارد، منبعی استراتژیک محسوب میشود(احمدی و صالحی، ۱۳۹۰). ویژگیهایی که باعث میشود تا دانش، عنصری استراتژیک برای سازمان به حساب آید عبارتند از(امیرخانی، ۱۳۸۴):
غیرقابل تقلید: هر فردی در سازمان، بر مبنای تفسیر شخصی خود از اطلاعات، در دانش سهم دارد. علاوه بر این، دانش سازمانی، روی تاریخچه منحصربهفرد تجربیات و تخصص جمعی سازمان بنا میشود. در نتیجه، هیچ دو سازمان یا گروهی یافت نمیشوند که طرز فکر یا کارکردشان یکسان باشد.
ب) پرسشنامه هوش هیجانی
پرسشنامه سیبریا شرینگ (۱۹۹۰): این پرسشنامه توسط منصوری (۱۳۸۰) ترجمه و هنجارهایی شده است این پرسشنامه ۳۳ سوال دارد که پنج مولفه خود انگیزی شامل (۱-۹-۱۵-۲۰-۲۱-۲۶-۳۱). خودآگاهی شامل (۶-۱۰-۱۲-۱۴-۲۴-۲۷-۳۲-۳۳). خودکنترلی (۲-۵-۱۱-۱۶-۱۸-۲۳-۳۰). هوشیاری اجتماعی (۳-۴-۱۷-۲۲-۲۵-۲۹). مهارتهای اجتماعی (۷/۸-۱۱-۱۳-۲۸) میباشد.
۳-۷- اعتبار (روایی) پرسشنامه
مفهوم اعتبار (روایی) به این سوال پاسخ میدهد که ابزار اندازه گیری تا چه حد خصیصه مورد نظر را میسنجد.
به منظور تعیین روایی این پرسشنامه از ۲ نوع ابزار اندازه گیری (اعتبار محتوا و اعتبار سازه) استفاده شد. در این پژوهش سؤالهای پرسشنامه با نظر استاد راهنما و اساتید مشاور و تنی چند از متخصصان علوم تربیتی و آموزشی دانشگاه در چندین مرحله اصلاح و نهایی شد. بنابراین، سؤالهای پرسشنامه از اعتبار محتوایی لازم برخوردار است.
ضریب همبستگی پیرسون (Pearson Correlation) برای تعیین روایی سازه (Construct Validity) مورد استفاده قرار میگیرد. روایی سازه از ۲ جز تشکیل شده است:
۱- روایی همگرایی (Convergent Validity) که عبارت از همبستگی نسبتا قوی میان سوال مربوط به یک حیطه با همان حیطه میباشد. ضریب همبستگی پیرسون در مورد روایی همگرایی باید بزرگتر از ۴/۰ باشد.
۲- روایی تمایز (Discriminant Validity) بر همبستگی ضعیف بین سوالات مربوط به یک حیطه با دیگر حیطهها دلالت دارد. به عبارت دیگر ضریب همبستگی یک سوال با حیطههای دیگر باید کمتر از ضریب همبستگی آن سوال با حیطه مربوط به خودش باشد.
روایی همگرایی برای تمام حیطهها در حد مطلوب بود، به نحوی که ضریب همبستگی هر سوال با حیطه مربوطه بیش از ۴/۰ تعیین شد. روایی تمایز نیز برای تمامی ابعاد مناسب تشخیص داده شد.
جدول ۳-۴ ضرایب همبستگی مربوط به روایی همگرایی و تمایز در خرده مقیاسهای چند سوالی پرسشنامه
هوش هیجانی
خرده مقیاسهای هوش هیجانی
روایی همگرایی (ضریب همبستگی)
روایی تمایز (ضریب همبستگی)
خودانگیزی
۷۲/۰-۴۳/۰
۶۴/۰-۱۹/۰
خودآگاهی
۷۳/۰-۴۱/۰
۶۱/۰-۱۷/۰
خودکنترلی
۶۹/۰-۴۷/۰
۶۱/۰-۲۳/۰
هوشیاری اجتماعی
۷۴/۰-۵۴/۰
۷۰/۰-۲۶/۰
مهارتهای اجتماعی
۸۲/۰-۴۲/۰
۷۲/۰-۲۲/۰
۳-۸- پایایی
پایایی این پرسشنامه ۸۷۹/۰ گزارش شده است همچنین در تحقیقات دهشیری ۱۳۸۲، رضوان شاد ۱۳۸۴، حسن خویی ۱۳۸۵، قنبری پیر کاشانی، بنی هاشمیان ۱۳۸۵، اعتباریان ۱۳۸۷ پایایی این پرسشنامه را به ترتیب ۸۱/۰-۸۴/۰-۵۵/۰-۸۵/۰-۸۴/۰-۶۷/۰ محاسبه و گزارش شده است (به نقل از اعتباریان، ۱۳۸۷).
جدول ۳-۵: بررسی پایایی پرسشنامه هوش هیجانی و ابعاد آن توسط محقق
وز ایشان بود نام مردی به جای
همان ج۱ ص۷
در این قسمت به طور مشخص تر به اهم کارکردها و وظایف طبقه پهلوانان اشاره می کنیم و با تکیه بر ابیات شاهنامه سعی می کنیم این کار کردها را دقیقاً با نمونه آوردن از اشعار شاهنامه نشان دهیم.
۵-۳. کار کرد و نقش پهلوانان در ساختار حکومت
پهلوانان در ساحت حکومت و جنبه های سیاسی نقش حساس و تعیین کننده ای داشته اند، کارکردهایی مثل ” تاج بخشی “به معنی کسانی که در ابتدا خود علی رغم، قدرت مردمی و محبوبیت اجتماعی و گاه اصرار مردم هرگز به شهریار شدن و سلطنت کردن نمی اندیشده اند و اگر پهلوانی چنین کاری می کرد، او را جدا افتاده از رسم و آئین می خواندند. البته تعداد این پهلوانان درشاهنامه کمتر از انگشتان یک دست است. دوم به این معنی که تاج شاهی وقتی در سر شهریاری قرار می گرفت که پیش از آن پهلوانان او را تایید کرده باشند. مدافع تاج و تخت، مشورت و توصیه و نصیحت شاهان و … از نقش و کار کرد پهلوانان در ساختار حکومت حکایت می کند.
اما قبل از پرداختن به جزئیات، ابتدا به طور کلی در باره نقش پهلوانان در ارتباط با حکومت و ساخت سیاسی جامعه سخن بگوییم و آنگاه با شاهد آوردن از ابیات شاهنامه به چند کار کرد طبقه پهلوانان در این باره اشاره کنیم:
از زمان سقوط ضحاک ( یعنی شروع دوران جدید در جهان) بین نیروی مردم و پادشاه در جامعه نوعی تعادل دیده می شود. تعادلی که موجبات هماهنگی اجتماعی آن روزگار را فراهم کرده است. در آن زمان نماینده جبهه مردم کاوه آهنگر بود و نماینده جبهه شاهی ” فریدون “. این دو دست به دست هم دادند تا سلطه ضحاک را که در واقع سلطه اهریمن بود از جهان براندازند.
اتحاد آهنگر و پادشاهزاده: آهنگر نماینده ی توده ها و پادشاه نماینده ی اشراف که اقلیت هر جامعه ای را تشکیل می دهند. این اتحاد ضمن آن که موجب در هم کوفتن ظلم ضحاک و برچیده شدن سلطه اهریمنی اوست، سبب می شود که در ایران مدتها از مسائل داخلی و تنش ها و برخوردهای اجتماعی خبری نباشد.
از زمان پادشاهی منوچهر، نمایندگی طبقه ی پهلوانی به خانواده سام می رسد. این خانواده سیستانی است . و از اینجا به بعد است که زابل همیشه بعد از پایتخت به عنوان مرکز ثقل فرمانروایی کشور به حساب می آید. اهمیت زابل وقتی بیشتر می شود که پهلوانی به نام رستم تجسم عینی طبقه پهلوانی در ایران می شود.
۵-۴. وظایف پهلوانان
خاندان پهلوانی چه وظایفی بر عهده دارد؟ آن قسمت از امور مملکتداری و سیاستگذاری که محول کردن آنها به خاندان پهلوانی باعث نوعی تعادل با وظایفی که برعهده طبقه پادشاهی قرار گرفته ، کدام است؟
خاندان پهلوانی وظیفه دارد در درجه اول نگذارد فردی نالایق بر مسند شهریاری ایران تکیه زند. اما معیار لیاقت چیست و شهریاران را با کدام معیار اندازه می گیرند…؟ معیار و ملاک روشن است آئین و راه واژه هایی است که در جای جای شاهنامه مشاهده می شود. آئینی که اهورایی است و راهی که به اهورا ختم می شود. شهریار باید بر این آئین تکیه کند و دراین راه گام زند. همان صراط مستقیمی که رو به تکامل و نهایتا رستگاری و سعادت انسان دارد. شهریار باید مملکت را بر این راه رهبری کند و فرد و جامعه را به سعادت دنیوی و اخروی برساند. بر مبنای این وظیفه، شهریاران، پهلوان نیز وظیفه دارند که مراقب باشند و نگذارند شهریاران لایق در کوران کار و در هیاهوی سیاست و شلوغی امور و تنگناهای معمول از آئین و راه منحرف کردند. و باز بر مبنای این وظیفه است که زال و رستم مدتها نقشی بسیار موثر در صحنه های سیاسی ایران ایفا می کنند. همانطور که درصحنه های جنگ و پیکار نیز حرف اول را می زنند. پس پهلوان در این دید گاه کسی نیست که زور و بازوی قوی داشته باشد و وجودش فقط در روز جنگ و زور آزمایی به کار آید و در غیر این روز به خورد و خوراک و خواب و راحتی مشغول باشد و تن بپروراند و بازو کلفت کند تا جنگی پیش آید و پای حریفی متجاوز به میدان بیاید. پهلوان وجدان بیدار جامعه است. چشمان جستجو گر و موشکاف اجتماع است. آمر به معروف و ناهی از منکر است. او در این صحنه هم باید قهرمان باشد تا پهلوان لقب بگیرد. چنین است که پهلوانان آنقدر در چارچوب وظایف خود قدرت دارند که مثلا سلطنت را از خانواده نوذر می گیرند و کیقباد را به پادشاهی می رسانند. کاووس را که گمراه شده و سبکسری می کند هدایت کرده و از سقوط باز می دارند، سیاوش را به ولیعهدی نشانده و کین او را باز می ستانند و پسر او کیخسرو را بر تخت پادشاهی می نشانند، پهلوان مردی است که بر معیار حق و درستی گام بردارد. خود پیشگام راه و آئین است، پیش می رود و شهریاران و لاجرم مردم را هم به دنبال خود می کشاند و چنین است که رستم در تمام دوران پهلوانی خودش به عنوان نماینده انبوه خلق و پهلوان ایران حاضر و ناظر بر همه امور مملکت است. وی پس از شهریار مرد دوم این سرزمین است. کسی حتی شهریار هم بالاتر از او حرف نمی زند. او صاحب قدرتی مشروع است قدرتی که جز صلاح و رستگاری کشور و مردم را نمی خواهد. از القاب او تاج بخش است و بارها پادشاهان ایران را از زوال نجات داده است. او از قدرت خودش هیچگاه به نا حق و به نادرست استفاده نمی کند. چون آن وقت از صف مردم جدا می شود و پیش از این هم گفتیم که او این قدرت را از مردم دارد. پهلوان هیچوقت از قدرت و محبوبیتی که در نزد مردم دارد و به او اجازه وتوان امر ونهی کردن به پادشاهان را داده است به فکر چنگ انداختن به حکومت و پادشاهان را به نفع خود سرنگون کردن و پادشاه شدن نمی افتد. این مرزی است که به خوبی از جانب پهلوانان و سردمدار همه آنها یعنی رستم رعایت می شود و اینان سخت خود را به آن پایبند می دانند. رستم به این دلیل رستم است که پهلوان است. او اگر نخواهد پهلوان باشد هیچ چیز نیست و نقشی بزرگ و تعیین کننده نمی تواند در جامعه ایفا کند. زور بازوی او توان در افتادن با قدرت سیاسی و نظامی و … شهریاران را ندارد. وانگهی در آن روز گار هم مثل همه روزگاران فقط رستم دارای زور و بازو نبوده است آنچه که به رستم چنین قدرتی بخشید نیروی پهلوانی است که با حفظ ملاکها و معیارها بدست آمده پهلوان باید همیشه محبوب قلبها باشد نه مجذوب تختها. در مباحث گذشته به کارکرد پهلوانان در ساختار حکومت پرداختیم، در این قسمت این بحث را که نیمه تمام مانده بود، تمام کرده و بعد به سایر کارکردهای پهلوانی نظیر جنگیدن و مقابله با دشمنان وطن، نشر و ترویج دین، دادرسی و حلال مشکلات، نگهبان فرهنگ و حافظ ارزشها و… خواهیم پرداخت و فصل سوم را که کارکرد منش پهلوانان در شاهنامه است را به پایان می رسانیم.
پهلوان هیچوقت از قدرت و محبوبیتی که در نزد مردم دارد و به او اجازه و توان امر و نهی کردن به پادشاهان را داده است به فکر چنگ انداختن به حکومت و پادشاهان را به نفع خود سرنگون کردن و پادشاه شدن نمی افتد. این مرزی است که به خوبی از جانب پهلوانان و سردمدار همه آنها یعنی رستم رعایت می شود و اینان سخت خود را به آن پایبند می دانند. رستم اگر رستم است به خاطر انست که پهلوان است. او اگر نخواهد پهلوان باشد هیچ چیز نیست و نقشی بزرگ و تعیین کننده نمی تواند در جامعه ایفا کند. زور بازوی او توان درافتادن با قدرت سیاسی و نظامی و… شهریاران را ندارد. وانگهی در آن روزگار هم مثل همه روزگاران فقط رستم دارای زور و بازو نبوده است. آنچه که به رستم چنین قدرتی بخشید نیروی پهلوانی است که با حفظ ملاکها و معیارها بدست آمده. پهلوان باید همیشه محبوب قلبها باشد نه مجذوب تختها.
مثال:
وقتی ایرانیان از نوذر شاه روی برمی گردانند به سام پهلوان روزگار خود تکلیف می کنند که پادشاهی را قبول کند. سام نمی پذیرد و عذر سام” نداشتن نژاد شاهی” است. پهلوان پاسدار حرمتها و حریم هاست. نگاهبان مرزهاست و نه فقط مرزهای سیاسی و جغرافیایی که مرزهای اجتماعی و حد و حدودهای قانونی… رستم نیز بعد از بی لیاقتی ها و لغزشهایی که کاووس شاه از خود بروز می دهد به او یادآور می شود که بزرگان ایران همه متفق القول بر پادشاهی او(رستم) هستند اما او نمی پذیرد برای اینکه وظیفه دارد رسم و آئین راه را نگاهبان باشد. او پهلوان است و لاجرم وظیفه شناس. البته قابل ذکر است که پادشاهان نیز در مقابل حریم پهلوان را حفظ می کردند و بی مشورت ایشان دست به کاری مهم نمی زدند… با این وصف یکبار دیگر تکرار می کنیم که پهلوان تنها مرد جنگ نبود، فقط به یال و کوپال و تن و جسم خود نمی بالید که برای حفظ حرمتها و حریمها و گام زدن در راه و آیین به ابزاری فراتر و مهمتر از سینه ستبر و بازوی کلفت نیاز دارد. پهلوان رایزن و مشاور پادشاه بود و در راه مشورت و رایزنی بیش از آنکه زور کارگر باشد عقل و خرد لازم دارد. پهلوان هیچگاه به فکر سوء استفاده از قدرت خویش و شکستن حریمها نمی افتاد حتی اگر مردم وی را بدین کار ترغیب می کردند و این گام زدن و اصرار ورزیدن بر راه حق و نگاهداشتن اندازه ها و حفظ حدود نیازمند ایمان قوی به راه و آئین بود و هست.تا زمان کیخسرو مرز میان پهلوانی و پادشاهی مشخص می ماند و رعایت می شود.زمان کیخسرو مرز میان پهلوانی و پادشاهی حفظ می شود. هیچ یک به قلمرو دیگری تجاوز نمی کند. هر کس وظیه خود را انجام می دهد. و تعادل در جامعه برقرار می شود و در طی این دوران با هیچ تنش و یا جنبش اجتماعی و انقلابات داخلی در ایران مواجه نمی شویم و به همین خاطر هم هست که در همین دوران ایران در اوج قدرت و ثبات خود قرار دارد و جناح خارجی هم در مقابله با تهدید و هجوم بیگانگان متجاوزان یک همیشه پیروز است. اما از زمان لهراسب(که پس از ناپدیدشدن کیخسرو به حکومت می رسد) و شروع حکومت لهراسبیان این تعادل و تفاهم خدشه دار می شود. ارکان و آئین کشور با دگرگونی هایی بی سابقه مواجه می شود. دگرگونی هایی که خواسته و ناخواسته ثبات و ساخت اجتماعی و سیاسی حاکم را تهدید می کند و به سمت جا انداختن ساختی جدید و نظمی نوین پیش می رود. نشانه های نخستین این دگرگونی ها در شخص گشتاسب بروز می کند. گشتاسب که شاهزاده است به پهلوانی و حادثه جویی هم گرایش دارد. او در این زمان( شاهزادگی) به رم سفر می کند و اژدها و گرگ می کشد، با قهرمانی به نام الیاس خزری پیکار می کند و… کارهایی می کند که بیشتر در حیطه وظایف و نقش پهلوانان می گنجد تا شهریاران. گرایش شاهزادگان به پهلوانی در وجود اسفندیار رو به تزاید و تکامل می گذارد. اسفندیار شاهزاده ای است موبد منش. در عهد گشتاسب است که زرتشت پیامبری خود را اعلام می کند و وظیفه رواج و گسترش دین زرتشت بر عهده خاندان گشتاسب می افتاد. اسفندیار شاهزاده ای پایبند به این دین است. قصد دارد دین زرتشت دین بهی را در همه جا بگستراند. پس از نیروی دینی هم برخوردار است. علاوه بر آن او شاهزاده ای پهلوان صفت است. یعنی از نیروی پهلوانی هم بی بهره نیست بدین ترتیب اسفندیار فردی است که به تنهایی سه نیروی دین و دولت و پهلوانی را در خود جمع کرده است و در تمام دوران حکومت گشتاسب همانطور که پیش از این هم اشاره شد وظیفه پهلوان از جانب شاهزاده اسفندیار ایفا می شود و رستم و خانواده اش از صحنه برکنار می مانند. در واقع در این دوران همه مناصب قدرت در خانواده شهریاران متمرکز می شود و پهلوانان و برکنار می مانند. و همین امر کدورتهایی را که بین رستم و لهراسبیان و به ویژه بین رستم و گشتاسب وجود دارد تشدید می کند. در داستان رستم و اسفندیار، اسفندیار پس از ملاقاتهای اولین و خوش و بش های معمول با یک صحنه مفاخره مواجه می شویم. صحنه ای که بر کناره هیرمند روی می دهد و عمق اختلاف بین این دو خاندان را در آن زمانه می نمایاند در این مفاخره است که تضادهای بین دو تیره پهلوانی و شهریاری به روشنی مشاهده می شود. مفاخره ای که در واقع جنگ لفظی میان گوهر و هنر است. گوهری که ناشی از نژاد است و در مشت اسفندیار است و هنر که قابلیت ذاتی است و برگ برنده رستم است هر چند اسفندیار مدعی است که این هر دو را با هم دارد و در راه اثبات آن هم گامهای محکم برداشته است.
پیش از این در مورد امتناع سام و رستم و به طور کلی پهلوانان از قبول پادشاهی سخن گفتیم و دلایل آن را هم در حد توان برشمردیم در اینجا نیز این توضیح لازم است که اصل نژاد در خانواده های شهریار اصلی مقبول همگان در سخن سام هم دیدیم بود. این اصل برای آنکه تکیه گاه محکم داشته باشد و بار منفی به خود نگیرد، در شاهنامه به دین مرتبط شده است. خال سیاه بر بازوی شهریاران و آراسته و مجهز بودن به فره ایزدی دو نشانه مرئی و نامرئی بود که فقط به خاندان کیانی اختصاص داشت. اصل خاندان و خانواده در شاهنامه و در تاریخ ایران قبل از اسلام همیشه یک رکن بوده و مورد توجه واقع می شده است و با وسواسی ملموس آن را رعایت می کردند.
بدین ترتیب با مشخص شدن جایگاه و نقش پهلوانان در ساختار حکومتی مملکت و کارکردهایی که در این باره برعهده داشته اند، می توان گفت در واقع مراد ما از پیش کشیدن این مبحث حاصل می شود و به خوبی اهمیت طبقه پهلوانان در جامعه آن روزگار مشخص می شود و دیگر نیازی برای ذکر کارکردهای دیگر پهلوانان نیست، با این حال برای تکمیل تر شدن این مبحث و نیز نمایاندن اهمیت اجتماعی و پایگاه والای طبقه پهلوانان به چند کارکرد دیگر این طبقه اشاره می شود و اما قبل از آن در ادامه بحث قبلی با تکیه بر شاهنامه، نقش پهلوانان را در ساخت سیاسی و بافت حکومتی در اشعار و سخن شخصیت های شاهنامه به وضوح می بینیم:
۵-۴-۱. تاج بخشی
یکی از نقش های مهم پهلوانان در ساخت سیاسی جامعه تاج بخشی بوده است. این واژه قبل از آنکه یک صفت تلقی شود درباره ی یکی از کارکردهای مهم طبقه پهلوانان حکایت می کند: همانطور که قبلاً توضیح داده شد: تاج شاهی وقتی مقبولیت پیدا می کند که پیش از آن به وسیله پهلوانان تائید شده باشد. همچنین در بعضی موارد مثل داستان طهماسب با سایر پهلوانان یکی از آنها(قارن) را به همراه یک موبد به دنبال طهماسب می فرستد تا تخت شاهی خالی نماند.
زخواب اندرآمد گوتاج بخش
و زآنجا برفت او به نزدیک رخش
همان ج ۱ ص ۶۴
و باز بعد از مرگ گرشاسب و خالی شدن تخت شاهی، پهلوانان _سرآمد همه آنها زال_ می نشینند و تصمیم می گیرند که یکی از خاندان کیانی را برگزینند و او قباد است که در البرز کوه اقامت دارد. رستم مأمور آوردن او می شود:
بهشتم بیاراسته تخت عاج
بیاویختند از برعاج تاج
همان ج ۱ ص ۵۸
در مورد تاج بخش بودن پهلوانان مثال خیلی بیشتر از این است که برای جلوگیری از اطاله کلام از نقل آنها صرف نظر می کنیم.
۵-۴-۲. مدافع تاج و تخت
پهلوانان موظفند تا زمانی که شهریاران ازراه ایزدی برنگشته و رسم اهریمنی پیشه نکرده اند مدافع تاج و تخت باشند، تاج و تختی که در واقع در راه رضای خدا و بسط عدالت و حق در جامعه موجودیت یافته است:
نیاکان من پهلوان بدند
پناه بزرگان و شاهان بدند

