بررسی برخورد تاریخی مسیحیت با بحران محیطزیست نشان میدهد که درباره طرز برخورد مسیحیت با طبیعت، بینشهای گوناگونی وجود دارد. ازدیدگاه کسانی چون تین بی و وایت، اساسا مسیحیت مسوول برخورد سلطهگرایانه بشر جدید بر طبیعت است و این برخورد منجر به بحران محیط زیست شده است.
نظرات فراوانی در ارتباط طبیعت و دین در غرب به عمل آمده، بعضی پروتستانها در باره مفهوم وفاداری به طبیعت سخن گفتند و برخی درباره« الهیات برای کره خاکی، و معتقد شدند که: عالم خدا نیست بلکه متعلق به خداست و همین رابطه بررای متحد ساختن الهیات و طییعت در پرستش خداوند کافی است. متفکری دیگری برای حفظ طبیعت این نظریه را ارائه کرد که، عالم متعلق به خداست و خداوند دنیایی را که خود خلق کرده است دوست می دارد و برای روند طبیعت و تار و پود زندگی ارزش قایل است[۷۳۷] لذا باید به چشم وجودی که برای خداوند دوستداشتنی است نظاره کرد و از آن حفاظت نمود.
الهیات مسیحی بر نقش خداوند به عنوان خالق یک جهان کامل، تاکید میورزد، البته این جهان کامل از آن هنگام که انسانها اختیار خویش را بهکار بستند و از لطف خداوند به دور ماندند از حالت بهشتیاش هبوط کرد.بر طبق این دیدگاه، خداوند به بهروزی بشر اهتمام دارد، زیرا انسانها به صورت خدا آفریده شدهاند و وظیفه مراقبت از حیوانات و جمادات را بر عهدهدار هستند. همان طور که مالک به حفظ و بهبود دارایی خصوصیاش به خاطر ارزش عارضی و ابزاری آن اهتمام دارد، انسانها نیز باید به طبیعت، به خاطر مقاصد نیکویی که میتوان طبیعت را در جهت آنها به کار گرفت، اهتمام داشته باشند[۷۳۸]
و بر پایه لطفی خداوند بر بشر نموده و با به کار بستن اقتدار غایی خویش، انسانها را بر طبیعت حاکمیت بخشیده و به آنها اجازه داده تا گیاهان را بخورند و بر حیوانات استیلایابند؛ اگر خداوند انسان ها را حاکم بر نظام مادی قرار داده است، دیگر دلیل چندانی در اختیار نداریم تا بر مبنای آن با انسانهایی که طبیعت را برای برآوردن امیال خویش استثمار کنند.
۲) خدا به عنوان شوهر طبیعت
حفظ طبیعت، با بهره گرفتن از این نظریه در غرب بدینگونه است که:
مالکان ممکن است ملک خویش را از راه دور اداره کنند و ناجیان ممکن است[ در عمل نجات بخشی] درنگ کنند ولی شوهران خوب عاشقانی همیشگی و صمیمیاند. همانطور که شوهر خوب، با اهتمام خاص به بهبودی همسرش یعنی زمین مادی، عشق می ورزد. وقتی نویسنده آن کتاب مقدس که خدا را به نام شخصی خدا یعنی، یهوه، میخواند و بنابراین از آن به عنوان «Y» تعبیر شده است. داستان آفرینش را در باب دوم سفر تکوین روایتی کند، «Y» خدا را کشاورزی توصیف میکند که همسر خویش را با بهره گرفتن از مواد اولیه و مهارتهای زراعت یعنی خاک زراعی ، گل، آب و گزینش خلاقانه، میآفریند( باب دوم ۷- ۱۹)
اگر خداوند را شریک زندگی طبیعت تفسیر کنی که در نسبتی صمیمی و فیزیکی به تولید مثل و رشد گیاهان و انسان ها اشتغال دارد، در اینجا متوجه حفظ طبیعت می شوی [۷۳۹]
۳) خدای تجسم یافته در طبیعت
جانمندانگاران طبیعت که در مغرب زمین پدید آمدند؛ معتقدند که ارواح محلی در ابعاد خاصی از محیط زیست، فعالند. در برخی از نظریات سرخپوستان آمریکا در باره کیهان پیدایی، طبیعت آفریده موجود حیوانگونه تصویر شده است که به عمق یک اقیانوس آغازین فرو می رود و گل آلود سر برمی آورد، و در آن موقع تبدیل به جهان می شود[۷۴۰]
نویسنده کتاب «اقتصاد دینی» در طی این که، اصول کتاب مقدس را برای زندگی اقتصادی در چند مورد بررسی میکند،معتقد می شودکه، ایده سرپرستی: مفهوم سازنده برای اصول کتاب مقدس است. این مفهوم به ما یادآوری میکند که استعدادها و توانایی های شخصی ما و منابع طبیعی که با بهره گرفتن از آن کار میکنیم، تدارک خداوند برای ما هستند. آنها دارایی ما نیستند بلکه به ما واگذار شدهاند و ما باید به خداوند در مورد استفادهای که از آنها میکنیم جواب پس بدهیم[۷۴۱]
ب- باورها در انحطاط
رسوخ باورهای خرافی در مسیحیت باعث پیدایش موج منفینگری به آموزههای مسیحی ددر مغرب زمین گشت. خرافاتی که که همه حیطه های اعتقادی و رفتاری را در بر میگرفت و پایههای اعتقادیای که برای بستر سازی روحی غرب مسیحی لازم بود را ددر مسیر انحطاط قرار داد.
۱- در قبال خدا
متاسفانه خدایی که در مسیحیت معرفی میشود، خدایی است که طبق آن چه گذشت، گناه را در وجود انسان به اجبار قرار داده است و این انسان خاکی تا ابد در شرمساری و گرفتاری آن باقی میماند ولی خود خدا نهایتا برای جبران عمل انسانها در صورت عیسی به زمین آمده و به صلیب کشیده شد .
این نوع نگاه کردن به رحمت الهی چیزی جز پذیرش این امر نیست که، خداوند مسیحی خداوندی است که در حد انسانی تنزل کرده و جلوهای از ناتوانی اوست . یکى از مسیحیان مؤمن مىگوید: ما معتقدیم که جسم خاکى در نتیجه قدرتى که درخور وصف و وهم نیست، به جوهر خداوند مبدّل مى شود، و حال آنکه ظاهر و برخى مشخصات همان وجود خارجى از نظر غایب مىماند تا مردم از مشاهده آن جوارح عریان و خون آلود دچار هراس نشوند و مؤمنان به ثمرات کاملتر ایمان نایل آیند. در عین حال، جسم خداوند دستنخورده، تمام و کمال، بدون آلودگى یا جراحتى در آسمان است.[۷۴۲]
در نگاه اگوستینی، نجات تنها به صورت هدیهای رایگان امکان پذیر است، نه موضوعی که ما خود بتوانیم آن را به دست آوریم، بلکه باید خداوند آن را در حق انسان اعمال کند. بدینترتیب آگوستین اذعان دارد که منشأ نجات خارج از انسان و در خود خدا است. خداوند آغازگر فرایند نجات است نه انسان.
گفتنی است که این تلقی آگوستین از نجات و فیض، خواهناخواه به جبر منجر میشود؛ زیرا که خداوند هدیه فیض را در اختیار همه قرار نداده و فقط در اختیار بعضیها قرار داده است، پس لازم میآید که خدا کسانی را که نجات خواهند یافت از پیش برگزیده باشد. بنابراین آگوستین با استناد به کتاب مقدس آموزهای در خصوص «جبر» یا «تقدیر» تدوین کرد، که منظور از آن تصمیم آغازین و ازلی خداوند است مبنی بر این که برخی را نجات دهد و برخی دیگر را رها کند تا از نجات دور شوند
گرچه عنایت تنها مختص به مسیحیان نیست، بلکه یهودیان نیز به گونهای متفاوت به آن باور داشتند… مسیحیان بر این باور هستند که خدای مسیح، برخلاف خدای ارسطو، فکر محض نبود که در تنهاییهای خود فقط به خود بیندیشد، بلکه او پدری است که با ارادهی خود تقدیر موجودات را رقم میزند و از هیچ چیز غافل نیست، حتی پر کاهی که در بیابان میگذرد.[۷۴۳]
۲- نسبت به خود
یکی از آموزههایی که برای انسانی که در اسلام اشرف مخلوقات معرفی شده است و در مسیحیت وجود دارد، اعتقاد به گناه ذاتی و آموزۀ فداء از دیگر اعتقادات مسیحیان است «مطابق این اعتقاد؛ نژاد انسانی وارث گناه آدم است و انسان ها نه به خاطر بدی اعمال خودشان بلکه تنها بدین جهت که از تبار آدم هستند ذاتاً گناه کار به دنیا میآیند و مقصود از گناهِ ذاتی آن است که انسان ها بدون ترس از خدا، بدون تکیه بر او و با میل شهوانی متولد میشوند».[۷۴۴]
تلقین عدم اراده انسان برزندگیاش، نتایج منفیای بر ذهن و روان بشر گذاشت، وحتی آگوستین به جهت تلقیای که از انسان و گناه نخستین داشت؛ معتقد بود که انسان از آزادی لازم برای برداشتن قدمهای نخست به سمت نجات برخوردار نیست. انسان نه تنها از «ارادۀ آزاد» برخوردار نیست، بلکه دارای ارادهای آلوده و ملوّث به گناه است؛ از این رو، پیوسته به گناه و دوری جستن از خدا تمایل دارد. آگوستین گناه را به گونهای ترسیم میکند که با بشر پیوند ذاتی دارد. از دیدگاه آگوستین بشر هرگز نمیتواند به مدد ابزارها و منابع خود با خداوند ارتباط برقرار کند. هیچ کاری از دست بشر ساخته نیست که برای شکستن قلعه گناه کافی باشد.[۷۴۵]
وجود چنیین آموزهای، که انسان خود را ار قبل گناهکار بداند، شاید چیزی نباشد جز جریتر شدن بر گناهان؛ به قول دکتر نصر: مسیحیت ، بر خلاف اسلام، نفس گناهان جنسی را با گناه آغازین مربوط می دانند، و در وقع تا مدتهای مدیدی غربیان، به لحاظ مجاز بودن تعدد زوجات در اسلام، مسلمین را به غیر اخلاقی ببودن متهم میکردند. ولی امروز بیبند و باری جنسی آنچنان درغرب رواج یافته است که بسیاری از مردم به جای این که این کار را بیبند و باری بدانند ، فارغ از هر دغدغهای در پی تغییر دادن خود ضوابط و معیارهای اخلاقی برآمدهاند[۷۴۶]
در رابطه تاثیر مخرب اعتقادبه اموزه گناه ذاتی ، توماس آکویناس چنین میگوید: «گناهی که با آن زاده شدهایم بر ما سه اثر بر جای میگذارد: نخست روح ما را آلوده میسازد، ما تمایلی فطری به گریز از خداوند داریم و میکوشیم تا خودمان را به شیوه های خلاف عقل و قانون الاهی ارضا و امتناع کنیم. دوم ما اسیر شیطان، زاده شدهایم…».[۷۴۷]
۳- در قبال دیگران
با توجه به این که در جای جای تعالیم عیسی آیین محبت و عطوفت به چشم میخورد و محبت و گذشت زیادداشتن از مواردی است که در آموزههای مسیحی بسیار ممدوح به شمار آمده؛ در مفام عمل استفاده از این اموزه کسانی را به افرا در این عمل کشانده است و باعث ایجاد تنفر از این آموزه دینی را فراهم کرده. در مسیحیت این آموزه چنین عنوان می شودکه: مسیح در تعلیم خویش در مورد تلافی و انتقام و دوست داشتن دشمنان می گوید: « شنیدهاید که گفته شده است چشمی در مقابل چشمی و دندانی به دندانی. لیکن من با شما می گویم با شریر مقاومت نکنید، بلکه هر کس بر گونه راست شما سیلی زد گونه دیگر را به سوی او بگردان. و اگر کسی با تو دعوا کند و قبای تو را بگیرد عبای خود را نیز بدو واگذار. و اگر کسی تو را به راه رفتن یک مایل مجبور کند دو مایل همراه او برو »[۷۴۸]
اعتقاد داشتن به چنین آموزهای در دنیای کنونی که همه حکمرانان برای سوءاستفاده از دین کمین کردهاند، آثار زیان بار و مخربی را برای کلیسا و متتدینین به همراه داشته است و تن به ذلت دادن برای کسب منافع استکبار یکی ز مسایل کلیساست که مایه بدبینی مردم به دیانت مسیحی را فراهم کرده است.
۴- در قبال محیط زیست
گر چند تمام ادیان ابراهیمی نگاهی الهی به طبیعت دارند اما به مرور زمان با انحراف از واقعیتها، برخی مسیحیان معتقد به آخرالزمان، که ظهور قریبالوقوع عیسی و پایان تاریخ را پیشگویی میکنند، طبیعت را صحنه فعالیتهای یک خدای شر، یعنی آن را نمایشی می دانند که در آن شیطان باعث و بانی ناخوشی، تباهی و رنج و مصیبت و مرگ است. بر طبق این دیدگاه خصمانه میتوان، یا آنگونه که در معادشناسی مسیحی آمده است، در پایان زمان، و بیدرنگ از طریق اشراق، از دست طبیعت خلاصی یافت. اصحاب ریاضت در بسیاری از سنتها اعم از آیین هندو و..معتقدند که دلبستگی به طبیعت، بدن و امیال آن یکسره شر است؛برطبق نظر معتقدین به این نوع نگاه ها، نباید انتظار چندانی داشت که از طبیعت و مظاهر آن محافظت رسمی صورت بگیرد.[۷۴۹] چرا که این طبیعت هر آن در معرض سقوط است.
گفتار سوم: باورهای عملی
با مراجعه به متون مسیحی شاهد آموزههای چندانی در رابطه با آموزههایی که در زندگی به کار بیاید نیستیم. به قول حضرت امام، مسیحیت فقط دارای آموزههایی در رابطه با خدای تعالی است، و مسیحیت که هیچ چیز ندارد جز چند کلمه اخلاقی راجع به تدبیر نظام و راجع به سیاسیت مدرن، و راجع به کشورها برنامه ندارد…»[۷۵۰] اما با درک عنصر الهی بودن مسیحیت و آموزههای پراکندهای که وجود دارد می توان به نتایجی در مورد نقش برخی اموزههای اصیل در پیشرفت؛ و آموزههای تحریف شده در انحطاط مغرب زمین پی برد.
الف- باورها در رشد
فرهنگ مسیحی در مغرب زمین منشأ آثار بسیاری بود که با الهام از آموزه ها و غلبه فرهنگ مسیحی به وجود آمده بود؛ چنان که در سراسر قرون وسطی نمودهای فرهنگ در همه ابعادش از موسیقی، معماری، تعلیم وتربیت گرفته تا قواعد نامه نگاری، آداب غذا خوری و .. چیزی جز تجلی دین نبود.
۱- سیاسی
در مورد سیاسی بودن یا نبودن آیین مسیحت دیدگاه های مختلفی وجود دارد؛ اما در مورد سیاسی بودن مسیح، در عهد جدید، اناجیل چهارگانه به زندگی و سخنان عیسی پرداختهاند که از آن آموزهها، برداشتها و اعتقاد به میل مسیح به حکومت داری به نظر میرسد؛ در انجیل متی چنین آمده :
«و من تو را میگویم که تویی پطرس و بر این صخره کلیسای خودرا بنا میکنم و ابواب جهنم بر آن استیلا نخواهد یافت و کلیدهای زمین و آسمان را به تو میسپارم و آنچه بر زمین ببندی در آسمان بسته گردد و آنچه در زمین گشایی در آسمان گشاده شود»[۷۵۱]
در این فقره حضرت عیسی شمعون را صخره( پطرس= صخره) میخواند و میگوید امت خود را ( کلیسا= امت) بر این صخره بنا کنم. [۷۵۲] و به نوعی نشان میدهد یکی از موضوعاتی که مسیحیت به آن توجه کرده آموزههای سیاسی و اجتماعی است که این کار با تاسیس کلیسا - که البته در مورد موسسش اختلاف است- صورت گرفته است..
نویسنده کتاب « مسیحیت و بدعتها» معتقد است که: حضرت عیسی سه شان به پطرس داده است. ولایت تکوینی، زعامت دینی، رهبری اجتماعی؛ بنابر این به گفته اناجیل حضرت عیسی پطرس را جانشین خود کرده و امت خود را ملزم به اطاعت از او کرده[۷۵۳] و تاثیر همین آموزه ها بود که باعث شد اربابان کلیسا هم خود را به عنوان میراث دار پطرس، و در جایگاه تدوین قوانین و رفع امور مردم، مستحق بدانند.
تاثیر این آموزه ها در سیاستگرایی کشیشان تا این حد بود که مارتین لوتر کینگ مبلّغ سیاهپوست کلیسای تعمیدی، معتقد بود که انسان میتواند در قالب ارتباطات سیاسی- اجتماعی به جایگاهی برسدکه رؤیا ببیند و حتّی نبوت کند. در همین ارتباط در اعمال رسولان آمده:
«خدا از زبان او فرمود: در روزهای آخر، تمام مردم را از روح خود پر خواهم ساخت تا پسران و دختران شما نبوت کنند و جوانان شما رؤیاها و پیران شما خوابها ببینند. بله تمام خدمتگزارانم را، چه مرد و چه زن، از روح خود پر خواهم کرد، و ایشان نبوت نموده، از جانب من سخن خواهند گفت.»[۷۵۴]
۱) آموزه نهضت ساز
از قدیم این فکر بر سر معتقدین به آموزههای مسیحی بوده که کلیسا با ارتباط خاصی که با خدا دارد مالک همه چیز مردم به حساب می آید؛ در دنیای معاصر غرب، اندیشه رعیت بودن، وظیفه داشتن یا ملزم به اطاعت بودن وجههای ندارد؛ بنابر این مسیحیان امروزخود را با معمایی روبرو میبینند. اگر وظیفه انسان تنها اطاعت کردن باشد، زندگی آسانتر میشود، زیرا زحمت بسیاری از تصمیم گیریهای دشوارش از دوش او برداشته میشود. اما مسیحان اعقاد دارند که توانایی آن ها برای استدلال ، استعدادی خدادادی هستند و وظیفه دارند که برای خود فکر کنند و این امر مستلزم جدی گرفتن الگوی زندگی عیسی و توجه به نظرات رهبران مسیحی در قبال سنت است. مسیحیان وظیفه اطاعت از قدرت واقعی کشور را میپذیرند اما اگر این قدر اگر فاسد یا ظالم باشدو ضعیتی پیش میآید که مجبورمی شوند به پا خیزند[۷۵۵]
لوتر از کسانی بود که اعتقاد داست، مسیحیان باید از قانون سکولار ( قانونی که برای آن زندگی می کنندد) اطاعت کنند، اما اگر حکومت طوری عمل کند که آنها فکر کنند مغایر با آموزه های کتاب مقدس است، انها نباید در اعتراض کردن تردید کنند. از این رو مسیحیان تشویق شدند به اینکه منقد و پرسشگر باشند به جای این که صرفا نظام اجتماعی یا اقتصادی را بپذیرند[۷۵۶]
جان کالوین هم به عنوان یک مصلح دینی، بر اهمیت وجه فردی تاکید داشت، مخصوصا به خاطر اینکه انسان به صورت خداوند خلق شده است، در نتیجه، طبق این نظر، هر شخصی حق پرسش از حکومت را داشت. لبته مردم بایستی مطیع فرمان خداوند باشند وده فرمان( مرجع آموزههای اخلاقی) عهد قدیم را رعایت کنند.[۷۵۷] پس به نظر کالوین مردم توسط یک دولت سکولار یا حتی کلیسا محدود نیستند؛ آنجه که اهمیت دارد ییمان افراد نسبت به خدا و آزادی انجام دادن کارهای خوب به نام خداست. تجمل کلیسای کاتولیک و پادشاهی فرانسه به عنوان عملکردی غیرمسیحی، مورد انتقاد قرار گرفت. تاکید کالوین بر خویشتن داری ، صرفه جویی، جدیت ، صبر و میانهروی بود. « ما می دانیم که مردم خلق شدهاند برای هدف صریح اشتغال در انواع کارهای مختلف و اینکه هیج فداکاری مطلوبتر از خدا نیست از هنگامی که شخصی در حرفه خودش جدیت به خرج می دهد و تلاش می کند تا به نحوی زندگی کند که به نفع عمومی کمک کند»[۷۵۸]
۲) ریشه بدبینی به سیاست مند بودن مسیحیت
به نظر میرسد آن چه که باعث شده، عدهای فکر کنند که مسیحیت میخواهد با قدرت روزگار به سازش در آید اعمال پولس باشد و نه سیره حضرت عیسی۰ع) چرا که حضرت عیسی اعمالی دارد که این باور را سست میکند. وی پادشاه منطقه جلیل را روباه نامید و از ستمگری و ذکرسنگدلی او باکی نداشت؛ در همین زمینه امده: « درهمان روز چند نفر از فریسیان آمده به وی گفتند: دور شو از اینجا برو زیرا که هیرودیس میخواهد تو را به قتل برساند. ایشان را گفت بروید و یه آن روباه گویید اینک امروز و فردا دیوها( دیوانه ها) را بیرون میکنم و مریضان را صحت می بخشم…»[۷۵۹]
هنگامیکه تعقیبب و دستگری حضرت عیسی قطعی شد و دانست که با وی همچون یک مجرم رفتار خواهد شد، برای دفاع مسلحانه آخرین تلاش خود را هم کرد. « پس به ایشان گفت: کسی که شمشیر ندارد جامه خود را فروخته آن را بخرند»[۷۶۰] ولی از آن جا که یاران عیسی به سبب تصور نادرست خود از مسیحای موعود برای او خطری احساس نمیکردند، فرمان وی را برای خریدن شمشیر جدی نگرفتند. اما هنگامی که، جمع کثیر با نیزه هها و چوبها به او هجوم آودند، آنان هم به اهمیت حمل سلام پی برند وی به علت فقدان آمدگی قبلی، استفاده از شمشیر در ان وضعیت بحرانی بینتیجه بود و موجب قصاص می گردید از این رو مسیح از به کار برده آن منع کرد[۷۶۱]
۲- ا جتماعی
همان گونه که سرشت خود حضرت عیسی بر همانندی با مردم و احساس عطوفت با آنان بود؛ بر پایه الگو گرفتن مسیحیت از عیسی، این گونه رفتار باید در پیروان این دین هم دیده شود؛ لذا ارنست هیوم، اعتقاد دارد: «در مسیحیت جامعه بشری به صورت یک خانواده مشترک است که همه افراد آن برای خدمات متقابل گوناگون در نظر گرفته شدهاند و به صورت یک مجموعه پیشرفت خواهند کرد»[۷۶۲] لذا در بین آموزههای مسیحی نیز در این زمینه توصههایی در جانب مسیح و ارابان کلیسا مشاهده میشود.
۱) حفظ انسجام جامعه
مهمترین نقش مسیحیت و آموزههای کلیسایی در دوران قرون وسطی به ایجاد ثبات و حفظ انسجام اجتماعی بازمیگردد. در دورانی که انحطاط اجتماعی ناشی از فروپاشی روم و هجوم بربرها سراسر اروپا را فرا گرفته بود و ضعف شدید سیاسی و اقتصادی بنیانهای اجتماعی را تهدید میکرد؛ مسیحیت به تتنهایی در مقابل ناهنجاریها قد علم کرد و از مدنیت روابط اجتماعی حمایت کرد.
از آن جا که رعایت اصول اخلاقی با تمایلات و غریز مردم ناسازگاری مییابد ضروری بود تا همگان این قوانین را ناشی از منبعی مافوق طبیعی بدانند تا در خلوت نیز محترم شمرده شود و مسیحیت چنین موهبتی را به اوپا بخشید.
آموزههای مسیحیت همچنین از خشونتهای مجازات های اجتماعی کاست و نوعی دوستی را تقویت کرد. همچنین در غیاب امپراتوری روم و تعدد حکومتهای ملوکالطوایفی در نقش سازمانی بینالمللی برای اتحاد ملتها و قومیتهای گوناگون ، وظیفه خود را به انجام رساند.
حفظ ثبات و امنیت اجتماعی در سالهای بعد بستر لازم را برای رشد علم فراهم آورد. از سوی دیگر آموزههای انسانی آن الهام بخش آموزههای حقوق بشری و آزادی خواهی فالسفه غربی در قرن ۱۸ و ۱۹ گردید.