علاوه بر تعریف سازمان جهانی بهداشت از سلامت، تعاریف دیگری نیز از دیدگاههای مختلف درباره سلامت ارائه شده است که به برخی از آن ها اشاره میشود:
در فرهنگ آکسفورد، سلامت، به وضع عالی جسم یا روح و حالتی که اعمال بدن به موقع و به گونه مؤثر انجام شود گفته میشود (فرهنگ آکسفورد، به نقل از شیری، ۱۳۹۰).
لایکوک[۳۱] سلامت اجتماعی را به صورت شرایط و رفاه افراد در شبکه روابط اجتماعی شامل خانواده، اجتماع و ملت تعریف میکند. همچنین برکمن[۳۲] معتقد است تأثیر شبکه اجتماعی بر سلامت فرد عبارت است از پرورش روحیه مشارکت و درگیری اجتماعی فرد در فرایندهای اجتماعی. مشارکت و درگیری اجتماعی از عملکرد پیوندهای بالقوه در فعالیتهای زندگی ناشی میشود. سپری کردن اوقات خود با دوستان، حضور در کارکردهای اجتماعی، مشارکت در نقشهای اجتماعی و شغلی، گرایش به فعالیتهای مذهبی و تفریح کردن به همراه گروه از نمونههای بارز درگیری اجتماعی
تعریفهای موجود را میتوان تحت دو الگوی زیستشناختی سلامت و الگوی کلیت سلامت دستهبندی کرد:
۲-۱-۶-۱-الگوی زیستشناختی سلامت
این الگو پایه نظری میکروبی بیماریها بود که در آغاز سده بیستم، پزشکی را تحتالشعاع قرار داده بود و متخصصان، جسم انسان را مانند ماشین و بیماری را مانند اختلال در کار ماشین در نظر میگرفتند. این دیدگاه نقش عوامل تعیینکنند محیطی، اجتماعی و روانشناختی را دست کم گرفته و در حل بسیاری از مسائل اساسی بهداشتی انسان مانند اعتیاد، بیماریهای روانی[۴۴] و … نارسا بوده است. مطالعات مربوط به سلامت اجتماعی با بهره گرفتن از مدلهای زیستی بیشتر به وجه خاصی از سلامت تأکید دارند. ولی افراد در درون ساختارهای اجتماعی و ارتباط قرار دارند و با چالشها[۴۵] و تکالیف اجتماعی بیشماری روبرو هستند.
۲-۱-۶-۲-الگوی کلیت سلامت
الگوی کلیت، ترکیبی از همه عوامل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی[۴۶]، زیست محیطی و … را شناسایی میکند. در این دیدگاه عوامل متعددی در تعیین سلامتی فرد دخالت دارد و سلامتی حالتی فراتر از تعادل کامل اعمال بدن به شمار میرود.
همچنین در تعریف سلامت میتوان دو رویکرد بیماری محور و سلامتی محور را از یکدیگر متمایز ساخت:
رویکرد بیماری محور سلامتی را به عنوان حالتی تعریف میکند که علائم نشاندهنده بیماری (فیزیکی یا روانی) در فرد وجود نداشته باشد. مثلاً برطبق نظریه بیماری، یک فرد سالم فرض میشود اگر در سال گذشته از افسردگیهای عمده در امان مانده باشد.
رویکرد سلامتی محور از سلامت به عنوان حالت برخورداری از درجه بالایی از بهزیستی (جسمی یا روانی) یاد میکند. برطبق نظریه سلامتی، یک فرد سالم فرض میشود اگر درجات عالی سلامت اجتماعی را دارا باشد، مثلاً احساس یکپارچگی در اجتماعش داشته باشد. تعریف سازمان جهانی بهداشت نیز بر اساس الگوی کلیت و رویکرد سلامتی ارائه شده است که سلامتی را فقط به عنوان نبود بیماری نمیداند، بلکه سلامتی، داشت قدرت و توانایی جسمی، ذهنی، معنوی و عاطفی (تصمیمگیری فردی و اجتماعی) در یک زندگی طولانی، پویا و مفید است (شیری، ۱۳۹۰: ۱۷).
۲-۱-۷- دیدگاههای سلامت روان
دیدگاه رفتارگرایی[۴۷]: رفتارگرایان معتقد به این امر هستند که بهداشت روان و سلامت، به محرکها و محیط وابسته است. به این ترتیب، آنچه مکاتب دیگر بیماری روانی به حساب میآورند، از دیدگاه رفتارگرایان رفتاری است که مانند سایر رفتارها آموخته میشود. کسی که دارای سلامت روانی است رفتارش با محیط معینی با نوعی بهنجاری رفتاری سازگاری دارد (گنجی، ۱۳۷۹: ۹۰).
اسکینر[۴۸]، صاحبنظر مکتب رفتارگرایی، معتقد است انسان سالم معادل با رفتار منطبق با قوانین و ضوابط جامعه است. چنین انسانی وقتی با مشکلی روبهرو میشود که جامعه، آن را نابهنجار میداند، از طریق شیوه اصلاح رفتار، برای بهبود و بهنجار کردن رفتار خود و اطرافیانش به طور مداوم سود میجوید. انسان سالم کسی است که تأیید بیشتری را به خاطر رفتارهای مناسب از محیط و اطرافیانش دریافت میکند (خدارحیمی، ۱۳۷۴: ۳ ؛ به نقل از سام آرام ـ امینی یخدانی، ۱۳۸۸).
دیدگاه انسانگرایی[۴۹]: این دیدگاه معتقد است سلامت روانی یعنی ارضای نیازهای سطوح پایین و رسیدن به سطح خودشکوفایی. هرعاملی که فرد را در سطح نیازهای سطوح پایین نگه دارد و از خودشکوفایی او جلوگیری کند، اختلال رفتاری به وجود خواهد آورد و سلامت فرد را با مشکل مواجه میکند (میلانیفر، ۱۳۸۴: ۳۰).
در برخی نظریههای شخصیت، مسئله سلامت روان تحت عنوان «شخصیت سالم» مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. در این نظریهها، ویژگیهای افراد سالم و ملاکهای سلامت روانی مشخص گردیده است. در این رابطه، به چند نظریه میتوان اشاره کرد:
شخصیت سالم از نظر راجرز[۵۰]: به نظر راجرز، اساسیترین انگیزه رفتار آدمی، خودشکوفایی است. مهمترین مفهوم نظریه وی خویشتن است که شامل افکار، ادراکات و ارزشهایی است که «من» را تشکیل میدهند. راجرز خویشتن را شامل خویشتن واقعی و آرمانی میداند. خویشتن آرمانی[۵۱] در فرد وجود ندارد، ولی ایدهآل خود دستیابی به آن است. فاصله زیاد میان خود واقعی و خودآرمانی به نارضایتی منجر میشود. به عقیده وی، شخص سالم میتواند در دگرگونیهای جدی شرایط محیطی، سازگاری بیشتری نشان دهد. اینگونه افراد از چنان خودانگیختگی و خلاقیتی[۵۲] برخوردارند که حتی با دگرگونیهای دردناکی همچون جنگ و بلایای طبیعی کنار میآیند.
شخصیت سالم بر اساس نظر آلپورت[۵۳]: آلپورت، از افراد برخوردار از سلامت روانی به عنوان «انسان بالغ» یاد میکند. به نظر وی فردی که با فعالیتها و اندیشههای متنوعتری در ارتباط باشد، سلامت روانی بهتری دارد. به نظر وی فردی که با فعالیتها و اندیشههای متنوعتری در ارتباط باشد، سلامت روانی بهتری دارد. شخص سالم میتواند به دیگران صمیمیت نشان دهد. آلپورت ضمن تأکید بر اهمیت کار، معتقد است حسن تعهد در اشخاص سالم بسیار نیرومند است (شولتز، ۱۳۷۷: ۵۶ ؛ به نقل از سام آرام ـ امینی یخدانی، ۱۳۸۸).
شخصیت سالم از نظر مازلو: مازلو، انسان سالم را انسان خواستار تحقق خود می داند و معتقد است در همه انسانها تلاش یا گرایش فطری برای تحقق خود یا خودشکوفایی وجود دارد. وی شرط نایل شدن به خودشکوفایی[۵۴] را در برآوردن نیازهایی میداند که به ترتیب از نیازهای جسمانی یا فیزیولوژیک، نیاز ایمنی، نیازهای محبت و احساس تعلق شروع میشود و به نیاز به احترام به خود و در نهایت، نیاز به خودشکوفایی میرسد. به نظر مازلو، درجه رضایتمندی از نیازهای انسانی به گونهای مثبت با درجه سلامت روانی همبستگی دارد. ناکام گذاردن نیازها موجب بیماری افراد میشود. انسان سالم کسی است که به بالاترین نیازها دست یابد و از این رو، کسی که به مرحله تحقق خود نرسیده باشد، از سلامت روانی برخوردار نیست (همان).
بنابراین، بر اساس نظریه مازلو مبنی بر طبقهبندی سلسله مراتب نیازهای انسان، میتوان نتیجه گرفت سلامت جسمی و روانی انسان در گرو رفع نیازهای زیستی در مرحله اول و سپس به ترتیب ارضای احساس ایمنی ارضای احساس نیاز به محبت میباشد. (حیدری بیگوند، ۱۳۸۳: ۸۹ ؛ به نقل از همان منبع).
۲-۱-۸-عوامل مؤثر بر سلامت
بدون تردید حمایت اجتماعی ازعوامل موثر درسلامت اجتماعی زنان بخصوص زنان سرپرست خانوار می باشد، از آنرو که سلامت دارای چند بعد است و با شاخصهای گوناگون و متنوع سنجیده میشود، عوامل متعددی نیز بر آن تأثیرگذار است. این عوامل در سطح وسیع مطالعه میشود.
عوامل در برگیرنده سلامت، هم در درون فرد و هم بیرون از او و هم در جامعهای که در آن زندگی میکند، قرار دارد. این عوامل با هم در تعامل بوده و در نهایت، سلامت فرد را ارتقا و یا کاهش میدهند.
گزارش للنده منتشر شده درسال۱۹۷۴ در کانادا، چهار حیطه تعیینکننده سلامت را چنین بیان میکند:
فاکتورهای ژنتیک[۵۵]و بیولوژیک[۵۶] که میتواند تعیینکننده آمادگی فرد برای پذیرش یک بیماری باشد.
فاکتورهای مربوط به شیوه زندگی و رفتارهایی مانند سیگار کشیدن.
فاکتورهای زیستمحیطی، مانند مسکن و آلودگی هوا[۵۷].
دامنه و گستردگی خدمات بهداشتی (سجادی و صدرالسادات، ۱۳۸۳: ۲۴۵؛ به نقل از سام آرام ـ امینی یخدانی، ۱۳۸۸).
از نظر جانس استین، به طور کلی میتوان عوامل تأثیرگذار بر سلامت را در چهار گروه عمده جای داد:
الف ـ شرایط طبیعی یا محیطی.
ب ـ عوامل جامعه شناختی، به ویژه عوامل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی
ج ـ عواملی که مستقیماً با سلامت و مراقبتهای پزشکی مرتبطند.
د ـ عوامل فردی.
از آن رو که اکثر عوامل تعیینکننده مزبور در سطح کلان هستند، نمیتوانند قابلیت کاربرد چندانی برای این تحقیق داشته باشند. به همین دلیل، به ذکر نظر ویچد[۵۸] و همکارش (۱۹۹۱) درباره لایههای مؤثر بر سلامت میپردازیم.
از نظر این دو، لایههای مؤثر بر سلامت عبارتند از:
فاکتورهای ارثی (سن و جنس)
فاکتورهای سبک زندگی فردی
حمایتها(حمایتهای مالیو…) و تأثیرات جامعه که میتواند تداومبخش یا مخرب سلامت باشد.
وضع زندگی و کار و دسترسی به خدمات و تسهیلات.
وضع اقتصادی[۵۹]،وضع فرهنگی[۶۰]وزیستمحیطی؛ مانند استانداردهای زندگی، بازار کار و … (همان).
۲-۱-۹- ابعاد سلامت
سازمان بهداشت جهانی سلامتی را نه فقط عدم بیماری یا نا توانی، بلکه حالت کامل رفاه جسمی، روانی واجتماعی تعریف کرده است. با توجه به تعریف سازمان بهداشت جهانی، سلامتی مقوله سه بعدی است (بعدجسمی، بعد روانی، بعد اجتماعی)اما ابعاد دیگری نیز مانند بعد روحی، عاطفی، شغلی و… می توان برای آن قایل شد(ملیحه تقی پور،۳۵:۱۳۸۹). گرچه در این تحقیق سعی داریم تا بر سلامت اجتماعی تأکید کرده و به بررسی بیشتر واژه سلامت اجتماعی بپردازیم اما به منظور درک بهتر مفهوم سلامت اجتماعی توجه به ابعاد سلامت و چگونگی ارتباط ابعاد مختلف سلامت با هم ضروری به نظر میرسد.
۲-۱-۹-۱-سلامت جسمی
این بعد از سلامت، به چگونگی عملکرد اعضای بدن تمرکز دارد. سلامت جسمی حالتی است که تمامی اعمال بدن به درستی انجام گیرد. احتمالاً بعد جسمی سلامت را از همه آسانتر میتوان درک کرد. سلامت جسمی[۶۱] دال بر عمل کردن کامل بدن است که سلامتی زیست شناختی را به عنوان حالت بهینه عملکرد هر یاخته یا اندام بدن و با هماهنگی کامل با بقیه اعضا در نظر میگیرد.
۲-۱-۹-۲-سلامت عاطفی
از نظر تاریخی بعد روانی و عاطفی به عنوان یک جزء و یا دو جزء کاملاً مرتبط باهم شناختهاند ولی با در دسترس قرارگرفتن پژوهشهای بیشتر تفاوت قطعی بین آن دو به وجود آمد. سلامت روانی را میتوان به عنوان آگاهی یا «شناخت» در نظر گرفت در حالی که سلامت عاطفی یا «احساس» ارتباط دارد.
۲-۱-۹-۳-سلامت شغلی
جنبه شغلی یا کاری زندگی بعد جدیدی است که بخشی از وجود انسان است. هنگامی که کار به عنوان هدف انتخاب شود. غالباً تواناییها و محدودیتهای کار در ارتقای سلامت جسمی و روانی او نقش ایفا میکند. کار جسمی به طور معمول در رابطه با بهبود توانایی جسمی است، در حالیکه دستیابی به هدف و خود واقعنگری در کار، منبع ارضا و تقویت خودگرایی است. اهمیت این بعد از سلامت وقتی آشکار میشود که شخص به طور ناگهان کار خود را از دست بدهد و یا به اجبار بازنشسته شود. بسیاری از اشخاص دیگر این بعد نشاندهنده تراکم کوششهای ابعاد دیگر، در عمل با هم و به منظور تولید آنچه به نظر شخص «موفقیت[۶۲]» است میباشد.
تأثیر خواب، رویا و پیشگویی بر سرنوشت و روند زندگی شخصیت های شاهنامه- قسمت ۷