(همان : ۱۷۹)
ناگهان او بار سفر بست تا به دیدار مراد و مرشد خود، سلطان العلماء در قونیه برسد. شهر به شهر و دیار به دیار ره میپیمود. هامونهای قَفر و خشک را پشت سر مینهاد تا این که به قونیه رسید ویکسر سراغ سلطان العلما را گرفت. غافل از ان که اویک سال پیش از این، خرقه تهی کرده و کالبد جسمانی را در خاکستانِ دنیا نهاده و به ملکوت اعلی پر گشوده است. وقتی سید، نتوانست به دیدار سلطان العلماء نائل شود رو به مولوی کرد و گفت: تو در عالم شریعت و فتوی جانشین پدر شدی، اما در باطن هم علومیاست که از وی به من رسیده است. این معانی را از من بیاموز تا خلف صدق پدر شوی. به دستور سیّد مولوی به ریاضت پرداخت و سه چلّهی متوالی برآورد و پس از این ریاضت معلوم شد که نقد وجود این انسان، پاک و خالی از غل و غش است.» (فروزانفر ، ۱۳۸۷ : ۴۴)
مولوی در آستانهی چهل سالگی مردی به تمام معنی، عارف و دانشمند و جامع علوم و فنون مختلف در دوران خود بود و مریدان و عامهی مردم، چون پروانه بر گردِ شمع وجود او میچرخیدند و حصّهها میجستند و بهرهها میبردند. تا آن که قلندری گمنام و ژنده پوش بنام شمس الدین تبریزی به قونیه آمد و با مولوی برخورد کرد و آفتاب دیدارش، قلب و روح او را بگداخت ویکسره سودایی و شیداییش کرد و این سجاده نشین با وقار و مفتی بزرگوار را سرگشتهی کوی و برزن کرد تا بدانجا که خود، حال خود را چنین توصیف میکند:
زاهد بودم، ترانه گویم کردی | سرحلقهی بزم و باده جویم کردی | |
سجاده نشین با وقاری بودم | بازیچـهی کـودکان کویم کردی |
پیوستن شمس به مولوی که در حدود سال ۶۴۲ ه. ق. اتفاق افتاد ، چنان او را واله و شیدا کرد که درس و بحث و وعظ را بهیک سو نهاد و به شعر و ترانه و دف و سماع پرداخت. و از آن زمان، طبع ظریف و ذوق سلیم او در شعر و شاعری شکوفا شد و به سرایش اشعار پر شور و حال عرفانی پرداخت.
خضـرش بـود شمـس تبریزی | آن که با او اگر درآمیزی | |
هیچ کس را بهیک جوی نخری | پردههای کلام را بدری |
(سلطان ولد، بی تا : ۱۹۶)
در پی تبی سوزان و آتشین در روزیکشنبه پنجم ماه جمادی الآخر سال ۶۷۲ ه. ق. وقتی که آفتاب جهانتاب، دامنِ زرنگارِ خود را از پهنهی زمین بر میچید، آن آفتاب معرفت و حقیقت نیز پرتو خود را از این جهان خاکی برگرفت و رحلت فرمود.
۲-۱-۳- آثار مولوی
«مولانا زندگی خود را از آغاز تا به انجام در راه کسب معرفت و تهذیب و تکمیل نفس گذرانید، آنی از رشد و کمالجویی باز نایستاد و هر دم فضیلتی و کمالی نو پدید میآورد. این احتمال دارد که اقوال و گفتار او بیش از آثاری باشند که هماینک به طور مکتوب در دسترس هستند» (زمانی، ۱۳۹۱: ۳۷).
آثار مکتوب مولانا به دو بخش نظم و نثر تقسیم میشوند :
۲-۱-۳-۱- آثار نظم
۲-۱-۳-۱-۱- غزلیات
این بخش از آثار مولانا به کلیات یا دیوان شمس معروف شده است ؛ زیرا مولانا در پایان بیشتر آنها به جای ذکر نام یا تخلص خود به نام شمس تبریزی تخلص کرده است (زمانی، ۱۳۹۱: ۳۷). «این کتاب، هم از لحاظ وسعت دامنهی تخیل گوینده در زمینههای مختلف فکر و هم از لحاظ اشتمال بر معنای عرفانی و نیز از جهت کثرت ابیات آن (حدود ۴۰۰۰۰ بیت) اهمیت بسزایی دارد. همینطور از جهت خصایص ادبی و فنی و از نظر موسیقی شعر در میان آثار ادبی کاملاً ممتاز است» (حلبی، ۱۳۷۴: ۱۳۴)
۲-۱-۳-۱-۲- رباعیات
مجموعهی این رباعیات که دارای معانی و مضامین عرفانی و معنوی هستند، در حدود ۱۶۰۰ رباعی است که پارهای از آنها نیز ممکن است از او نباشند (همان).
۲-۱-۳-۱-۳- مثنوی
«هر دفتر مثنوی مثل یک ایستگاه روحی است که شما در آن تعلیم و آموزش میبینید و آمادهی رفتن به ایستگاه بعد میشوید» (نیکلسون، ۱۳۷۴: ۸۲) «مثنوی کتابی است تعلیمی و درسی در زمینهی عرفان و اصول تصوف و اخلاق و معارف و … که مولانا بیشتر به دلیل همین کتاب شریف، معروف شده است. مثنوی، دریای ژرفی است که در آن میتوان غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت. با اینکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقهالحقیقه سنایی از مهمترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار میرفتند، ولی با ظهور مثنوی مولانا، در مقابل فروغ معارف آن جلوهی کمتری یافتند و در واقع تحتالشعاع آن قرار گرفتند» (زمانی، ۱۳۹۱: ۳۹ مقدمه). مثنوی شامل شش دفتر است که هریک مقدمهای کوتاه دارد. مقدمهی دفترهای اول و دوم و سوم به زبان عربی و دفترهای چهارم و پنجم و ششم به زبان فارسی است. در هر دفتر پس از مقدمه، دیباچهای منظوم وجودارد ؛ دیباچهی دفتر اول ۳۵ بیت، دفتر دوم ۱۱۱ بیت، دفتر سوم ۶۸ بیت، دفتر چهارم ۳۹ بیت، دفتر پنجم ۳۰ بیت و دیباچهی دفتر ششم ۱۲۸ بیت است ؛ شماره ابیات هر دفتر بر اساس کتاب «سرّ نی» زرینکوب به قرار زیر است : دفتر اول ۴۰۰۳ بیت ؛ دفتر دوم : ۳۸۱۰ بیت ؛ دفتر سوم : ۴۸۱۰ بیت ؛ دفتر چهارم : ۳۸۵۵ بیت ؛ دفتر پنجم : ۴۲۳۸ بیت و دفتر ششم : ۴۹۱۶ بیت است که بر روی هم کل اثر مشتمل بر ۲۵۶۳۳ بیت میشود (۱۳۹۰، ج ۱، ۲۲-۲۱). تمام این شش دفتر که طرز آغاز و انجام آن به هیچگونه اثر عظیم دیگر در تمام ادب عرفانی ایران شباهت ندارد، تفسیرگونهای بر همان هجده بیت (نینامه) است؛ مولوی در هجده بیت نینامه، از زبان حال نی و حکایت و شکایتهایی را که نی به زبان رمز از حال خود ترجمان میکند، همان شور و اشتیاقی که هر عارف کامل برای بازگشت به مبدأ خویش نشان میدهد، به بیان میآوردزمانی: ۱۸).
پورنامداریان مینویسد : «مثنوی ، کتابی نیست که معانی و طرح و ساختارش مقدم بر وجودش در ذهن آگاه مولوی اندیشیده شده و حضور داشته باشد، بلکه مانند رؤیایی است که وجودش بر تصورش مقدم است و قبل از تحقق نمیتوان وجودش را پیشبینی کرد. رخدادی است که در زبان اتفاق میافتد و اگرچه مقدمه و بسیاری از بخشهای آن توأم با آگاهی است، اما بزودی مهار آن از دست آگاهی خارج میشود و خودمختار شکل وقوع خویش را رقم میزند. این وضع شکلگیری مثنوی که به سبب مقتضیات حاکم بر پدیدآمدن آن، تجربهی وحی را برای مولوی تحقق میبخشد و در غزلهایی از مولوی آن را برجستهتر میکند، عملاً منجر به پدیدآمدن متنی میشود که تفاوت بسیار با الگوی متعارف ارتباط مبتنی بر گویندهی مخاطب و فهم و تجربههای مشترک دارد و ازهمینروی شباهتهایی چند با متن قرآن نیز پیدا میکند» (پورنامداریان، ۱۳۸۸: ۳۲۴).
«تجربههای گرانقدر سنایی و عطار در قلمرو شعر تعلیمی و عرفانی پلههای نردبانی بودند که مولوی با عروج از آن شعر تعلیمی و عرفانی را در قرن هفتم به اوج کمالی دستنیافتنی رساند. شور و هیجانات عاطفی که در حدیقهی سنایی حضوری کمرنگ و در مثنویهای عطار حضوری کموبیش ملموس داشتند، در مثنوی مولوی چنان بالا گرفتند که پهنهی مثنوی را سرشار از تپش و جوشش امواج ناآرام و بیقرار خود ساختند» (همان: ۲۵۵). «مثنوی معنوی از جهات بسیار با مثنویهای تعلیمی پیش از خود شباهت دارد؛ تقریباً تمام معانی و اندیشههایی که در مثنوی مطرح شدهاند در مثنوی سنایی و عطار نیز آمدهاند» (همان: ۲۸۴-۲۸۳). «از نظر زبان و بیان نیز حدیقه بسیار فصیحتر و بهقاعدهتر از مثنوی است و ظرافتهای هنری آثار عطار در بسیاری از موارد از مثنوی از چشمانداز زبان ادبی زیباتر است. با این همه اقبال خوانندگان از خاص و عام به مثنوی مولوی بسیار بیشتر از توجه آنان به آثار سنایی و عطار بوده است» (همان) معلومات وسیع مولوی در معارف اسلامی از مختصات سبکی این کتاب است و مثنوی کتابی تمثیلی با زبان سمبولیک است که شیوهی آن حکایت در حکایت است. با اینکه مولوی ابیات مثنوی را به صورت بدیهه میسرود، این ابیات به طرز عجیبی مشتمل بر صنایع بدیع و بیان در شعر هستند و از وسعت فکر مولانا حکایت میکنند.
مولوی در مثنوی میکوشد تا همهی مبانی و اصول اولیهی عرفان و تصوف اسلامی را از طلب و عشق گرفته تا مراحل کمال عارف و رسیدن به قرب و معرفت الهی را با تطبیق و تلفیقی از تعلیمات شرع و آیات قرآنی و احادیث، پیش روی مخاطب قرار دهد. افزون بر این مولوی در این کتاب به ذکر اقوال و اعمال منسوب به اهل صوفیه و عرفا و مشایخ بزرگ میپردازد و به همین دلیل کتاب مثنوی معنوی مولوی به عنوان یک اثر تعلیمی در میان صوفیان و اهل خانقاه رواج پیدا میکند.
زرینکوب در مورد کتاب مثنوی معتقد است که این کتاب یک کتاب صرف عرفان نظری نیست، بلکه عرفان عملی را نیز میتوان در لابهلای آن مشاهده کرد. «در واقع مثنوی برخلاف آنچه اصحاب شیخ صدرالدین و طالبان عرفان نظری طالب آن بودهاند، کتابی که عرفان نظری را با تعمیق و تدقیقی شایستهی آثاری چون فصوص و فکوک تعلیم کند، نیست؛ حقایق عرفان کشفی و عملی است» (زرینکوب، ۱۳۷۸: ۱۸).
۲-۱-۳-۲- آثار نثر