در سال ۱۳۸۳ تحقیقی تحت عنوان « بررسی تجربی سازههای مهم در تعیین قراردادها، شاخصها و پارامترهای پاداش مدیرعامل شرکتها در ایران» توسط « نمازی و همکاران» انجام شد. نتیجه تحقیق نشان داد که: در صورت داشتن آگاهی از پاداش سایرین، در خصوص دلایل اختلاف پاداش خود توجیه نمیباشند. به نظر میرسد از عوامل موجد این ذهنیت این است که، برخی از پارامترهای پاداش در سازمانهای صنعتی بهصورت شهودی و سلیقهای و با اعمالنظر مدیر مربوطه تعیین میگردد. همچنین تورم شدید در دهه های گذشته باعث شده که دادههای صورتهای مالی منعکسکننده تمام واقعیات نباشند و بهکارگیری یک نسبت مشخص در دو شرکت (به دلیل تفاوت در ارزش تاریخی اقلام صورتهای مالی) منجر به نتایج متفاوت گردد(نمازی و همکاران، ۱۳۸۳).
در سال ۱۳۸۳ تحقیقی تحت عنوان « بررسی اثر قراردادهای بدهی، هزینههای سیاسی، طرحهای پاداش و مالکیت بر مدیریت سود در شرکتهای پذیرفتهشده در بورس اوراق بهادار تهران» توسط « پورحیدری و همکاران» انجام شد. نتایج تحقیق نشان میدهد که بهطور میانگین بین نسبت بدهی به حقوق صاحبان سهام و دستکاری سود ارتباط مثبت و معناداری وجود ندارند. بررسی ارتباط متغیر اندازه (کل فروش) و دستکاری سود نشان داد که برخلاف نتایج تحقیقات غربی با افزایش اندازه شرکت، مدیریت انگیزه بیشتری جهت افزایش سود در جهت ارائه تصویری بهتر از عملکرد خود به سهامداران و مسئولین دارند. همچنین نتایج نشان داد که شرکتهایی که از تعداد بیشتری کارمند برخوردارمی باشند فشارهای سیاسی وارده بر آن ها نیز بیشتر است. درنتیجه مدیریت اینگونه واحدها جهت کاهش فشار وارده اقدام به کاهش سود مینمایند. نتیجه آزمون فرضیههای متغیر پاداش و مالکیت حاکی از عدم ارتباط معناداری بین متغیرهای ذکرشده و دستکاری سود بوده است( پورحیدری و همکاران، ۱۳۸۳).
۲-۲۳-۲٫ پیشینه خارجی
در سال ۲۰۱۳ تحقیقی توسط « کلوین و همکارانش[۴۲]» بهعنوان «اهداف اثرات عملکرد و روابط پرداخت عملکرد قبل و بعد از عملیات» انجام شد. نتایج نشان میدهد که استفاده کارفرمایان از اطلاعات عملکرد همکار، برای تنظیم سطح هدف عملکرد و سطح پرداخت عملکرد، منعکسکننده شرایط اقتصادی است. از همه مهمتر درمییابیم که استفاده از سوابق اطلاعات یعنی عملکرد همسالان باعث بهبود عملکرد سود شده است. بااینحال، سوابق تنظیم سطح هدف و داشتههای سطح پرداخت بر اساس عملکرد بر مفاهیم عملکرد تأثیر داشته است. بهویژه، ما به این نتیجه رسیدهایم که سوابق هدف بهبود سود باقیمانده کارفرما بیش از سوابق قراردادهای حولوحوش هدف است، درحالیکه در سوابق قراردادهای بر اساس عملکرد، بهبود سود باقیمانده کارفرما بیش از سوابق حولوحوش قرارداد پرداخت بر اساس عملکرد نیست. تجزیهوتحلیل مکمل ما نشان میدهد که این تفاوت بهاحتمالزیاد به علت حساسیت بیشتر کارمند نسبت به دوره قبل است. جبران خسارتهای پرداخت بر اساس عملکرد از سوابق اهداف تعیین میشود. در مقایسه با سوابق اهداف که بهاحتمالزیاد بر اساس عملکرد سوابق همکار بر اساس پرداخت عملکرد همکار عادلانه تصور میشود، میتواند بهصورت فرصتطلبانه توسط کارفرمایان استفادهشده و یا در حال کار را با درک کارکنان داشته باشد که منجر به پیامدهای آینده در تلاش کمتر کارکنان و سود باقیمانده کارفرماست ( ۲۰۱۳Xiaotao Kelvin Liu et al :).
در سال ۲۰۱۳ تحقیقی توسط «خواجه و همکاران» تحت عنوان « ارزیابی عملکرد دانشگاه آزاد قم با استفاده ازEFQM انجام شد. نتایج عملکرد ارائهشده خودارزیابی نمره دانشگاه در حوزه توانمند سازها ۲۲۹ بود و در منطقه ۲۲۳ بود. بالاترین امتیاز بهدستآمده در منطقه توانمند در ارتباط با معیار رهبر بود، و کمترین نمره مربوط به استراتژی و سیاست شد. با توجه به مدیران، کارشناسان و اعضای هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی در شعبه قم ۴۶۲ از ۱۰۰۰ ممکن امتیاز مدل تعالی EFQM باشد. علاوه بر این در وضعیت متوسط اما مطلوب است(Khajeh et al. 2013 ).
در سال ۲۰۱۳ تحقیقی توسط «روزنبخ و همکاران[۴۳]» تحت عنوان «آیا پرداخت برای شرکت کسب سرمایهگذاری میشود؟ یک فرا بررسی در رابطه بین سرمایهگذاری و عملکرد مالی شرکت تأمین مالی» انجام شد. بر اساس این تحقیق نتیجه گرفته شد که، عملکرد عمدتاً به رشد شرکت مربوط میشود، درحالیکه سوددهی غیر مؤثر است. همچنین کشف شد که اثرات عملکرد زمانی که شرکتهای تأمین مالی بسیار بالغ است، کاهش مییابد. علاوه بر این، با مطالعات متمرکز بر حوادث IPO که اکثراً مطالعات را تشکیل میدهند، تعیین اثر عملکرد فراوان ای کوچکتر است. (Nina Rosenbusch et al. 2013)
در سال ۲۰۱۲ تحقیقی توسط «گروه پزشکی گالن و همکاران[۴۴]» تحت عنوان « پرداخت برای عملکرد و مراقبت از سلامت اصلاح» انجام شد. بررسی دقیق از روند جاری و پروژههای تجربی نشان میدهد که روشهای پرداخت حداقل در قسمتی بر اساس کیفیت عملکرد توسط ارائهدهندگان، با عملکرد در امتداد خطوط بالینی تعریفشده نهتنها پارامترها و نتایج و همچنین با استفاده مؤثر از منابع در آینده خواهد شد. عناصر ضروری برای موفقیت این برنامهها شامل شناسایی اندازهگیری عملکرد مرتبط و معتبر، ضبط صحیح دادهها و اسناد، تعیین معیار مناسب و بازخورد بهموقع و دقیق به ارائهدهندگان است(Galen Medical Group et al. 2012).
در سال ۲۰۱۲ تحقیقی توسط « بتی کپلان و همکاران[۴۵]» تحت عنوان « اختلاف حقوق بین عملکرد دستیار پزشک زن و مرد» انجام شد. در این تحقیق مردان با درآمد کل بالاتر، پرداخت پایه، پرداخت اضافهکاری، پرداخت اداری، گزارش در تماس پرداخت و انگیزه پرداخت در بهرهوری و عملکرد هستند. تجزیهوتحلیل کوواریانس و تحلیل واریانس نشان میدهد که مردان با درآمد بالاتر و پرداخت پایه در عمل جراحی ارتوپدی، درآمد کل بالاتر و پایه پرداخت در طب اورژانس و پرداخت پایه بالاتر در عمل خانواده، مستقل از تجربه بالینی و یا حجم کار است. این نتایج نشان میدهد که اختلاف حقوق و دستمزد بین زن و مرد صرفنظر از تخصص، تجربه و یا ویژگی دیگر عمل باقی میماند (۲۰۱۲Coplan et al.Bettie).
در سال ۲۰۱۲ تحقیقی توسط « آلیس[۴۶]» بهعنوان «پرداخت مبتنی بر شایستگی مربوط به عملکرد» انجام شد. نتایج نشان میدهد که خلاقیت کارکنان توسط پاداش بر مبنای دانش و پاداش بر مبنای مهارت و ویژگیهای فردی (نیاز به موفقیت و قدرت) است. (Alice H.Y.Hon.2012)
در سال ۲۰۱۲ تحقیقی توسط «جین یانگ لی و همکارانش[۴۷]» بهعنوان « نگرش سازمان و درمان نسبت به پرداخت برای عملکرد در کره» انجام شد. در سازمان بهداشت و درمان کره ۳۶۰۵ سازمان، واجد شرایط بود.۵۲۲ سازمان بهداشت و درمان، ازجمله: ۳۱ بیمارستان عالی آموزش، ۱۸۲ بیمارستان بهطورکلی، ۱۵۸ بیمارستان و ۱۵۲ درمانگاه در این نظرسنجی شرکت کردند. نرخ آگاهی و حمایت از پرداخت بر مبنای عملکرد طراحی برنامه پرداخت بر مبنای عملکرد ترجیح دادهشده و اثرات احتمالی و عواقب ناخواسته ناشی از برنامه پرداخت بر مبنای عملکرد مشخص شد. نظر تغییرات در آگاهی و حمایت از نوع سازمان بهداشت و درمان وجود دارد. طراحی ترجیح دادهشده کاملاً از طراحی در حال حاضر از برنامه پرداخت بر مبنای عملکرد متفاوت بود. آن ها معتقد بودند که برنامه پرداخت بر مبنای عملکرد تأثیر اقتصادی قابلتوجهی را در سازمان خود ندارند، اما این برنامه پرداخت برمبنای عملکرد میتواند تغییرات مثبت در رفتار عمل خود را تحریک کند. آن ها همچنین نگرانیهای قابلتوجهی را در مورد پیامدهای ناخواسته نشان دادند. پرداخت بر مبنای عملکرد اجرای آژانس ازجمله HIRA در کره باید تلاش برای بهبود درک سازمان و بهداشت و درمان از این برنامه را داشته باشد. همچنین HIRA میتواند در نظر منعکس، نظرات منطقی خود را در مورداجرای طراحی و پیامدهای ناخواسته را داشته باشد (۲۰۱۲(Jin Yong Lee et al:.
در سال ۲۰۱۲ تحقیقی توسط « آلینا و همکاران[۴۸]» بهعنوان « تأثیر پرداخت هزینه برای برنامههای عملکردی برای بهبود مراقبتهای دیابت در شبکه ایمنی» انجام شد. نتایج مطالعه مورد مقایسه نشان داد که فرآیندهای مراقبت دیابت بهعنوانمثال: چربی خون، چشم متسع شده بهطور قابلتوجهی در طول دوره مطالعه را بهبود نمیبخشد. تجزیهوتحلیل نشان میدهد که شانس بزرگسالان بهطور قابلتوجهی افزایشیافته است. حال با بهره گرفتن از خدمات مبتنی بر اورژانس بیمارستان و بهطور مشابه کاهش شانس فرایند دریافت مراقبت توصیه میشود. مطالعه بررسی نشان داد که شیوهها فاقد زیرساختهای بهبود کیفیت اساسی و آموزش است. قوانین کنندگان سلامت مستلزم استفاده از مشوق پرداخت بر اساس عملکرد در برنامههای دولت است که روشی برای مراقبت از بیماران با پیشینههای پایینتر و اقلیت اجتماعی و اقتصادی است. (بهعنوانمثال: خدمات درمانی، سربازان سابق اداره بهداشت). (Alyna T. Chien et al: 2012)
در سال ۲۰۱۱ تحقیقی توسط «کارتیک و همکاران[۴۹]» بهعنوان « نظرات معلمان در پرداخت عملکرد: شواهدی از هند» انجام شد. از این مقاله ۴ یافته اصلی به دست آمد. ۱٫ بیش از ۸۰% از معلمان در مورد ایده ایجاد ارتباط بین یک جزء از پرداخت به اقدامات از عملکرد نظر مساعد دارند. ۲٫ ایده قرار گرفتن در معرض یک انگیزه واقعی از برنامه حمایت از معلم افزایشیافته است. ۳٫ حمایت از معلم با سن، تجربه، آموزش و پایه پرداخت کاهش مییابد. ۴٫ میزان اعلام حمایت از معلمان سابق و حولوحوش برای عملکرد با پرداخت مرتبط است (بیش از یکسری از حفظ میانگین پرداخت)، رابطه مثبتی با عملکردهای سابق خود را بهعنوان برآورد ارزش معلم اندازهگیری شد. این نشان میدهد که معلمان از این اثر آگاه هستند و به اجرای برنامه پرداخت عملکرد مرتبط است و نهتنها میتواند حمایت گستردهای را در میان معلمان به دست آورد، بلکه به جذب معلمان اثربخش به تدریس حرفهای میپردازد (Karthik Muralidharan et al:2011).
در سال ۲۰۱۱ تحقیقی توسط « جری کائو و همکاران[۵۰]» بهعنوان «ساختار مالکیت نامتناسب و رابطه پرداخت عملکرد در شرکتهای چین» انجام شد. یافتهها نشان میدهد که در شرکتها، کنترل تصمیمهای دولتی بر حقوق جریان نقدی، تأثیر قابلتوجهی در مورد حسابداری رابطه پرداخت مبتنی بر عملکرد دارد (Jerry Cao et al:2011).
در سال ۲۰۱۱ تحقیقی توسط «ریان واندری و همکاران[۵۱]» تحت عنوان « پرداخت برای عملکرد در کلینیک سوء مصرف مواد در جامعه» انجام شد. که به این نتیجه رسیدند که با بهره گرفتن از مطالعه قبل و بعد از طراحی، جلسات درمان بهطور متوسط در ماه اول از ۴٫۶ جلسه قبل از مداخله به ۵٫۵ مشتری در طول مداخله افزایشیافته است. حفظ مشتری در ۹۰ روز از نرخ ۴۰% به ۵۳% افزایش یافت. تجزیهوتحلیل اضافی نشان میدهد که در حفظ ۹۰ روزه باواسطه حضور در طول ماه اول درمان فرد بهبود افزایشیافته است. این پژوهش نشان میدهد که اجرای برنامههای تشویقی پرداخت بر مبنای عملکرد در قاچاق مواد مخدر جامعه در کلینیک درمان سوء عملی و مؤثر در بهبود بهرهبرداری و نگهداری است(Ryan Vandrey et al:2011).
در سال ۲۰۱۱ تحقیقی توسط « کریستین لام وست و همکاران[۵۲]» بهعنوان «اتحادیهها و جبران معلمان: اثر چانهزنی جمعی در برنامههای حقوق و دستمزد و طرح پرداخت عملکرد» انجام شد. با بهره گرفتن از دادههای بهدستآمده از مدرسه و سازمان نیروی انسانی (SASS) و مجموعه دادههای اخیر یعنی: قوانین معلم، نقش و حقوق به این نتیجه میرسیم که چانهزنی جمعی تأثیر قابلتوجهی بر همه جنبههای فعلی، یعنی صلاحیت خاص برنامه حقوق و دستمزد دارد. علاوه بر این، شواهدی از اثرات چانهزنی جمعی بر طراحی برنامههای پرداخت عملکرد پیدا کردیم. بهویژه تمایل اتحادیهها به تشویق پاداش معلم در شرایط اضافی و یا مبتنی بر وظایف باعث شده است که در آزمون پاداش، نمرات پاداش بهبود یابد.((Kristine Lamm West et al:2011.
در سال ۲۰۱۱ تحقیقی توسط «لودگر واسمان[۵۳]» بهعنوان « شواهد کراس کشور در عملکرد پرداخت معلم» انجام شد. نتیجه جلوگیری از تعصب انتخاب از داخل کشور و اثرات قوی قاره ثابت و کنترل فرمهای عملکرد بر اساس تنظیم حقوق و دستمزد معلم میباشد(۲۰۱۱: ludgerwoessmann).
در سال ۲۰۱۱ تحقیقی توسط «برایان و همکاران[۵۴]» بهعنوان « تأثیر پرداخت برای عملکرد ارائهشده در مقاصد درمانگران ارائه درمان باکیفیت بالا» انجام شد. نتیجهای که گرفته شد این بود که با پرداخت بر اساس عملکرد میتوان تا حدودی نسبت درمانگران را با تئوری رفتار برنامهریزیشده توضیح داد. همچنین تجزیهوتحلیل کنندگان به این نتیجه رسیدند که یکی از مهمترین پیشبینی کننده رفتارها، پرداخت بر اساس عملکرد است. همچنین این روش میتواند حمایتهای اولیهای برای افزایش کیفیت درمان مصرف مواد میباشد( Bryan R et al :2011).
در سال ۲۰۱۰ تحقیقی توسط « اولا کوالی[۵۵]» بهعنوان « پرداخت عملکرد و ترجیحات اجتماعی پویا» انجام شد. نتیجه نشان میدهد که احتمالاً ارائه مشوق مطلوب بر اساس ارزیابی عملکرد نسبی در هر دو دوره پویا (دو دوره) تنظیمات، حتی اگر انگیزه سیستم، یعنی بررسی عملکرد مشترک در محیط مشخص بالعکس مطلوب است. این مدل همچنین نشان میدهد که تنظیمات پویا ترویج استفاده از[۵۶]jpe و[۵۷]RPE در هزینه عملکرد مستقل، اگر مدیر میتواند از افزایش ترجیحات اجتماعی استفاده کند (Ola Kvaloy: 2010).
در سال ۲۰۱۰ تحقیقی توسط «جاش و همکاران[۵۸]» بهعنوان « لینک کردن پرداخت بهسلامت: طبقهبندی و سؤال از طرح بازپرداخت مبتنی بر عملکرد بین مراقبت دهندگان بهداشتی و تولیدکنندگان» انجام شد. جستجوی محققین ۳۴ پوشش با طرحهای توسعه شواهد، ۱۰ طرح ادامه درمان مشروط، ۱۴ عملکرد مرتبط با طرح بازپرداخت به همراه داشت. اکثر طرحها در اروپا و استرالیا و تعداد بیشتری در کانادا و ایالاتمتحده میباشد. همچنین این طرح پتانسیل این را دارد که تغییر بازپرداخت و چشمانداز قیمتگذاری برای فنآوری پزشکی را داشته باشد، اما چالشهای محدود ازجمله، هزینههای معامله بالا و سیستمهای اطلاعات کافی ممکن است تأثیر بلندمدت خود را محدود کند ( Josh J Carlson et al:2010 ).
در سال ۲۰۰۹ تحقیقی توسط «جانت لی[۵۹]» بهعنوان « پاداش مبتنی بر عملکرد اجرایی، تغییر عملکرد و ساختار هیئتمدیره در دو کشور استرالیا و سنگاپور» انجام شد؛ که نتایج تأکید کرده است که عملکرد پرداخت در هر دو کشور، بهاحتمالزیاد به تغییر در عملکرد مرتبط میشود. بااینحال، نسبت به مدیرعامل شرکت، پرداخت مبتنی بر عملکرد در هر دو کشور به نظر نمیرسد که مربوط به ساختار هیئتمدیره باشد (۲۰۰۹ . Janet Lee).
در سال ۲۰۰۹ تحقیقی توسط «وان یوهه و همکاران[۶۰]» بهعنوان « الگوهای اجتماعی از سیستم پرداخت و ارتباط آن ها باکار روانی کارکنان» انجام شد. نتایج نشان میدهد که در مردان، ۵۶% از کارکنان از حقوق و دستمزد ثابت پرداخت، ۲۴% پرداخت مبتنی بر عملکرد و ۱۹% از طریق پرداخت قطعه دارای امتیاز یا مبتنی بر زمان پرداختشده است. در زنان، توزیع از سه سیستم پرداخت، ۶۴%، ۲۰% و ۱۵% بود Wan- Yu Yeh et al:2009 )).
در سال ۲۰۰۹ تحقیقی توسط «فدریکااوریجو[۶۱]» بهعنوان«پرداخت انعطافپذیر، عملکرد شرکت و نقش اتحادیهها در ایتالیا » انجام شد. نتایجی که به دست آمد این بود که اثرات انگیزشی در حال حاضر در کشورهای کمتر متحد شده، بیشتراست، درحالیکه دستمزد، اثرات قابلتوجهتری در بسیاری از اتحادیههای آن ها دارد (Federica.2009).
در سال ۲۰۰۹ تحقیقی توسط «آخینسون و همکاران[۶۲]» تحت عنوان « بررسی تأثیر مربوط به عملکرد پرداخت برای معلمان در انگلستان» انجام شد. طرح ارزیابی اثرات کنترل دانش آموزان، اثرات مدرسه و اثرات معلم و تصویب تفاوت، روش بیتفاوتی است. این طرح باعث بهبود نمرات آزمون و افزایش و ارزش بهطور متوسط حدود ۴۰% از نمره هر دانشآموز شد (Adele Atkinsonet et al. 2009).
در سال ۲۰۰۸ تحقیقی توسط « ست و همکاران[۶۳]» بهعنوان «دیدگاه مبتنی بر شواهد در پرداخت برای عملکرد و کیفیت پیگیری و نتایج در طب و اورژانس بیمار» انجام شد. در حال حاضر، سطح بالایی از عملکرد که سبب افزایش عدم اطمینان و در مورد کلی مقرونبهصرفه از مداخلات بهبود کیفیت را برای این اقدامات است، در سراسر کشور وجود دارد. روشهای رسمی نیاز دارد تا برای انتخاب آینده از اندازهگیری عملکرد باید بر روی جنبههای منحصربهفرد از اورژانس و مراقبت حاد ازجمله شناخت و درمان بیماری تهدیدکننده زندگی به حساس به زمان، ارزیابی بیماران مبتلابه علائم و نشانههای تمایز نیافته و مراقبت از جمعیتهای بیمار ازلحاظ جغرافیایی بر اساس فراگیر تمرکز میکنند. در مناطق درمان اضطراری کلیدی و ادراکی را درمان و نتیجه بهبودیافته بیمار مطالعه اضافی قبل از ورود به مطالعه در پرداخت هزینه برای برنامههای عملکرد نیاز دارد. به بررسی طرحهای پژوهشی جدید از اثرات صرف بهموقع مداخلات اورژانس در نتایج بیمار موردنیاز است (Seth W. Glickman, MD, MBA et al: 2008).
در سال ۲۰۰۸ تحقیقی توسط « کرنت و همکاران[۶۴]» تحت عنوان « اداره امور شرکتها و پرداخت برای عملکرد: اثر مدیریت سود» انجام شد. به این نتیجه رسیدند که، مالکیت رسمی و سازمانی از سهام، نمایندگی سرمایهگذاری نهادی در حیات مدیره و با حضور مدیران خارج مستقل در هیات مدیره، همه استفاده از اقلام تعهدی را کاهش میدهد. این عوامل تا حد زیادی تأثیر انتخاب جبران که بهشدت مدیریت سود است را جبران میکند. تنظیم برای تأثیر از مدیریت سود، افزایش قابلملاحظهای در اهمیت اندازهگیری از متغیر دولت و کاهش چشمگیری از تأثیر جبران مبتنی باانگیزه بر عملکرد شرکتهای بزرگ است (۲۰۰۸: Cornett et al ).
در سال ۲۰۰۷ تحقیقی توسط «کریستوفر و همکاران[۶۵]» بهعنوان « جبران خسارت مبتنی بر عملکرد در شرکتهای متعلق عضو: بررسی شیوههای گروه پزشکی» انجام شد. اهمیت ملاحظات این تحقیق برای آژانس، ترکیبی از حقوق و دستمزد و جبران خسارت مبتنی بر عملکرد در شیوههای پزشکی متعلق به عضو را بررسی میکند. عملکرد مبتنی بر پرداخت با اقداماتی از اطلاعات بهرهوری بالینی را افزایش میدهد و با بازپرداخت بیشتر از قرارداد سرانه کاهش مییابد. پزشکان بیتجربه به خسارت بیشتری از حقوق و دستمزد را جبران میکنند، اما بهعنوان پزشکی در نزدیکی بازنشستگی، ترکیب جبران تغییر میکند. مدیریت شرکتهای خارجی از روشها و شیوههای بزرگتری استفاده میکنند و وزن بیشتری را برای جبران خسارت بر مبنای عملکرد قرار میدهند. بااینحال، زمانی پزشکان در همان تمرین گروه تخصص، تأکید کمتری بر جبران خسارت بر مبنای عملکرد را قرار میدهند. درنهایت، حضور یک شریک اجرایی هیچ تأثیری در ترکیب جبران ندارد Christopher et al: 2007)).
خلاصه و نتیجهگیری
در این فصل پنج ﻗﺴﻤﺖ ﮐﻠﯽ ﺑﺎ ﻋﻨﺎوﯾﻦ: ﻣﺒﺎﻧﯽ نظری بهرهوری و بهرهوری نیروی انسانی، طرح پاداش افزایش تولید، انواع مختلف طرحهای تشویقی و ﻣﻌﺮﻓﯽ تکنیکهای مورداستفاده در ﺗﺤﻘﯿﻖ و ﭘﯿﺸﯿﻨﻪ ﺗﺤﻘﯿﻖ در ﻧﻈﺮ گرفتهشده است. در ﺑﺨﺶ ﻣﺒﺎﻧﯽ ﻧﻈﺮی ﻣﻄﺎﻟﺒﯽ نظیر بهرهوری، پاداش، طرح پاداش افزایش تولید، انواع طرحهای تشویقی و انگیزشی و مؤلفههای بهرهوری و بهرهوری ﻧﯿﺮوی اﻧﺴﺎﻧﯽ ﺷﺮح داده شد. ﭘﺲ از ﻣﺮوری ﺑﺮ ﻣﻔﺎﻫﯿﻢ و ﻣﺒﺎﺣﺚ ﻣﺮﺑﻮﻃﻪ، در ﺑﺨﺶ ﻣﻌﺮﻓﯽ تکنیکهای مورداستفاده در ﺗﺤﻘﯿﻖ ﺑﻪ ﺷﺮح ﮐﺎﻣﻞ تکنیکهای ﻣﻄﺮح ﯾﻌﻨﯽ: مدل تعالی منابع انسانی ﭘﺮداﺧﺘﻪ شد. در ﺑﺨﺶ ﺳﻮم و در ﭘﺎﯾﺎن اﯾﻦ ﻓﺼﻞ ﻧﯿﺰ در راﺑﻄﻪ ﺑﺎ ﻣﻮﺿﻮع، ﻣﺮوری بر ﻣﻄﺎﻟﻌﺎت انجامگرفته در راﺑﻄﻪ ﺑﺎ ﻋﻮاﻣﻞ مؤثر برافزایش تولید ﺻﻮرت پذیرفت که این عوامل عبارتاند از: آموزش، انگیزش، تولید، رضایتمندی کارکنان، اثربخشی کارکنان، مهارت و تجربه کارکنان، جذب و تعدیل نیروی کار، رقابتپذیری، تحصیلات کارکنان، سهم عامل نیروی کار، دستمزد و پرداختیها، سلامت جسمی و روحی کارکنان، توانمندی کارکنان، تعادل بازار کار، مشارکتپذیری نیروی کار، رفاه نیروی کار، شایستگی کارکنان، فناوری، ارتباط بین اهداف سازمانی و فردی، فرهنگ سازمان، تفاوتهای فردی، درک و نگرش کارکنان، خلاقیت، تعهد و مسئولیتپذیری سازمانی، روابط کاری، امنیت کارکنان.
با توجه به ادبیات موضوع و نتایج بهدستآمده طرح پاداش افزایش تولید جزء طرحهای تشویقی فردی میباشد. همچنین، بر اساس مقایسه با طرحهای تشویقی بهکاررفته در این تحقیق؛ شاخص سلامت جسمانی و روحی با طرح تشویقی کار روزانه، شاخص اثربخشی کارکنان با طرح تشویقی گانت و روش کارمزدی، شاخص رضایتمندی کارکنان با طرح تشویقی امرسون، شاخص دستمزد و پرداختیها با طرح تشویقی هالسی و روش مزد زمانی دارای رابطه مستقیمی میباشد.
بنابراین، با توجه به مواردی که مطرح شد، چهارچوب نظری پژوهش بر اساس مبانی نظری و پیشینه تحقیق به شرح زیر تدوینشده است:
طرح پاداش افزایش تولید
شاخص مدل تفسیری -ساختاری
شاخصهای مدل تعادلی منابع انسانی
۱٫آموزش ۱۶٫رفاه نیروی کار
۲٫انگیزش ۱۷٫شایستگی کارکنان
۳٫تولید ۱۸٫فناوری
۴٫رضایت مندی کارکنان ۱۹٫ارتباط بین اهداف سازمانی و فردی
۵٫اثربخشی کارکنان ۲۰٫فرهنگسازمانی
۶٫مهارت و تجربه کارکنان ۲۱٫تفاوتهای فردی
۷٫جذب و تعدیل نیروی کار ۲۲٫درک و نگرش کارکنان
۸٫رقابتپذیری ۲۳٫خلاقیت
۹٫تحصیلات کارکنان ۲۴٫تعهد و مسئولیتپذیری سازمانی
۱۰٫سهم عامل نیروی کار ۲۵٫روابط کاری
۱۱٫دستمزد و پرداختیها ۲۶٫امنیت کارکنان
۱۲٫سلامت جسمی وروحی کارکنان
۱۳٫توانمندی کارکنان
۱۴٫تعادل بازار کار
۱۵٫مشارکتپذیری نیروی کار
۱٫رهبری منابع انسانی
۲٫استراتژی های منابع انسانی
آموزگار نیز همانند نخستوزیران قبلی منتخب آمریکا بود. شاه در اینباره میگوید: «آموزگار را به خاطر درستی و دوستیاش با دولت آمریکا انتخاب کردم.» (اختریان، ۱۳۵۷، ص۱۷۹)
۶ـ۲ـ۱ـ۳ـ۹ـ زاهدی
وابستگی زاهدی به آمریکا به حدی است که شاه بارها از مقامات آمریکا گلایه میکند. حتی در زمانی که زاهدی نخستوزیر نبوده نیز مأمور اجرای فرامین آنان بوده است. سولیوان در اینباره مینویسد: «شاه چند بار درباره فعالیتهای زاهدی با من صحبت کرده و گفته بود که کارهای او را تایید نمیکند. او در واقع میخواست هشدار بدهد که ما نباید گول اقدامات زاهدی را بخوریم و به امید نتیجه بخش بودن کارهای او بنشینیم.» البته زاهدی خط ارتباطی مستقیم خود را با واشنگتن داشت و مرتباً برژینسکی را در جریان فعالیتهای خود میگذاشت (سولیوان، ۱۳۵۷، ص۱۷۸).
۳ـ۶ـ۳ـ۹ـ واگذاری مأموریتهای جاسوسی به مسؤلین حکومتی
یکی از اقدامات آمریکاییها و انگلیسیها در ایران بعد از کودتای ۲۸ مرداد نفوذ در شخصیتها و یارگیری در بین آنان بود. این مسئله هم مسؤلین درون قدرت را در بر میگرفت، هم نخبگان حربی اپوزیسیون را پوشش میداد. بر اساس گزارشی که ۲۶ نوامبر ۱۹۶۹ (۵ آذر ۱۳۴۸) بخش اطلاعاتی سفارت آمریکا به واشنگتن مخابره میکند رابطین اطلاعاتی خود را در چهار حوزه ۱ـ وزارت خارجه؛ ۲ـ مجلس؛ ۳ـ روزنامه نگاران؛ ۴ـ سایر تقسیم میکند و اسامی هر بخش را با هویت مشخص اعلام میکند.
۱ـ وزارت امور خارجه شامل: عزالدین کاظمی (رئیس بخش حقوقی و مذاکرات مربوط به قراردادها)، جعفر ندیم (سرپرست قسمت سازمانهای بینالمللی)، احمد تهرانی (سرپرست بخش هفتم خاور دور)، فریدون زندفرد (سرپرست بخش فهم سیاسی ـ خلیج فارس) و صادق حیدریه (سرپرست بخش پنجم سیاسی آسیای جنوب و کشورهای غیرعرب خاورمیانه)
۲ـ مجلس: سناتور محمد سعیدی (جعفر شریف امامی رئیس مجلس سنا)، محمدعلی رشتی، دکتر محمود رضائی (رئیس کمیته روابط خارجی) و بهمن شاهنده
۳ـ روزنامهنگاران: پرویز راتین (خبرنگار آسوشیتدپرس)، جواد دولو (خبرنگار روزنامه لوموند)، داریوش همایون (سردبیر روزنامه آزادگان)، .اس.باخاش (خبرنگار بینالمللی کیهان)، جهانگیر بهروز (ایران اکو)، یوسف (جو) و مازندی (یونایتدپرس و ایران تربیون)
۴ـ سایرین: سیروس غنی و فریدون مهدوی (قائم مقام بانک بینالمللی توسعه صنایع)، رضا مقدم (معاون سازمان برنامه)، رضا امین (رئیس دانشگاه آریامهر)، احمد قریش (استاد دانشگاه)، بهمن (پروین)، امینی، مجید مجیدی (وزیر کار) محیالدین نبوی نوری (وکیل)، حسین نصر(محقق) و پرویز راجی(اسناد لانه جاسوسی، جلد۱۷، ص۶۱)
دقت در انتخابات نوع افراد و عرصههای حضور آنان نشان میدهد که آمریکا در همه حوزههای ایران اعم از قانونگذاری، وزارتخارجه، رسانهها و اقتصاد و… نفوذ کرده است به همین دلیل است که سولیوان میگوید وقتی اطلاعات من درباره ایران بیشتر از شاه بود، شاه شگفتزده میشد.
همچنین در تاریخ ۲۵ جولای ۱۹۷۶ (۳ مرداد ۱۳۵۵) نیز لیست رابطین با طبقهبندی به واشنگتن ارسال میشود که شامل افرادی از وزارت خارجه، مجلس سنا، مجلس شورای ملی، آموزش عالی، جبهه ملی و مطبوعات، امور کارگری، انجمن ایران و آمریکا میشود.(همان، ص۱۰۱) همچنین در سندی که ۶ ژوئن ۱۹۷۸ (۱۶ خرداد ۱۳۵۷) به آمریکا مخابره میشود ارتباط با اپوزیسیون را مطرح میکند. ارتباط با نهضت آزادی، جبهه ملی و متین دفتری در آن برجستگی خاصی دارد. در مورد نهضت آزادی در یکی از اسناد مذکور آمده است: «… محمد توکلی (توسلی) عضو عالی رتبه نهضت آزادی ایران که هیئت نظارت با کمیتهی اجرائی آن را اداره میکند، در نتیجه یک تماس دیگر در محدوده هیئت دیپلماتیک به جاناستمبل (وابسته اطلاعاتی سفارت) معرفی شد. همانگونه که از یادداشتهای مذاکرات دستگیرتان خواهد شد این ارتباط به آهستگی پیش رفته، اما مطابق اطلاعاتی که از ارتباطهای دیگر خود کسب کردهایم، از نقطهنظر نهضت آزادی پیشرفت آن بسیار مورد رضایت بوده است. به نظر میرسد که آنها علیرغم سوءظنشان مایل به شروع مذاکرات محتوایی با جان (استمبل) باشند. این مذاکرات میتواند بینش و اطلاعاتی از نهضت آزادی و گروههای جنبی دیگر به دست ما بدهند تا آنها را با بهره گرفتن از تماسهای دیگر بخش سیاسی و سفارتخانه تکمیل کنیم (اسناد لانه جاسوسی، جلد۲۴، ص۲۳). در سند دیگری که در تاریخ ۲۰ دیماه ۱۳۵۷ به آمریکا مخابره شده است از ملاقات اعضا سفارت با آیتاله شریعتمداری در قم گزارش میدهد و در گزارشی مینویسند که شریعتمداری با کلیه پیشنهادات ملاقات کنندگان موافقت نمود. بنابراین میتوان فهمید که پس از ناامیدی آمریکا از استمرار حکومت شاه، به دنبال آلترناتیوی میگردد بتوانند جایگزین حرکت امام نماید. نهضت آزادی و شریعتمداری (با توجه به دینی بودن قیام) مدنظر آمریکا برای این جایگزینی بودهاند.
۷ـ۳ـ۹ـ عزت و غرور ملی
۱ـ۷ـ۳ـ۹ـ کاپیتولاسیون
اجرای لایحه کاپیتولاسیون مهمترین اقدام دوران نخستوزیری منصور محسوب میشود. ریشه کاپیتولاسیون هم به تحولات بعد از کودتای ۲۸ مرداد بر میگردد. این لایحه آنقدر ذلتبار بود که یکی از زیرساختهای انقلاب اسلامی ایران را فراهم آورد. بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ رژیم ایران به دنبال تکیهگاهی در خارج از قلمرو حاکمیت ملی خود بود تا بتواند با تقویت نیروهای نظامی و تجهیز سیستم، مخالفتها و ناآرامیهای داخلی را سرکوب نماید. سرانجام این گرایش منجر به خرید روزافزون اسلحه از آمریکا و توسعه سلاحهای پیشرفته نظامی در ایران گردید. با سرازیرشدن تجهیزات و تسلیحات آمریکایی، کارشناسان نظامی آمریکا نیز روز به روز تعدادشان افزوده میشد. با توسعه روابط سیاسی ـ اقتصادی و نظامی بین دو دولت ایران و آمریکا، سرانجام وزارت جنگ آمریکا تصمیم گرفت که به منظور کسب حیثیت بیشتر و افزایش رفاه اتباع خود در ایران و با بهره گرفتن از فرصت پیش آمده، پیشنهاد اعطای مصونیتهای سیاسی و قضائی را برای اتباع خود به دولت ایران بنماید. بنابراین این پیشنهاد برای اولین بار در زمان صدارت دکتر علی امینی در تاریخ ۲۸ اسفند ۱۳۴۰ از طرف مقامات آمریکائی توسط سفیرشان در تهران به وزارت خارجه تسلیم شد. امینی از عواقب آن خبر داشت و با وقتکشی از کنار آن گذشت. دولت اسداله علم در اواخر سال ۱۳۴۱ درخواست آمریکا را برای اعطاء مصونیت به مستشاران آمریکایی مورد بررسی قرار داد و موافقت خود را از طریق وزارت خارجه به آمریکاییها اعلام کرد (اختریان، ۱۳۷۷، ص۴۴). سرانجام لایحه کاپیتولاسیون در تاریخ ۲۳ مهر ۱۳۴۳ برای تصویب نهایی به مجلس شورای ملی فرستاده شد. پس از تصویب این لایحه وامی به مبلغ دویست میلیون دلار به ایران اختصاص داده شد که از آن به عنوان پاداش به ایران برای تصویب لایحه کاپیتولاسیون یاد میشد (بداغی، ۱۳۷۱، ص۱۶۰).
قضیه کاپیتولاسیون از محدود دخالتهای آمریکاییها در امور داخلی ایران است که قبل از آن نیز در سال ۱۲۶۷ هجری توسط امیرکبیر لغو شده بود. کاپیتولاسیون از جهت تحقیر ملی برای بسیاری از نخبگان سیاسی و دینی جامعه قابل هضم نبود و واکنش اجتماعی نسبت به آن شدید بود. ورود امام خمینی به این ماجرا مشابه ورود میرزای شیرازی به ماجرای تنباکو بود. کاپیتولاسیون را باید نقطه عطف در بیداری ایرانیان و حساسیت نسبت به وابستگی به غرب دانست که منشأ تحولات سالهای بعد شد. علاوه بر آن منصور نیز خون خود را نثار تصویب این لایحه نمود، لایحهای را که امینی و علم با هوشمندی آن را مشمول گذر زمان کرده بودند. امام خمینی که تازه از تهران به قم بازگشته بود و در منزل خود تحت نظر بود در چهارم آبان ۱۳۴۲ علیه این لایحه موضع گرفت. ۱۱ روز بعد از آن به ترکیه تبعید شد: «اگر یک آشپز آمریکائی مرجع تقلید شما را در وسط بازار ترور کند پلیس ایران حق ندارد جلوی او را بگیرد، دادگاههای ایران حق ندارند محاکمه کنند… رئیس جمهور آمریکا بداند، بداند این معنا را که منفورترین افراد دنیاست، پیش ملتها… آقا تمام گرفتاری ما از این آمریکا است. تمام گرفتاری ما از این اسرائیل است. اسرائیل هم آمریکاست. این وکلا هم از آمریکا هستند. این وزرا هم از آمریکا هستند. همه تعیین آنهاست. اگر نیستند چرا نمیایستند در مقابل داد بزنند؟» (روحانی، ۱۳۵۸، ص۱۴۲).
۲ـ۷ـ۳ـ۹ـ سرکوبی قیام ۱۵ خرداد
۱۵ خرداد ۱۳۴۲ را میتوان کارگاه عملی میزان موفقیت و تأثیر مستشارات نظامی، اطلاعاتی و آموزشی آمریکا بر ساواک و ارتش ایران قلمداد نمود. زیرا در حد فاصل مرداد ۱۳۳۲ تا این زمان ورود تسلیحات و مستشاران از یک سو و تشکیل ساواک از سوی دیگر (۱۳۳۷) اتفاق افتاده است. بنابراین برخورد با واقعه ۱۵ خرداد اولین همکاری امنیتی و نظامی آمریکا و ایران در سطح ملی میباشد. یکی از گزارشگران رسانهای با تأکید بر تأثیر آموزش مستشاران آمریکائی میگوید: «واحدهای امنیتی و ارتش و پلیس، به ویژه چتربازان که در تهران و یا در نزدیکی آن مستقر شده بودند به خوبی تجهیز شده و پادگانها تحت اداره افراد قرار گرفتند وقتی قیام ژوئن ۱۹۶۲ شکست خورد، معلوم گردید که هم ساواک و هم ارتش ایران، تشکیلات قابل اعتمادی برای بقای حکومت پهلوی به شمار رفته و هر دو به خوبی از امتحان سربلند بیرون آمدهاند» (درویشی، ۱۳۷۶، ص۱۰۶).
فردوست نیز با توجه به نقش اطلاعاتی آمریکا در آن واقعه مینویسد: صبح ۱۵ خرداد که در ساواک بودم، افسر ویژه تلفنی اطلاع داد که مستشاران آمریکائی شاغل در اداره کل سوم ساواک با یک رادیو فرستنده به دفتر مراجعه کرده و تقاضا دارد که در دفتر بماند. پاسخ دادم که میتواند در اتاقی در دفتر باشد. یک مترجم نیز همراه او بود. وی تا ساعت ۵ بعدازظهر در دفتر ماند و با کسب اجازه از من اطلاعات واصله از دفتر را دریافت و به سفارت آمریکا ارسال داشتند (فردوست، ۱۳۷۴، ص۵۱۴).
بنابراین خاموشی موقت قیام ۱۵ خرداد و تأخیر ۱۵ ساله در پیروزی انقلاب اسلامی را میتوان به نقش مستشاران نظامی و آموزش اطلاعاتی آمریکا نسبت داد که مجدداً به وام داری شاه انجامید.
۳-۷-۳ـ۹ـ مستشاران آمریکایی در ایران
تعداد مستشاران آمریکائی در ایران از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا انقلاب اسلامی سیری صعودی داشت و در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی به بالاترین حد خود رسیده بود. این مستشاران نبض ارتش، ساواک و راهاندازی تجهیزات نظامی را بر عهده داشتند و در ارائه آموزشها نیز طوری عمل میکردند که اصل وابستگی همیشه محفوظ بماند. طبق تحقیقات سنای آمریکا، تعداد مستشاران آمریکایی از ۱۶ هزار نفر در سال ۱۹۷۲ به ۲۴ هزار نفر در سال ۱۹۷۶ افزایش یافته بود. همین گزارش پیشبینی کرده بود که در صورت تداوم روند فعلی تا سال ۱۹۸۰ تعداد مستشاران آمریکایی به ۶۰ هزار نفر بالغ گردد که این به معنای رشد معادل ده هزار نفر در سال بود (اسناد لانه جاسوسی، جلد۷، ص۱۳۵). هزینه مستشاران آمریکایی مقیم ایران در سال ۱۳۵۶ بالغ بر ۱۷۰ میلیارد ریال برآورد شده بود که تماماً بایستی توسط ایران پرداخت میشد و این بیش از هزینه کل پرسنل نظامی ارتش ایران بود که در همان سال بالغ بر ۱۴۰ میلیارد ریال پیش بینی شده بود (اسناد لانه جاسوسی، جلد۷، ص۱۳۶).
۸ـ۳ـ۹ـ قدرت انطباق و سازگاری هویتی
آنچه پهلوی دوم به عنوان چشمانداز آرمانی حکومت خود ترسیم میکرد «به سوی تمدن بزرگ» بود. این تصویرسازی مبتنی بر یک اندیشه و هویت ایرانی – اسلامی نبود؛ بلکه تقلیدی از یک جامعه نوسازی شده به کمک اروپا بود که لاجرم پیوستهای فرهنگی، اخلاقی و اعتقادی آن نیز باید غربی لحاظ میشد. بنابراین پهلوی دوم از چهار هویت ایرانیان، هویت قومی را نادیده میگرفت و همه ایرانیان را یک نژاد و آن هم آریایی میدانست. لذا دو هویت ناسیونالیسم باستانگرا و مدرن را قابل همسویی میدانست و بر این باور بود که این دو میتوانند انسجام ملی و حرکت به سوی تمدن بزرگ را رهنمون شود. در کتاب «به سوی تمدن بزرگ» شاه در امتداد آثار گذشته خود، با یک آهنگ ناسیونالیستی جاهطلبانه به اتکای عناصری گزینشی شده از تاریخ ایران باستان، اسلام سنتی، سوسیالیسم و لیبرال دموکراسی غرب درصدد طرح ویژگیهای مبادی و مبانی نظری یک تمدن بزرگ و مدرن ایرانی – آریایی است که ناموفق ماند. تمدن خیالی ایرانی – آریایی مدرن پهلوی، الگویی از یک جامعه سازمان یافته ملی بود که در مسیر ملتسازی عناصر هویت قومی آن باید مطابق با استانداردهای فرهنگ غالب جهانی یعنی فرهنگ غربی تحول مییافت (آصف، ۱۳۸۴، ص۳۲۳). از این رو شاه در « به سوی تمدن بزرگ» پیشنهاد تلفیق بهترین اجزای مدرنیت و فرهنگ ملی ایرانیان را با بهترین اجزای تمدن و فرهنگ جهانی به منظور ایجاد ترکیبی کاملتر، پویاتر و جهانیتر از تمدن ایرانی و جهان مطرح ساخت ( پهلوی، ۱۳۵۶، ص۲۳۰). حکومت ملی در دوره پهلوی اول و دوم را میتوان حکومت قومی نیز دانست. چرا که آنان ایرانیان را قوم یگانه آریایی میدانستند، حال آنکه این هویت انتزاعی بر بسیاری از مردم ایران از جمله عربها، لرها و سادات انطباق نداشت و قابل اثبات هم نبود. شاه به جای شناخت و به رسمیت شناختن هویت قدرتمند اسلامی – شیعی ایران و توجه به اثرگذاری روحانیت و مسجد به عنوان دو عنصر هویتبخش و بسیجگر، تلاش میکرد خود را نماینده دین معرفی کند اما از جهت رفتاری و مبانی نمیتوانست این مدعا را ثابت کند. دوگانه تجدد فرهنگی و اسلام سنی در جامعه نسبتاً بیسواد ایران این دوگانگی را عمیقتر نمود و هویتهای نوظهور فکری مانند انواع و اقسام سوسیالیسم، اسلامگرایی و ملیگرایی غیر حاکمیتی رشد نمود و گفتمان تجددخواهی پهلوی در انزوا قرار گرفت. پهلوی دوم نتوانست تقابل ناسیونالیسم تجددخواه ـ باستانگرای پدر با دین را به همزیستی تبدیل کند اما علاقمند بود خود محور همه هویتهای موجود در جامعه ایران باشد. در تاریخنگاری ایدئولوژیک پهلوی، مدرنسازی تاریخ سنتی با هدف توجیه وضع موجود صورت میگرفت و روایت شبه مدرن از تاریخ سنتی ایرانیان صرفاً تبیینی توصیفی ـ تحلیلی از اخبار گذشتگان نبود، بلکه فراوردهای ابزاری ـ ایدئولوژیک برای عقلانی جلوه دادن اصلاحات شاهنشاهی و روند در پیش گرفته شده در مسیر غربگرایی ایران به شمار میآمد (آصف، ۱۳۸۰، ص۳۳۲).
بنابراین پهلوی اول هیچ دستاویز محکمی از نظر هویتی نداشت و هویت باستانی صرفاً مسئله انتزاعی بود که الگویی از سبک زندگی و توسعه و رفاه ارائه نمیکرد، هویت قومی نیز به رسمیت شناخته نمیشد و هویت دینی نیز در تعارض با نمادهای فرهنگی غرب به چالشی روزافزون برای شاه تبدیل شده بود. لذا میتوان تصمیم شاه مبنی بر محور قرار دادن خویش در ایران را حرکت به سمت توهم پدرسالانه تلقی کرد که در سال ۱۳۵۷ فروپاشید.
۹ـ۳ـ۹ـ نفوذ و قدرت منطقهای
۱ـ۹ـ۳ـ۹ـ جایگاه ایران در دکترین آیزنهاور
اهمیت و جایگاه ایران در دکترین امنیتی آیزنهاور، دو مرحله را پشت سر گذاشت، در مرحله اول که سالهای دورهی اول ریاست جمهوری آیزنهاور را شامل میشود، ایران از حیث نقش مهمی که در استراتژی دفاع محیطی به عهده داشت، برای سیاستمداران آمریکایی واجد اهمیت بود که البته این چیزی نبود جز ادامه سیاست سدبندی ترومن که تشویق ایران در پیوستن به پیمان بغداد در این جهت قابل توجه میباشد. در این مرحله آمریکا سعی داشت با تقویت نهادهای امنیتی ایران، آسیبپذیری این کشور را نسبت به تهدیدات داخلی کاهش دهد و تا حدودی نیروهای مسلح و ارتش ایران را برای انجام عملیات تأخیری در برابر هجوم احتمالی ارتش شوروی مهیا سازد. البته ناگفته نماند که در این مرحله، انگلیس به خاطر پیشینه خود در ایران، کماکان از نفوذ و قدرت بیشتری برخوردار بود و آمریکا را تنها به عنوان یک رقیب و شریک که میتوانست در مقابله با شوروی مورد استمداد قرار گیرد، پذیرفته بود. مرحلهی دوم جایگاه و اهمیت ایران در استراتژی امنیتی آیزنهاور را میتوان حدفاصل سالهای ۱۹۵۷ تا ۱۹۶۰ دانست. در این مرحله ایران علاوه بر دلایل پیشین، به خاطر موقعیت استراتژیک جغرافیاییاش که مرز زمینی و دریایی زیادی با شوروی داشت و علاوه بر آن به دلیل تحولات سریع در کشورهای منطقه، مورد توجه آمریکا قرار گرفت. نصب وسایل الکترونیکی، جمع آوری اطلاعات در مرزهای شمالی ایران در سال ۱۹۵۷، انعقاد قرارداد دو جانبه دفاعی ایران و آمریکا در ۱۹۵۹ و متعاقب آن دیدار آیزنهاور از ایران و تأکید وی مبتنی بر نقش حیاتی ایران در دفاع از دنیای آزاد و مقاومت در مقابل حملات تبلیغاتی و سیاسی دشمن و حفظ ثبات و امنیت در منطقه، همگی حاکی از گسترش روزافزون اهمیت ایران در نزد سیاستمداران آمریکایی بوده است (درویشی، ۱۳۷۶، ص۱۰۱). با انعقاد قرارداد دوجانبه دفاعی ۱۹۵۹ بین ایران و آمریکا شاید بتوان اینگونه نتیجهگیری کرد که آمریکا تصمیم به مداخله جدی در مسائل ایران گرفته و به نوعی در برابر سلطه بیچون و چرای انگلیس قد علم کرد و داشتن جای پای ساده را به برخورداری از نفوذ مؤثر در ایران ارتقا داد.
۲ـ۹ـ۳ـ۹ــ ژاندارمی منطقه
بعد از کودتای ۲۸ مرداد که مقارن با اوج جنگ سرد بود خلیجفارس و حوزه نفتی آن از یک سوء و عدم گسترش کمونیزم به جنوب از سوی دیگر باعث شد که ایران نقش ژاندارمی آمریکا در منطقه را به عهده گیرد. بنابراین دکترین نیکسون در خلیجفارس به دلایل ذیل به عهده ایران قرار گرفت.
-
- همسایگی با شوروی و داشتن مرزهای مشترک طولانی با آن.
-
- حلقه اتصال بین ناتو و سنتو؛
-
- تسلط بر سراسر سواحل شمالی خلیج فارس؛
-
- دارابودن بیشترین جمعیت در میان کشورهای منطقه؛
-
- عدم حساسیت اسرائیل نسبت به تقویت و مسلحنمودن ایران؛
-
- تمایل شاه به قبول مسئولیت و ایفای نقش در منطقه؛
-
- برخورداری ایران از امکانات و منابع لازم برای اجرای وظیفه (روبین، ۱۳۶۳، ص۵۷).
با چنین دیدگاهی نسبت به ایران، نیکسون رئیس جمهور آمریکا و هنری کیسینجر در ماه مه ۱۹۷۲ از ایران بازدید کردند و موافقتنامههایی را به امضا رساندند. در ماههای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی نیز دکترین دفاعی ایران مجدداً توسط آمریکائیها بازخوانی و ترسیم شد. «در اوایل سال ۱۹۷۸ شاه از آمریکا خواست تا او را برای ایجاد یک سیتسم کنترل و فرماندهی و ایجاد دکترین و اصول و وظایف عملیاتی سازمان مسلح کمک کند. لذا در اواسط آوریل سال ۱۹۷۸ وزارت دفاع مرا (ژنرال هایزر) برای همکاری با اعلیحضرت به ایران اعزام داشت. متخصصین امور ایران نیز مرا همراهی میکردند. برای اینکه بتوانم دکترین و مفاهیم عملیاتی مورد نظر شاه را فرموله کنم. تیمی از افسران را برای جمع آوری اطلاعات به ایران عازم داشتم. وقتی که اطلاعات مورد لزوم خود را دریافت کردم خودم شخصاً نشستم و دکترین و مفاهیم عملیاتی را که فکر میکردم برای نیروهای مسلح ایران مناسب است نوشته و تدوین کردم. این کار در اواخر جولای تکمیل شد. در اواسط اوت به ایران رفتم پیشنهاد خود را به رئیس ستاد بزرگ ارتشداران یعنی تیمسار غلامرضا ازهاری ارائه کردم. ازهاری و اعضای مهم ستاد مشترک طرح ارائه شده را به دقت بررسی کردند. آنها دکترین و مفاهیم تدوین شده را بدون هرگونه تغییری قابل قبول اعلام کردند و آن را تسلیم شاه نمودند. قضاوت شاه روی گزارش من هنوز هم تا به امروز مرا شگفتزده کرده است. او آن را به طور کلی و بدون هرگونه تغییری پذیرفت (هایزر، ۱۳۶۶، ص۱۵۰).
۳ـ۹ـ۳ـ۹ـ پیمان بغداد و سنتو
جنبهی دیگری از همکاری نظامی ـ امنیتی دو کشور ایران و آمریکا حضور دو کشور در پیمان بغداد پس از کودتای ۱۹۵۸ در عراق بود که بعدها به پیمان سنتو تغییر نام یافت. وارد کردن ایران به این پیمان نیز در راستای به کارگیری کشورها در کمربند ضدکمونیستی غرب انجام شد و ایران عملاً به بازوی نظامی آمریکا در منطقه خاورمیانه تبدیل شد. با خروج عراق از این پیمان سه عضو منطقهای پیمان سنتو یعنی ترکیه، پاکستان و ایران در آن باقی ماندند. آمریکا هرگز مستقیماً به این پیمان نپیوست و صرفاً کمکهای نظامی خود را ارسال و اهداف خود را در آن جستجو مینمود. عدم عضویت مستقیم آمریکا به دلیل حساسیت شوروی به این مسئله بود. علاوه بر آن، دو قرارداد نظامی امنیتی دو جانبه نیز بین ایران و آمریکا بسته شد که یکی از آنها در سال ۱۳۳۴ یعنی دو سال بعد از کودتای ۲۸ مرداد بسته شد و نام آن «طرح مشترک نقشهبرداری در ایران» بود و دیگری مقارن با تشکیل ساواک در سال ۱۳۳۷ بود که به «موافقتنامه همکاری دفاعی ایران و ایالات متحده» شهرت یافت (درویشی، ۱۳۷۶، ص۶۳).
۱۰ـ۳ـ۹ـ قدرت بسیج اجتماعی
کاشانی بعد از تحقق کودتا به آسیبشناسی موضوع میپردازد و علت اصلی توفیق کودتا را به توهم مصدق نسبت به جایگاه مردمیاش ارجاع میدهد (روح کلی این پژوهش میزان قدرت بسیجگری ایدئولوژی اسلام و ناسیونالیسم در ایران است) بنابراین کاشانی سعی می کند علت دور شدن مردم از اطراف این اسطوره ملی را گوشزد نماید. کاشانی اعمال مصدق را سبب دوری مردم از اطراف وی میداند و در این میان عنصر اصلی را، فاصله خود از مصدق و توجه مردم به خود میداند: این مصدق راه را گم کرد و مستحق این عاقبت بود. تمام هم و کوشش او این شده بود که مردم فریاد زنند: «زنده باد مصدق» او برای این کشور کاری نکرد نه یک خرابی را تعمیر کرد، نه خیابانی را افتتاح کرد و نه خزانه را نجات داد و نه ملت را متحد ساخت و حتی درمورد نفت که او ادعا داشت صاحب فکر ملی ساختن نفت میباشد، اگر این اتحادی که من در صفوف ملت به وجود آوردم نبود هرگز ملی نمی شد (علوی، ۱۳۸۶، ص۸۲). کاشانی با صراحت خود، یعنی اسلام و روحانیت را محور اتحاد صفوف میداند و گرایش مردم به مصدق را به خاطر حمایت روحانیت از وی میداند. کاشانی میخواهد این نکته را تفهیم کند که مصدق نمیخواست باور کند که بسیج اجتماعی مردم در حمایت از وی به خاطر روحانیت است و میخواست ثابت کند که آنچه من میکنم مورد حمایت ملت است و به همین دلیل احساس بینیازی از حمایت دیگران میکرد. کاشانی میگوید: مصدق میکوشید برای تبلیغ به نفع خود از اوضاع استفاده کند. همهی امیدش این بود که مردم به تلگرافخانه همجوم آورند و تلگرافهای پشتیبانی و تبریک او را مخابره کنند. من و مصدق دو روح در یک بدن بودیم ولی او خیانت کرد. به من و کشورش خیانت کرد. سه قدرت کشور را خود به تنهائی در دست گرفت (سه قوه). خود او میگفت وکیل مردم است و اگر پارلمان هر یک از اختیارات خود را به دیگر واگذارد مرتکب خیانت عظیمی شده است (زمانی که مصدق در مجلس بوده) ولی خود او این کار را کرد. او فریاد میزد که دولتها نماینده ملتها نیستند، ولی خودش وقتی به حکومت رسید سخنش را فراموش کرد. سیاست دیگری در پیش گرفت که سرانجامش محصور ساختن ایران در خود ایران بود. قبل از اینکه من با مصدق مخالفت کنم، ملت با او بود ولی پس از اینکه من با مصدق به مخالفت پرداختم ملت از دور او پراکنده شد. این تنها مصدق نبود که با انگلیسیها جنگید، همه ایران جنگیدند ولی در رفراندوم، ملت از مصدق طرفداری نکرد. این کمونیستها بودند که از او پشتیبانی کردند (علوی، ۱۳۸۶، ص۸). گرایش کمونیستها به مصدق در جامعه اسلامی که توده مردم کمونیست را معادل الحاد و بیدینی میدانستند از جمله مواردی که حمایتهای مردمی از مصدق را عقیم گذاشت، چرا که مردم احساس میکردند این جریان وابسته به شوروی و بدیلی برای انگلیس میشود. کاشانی انحلال پارلمان به عنوان نماد مردم سالاری را بزرگترین اشتباه مصدق میداند و میگوید: مصدق وقتی پارلمان را منحل کرد با دست خود خاندانش را خراب کرد. اگر پارلمان موجود بود شاه نمیتوانست قبل از جلب موافقت پارلمان حکم عزل او را صادر کند (همان). بنابراین میتوان اینگونه جمعبندی نمود که مصدق با عدم عمل به قولهای داده شده به کاشانی و فدائیان اسلام از یک سو و تقاضای اختیارات غیرقانونی و انحلال پارلمان از سوی دیگر و نزدیکی به حزب توده عملاً از هیبت یک رهبر ملی خارج شده بود و علاوه بر آن به قول کاشانی اقدام خاصی در راستای حل مسائل مردم نیز انجام نداد. بنابراین انگلیس و آمریکا با دقت در جایگاه اجتماعی وی وارد عرصه شدند و مصدق در این لحظه متوجه شد که از مردمی که شعار زنده باد مصدق میدادند خبری نیست و حمایتهای پیشین نیز نه در حمایت از شخص که به دعوت روحانیت و در راستای منافع ملی بوده است.
۱۱ـ۳ـ۹ـ توسعه
رسیدن به «تمدن بزرگ» شعار آرمانی پهلوی دوم بود و تلاش مینمود با تقلید از غرب و به دست متخصصین و مستشاران غربی نمایی از این تمدنخواهی را به نمایش گذارد. پهلوی دوم روند نوسازی پدر را توسعه بخشید و شاخصها و نمادهای مدرنیزم را گسترش داد اما همین توسعه را یکی از عوامل مهم سقوط وی میدانند. برخی توسعه نا متوازن و لرزان و برخی پیدایش طبقه متوسط را حاصل این توسعه میداند که منجر به سرنگونی وی شد. اما در بین محققین، نامتوازن بودن توسعه وی امری مشترک است. این عدم توازن هم در توسعه جغرافیایی قابل درک است و هم در ابعاد توسعه. تعریف شاه از عدالت اجتماعی، یک دموکراسی اجتماعی محدود و مدل آنگلوساکسونی بود که تصور میکرد در آن حداقل نیازهای مردم به خوراک، پوشاک، مسکن و بهداشت و فرهنگ در سایه درآمدزایی اقتصادی دموکراتیک برطرف میگردد و با ایجاد رفاهینسبی، ثبات و امنیت سیاسی به کشور باز میگردد (پهلوی، بتا، ج اول، ص۲۴۸) شاه دموکراسی اقتصادی – اجتماعی را مقدم بر دموکراسی سیاسی و تنها راهحل موجود برای فیصله دادن به بحرانهای داخلی میدانست. از اینرو بر پیگیری و پیریزی الگوی توسعه اقتصادی – اجتماعی با کمترین ریسک سیاسی، اصرار فراوان داشت (پهلوی، همان)
انقلاب سفید، طرح توسعه همه جانبه «غرب مرکز» ایران یا در واقع آغاز مرحله اجرایی نوسازی امینی – روستو بود که با ارائه تصویب لوایحی ششگانه از سوی شاه از سال ۱۳۴۱ آغاز شد. این اصول یا لوایح ششگانه که پایه آن را چکیدهای شفافتر از اصول مصوب کانون مترقی، تلقی نمود بیانگر همین موضوع بود که شاه پایگاه نخبگی مطلوب خود را در عرصه اصلاحات یافته اما درصدد است تا با تثبیت موجودیت دربار عنوان بنیانگذاری اصلاحات نوین ایران را برای خود تصاحب کند و یک بار برای همیشه به نائرههای سیاسی رقیب پایان دهد. شاه توسعه سیاسی را در قالب سازمانهایی میخواست که خود تعریف کرده بود و توسعه سیاسی خارجی از آن را نوعی توطئه و واگرایی میدانست. او در عین حال معتقد بود: «هر کس بخواهد در آینده در دستگاههای دولتی و قوه مجریه شغل و مقامی داشته باشد، باید متکی به یک حزب نیرومند بوده و بر اساس مرام حزبی پیشرفت خود را قرار دهد.» (حزب ایران نوین، ۱۳۸۰، ص۱۳)
توسعه سیاسی پهلوی در قالب احزاب دولتی بادادن امتیازات متعدد مادی هم نتوانست مشروعیت بعد از کودتا را بازسازی نماید. لذا هم در بعد سیاسی و هم در بعد اقتصادی دچار یک مدرنیزاسیون ناقص بود که فاصله طبقاتی بین حاکمان و امرای کشور با بقیه را چند برابر نشان میداد و علیرغم وجود پارلمان و قانون مشروعیت همچنان نظام ارباب ـ رعیتی در ایران مشهود بود. سیل مهاجرت روستائیان به شهرها بعد از اصلاحات ارضی از مهمترین تهدیداتی بود که توسعه پهلوی دوم به همراه داشت و حاشیهنشینی در ایران به یک پدیده تحقیرآمیز و اعتراضی تبدیل شد. در مناطق قومی از جاده، کارخانه و توسعه آموزش خبری نبود و گویی همه چیز در جاده تهران ـ کرج استقرار داشت اما در بویراحمد، ایلام، زاهدان و… حتی یک کارخانه کوچک وجود نداشت. لوکسگرایی برای تظاهر به تجدد، مهمتر از نیازهای حقیقی مردم جلوه داده میشد و مردم نمادهایی را میدیدند که نه به آن نیاز داشتند و نه علت صرف هزینه برای آنان را میفهمیدند. متشاران خارجی مسؤل توسعه ایران بودند و نیروی انسانی بومی معمولاً به صورت تحقیرآمیز فرمانبرداری آنان را میکرد و حق توحش و کاپیتولاسیون نیز به بهانه توسعه و رسیدن به دروازه تمدن بزرگ به بیگانگان اعطا می شد.
۱۲ـ۳ـ۹ـ گفتمانسازی
پهلوی دوم پس از کودتای ۱۳۳۲ فاقد مشروعیت بود و از این موضوع آگاهی کامل داشت. بنابراین گندهگویی در سخن و برنامههای رویائی و آرمانی را وجه اصلی گفتمانسازی خود قرار داده بود. دال مرکزی گفتمان وی «به سوی تمدن بزرگ» بود و ظاهراً همه تلاشها به سمت و سوی آن بود. بعد انگیزشی این گفتمان رسیدن به تمدن باستان بود اما شاخصهای آن مبتنی بر الگوهای غربی عرضه میشد و این دوگانگی نوعی گفتمان مخدوش و بیتأثیر را به نمایش میگذاشت. عناصر ملی همچون خون، نژاد، تاریخ، کوروش در کنار تجدد، عناصر اصلی گفتمان پهلویسم بود. تظاهر به اسلام مترقی در مقابل «ارتجاع سیاه» تفسیری لیبرالی از دین بود که شاه تلاش میکرد آن را به گفتمان خود تزریق نماید. استفاده از عناوینی مانند «انقلاب» در توسعه کشور نوعی تلاش برای فراگیری گفتمان بود. اما این گفتمان فقط در بین کسانی جایگاه یافت که منافع آنان در پیوستگی به حاکمیت تأمین میشد و تا حد قداست در مقابل قدرت کرنش میکردند. گفتمان پهلویسم که آمیزهای از دین، ناسیونالیسم باستانگرا، لیبرالیسم و سوسیالیسم بود هیچ موقع به گفتمان ملت ایران تبدیل نشد و دالهای تهی خود را پیدا نکرد. این گفتمان نه همراهی مردمی در توسعه مدنظر را رقم زد و نه قابلیت بسیجگری اجتماعی برای حل مشکلات ملی را در خود داشت.
۱۰ـ جمعبندی
سرانجام اقدامات ناپخته و سریع مصدق باعث حذف پشتوانه مردمی ـ مذهبی قیام ملی ایرانیان شد و دولتهای غربی برای تغییر وضع موجود و بازگشت مجدد به صحنه ایران برنامهریزی نمودند و در غیاب حضور مردم ۲۵ سال بر ایران حاکم شدند. وامداری حکومت ایران به آمریکا و انگلیس به دلیل بازگرداندن شاه به قدرت، باعث گردید که این دو دولت غربی جسارت بیشتری جهت مداخله در امور داخلی ایران پیدا کرده، و بر منافع ملی ایران مسلط شوند. بحران مشروعیت در دولت کودتا از یک سو و نیازهای اساسی آمریکا و انگلیس در منطقه که عبارت بود از ۱ـ مقابله با نفوذ شوروی؛ ۲ـ تسلط بر نفت ایران؛ ۳ـ تأمین امنیت مسیر خروج نفت از خلیجفارس باعث گردید که ایران عملاً به کشور تابع بلوک غرب درآید. از این زمان تمامی شئون حکومت ایران در اختیار این دو قدرت بزرگ غربی قرارگرفت. محورهای اساسی دخالتهای آنان که خارج از عرف معمول در روابط بینالملل میباشد را به مثابه دخالت در امور داخلی ایران ارزیابی مینمائیم که عبارتنداز: ۱ـ انتصاب اکثر نخستوزیران بعد از کودتای ۲۸ مرداد؛ ۲ـ اشراف بر سیستمهای امنیتی و اطلاعاتی ایران؛ ۳ـ کنترل شخص شاه از طریق سفارتخانهها و استمراقسمع؛ ۴ـ تحمیل کاپیتولاسیون بر ایران؛ ۵ـ تأسیس ساواک؛ ۶ـ نفوذ در شخصیتهای حکومت و استفاده از آنان به عنوان مأمورین و رابطین اطلاعاتی؛ ۷ـ وارد کردن ایران به پیمانهای نظامی منطقه در قالب پیمان سنتو جهت پیشگیری از نفوذ کمونیزم در منطقه؛ ۸ـ طراحی دکترین دفاعی ایران؛ ۹ـ جداسازی بحرین از ایران؛ ۱۰ـ سرکوب قیام ۱۵ خرداد و ۱۱ـ اعزام گسترده مستشاران نظامی و اطلاعاتی.
از موارد مذکور میتوان کاپیتولاسیون را نقطه عطف در بیداری ایرانیان قلمداد نمود که باعث حساسیت ایرانیان بر ابعاد وابستگی حکومت به غرب شدند. اگر چه حکومت راهبرد سیاست خارجی خود را «ناسیونالیسم مثبت» و «دولت مستقل ملی» اعلام نموده بود اما نوع مواجهه غرب با ایران نشان میدهد که اتخاذ راهبردهای مذکور صرفاً اعلانی است وصرفا مصرف داخلی داشت و برای حفظ ظاهری پرستیژ حاکمیت طراحی شده بود. اما حقیقت سیاست خارجی ایران مبتنی بر وابستگی و اتحاد و ائتلاف در این دوره بوده است. نکته حائز اهمیت این است که رفتار دولتهای غربی با شاه ایران همیشه به گونهای بوده است که وی بین خوف و رجاء باقی بماند یعنی از یک طرف غرب را تکیهگاه خود بداند و مرتب از آنان کسب تکلیف کند و از طرفی هر لحظه احساس نماید که دولتهای مسلط غربی به دنبال آلترناتیوی برای وی میباشند. مهمترین آسیب حکومت در ایران در ۲۵ سال منتهی به انقلاب اسلامی فروپاشی مشروعیت بود و اینچنین بود که وابستگی به قدرتهای خارجی امری طبیعی مینمود و علیرغم ایجاد احزاب دولت ساخته که نماد مشارکت بودند حاکمیت نتوانست به عمق اجتماعی دست یابد و از طرفی افشاگری نیروهای مذهبی درباره به یغما رفتن منافع ملی توانست به این تزلزل ۲۵ ساله پایان دهد.
فصل پنجم:
الگوی غلبه ناسیونالیسم بر اسلام
فصل پنجم: الگوی غلبه ناسیونالیسم بر اسلام
الگوی غلبه ناسیونالیسم بر اسلام
دوران تسلط ناسیونالیسم در ایران را باید حدفاصل تولد روشنفکران نسل اول تا پایان پهلوی اول به حساب آوریم. طبعاً تعامل اسلام و ناسیونالیسم در دوران پهلوی اول با دوران قبل از آن قدری متفاوت است اما حرکت تقابلی که قبل از مشروطه شروع شده بود در دوران بیست ساله پهلوی اول به تکامل رسید. اگرچه تشکیل دولت ملی در ایران را به سال ۹۰۷ ﻫ و مقارن با ظهور صفویه ارجاع میدهند اما خصایص ناسیونالیسم دوران صفویه عبارت از وحدت کامل دین و سیاست و همسوئی آنان در غیبت مدرنیته است. آنجا ناسیونالیسم یا ملیگرائی و سیاست به دنبال توفق بر اسلام یا تقابل و به حاشیهرانی آن نیست. بنابراین در فهم پیدایش ناسیونالیسم مدرن و متأخر حتماً باید از مسیری عبور نمائیم که روشنفکری، ایستگاه اول آن است. ناسیونالیسم مدرن حاصل رفت و برگشت فکری ـ فیزیکی به غرب جدید بوده است و نمیتوان بدون توجه به گفتمان روشنفکران نسل اول مسئله ناسیونالیسم ایرانی را مورد بررسی قرار داد.
۴-۴-۱ آزمون فرضیه های تحقیق ۶۱
۴-۴-۱-۱ فرضیه اصلی اول: ریسکهای موجود در بازار اولیه بر تمایل به سرمایهگذاری تاثیر دارد. ۶۱
۴-۴-۱-۲ فرضیه اصلی دوم: ریسکهای موجود در بازار ثانویه، بر تمایل به سرمایهگذاری تاثیر دارد. ۶۱
۴-۴-۱-۳ فرضیه اصلی سوم: ریسکهای غیرمالی، بر تمایل به سرمایهگذاری تاثیر دارد. ۶۲
۴-۴-۱-۴ سوال اول: ریسک غالب تأثیرگذار بر تمایل به سرمایه گذاری کدام است؟ ۶۳
۴-۴-۱-۵ سوال دوم: ریسک غالب در بازار اولیه تأثیرگذار بر تمایل به سرمایه گذاری کدام است؟ ۶۴
۴-۴-۱-۶ سوال سوم: ریسک غالب در بازار ثانویه تأثیرگذار بر تمایل به سرمایه گذاری کدام است؟ ۶۴
۴-۴-۱-۷ سوال چهارم: ریسک غالب در بازار غیرمالی تأثیرگذار بر تمایل به سرمایه گذاری کدام است؟ ۶۵
۴-۵ رتبهبندی ریسک های بازار اولیه ۶۷
۴-۶ تحلیل رتبهبندی بازارهای اولیه ۶۷
۴-۷ تحلیل رتبه بندی ریسک بازار ثانویه ۶۸
۴-۸ تحلیل ریسک های موجود در بازار های غیرمالی ۶۹
۴-۹ تحلیل رتبه بندی ۷۰
۴-۹-۱ ریسک های موجود در بازارهای سه گانه ۷۰
فصل پنجم: نتیجه گیری و پیشنهادات ۷۱
۵-۱ مقدمه ۷۲
۵-۲ بحث و نتیجه گیری ۷۳
۵-۳ پیشنهادات ۷۷
۵-۳-۱ پیشنهادات بر اساس فرضیه اصلی اول ۷۷
۵-۳-۲ پیشنهادات بر اساس فرضیه اصلی دوم ۷۸
۵-۳-۳ پیشنهادات بر اساس فرضیه اصلی سوم ۷۹
۵-۴ سایر پیشنهادها ۸۰
۵-۵ پیشنهاد برای تحقیقات آتی ۸۱
منابع و مآخذ ۸۲
منابع فارسی ۸۳
منابع انگلیسی ۸۶
ضمائم ۸۸
ضمیمه الف- پرسشنامه ۸۹
ضمیمه ب: خروجی ۹۲
فهرست جداول
جدول(۲-۱): انواع ریسک و روش های پوشش آن ۱۷
جدول(۲-۲): پیشینه تحقیق ۴۹
جدول۳-۱ ساختار پرسشنامه ۵۴
جدول (۴-۳-۱): توزیع فراوانی جنسیت پاسخگویان ۵۸
جدول ۴-۳-۲ توزیع فراوانی تحصیلات پاسخگویان ۵۹
جدول ۴-۳-۳ توزع فراوانی سابقه فعالیت در بورس ۶۰
جدول( ۴-۴-۱) خلاصه نتایج آزمون t تک نمونه ای فرضیه اول تحقیق ۶۱
جدول( ۴-۴-۲) خلاصه نتایج آزمون t تک نمونه ای فرضیه دوم تحقیق ۶۲
جدول( ۴-۴-۳) خلاصه نتایج آزمون t تک نمونه ای فرضیه سوم تحقیق ۶۳
جدول شماره(۴-۴): مقایسه ریسک غالب تأثیرگذار بر تمایل به سرمایه گذاری ۶۳
جدول شماره(۴-۵): مقایسه ریسک غالب در بازار اولیه تأثیرگذار بر تمایل به سرمایه گذاری ۶۴
جدول شماره(۴-۶): مقایسه ریسک غالب در بازار ثانویه تأثیرگذار بر تمایل به سرمایه گذاری ۶۵
جدول شماره(۴-۷): مقایسه ریسک غالب در بازار غیرمالی تأثیرگذار بر تمایل به سرمایه گذاری ۶۶
جدول ۴-۸ یادآوری فرضیه ۶۷
جدول ۴-۹نتایج آزمون فریدمن برای ریسک های موجود در بازار اولیه ۶۷
جدول ۴-۱۰ نتایج آزمون فریدمن برای ریسک های موجود در بازار ثانویه ۶۸
جدول ۴-۱۱ نتایج آزمون فریدمن برای ریسک های غیر مالی ۶۹
جدول ۴-۱۲ نتایج کلی رتبه بندی ریسک های موجود در بازارهای سه گانه ۶۹
فهرست اشکال و نمودارها
شکل (۱-۱): مدل مفهومی تحقیق ۱۰
گشودگی کمتر از برونگرایی شناخته شده است. اشخاص دارای نمره بالا در این رگه هم درباره جهان درونی و هم درباره دنیای بیرونی کنجکاوند و زندگی آنها از لحاظ تجربه غنی است. آنها تنوعطلب، دارای کنجکاوی و زندگی آنها از لحاظ تجربه غنی است. آنها تنوعطلب، دارای کنجکاوی ذهنی و استقلال در قضاوت هستند. از دیگر ویژگیهای فرعی این رگه میتوان به تخیل و زیباپسندی ، اشاره کرد.
همانند برونگرایی،مقبولیت نیز بعدی از تمایلات بین فردی است. یک فرد سازشیافته اساساً نوعدوست است، با دیگران همدردی میکند و تمایل دارد تا به آنها کمک کند و باور دارد که دیگران نیزمتقابلاً کمککننده هستند. از ویژگیهای افراد دارای نمره بالا در رگه مقبولیت میتوان به اعتماد ، رکگویی ، دیگردوستی ، همراهی ، تواضع ، و دل رحم بودن اشاره کرد.
آخرین رگه از رگه های پنجگانه شخصیتی وظیفهشناسی است. بهترین توصیف برای این رگه مفهوم اراده است. فرد باوجدان، هدفمند، بااراده و مصمم است. نمره بالا در وظیفهشناسی با موفقیت شغلی و تحصیلی همراه است. از دیگر ویژگیهای افراد با نمره بالا در این رگه، دقت، خوشقولی، قابلیت اعتماد، وظیفهشناسی ، تلاش برای موفقیت و منضبط بودن است (گروسیفرشی۱۳۸۰،۸۵).
در زمینه تبیینهای روان پویشی، از فروید تا عصر حاضر، بیش از همه نظریه کارل یونگ با این پژوهش ارتباط دارد. یونگ از مشهورترین بخشهای نظریه خویش را از نظر تیپشناسی به دو جهتگیری پایه نسبت به زندگی به نام درونگرایی و برونگرایی اختصاص داد که هریک ممکن است شامل یکی از چهار کارکرد روانشناختی فکری، احساسی، حواسی و شهودی باشند. یونگ سپس خصوصیات رفتاری هریک از هشت تیپ شخصیتی فوق را به خوبی مشخص کرد. پژوهشهای زیادی در مورد رابطه تیپهای روانشناختی یونگ با بهره گرفتن از آزمون مایرز- بریگرز با جنبه های مختلف رفتاری انجام شده که از میان آنها میتوان به پژوهشهای استریکر و راس در ۱۹۶۲ یا هینویتز در ۱۹۷۸ در مورد علایق شغلی، کارلسونولوی در ۱۹۷۳ در مورد پاسخگویی به محرکهای خنثی و محرکهای انسانی؛ کارس کادون در ۱۹۷۸، در مورد شرکت و کیفیت بحث کلاسی، پروین در ۱۹۸۴، در مورد تلفیقپذیری و فعالیت جنسی اشاره کرد. نتایج کلیه پژوهشها تفاوت معناداری را بین تیپ شخصیتی درونگرا و برونگرا و رفتارهای مذکور برجسته ساختهاند (شولتز ودیگران ۱۹۹۵،۱۷۵)
۸-۲ طرح پنج عاملی شخصیت
آزمون NEO PI-R برای اندازگیری عینی طرح پنج عاملی شخصیت ساخته شده است.
طرح پنج عاملی ساختار ویژگیهای شخصیت را نشان میدهد و محصول تلاش در این زمینه در چهار دهه گذشته (از سال ۱۹۵۰ به بعد) میباشد (دیکمن ۱۹۹۰،۴۵)پنج عامل مورد بحث نشانگر ابعاد اساسی تشکیلدهنده زیربنای ویژگیهای شخصیت میباشند که هم در محدوده کلامی و هم در محدوده پرسشنامه های روانشناختی قابل ارزیابی و تشخیص میباشند. یکی از خطوط اصلی پژوهش در این زمینه مطالعه کلمات موجود در زبان انگلیسی است که توسط انگلیتنر و اوستندروف که به سال ۱۹۸۸ منتشر شده، میباشد. این بررسی به تحلیل صفتهای بکار رفته برای انسان در زبان انگلیسی و سایر زبانها میپردازد. کلماتی همچون، با حرارت، اصیل، کمککننده و با ملاحظه در طول قرنها تحول پیدا کرده و به افراد اجازه میدهد که به وسیله آنها خود را برای دیگران توصیف نمایند. چندین هزار از این کلمات را میتوان در فرهنگ لغات یافت. فرضیهسازان در زمینه نشانهشناسی شخصیت همچون کاتل (۱۹۵۰) معتقد بودند که از لیستی از این کلمات میتوان برای ویژگیشناسی شخصیت استفاده نمود. در واقع با روش تحلیل عامل (روش آماری که نشانمیدهد که کدامیک از کلمات به صورت همبسته تحت پوشش یک ویژگی قرار میگیرند) کلیه کلمات توصیفکننده ویژگیهای مورد توجه این دانشپژوهان بود. بدینوسیله این دانشمندان به ساختارهای نسبتاً ثابتی از ویژگیهای شخصیت دستیابی پیدا نمودند. در طی چهار، پنج دهه گذشته چنین کارهایی تکامل یافت و تحقیقات متعدد در این زمینه منجر به تثبیت نظریه صفات و ویژگیها در شخصیت شد. طرح پنج عاملی در واقع محصول کوششهای وسیع و پژوهشهای صورت گرفته در این زمینه میباشد. طرح پنج عاملی در واقع محصول کوششهای وسیع و پژوهشهای صورت گرفته در این زمینه میباشد. هرچند که طرح پنج عاملی از میان واژگان، چنانچه در بالا اشاره شد، برخاست لیکن محصول بدست آمده شامل عواملی است که برای محقیقین روانشناسی در زمینه شخصیت که از طریق دیگر و با روش های دیگر به مطالعه در این زمینه مشغول میباشند نیز کاملا گوش آشناست. از سال ۱۹۸۵ تحقیقاتی از آزمون NEO- PI-R (رجوع شود به بالا. این آزمون فرم اولیه NEOاست که عمدتا سه عامل شخصیت را پوشش داده و بررسی مینمود) را بکار گرفتند نشان دادند که سه عامل یا پنج عامل موضوع مورد بحث ما را میتوان در سایر پرسشنامه هایی که ابعاد مختلف شخصیت را میسنجد ردیابی نمود. از آن جمله میتوان از ویژگیهای کنشی یونگ ، نیازهای مورری نشانه های ویژگیهای بین فردی و تعاریف DSMT III-R (راهنمای آماری تشخیص بیماریهای روانی تجدید نظر سوم) (مک کری و کاستا ۱۹۹۰،۵۹-۵۶) را نام برد. به نظر میرسد که طرح پنج عاملی به نحوی فراگیر این نظریهها را نیز میتواند پوشش دهد.
شاخصها را میتوانیم مواردی بدانیم که در آن ویژگیها و صفتها دارای همبستگی قابل توجه باشند.
برای سهولت درک و به طورقراردادی ما این صفات را نشانه مینامیم و هر شاخص در بر گیرنده چند مقیاس است. درواقع وقتی از سطوح پایین به بالا صعود میکنیم چندین ویژگی رایک نشانه مینامیم و هر شاخص در برگیرنده چند مقیاس است و چندین مقیاس یک شاخص را میسازند.
چنانچه بتوانیم نشان دهیم که افراد این عوامل (پنج عامل) دارای چه وضعیتی هستند میتوانیم طرحی را از ویژگیهای هیجانی، بینفردی، تجربی، نگرشی و شیوه های انگیزشی (آزمودنی) ارائه نماییم. آزمون Neo PI-R در شاخصها (اندازه گیرنده عوامل) و مقیاسها (اندازه گیرنده نشانه ها) شخصیت را در این سطح مورد بررسی قرار میدهد. مقیاسها در واقع جزئیتر و دقیقتر نشان دهنده شاخصها در این آزمون هستند.
۹-۲ پنج عامل شخصیتی نئو
اولین گام تفسیر پروفایل Neo PI-R بررسی وضعیت فرد در پنج شاخص اصلی است. در این قسمت هر شاخص و یا عامل به صورت زیربنایی و همچنین از نظر جنبه های تفکیکی مورد بررسی قرار میگیرند.
۲-۹-۱ عصبیت یا شاخص هیجان (N)
یکی از ابعاد وسیع شخصیت مقایسه سازگاری، ثبات عاطفی فرد، ناسازگاری و عصبیت یا روان نژندی است. هرچند که متخصصین امور بالینی، بسیاری از انواع ناراحتیهای هیجانی را از ترس اجتماعی، افسردگی، تهیجی (نوعی از افسردگی که توام با بیقراری است) تا کینهتوزی تفکیک نمودهاند. بسیاری از مطالعات در این زمینه جنبه های مورد بحث دیگری را نیز نشان دادهاند (کاستا و مک کری۱۹۹۰،۸۴) تمایل فراگیر به احساسات منفی همچون ترس، غم، برانگیختگی، خشم، احساس گناه و کلافگی مبنای مقیاس عصبیت (N) را تشکیل میدهند. در هر صورت N دربرگیرنده عناصری بیش از آسیبپذیری به ناخوش احوالی روانشناختی میباشد. از آنجا که شاید هیجانهای مخرب میتواند در سازگاری فرد و محیط تاثیر داشته باشد، در زن و مردی که دارای نمرات بالا در N باشند احتمال بیشتری وجود دارد که دارای افکار غیر منطقی، قدرت کمتر در کنترل تکانهها بوده و دارای درجات انطباق ضعیفتر با دیگران و شرایط استرسزا باشد. همانطور که از نامش پیداست، بیمارانی که به طور مرسوم تشخیص نوروتیک یا عصبی میگیرند معمولا در شاخص N نمره بیشتری میگیرند. شاخص N در آزمون NEO PI-R همانند سایر شاخصهای این آزمون بعدی از شخصیت بهنجار را میسنجد. افراد دارای نمره بالا در این شاخص ممکن است در ریسک به ابتلاء به برخی از اختلالات روانپزشکی باشند. اما شاخص N نبایستی به دیده یک وسیله برای اندازگیری آسیبشناسی روانی نگریسته شود. ممکن است در مواردی نمرات بالا در این شاخص بدست آید بدون اینکه بتوان هیچگونه تشخیص اختلال روانپزشکی را برای فرد برقرار نمود. از طرف دیگر بایستی در نظر داشت که همه مواردی که دارای تشخیص روانپزشکی هستند ضرورتاً نمره بالا در شاخص N ندارند. به عنوان مثال فرد ممکن است دارای شخصیت ضداجتماعی باشد اما نمره او درN در حد بالایی قرار نداشته باشد. افرادی که دارای نمرات کم در شاخص عصبیت یا روان نژندی هستند افرادیاند که از نظر عاطفی با ثباتاند. این افراد معمولا آرام، دارای خلقی یکنواخت و راحت بوده و به راحتی میتوانند با موقعیتهای بغرنج و استرسزا بدون برآشفتگی و یا رفتارهای نارسا برخورد نمایند.
۲-۹-۲ برونگرایی (E)
همانطور که میدانیم برونگراها افرادی اجتماعیاند اما اجتماعی بودن فقط یکی از ویژگیاین افراد در شاخص برونگرایی آزمون NEO PI-R است. علاوه بر دوستدار دیگران بودن و ترجیح اجتماعات و مهمانیها، این افراد همچنین در عمل قاطع، فعال و حراف یا اهل گفتگو میباشند. این افراد هیجان و تحریک را دوست دارند و برآنند که امیدوار به موقعیت و آینده باشند. بازاریابهای موفق کشورهای در حال توسعه و رشد یافته نمونهای از افراد برونگرا هستند. مقیاسهای شاخص E نشان دهنده علاقه افراد به توسعه صنعت و کار خود میباشند. (کاستاو مک کری ۱۹۸۵،۲۱۷)
در مقابل برونگرا که بسیار روان قابل توصیف میباشند درونگرا کمتر دارای نمونه های قابل نشان دادن میباشند. در برخی از جنبه ها، درونگرایی را میتوان به فقدان ویژگیهای برونگرایی توصیف نمود. درونگراها افرادی محافظه کاراند اما نه اینکه دوستداشتنی نباشند، مستقلاند و نه اینکه گل سر سبد و تکرواند اما نه تنبل و کند هستند، درونگراها معمولا خجالتی هستند اما در جایی که ترجیح بدهند که میخواهند تنها باشند، و این مطلب نبایستی این طور تلقی شود که آنها دارای اضطراب اجتماعی هستند. آخرین کلام اینکه هرچند درونگراها به سرخوشی و فعالی برونگراها نیستند اما افراد ناخشنودی نیز نیستند. یکی از ویژگیهای برجسته این افراد کنجکاوی است. این افراد (درونگراها) بسیار علاقمند به تحقیق و پژوهش میباشند و این یافته در پژوهشهای متعدد و مرتبط با طرح پنج عاملی شخصیت نشان داده شده است (کاستا و مک کری ۱۹۸۰،۱۲۵-۱۲۳)باتوجه به گفتار فوق به نظر میرسد که شکستن قانون «همه یا هیچ» یا دو بعدنگری «راضی- ناراضی». «دشمنی- دوستی»، «درونگرایی- شرمرو» میتواندبعد وسیعتری به شناختشناسی شخصیت ارائه نماید.
۲-۹-۳ بازبودن (O )،
بعنوان یکی از ابعاد اصلی شخصیت، باز بودن تجربه ها بسیار کمتر از عصبیت و برونگرایی در نزد اهل فن، شناخته شده است. عناصر تشکیلدهنده باز بودن (تصورات فعال بسیار کمتر از عصبیت و برونگرایی در نزد اهل فن، شناخته شده است.
عناصر تشکیلدهنده باز بودن (تصورات فعال، حساسیت به زیبایی ، توجه به تجربه های عاطفی درونی ، و قضاوت مستقل ) اغلب در نظریهها و ارزیابی شخصیت نقش قابل توجهی را ایفا نمودهاند و غالباً وحدت این ویژگیها در یک شاخص مورد نظر قرار گرفته است. شاخص بازبودن در آزمون Neo PI-R احتمالا یکی از محدودههایی است که بسیار مورد پژوهش قرار گرفته است (برای اطلاعات بیشتر به کاستا و مک کری ۱۹۸۵ رجوع شود).
افراد «باز» انسانهایی هستند که نسبت به تجربهای درونی و دنیای پیرامون کنجکاو بوده و زندگی آنها سرشار از تجربه است. این افراد طالب لذت بردن از نظریات جدید و ارزشهای غیرمتعارف هستند و دارای احساسات مثبت و منفی فراوان در مقایسه با افراد «بسته» هستند.
معمولا شاخص O یا «باز بودن» ارتباط مثبتی با هوش دارد و افراد دارای تحصیلات بالاتر نمره بیشتری در این مقیاس میآورند. باز بودن به خصوص با آن جنبه هایی از هوش سروکار دارد که کمتر در معرض سنجش در آزمونهای هوش است که از جمله میتوان از تفکر چندوجهی را میتوان نام برد که با خلاقیت ارتباط نزدیکی دارد (مک کری ۱۹۸۵،۱۶۵) ولی بایستی در نظر گرفت که باز بودن معادل و همسنگ هوش نیست. برخی از افراد بسیار باهوش، افراد بستهای به تجربه ها هستند و برخی افراد بسیار باز به تجربه ها، دارای ظرفیت هوشی پایینی هستند.
مردان و زنان دارای نمرات پایین در O افرادی هستند که در رفتار متعارف و در ظاهر محافظه کار به نظر میرسند. آنها موضوعات رایج را بهتر از موارد نادر میپسندند و پاسخهای هیجانی آنها نسبتاً آرام و نهفته است. هرچند که برخی از شواهد وجود دارد که نشان میدهد باز یا بسته بودن در فرم دفاعهای روانی مورد استفاده اثر دارد که «بسته بودن» نشان دهنده فراگیر از واکنشدفاعی نمیباشد. در عوض چنین به نظر میرسد که با کلام ساده افراد «بسته»دارای نظر گاه های محدودتر و دارای طیف علائق محدودتر میباشند. مشابهاً میشود گفت که افراد بسته به نظر اجتماعی و سیاسی محافظهکارتر بوده ولی با این همه نمیتوان آنها را افرادی مطیع و وابسته به منابع قدرت دانست.
همینطور «بسته بودن» را نبایستی با کینهورزی و یا مقابلهجویی با منابع قدرت همبسته نمود. موارد ذکر شده در فوق را میتوان علائمی از دارندگان نمرات بسیار پایین در شاخص توافق مشاهده نمود.
برای قطب باز بودن بایستی یک وجه تمایز در نظر گرفت. افراد باز، افرادی غیرمتعارف، مایل به زیر سوال بردن منبع قدرت، و علاقمند به آزادی در اخلاقیات، امور اجتماعی و دیدگاهی سیاسی باشند. در هر صورت چنین تمایلاتی نبایستی بر مبنای غیراصولی بودن تفسیر گردد. یک فرد باز ممکن است سیستم ارزشگذاری متحرک و متحول خود را توام با وجدان قوی در حد یک سنتگرا بکار گیرد. درنظر بسیاری از روانشناسان «بازبودن» ممکن است معادل سالمتر بودن به نظر آید اما ارزش باز بودن وابسته به ضرورتها در موقعیتهاست و هم افراد باز و هم افراد بسته دارای عملکردهای مفید در جامعه میباشند.
۲-۹-۴ توافق (A)
همانند برونگرایی شاخص توافق بر گرایشات ارتباط بینفردی تاکید دارد. فردموافق اساسا نوعدوست است. احساس همدردی با دیگران میکند و مشتاق به کمک به آنان است و معتقد است که دیگران نیز با او همین رابطه را دارند. در مقایسه شخص ناموافق یا مخالف خود محور، مظنون به قصد و نیت دیگران است و بیشتر اهل رقابت است تا همکاری.
به نظر میرسد که سمت توافق این شاخص به نفع جنبه های مثبت اجتماعی و هم سلامت بیشتر روانی بیشتر سوق دارد. البته همینطور هم هست، افراد موافق محبوبتر از افراد مخالف هستند (البته در جوامع متوازن). در هر صورت آمادگی برای دفاع از حق فردی اولویت دارد و داشتن توافق در صحنه نبرد و یا دادگاه، حسن و فضیلت نیست. همانطور که داشتن دیدگاه انتقادی و داشتن علمی میتواند برای یک دانشمند، حسن و فضیلت باشد.
هیچیک از دو قطب این شاخص دارای منزلت اجتماعی برتر نیستند، همینطور نمیتوانیم بگوییم کدام گروه از افرادی که در قطبهای این شاخص قرار میگیرند. دارای بهداشت روانی بهتری هستند. هورنای (۱۹۴۵) دو تمایل عصبی را مورد بحث قرار داده است (حرکت در جهت مخالف دیگران، حرکت به سمت دیگران) که نشان دهنده جنبه های بیمارگونه توافق و مخالفت است. نمره پایین درA معمولا با ویژگیهای اختلال شخصیت خود شیفتگی، ضداجتماعی، و پارانوئید همراه است در حالی که نمره بالا در A معمولا با اختلال شخصیت وابسته همراهی دارد(کاستا و مک کری ۱۹۹۰،۲۰۴)
۵-۹-۲ وجدانی بودن ©
یکی از موضوعات مهم یک نظریه شخصیت و به خصوص در نظریه روان پویایی موضوع کنترل تکانهها است. در طی تکوین و رشد فردی اغلب افراد میآموزند که چگونه کششها و نیازهای خود را اداره کنند. ناتوانی در مقابل تکانهها و هوسها به طورکلی نشان دهنده N بالا در بالغین است. از طرف دیگر کنترل خویشتن میتواند به فرایند فعال طراحی، سازماندهی واجرای وظایف نیز اطلاق شود و تفاوتهای فردی در این زمینه مبنای شاخص وجدانی بودن در آزمون NEO PI-R است. به طور خلاصه دو ویژگی عمده توانایی در کنترل تکانهها و هوسها و اعمال طرح و برنامه در رفتار برای رسیدن به اهداف مورد پرسش و شاخص C آزمون NEO PI-R میباشد.
فرد وجدانی دارای هدف، خواسته های قوی و از پیش تعیین شده است. توجه نماییم که افراد انگشت شماری در جهان موسیقیدان، برجسته، یا قهرمان ورزشی میشوند بدون اینکه چنین ویژگی را داشته باشد. دیکمن (۱۹۹۰) این شاخص را تمایل به موفقیت نامیدهاند. در جنبه های مثبت این شاخص، افراد نمرات بالا در زمینه های حرفهای و دانشگاهی افرادی موفق هستند و در جنبه های منفی نمره بالا همراه با ویژگیهای ایرادگیری کسلکننده، وسواس اجباری به پاکیزگی و یا فشار فوقالعاده به خود در امور کاری و حرفهای دیده میشود.
افراد دارای نمره بالا در C افرادی دقیق و وسواسی، وقتشناس و قابل اعتماد هستند. افراد دارای نمرات پایین را نبایستی افرادی فاقد پایبندی به اصول اخلاقی دانست بلکه این افراد معمولا وقت کافی برای انجام امور بکار نمیبندند همین طور در جهت رسیدن به اهداف خود نیز چندان مصر و پیگیر نیستند. برخی از شواهد پژوهشی نشان میدهد که نیاز به لذتطلبی و علاقمندی به امور جنسی در افراد نمره پایین بیشتر از افرادی است که نمرات بالا میآورند. (مک کری و کاستا ۱۹۸۵،۲۰۷)
۱۰-۲ مقیاسهای آزمون NEO PI-R
هریک از پنج شاخص آزمون NEO PI-R از شش مقیاس که به طور اختصاصیتر نشانه های آن شاخص را اندازه گیری مینمایند، بدست میآید که چندین حسن در این راهکار وجود دارد. اول اینکه، این اطمینان بدست میآید که چندین مورد اندازگیری برای سنجش آن شاخص به کار گرفته شده است و این موارد میتواند طیف وسیعی از افکار، احساسات و رفتار مرتبط با آن شاخص را بسنجد. به عنوان مثال شاخص عصبیت یا هیجانی بودن بایستی دارای مقیاسهای اندازگیری کینهورزی، افسردگی، اشتغال به خویشتن ، تکانشوری و آسیبپذیری از استرس و مقیاس اضطراب باشد. بنابراین نمره یک شاخص بایستی وسیعترین معنای آن بعد از شخصیت را اندازگیری نماید. دوم اینکه، داشتن چندین مقیاس مستقل موجب افزایش ثبات درونی و در نتیجه باعث میشود که یافته های پژوهشی قابل بازیابی و تکرار باشند.
بعنوان مثال، هریک از شش مقیاس عصبیت به طور معنیداری با عاطفه منفی و کاهش رضایتمندی از زندگی ارتباط نشان دادهاند (مک کری و کاستا ۱۹۸۵،۱۹۲). این موضوع موجب اطمینان خاطر میگردد که N در ارتباط مستقیم و واضح با سلامت روانی است. سوم، و مهمتر از موارد دیگر اینکه، امتیاز چند نشانهای کردن اندازگیری پنج عامل از آنجا منشاء واضح میگیرد که تفاوتهای بینفردی به تفاوت معنی و مفهومدار، در درون یک شاخص قابل مشاهده است. به عبارت دیگر وقتی برای بررسی تفاوتهای بینفردی به تفاوت بین شاخصها نگاه شود. عایدی کمتری از مواردی بدست میآید که به ویژگیهاو تفاوتهای بینفردی در مقیاسهای درون شاخصها توجه شود. به عنوان مثال، باز بودن به تخیلات، زیباییشناسی، احساسات، فعالیتهای ذهنی، نظرات و ارزشها در مجموع شاخص باز بودن را میسازند و برای افراد دارای نمرات بالا در هریک از مقیاسها احتمال بیشتری وجود دارد که در مقیاس دیگر در همین شاخص نمره بالای داشته باشند. اما این فقط یک احتمال است. به عنوان مثال، برخی از افراد، دارای ذهن باز به مباحث نظری هستند اما نسبت به ارزشها بسته یا نسبت به احساسات، باز اما در زیباییشناسی، محدود و بسته میباشند. این تفاوتهای فردی در مقیاسهای تشکیلدهنده یک شاخص در طی زمان نسبتاً ثابت میمانند و چنانچه دیگران هم در این مورد نظر دهند و او را ارزیابی کنند نیز نتایج مشابه بدست میآید (مک کری و کاستا ۱۹۹۰،۲۰۹)
لذا این مقیاس بایستی بعنوان حقایق واقعی شخصیت دیده شوند و کمتر جنبه پراکندگی اتفاقی یا تصادفی دارند. بررسی مقیاسهای شاخصها میتواند تحلیل دقیق و ظریفی از فرد یا گروه مورد مطالعه بدست دهد. این مورد هنگامی اهمیت بیشتری پیدا میکند که نمره فرد در شخصی در حد وسط قرار گیرد. به عنوان مثال، فردی که دارای نمره متوسط در شاخص توافق است و دارای نمره پایین در نوع دوستی و نمره بسیار بالا در تبعیت میباشد بسیار متفاوت از فردی عمل میکند که دارای نمره مشابه (متوسط) در همین شاخص (A) است ولی دارای نمره بالا در نوع دوستی و نمره پایین در مقیاس تبعیت میباشد.
و در پایان اطلاعات اختصاصی حاصل از نمرات مقیاسها میتواند در تفسیر ساختارها و شکلگیری نظریهها مهم باشد. به عنوان مثال، برونگرایی مرتبط با بهداشت روانی دانسته شده است (کاستاومک کری ۱۹۸۴،۱۵۰) اما نگاه دقیقتری به اطلاعات بدست آمده روشن میسازد که دو مقیاس صمیمیت و هیجانهای مثبت ارتباط مستقیم و واضحی را با بهداشت روان نشان میدهند و در حالی که شاخص هیجانخواهی فاقد چنین ویژگی میباشد.
۲-۱۰-۱ مقیاسهای عصبیت یا هیجانی
N1: اضطراب: افراد مضطرب معمولا افرادی هستند نگران، ترسیده، مستعد نگرانی، عصبی، پرتنش و وحشتزده. این مقیاس،ترسهای اختصاصی را اندازه نمیگیرد ولی معمولا افراد نمره بالا دارای ترسهای اختصاصی و همچنین اضطراب فراگیر میباشند. افراد نمره پایین افرادی راحت و آرام هستند. این افراد معمولا در مواردی که امور، مطابق خواسته آنها به پیش نمیرود، ستیزهجویی نمینمایند.
N2: خشم و کینهورزی: مقیاس خشم و کینهورزی اندازه گیری کننده گرایش فرد به تجربه های خشم و حالتهای وابسته به آن همچون احساس درماندگی وناکامی هستند. این مقیاس آمادگی فرد را برای حس کردن خشم، اعم از اینکه به صورت آشکار بروز نموده و یا به طور نهفته در فرد باقی بماند را نشان میدهد. بروز یا عدم بروز خشم بستگی به سطح نمره فرد در شاخص توافق دارد. توجه شود که در موارد ناموافقی معمولا نمره این مقیاس هم بالا میباشد. افراد نمره پایین افرادی راحت بوده و به آسانی دچار احساس خشم نمیشوند.
N3: افسردگی: این مقیاس تفاوتهای بینفردی بهنجار را در تجربه کردن حالت افسردگی اندازه گیری مینماید، افراد نمره بالا مستعد احساس گناه، غم، نومیدی و تنهایی هستند. آنها به راحتی مایوس و سرخورده میشوند. افراد نمره پایین بندرت چنین احساساتی را تجربه میکنند اما ضرورت ندارد که افراد سرزنده و سرخوشی باشند (چنین ویژگی معمولا با برونگرایی هماهنگ است).
N4: هوشیاری به خویشتن : این مقیاس همانطور که میبینید نوعی نگرش به خویشتن را نشان میدهد. معمولا چنین افرادی به راحتی شرمگین میشوند و سهم خود را در رویدادهای منفی بیش از واقعیت موجود ارزیابی مینمایند. به همین منظور تصمیم گرفتیم به جای واژه خود هوشیاری که میتواند دارای بار ارزشی نیز باشد، از واژه احساس تقصیر استفاده نماییم. حالات هیجانی شرم، خجالت و دستپاچگی ناشی از این موارد ستون فقرات این مقیاس را میسازد. افراد هوشیار به خویشتن افرادی هستند که در موقعیتهای بینفردی راحت نیستند، نسبت به سربهسر گذاشتن دیگران حساس بوده و مستعد احساس حقارت هستند. این افراد معمولا خجالتی بوده و دارای اضطراب اجتماعی (راسل ۱۹۷۴،۷۸)، در جمعهای بزرگ اما نه در رابطه تک به تک با افراد، هستند افراد نمره پایین ضرورت ندارد که افرادی بسیار راحت در موقعیتهای اجتماعی (مثل سخنرانی در برابر جمع) و دارای مهارتهای اجتماعی خوب باشند، این افراد در کلام ساده آن طورند که در موقعیتهای اجتماعی برآشفته و مضطرب نیستند.
N5: تکانشوری : در آزمون NEO PI-R تکانشوری یعنی عدم توانایی کنترل کششها و هوسها. بر این فرض هستیم که در این مورد، میل و خواهش (برای مثال برای غذا، سیگار و تملک) چنان قوی میباشند که فرد نمیتواند در مقابل آنها مقاومت نموده با اینکه میداند، که پس از رفع میل، از کردار خود پشیمان خواهد شد. افراد نمره پایین معمولا به راحتی میتوانند در مقابل چنین هوسهایی مقاومت نمایند و دارای ظرفیت بالایی از تحمل میباشند. واژه تکانشی به وسیله بسیاری از نظریهپردازان به بسیاری از ویژگیهای نامرتبط باهم اطلاق شده است. در NEO PI-R تکانشوری را نبایستی با حالتهای خودجوشی، ریسکپذیری، و یا اتخاذ تصمیمهای سریع نسبت داد.
N6: آسیبپذیری : آخرین مقیاس N آسیبپذیری به استرس میباشد. افرادی که در این مقیاس نمره بالا میگیرند این احساس را دارند که نمیتوانند با استرسهای روزمره انطباق مناسب داشته باشند و در موقعیتهای فوقالعاده و استرسزا به طور اجباری به دیگران متوسل شده و یا ناامید و متوحش میشوند. افراد نمره پایین از خود این استنباط را دارند که میتوانند در مواجهه با موقعیت بغرنج به خوبی خود را اداره نمایند.
۲-۱۰-۲ مقیاس برونگرایی:
E1: صمیمت : صمیمیت یکی از مقیاسهای برونگرایی است که بیشترین ارتباط را با کیفیت رابطه بینفردی دارد. افراد صمیمی، با محبت که دوستانه با دیگران مراودت دارند. این افراد صادقانه دیگران را دوست دارند و به آسانی با دیگران رفاقت برقرار میسازند. افراد نمرات پایین ضرورتاً افرادی کینهتوز و یا بدون احساس همدردی نیستند. بلکه آنها افرادی رسمی، محافظهکار بوده و مایلند با دیگران در یک فاصله نسبی قرار داشته باشند. صمیمیت یکی از مقیاسهایE است که با شاخص توافق نزدیکترین نسبت را دارد ولی با آن از نظر احساس عاطفی نزدیک بودن با دیگران متفاوت میباشد.
E2: جمعگرایی : دومین جنبه E جمعگرایی است (ارجحیت دادن به همراهی با دیگران). افراد جمعگرا از بودن با دیگران لذت میبرند و در هنگام بودن در جمع احساس مسرت میکنند. افرادی دارای نمره پایین در این مقیاس ترجیح میدهند تنها باشند و از بودن در جمعدیگران حتی به طور آگاهانه و فعال اجتناب مینمایند.
آخرین عاملی که در بحث « توسعۀ اجتماعی» نقش مداخلهگر دارد مفهوم « عزم ملی » است. این مفهوم به حالتی از توسعۀ اجتماعی اشاره دارد که پیچیدگی، چندبعدی بودن و گسترده بودن آن را مطرح میکند. از آن جاییکه توسعۀ اجتماعی با اخلاقیات، رفتارها و افکارآدمی در ارتباط است به تنهایی نه از طریق دولت میتواند انجام گیرد، نه بوسیله مردم و نه از طریق نهادهای مدنی حتی اگر نهادهای مدنی قویای داشته باشیم. توسعۀ اجتماعی نیازمند هم افزایی و همکناری آگاهانه تمام اجزاء و عناصر اجتماعی از روی میل و اشتیاق با تکیه بر ارزشها و اخلاقیات مشترک جهت نیل به اهداف والای ملی است. عزم ملی یعنی اینکه تمام کنشگران اجتماعی به اندازه تواناییها و استعدادهای خود جهت سربلندی کشور تلاش کنند؛ رسانهها، اقوام و اقلیتها، جوانان، زنان، سیاستمداران، روستاها و شهرها، دانشجویان و دانش آموزان… همه و همه باید تلاش خود را به کار بیندازند. این عاملی است که باعث میشود که ما بتوانیم سریع تر به توسعه برسیم. بدون این عامل توسعۀ اجتماعی کاری بسیار سخت و طاقت فرسا است.
۴-۳-۳ راهبردهای پدیده « توسعۀ اجتماعی»
برای این که « توسعۀ اجتماعی » را به دست بیاوریم به راهبردها و استراتژهایی نیاز داریم. اولین راهبرد « گسترش رقابت رسانهای» است. همان طورکه در قسمتهای قبل توضیح داده شده گسترش رسانهها نقش بسیار مهمی در توسعۀ اجتماعی دارد. اگر رسانهها به نحو مطلوبی در سطح جامعه گسترانیده بشوند رسیدن به توسعۀ اجتماعی آسان تر خواهد بود. راهبرد دوم « نگاه کلان و ملی» است. هرچه قدر ما بتوانیم در زمینه مسائل و مشکلات اجتماعی درون کشور از مباحث قومی و قبیلهای و به دور از تعصب و جانبداری حضور پیدا کنیم بهتر میتوانیم مراحل توسعه را پشت سر بگذاریم. ما باید از سطح منطقه نگری، قوم و خویش نگری و بخشی نگری فاصله بگیریم و به سمت یک نگاه کلان و ملی جهت حل مسائل حرکت کنیم. باید مسائل را همه جانبه ببینیم و همه جانبه نگاه کنیم.
راهبرد سوم « استراتژی توسعۀ نیازمحور» است. همانطوری که در پارادایم « توسعۀ نیازمحور» توضیح داده شد طرح این نوع توسعه حلال بسیاری از مشکلات و مسائل است. میتواند موجب به صحنه آوردن همه پتانسیلها و نیروها گردد. میتواند سرمایهگذاری منطقی و عاقلانه را موجب شود. همچنین استفاده بهینه از منابع و امکانات را موجب میگردد. استراتژی بعدی « توسعه فراگیر و پایدار » است. امروزه توسعۀ پایدار از جمله مهمترین انواع توسعه است. در مفهوم توسعۀ پایدار به رابطه بین محیط طبیعی و انسان توجه میشود. یکی از اجزاء و عناصرتوسعۀ اجتماعی بحث محیط زیست و منابع طبیعی است. این نوع توسعه بین نیازهای فعلی و نیازهای آینده انسانها سازگاری و تعادل ایجاد میکند. آیندگان در بحث توسعۀ پایدار نقش مهمیدارند.
راهبرد چهارمیکه در اینجا باید مورد نظرقرار گیرد «الگوی توسعه بومی« است. به عبارت دیگر باید یک الگوی توسعهای متناسب شرایط جامعه خودمان در نظر بگیریم که از طریق آن ضمن حفظ ارزشهای و سنت های جامعه بتوان در زمینههای مختلف با جامعۀ جهانی داد وستد داشته باشیم. این الگو که امروزه در کشور ما به عنوان « الگوی اسلامی-اسلامی پیشرفت» معروف است باید بتواند موانع توسعه را برای پیشبرد آن از سر راه خود بردارد. اگرچه کاری بسیار سخت و نیاز به گذشت زمان دارد. عنبری[۱۴۴] معتقد است « اگر این الگو نتواند با پاسخی مناسب به مشکلات هویتی بدهد نمیتواند موفق باشد و دقیقاً مثل قبل میشود. باید ابعاد مختلف هویت ایرانی، اسلامی و مدرن را با هم ادغام کنیم. هویت کلید همین اصول توسعه است. اگر مسائل هویتی حل شود توسعۀ اجتماعی خواهیم داشت. توسعۀ اجتماعی باید رضایت روحی و روانی تولید کند».
آخرین راهبرد در زمینه پدیده مرکزیِ « توسعۀ اجتماعی» مفهوم « مدیریت منابع» است. این مفهوم حاکی از این است که مدیریت و نظارت بر منابع هم انسانی و هم طبیعی یک معضل و چالش هست. مدیریت منابه عبارت است از فرایند بکارگیری مناسب منابع و امکانات طبیعی، سازماندهی تواناییهای انسانی و مدیریت استعدادهای طبیعی. این فرایند از به هدر رفتن منابع و هزینههای نابجا در موارد کم بازده جلوگیری میکند. مدیریت منابع به هدایت درست و هدفمند کردن تواناییها و استعدادهای جامعه و شکوفایی آن ها اشاره دارد. مدیریت منابع میتواند در زمینه چگونگی جمع آوری، ذخیره سازی، بکارگیری، به روز رسانی و ایجاد دانشِ مدیریتِ مناسبِ منابع تأثیر گذار باشد.
۴-۳-۴ پیامدهای پدیده مرکزی
راهبردهای مختلفیکه اعضای هیأت علمی برای توسعۀ اجتماعی عنوان کردهاند پیامدهایی دارند. این پیامدها عبارتاند از: اولین پیامد آن این است که همه اقوام و شهروندان جامعه احساس توفیق و اهمیت در خود میکنند. آن ها از اینکه خود را متعلق به جامه میدانند حس کامیابی در آن ها رشد و پرورش مییابد. این پیامد اشاره به وضعیتی دارد که در آن همه کنشگران اجتماعی در حوزههای مختلف احساس تعلق به جامعه کنند و اطمینان خاطر در آن ها به وجود بیاید. پیامد دیگری که توسعۀ اجتماعی میتواند به بار بیاورد تقویت اتحاد و همبستگی در سطح ملی و کلان است. یعنی حالتی که در نتیجه آن بین تمام نیروهای اجتماعی همبستگی و انسجام رشد یافته باشد. یعنی همه کنشگران احساس کنند در یک هدف و آرمان مشترک با هم متحد و هم دل هستند. پیامد دیگر استفاده ازهمه ظرفیتها و پتانسیلها در جامعه است. توسعۀ اجتماعی باعث میشود که کاربران و متولیان توسعه به همه نیروها و تواناییها توجه کنند و همه را مورد استفاده قرار دهند. در این حالت سرمایههای انسانی، اجتماعی و طبیعی نادیده گرفته نمیشوند بلکه هرکدام از این سرمایهها به موقع و درجای مناسب مورد استفاده قرار میگیرند. توجه به همه مناطق و نیروهای اجتماعی پیامد دیگر توسعۀ اجتماعی در کشور است. اگر ما به توسعۀ اجتماعی برسیم دیگر شهر و روستا نخواهیم داشت. بلکه هم شهر و هم روستا در نتیجه سیاستگذاریهای منطقی و عقلایی به پیشرفت میرسند. توجه به نقش و اهمیت روستاها در توسعۀ اجتماعی مورد توجه قرار میگیرد. در این صورت اکثر نیروهای اجتماعی و طبیعیکه در بخش روستایی هستند مورد بهرهبرداری مناسب قرار میگیرند. از این طریق یکی از پیامدهای غیرمستقیم توسعۀ اجتماعی یعنی کاهش مهاجرتها را خواهیم داشت. در نتیجه آسیبهای اجتماعی شهری که در نتیجه افزایش بیرویه مهاجرت به شهر به وجود آمدهاند از بین میروند. پیامد دیگر برنامههایی که برای توسعۀ اجتماعی در نظر گرفته شدهاند جلوگیری از دستکاری محیط زیست و توسعۀ پایدار است. یعنی حالتی که در آن انسانها قدر محیط زیست را میدانند و تلاش دارند که رفتار خود با محیط زیست و پدیدههای طبیعی را در چارچوب یک برنامه منطقی و دوطرفه قرار دهند. در توسعۀ پایدار که بحث مهمی در توسعۀ اجتماعی است رابطه انسان با طبیعت همچنین رابطه معاصران با آیندگان در نظر گرفته میشود. یعنی توسعه اکنون نباید خطری برای آیندگان ایجاد کند زیرا آن ها متعلق به این جامعه هستند و در منابع و امکانات سهیم هستند. آخرین پیامدی که باید به آن اشاره کنیم حفظ سنتها در کنار توجه به تکنولوژی مدرن است. در توسعۀ اجتماعی نه سنتها فدای مدرنیته میشوند و نه مدرنیته به بهای سنتها کنار گذاشته میشود. توسعۀ اجتماعی بین آن ها آشتی ایجاد میکند، هر دوی آن ها را با ارزش و لازم و ملزوم هم میداند. کارگزارن توسعۀ اجتماعی میدانند که باید بافت فرهنگی و اجتماعی جامعه را در کنار تجربیات و دستاوردهای مدرن قرار داد تا هم رضایت اجتماعی به وجود بیاید و هم از پیشرفتهای و تغییرات مدرن عقب نیفتد.
فصل پنجم
نتایج تحقیق
۵-۱ بحث و نتیجه گیری
در سدههای اخیر برنامهریزان، کارشناسان و متصدیان توسعه در ایران در ابعاد مختلف سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی برای فراهم کردن زمینه توسعه و توسعۀ اجتماعی درکشور با چالشهای متعددی روبه رو بودهاند. به طوری که در مواجهه با هر یک ازگفتمانهای توسعه-گفتمان نوسازی، گفتمان وابستگی، گفتمان اقتصادی، گفتمان تکاملی، گفتمان مارکسیستی، گفتمان نظم جهانی- دیدگاههای مخالف و موافق گوناگونی وجود داشته است. در این تحقیق هدف براین بود که با درنظرگرفتن دیدگاه علمی اعضای هیأت علمیگروههای علوم اجتماعینسبت به بکارگیریگفتمانهای مختلف مطرحشده در دستگاه فکری و علمیمتصدیان امرتوسعۀ اجتماعی نظر آن ها را نسبت به موفق/ناموفق بودن این گفتمانها جویا شده و از این طریق ضمن شناسایی موانع و محدودیتها بتوانیم از راهکارها و پیشنهادهای آن ها درآینده توسعۀ اجتماعی استفادهکنیم.
امروزه رابطۀ بین سطح توسعه یافتگی هر کشور و رفاه، آسایش، رضایت اجتماعی، سلامت روحی و روانی و احساس کامیابی شهروندان آن بر هیچ کس پوشیده نیست و همه صاحب نظران توسعه بر این ایده توفق نظر دارند. از دهههای قبل صحبت توسعۀ اجتماعی در محافل سیاسی و علمی ایران زیاد به گوش میرسید اما به توفیق آنچنانی نرسیدیم. عامل نرسیدن به توسعه اجتماعی در ایران با فاکتورهای اجتماعی و فرهنگی متعددی در ارتباط است.
در این نوشتار تلاش کردیم که گفتمان توسعۀ اجتماعی از نظر صاحب نظران علوم اجتماعی بررسی کنیم. از آنجاییکه توسعۀ اجتماعی با باورها و رفتارهای انسانها سر کار دارد بسیار پیچیده و گسترده است. بعد از انقلاب صنعتی که کشورهای اروپایی توانستهاند در نتیجه انقلاب علمیدر حوزههای اجتماعی و اقتصادی تغییر و تحولات گستردهای ایجادکنند دیگرکشورها هم به واسطه ارتباط تجاری یا به واسطه حضور استعمارگران در جامعه آن ها نسبت به پیشرفت و ترقی تمایل پیدا کردهاند. بنابراین آن ها شروع به ایجاد نوسازی در جامعه کردند. این نوسازی از حوزه اقتصادی و اجتماعی شروع شد. از جمله جوامعی که در این فرایند قرار گرفته ایران است. نزدیک به یک و نیم سده است که این شرایط بر ایران حاکم است. اگر چه جامعه نسبت به آن موقع در معرض تغییر و تحولات زیادی در همه حوزهها قرار گرفت اما باید اذعان کرد تا رسیدن به توسعه یافتگی اجتماعی فاصله بسیار داریم. به تعبیر جمشیدیها « امروزه ظاهر دنیا عوض شده ولی باطن آن ثابت مانده است. باطن دنیا ظلم، بیعدالتی، فساد، فقر، تبعیض علیه زنان، لشکرکشی بدون مجوز قانونی علیه جوامع… است که مثل قبل پابرجا است. اینها در دنیا قدیم وجود داشتهاند الان در دنیای جدید هم وجود دارند. صورت دنیا شیک شده ولی محتوا و ذات دنیا عوض نشده است».
در این نوشتار برای جمع آوری اطلاعات از تکنیک مصاحبه استفاده کردیم. درتحقیقاتی که با گراندد تئوری انجام میگیرند معمولا از روش نمونهگیری اشباع نظری استفاده میکنند. در این جا بعد از انجام هر مصاحبه آن را به صورت متن پیاده کرد سپس کدگذاری آن را انجام میگرفت. در ابتدا کداگذاری خرد و خط به خط انجام گرفت که با ۱۱۳۱ داده خام پایان یافت. از طریق دو رویه پرسش کردن و مقایسه کردن دادهها ۵۲۸ مفهوم را کدگذاری شدند که بدیهی است کار با ایناندازه مفهوم بسیار زمان بر است. در نتیجه با مقایسه و پرسش مجدد تعداد مقولههای انتزاعی ما به ۵۴ رسید که آن ها را در ۸ مدل پارادایمی و یک مقوله مرکزی بررسی و ارزیابیشدهاند. هشت مدل پارادیمیعبارتانداز سنتگریزی، بیبرنامهگی و بلاتکلیفی، بدبینی و بی خیالی مردم، طرداجتماعی و محروم سازی، توسعه نیافتگی فرهنگی، فقدان مشارکت اجتماعی، توسعۀ نامتوازن و توسعۀ نیازمحور. مقوله مرکزی که در این تحقیق به آن از دادهها بیرون آمد پدیده « توسعۀ اجتماعی» است. به دو دلیلاین پدیده به عنوان پدیده هستهای انتخاب شد. یکی به دلیل تاکید فراوان همه مصاحبهشوندگان به اعتبار و اهمیت آن و دیگری بخاطر این کهاین مفهوم موضوع تحقیق حاضر بود. بعد از ترسیم مدل پارادایمیهر مقوله انتزاعی شرایط علّی و شرایط مداخله گر آن با توجه به زمینه و بستر آن بررسی و ارزیابی شدهاند. سپس راهبردهایی آن پدیده و پیامدهای احتمالیاین راهبردها آورده شدند.
شرایط علّیای که بر مقوله هستهای یعنی توسعۀ اجتماعی تأثیرگذار بودند عبارتاند از: پذیرش اجتماعی یعنی پذیرفتن همه گروهها و کنشگران به عنوان شهروند فارغ از جنس، رنگ، نژاد و زبان آن ها)، توانمندسازی یعنی قدرت دادن و توانمندکردن مردم به طوری که هرکسی بتواند نیازهای اولیهاش را خودش برطرف کند، عدالت اجتماعی یعنی تقسیم عادلانه و منصفانه شرایط، فرصتها، امکانات و منابع بین همه شهروندان جامعه بدون پیش داوری و پیش فرض، عدالت جنسیتی یعنی وضعیتیکه درآن بین زنان ومردان در زمینه دستیابی به مشاغل و فرصتها و برخورداری از منابع و امکانات بواسطه جنسیتآن ها تفاوتی قائلنشویم، جامعۀ مدنی یعنی حضور نهادها و تشکل داوطلبانه مستقل در جامعه که در کنار دولت و مردم وظیفه توسعۀ اجتماعی را برعهده دارند، نظم اجتماعی یعنی حالتی از جامعه که درآن قانون و اقتدار اخلاقی هماهنگ کنندۀ روابط اجتماعی در جامعه باشد نه نظم سیاسی از بالا، امنیت و اعتماد یعنی شرایطی که کنشگران اجتماعی با فراغ بال و با اظمینان خاطر در آن دست به انتخاب میزنند و هیچ مورد خارجی بجز قانون انتخاب آن ها را به خطر نمیاندازد و نگاه دانش بنیاد یعنی حضور پر رنگ دانش و شناخت علمی در فعل و انفعالات اجتماعی و تعاملات انسانی.
شرایط مداخله گر پدیده مرکزی ما عبارتاند از : تعامل باخارج یعنی صادرات و واردات با بقیه کشورها و جوامع در راستای پیشرفت و تعالی جامعه، رسانههای خصوصی یعنی حالتی که در آن گروهها، اقوام و احزاب مختلف جامعه دارای رسانههای صوتی و تصویری مختلف جهت بیان مطالبات و خواستههای خود هستند)، توسعۀ پلکانی یعنی وضعیتی که در آن برای توسعه جامعه، مسائل و مشکلات اجتماعی را به تدریج و مرحله به مرحله از سر راه برداریم تا به توسعۀ اجتماعی برسیم، دولت کوچک و هوشمند در مقابل دولت بزرگ قرار میگیرد. یعنی حالتی که در آن دولت بخشی از وظایف و اختیاراتش را به نهادهای غیردولتی و جامعۀ مدنی واگذار میکند و عزم ملی یعنی وضعیتی که درآن تمام افراد، کنشگران، گروهها، اقوام و اقلیتها در اهداف و آرمانهای مشترکی سهیم باشند و به این نتیجه برسند که از طریق همبستگی و انسجام با هم دیگر میتوانند راحتتر و بهتر بر مسائل و مشکلات پیروز شوند.
راهبردهای که در این تحقیق برای توسعۀ اجتماعی در نظر گرفتیم عبارتاند از : گسترش رقابت رسانهای یعنی حالتی که در آن رسانههای مختلفی در جامعه وجود دارند، و این رسانهها دارای استقلال هستند و میتوانند بدون اجبار در زمینه مسائل مختلف به اظهار و نظر بپردازند و این رسانهها با هم رقابت دارند، نگاه کلان و ملی یعنی حالتی که ما در تبعیضها و پیشداوریهای جانبدارانه قومی، زبانی و محلی قرار نمیگیریم و در وهله اول نگاه ملی به مسائل و امکانات جامعه داریم، توسعۀ نیازمحور یعنی شرایطی که به کنشگران، اقوام، مناطق و بخشهای جامعه بر اساس نیازها و ظرفیتهایی که دارند نگاه میشود، توسعه فراگیرو جامعه در مقابل تقلیلگرایی توسعه قرار میگیرد یعنی پرهیز از یک جانبه نگری و تقلیل توسعه به یکی از ابعاد آن و در نظر گرفتن همه پتانسیلهای موجود برای حصول توسعۀ اجتماعی و مدیریت منابع یعنی حالتی که منابع، امکانات و داشتههای یک جامعه به شیوههای مناسب مدیریت شوند تا از افراط و تفریط در مصرف آن ها جلوگیری شود.
گفتمانهای توسعه را از منظر خاستگاهی به سه دسته میتوان تقسیم کرد: (۱) رویکردهایی که از مکاشفههای تاریخی_ فلسفی و استدلالهای نظری سرچشمه میگیرند؛ (۲) رویکردهایی که از باورهای ایدئولوژیکی تاثیر پذیرفته اند؛ (۳) و رویکردهایی که از تجربه زیستۀ صاحب نظران مایه میگیرند. ذخیرۀ اصلی دانش توسعه مرکب از گفتمانهای دستۀ اول است که از تأملات نظری و نگرشهای خلاقانۀ دانشوران و صاحبنظران به فلسفۀ پیشرفت و استدلالهای نظری در این زمینه ساخته شدهاند. در این گفتمانها که مثلادیدگاه نوسازی رامیتوان الگوی نمونهای آن تلقیکرد، دلبستگی به آرمانهای روشنگری و تعلق خاطر به مدرنیته زمینۀ اصلی و تعیینکننده است. در حالی که در گفتمانهای ایدئولوژیکی یا برآمده از تجربۀ زیستۀ رویکردهای انتقادی و آرمانشهری یا رویکردهای نشأت گرفته از آزمون و خطا برجستگی دارند.
ارزیابی گفتمانهای توسعه اجتماعی در دیدگاههای اعضای هیأت علمی در چارچوب دادههای این تحقیق بازگوی آن است که گفتمانهای این استادان بیشتر در حوزه دسته دوم و سوم قرار میگیرند. این گفتمانها یا بازنمای باور ایدئولوژیکی اند و یا از رویکردهای آرمانشهری مبتنی بر تعادل وضع موجود یا جمعبندیهای متکی به تجربۀ زیسته الهام میگیرند. به سخن دیگر میان عناصر اصلی موجود در دیدگاههای این مدرسان دانشگاهی و ذخیرۀ دانش توسعه دادوستد و رابطۀ ارگانیکی قابل احرازی وجود ندارد. با این حال از آنجا که اغلب این دیدگاهها از تجربۀ زیسته الهام پذیرفتهاند، در تبیین شرایط علّی و مداخلهگر و نیز تعیین راهبردها بالنسبه قوی و قابل تأمل به نظر میآیند.
تحلیل و ارزیابیهای دیدگاه مصاحبه شوندگان بیانگر آن استکه جامعۀ ایران هنوز نتوانسته سطوح قابل قبولی از توسعۀ اجتماعی را پیاده کند و موانع توسعۀ احتماعی در کشور پر رنگ تر و تاثیرگذار تر از عوامل توسعهاند. موانعی مانند فقدان جامعۀ مدنی، فقدان مشارکت اجتماعی، فقدان احزاب مستقل، پایین بودن سطح امنیت و اعتماد در جامعه، حضور پر رنگ دولت در همۀ عرصه ها، توسعه نیافتگی فرهنگی، تقابل بین سنت و نوگرایی، فاصله بین شهر و روستا، توجه نامساوی به اقوام و اقشار، نابرابریهای اجتماعی و خویشاوندینگری از جمله موانعی هستند که از دادهها بیرون کشیده شدهاند. این موانع به مثابه سدی محکم در مقابل توسعۀ اجتماعی عمل میکنند. لازمۀ رسیدن به توسعۀ اجتماعی برداشتن این موانع و کمکردن درجۀ تاثیرگذاری آنها است.
تحلیل دیدگاهها مبین آن است که برای رسیدن به توسعه باید بین ابعاد آن از اجتماعی گرفته تا سیاسی، اقتصادی و فرهنگی رابطه و پیوند وجود داشته باشد. توسعه هنگامی محقق میگردد که بتوان در همۀ مراحل توسعه با توجه به شرایط و اولویتهای جامعه نگاه همه جانبه داشت. تجربه چند دهۀ اخیر در کشور نشان میدهد که یکی از موانع اصلی توسعه آن است که نگاه جامع و فراگیری نسبت به توسعه وجود نداشته است و در هر دورهای به یکی از ابعاد توسعه بیشتر توجه شده است. یافته دیگر این است که عدم توجه به حوزۀ اجتماعی در برنامههای توسعهای و در نگاه کارگزاران مربوط عاملی مهم و تاثیرگذار در نرسیدن به توسعۀ اجتماعی است. عدم توجه کافی به حوزۀ اجتماعی و بستر فرهنگی جامعه باعث شکست اکثر برنامهها و به نتیجه نرسیدن آنها شده است در حالیکه رسیدن به توسعۀ اجتماعی نیازمند توجه جدی به بافت فرهنگی و اجتماعی جامعه است زیرا این نوع توسعه فقط در ارتباط با نیازها، آداب و رسوم و ساختارها و نیز روابط و مناسبات اجتماعی جامعه امکان پذیر است.
دادههای تحقیق نشان میدهند که در دو دهۀ اخیر در کشور در زمینه توسعۀ احتماعی برنامهها و چشم اندازهای متنوعی در نظر گرفته شد. در هر سه دورۀ ریاست جمهوری سالهای پس از جنگ مدلهای مختلفی انتخاب شدهاند. بنابراین در هر دوره نگاه متفاوتی به توسعۀ اجتماعی شده است. در ابتدا به علت مبارزه با مشکلات به وجود آمده در اثر جنگ مسئولان و برنامهریزان بیشتر درگیر مبارزه با فقر و کاستیهای ناشی از جنگ بودند. در دورۀ سازندگی بخش کثیری از سرمایهها و هزینهها در زمینههای ساختاری، اجرای پروژهها و زیرساختهای بزرگ مقیاس صرف شد و در نتیجه حوزههای فرهنگی و اجتماعی به ناگزیر چندان مورد توجه قرار نگرفتند. در این دوره برنامههای توسعه تحت تاثیر فشارهای صندوق بینالمللی پول به سمت برنامههای تعدیل ساختاری رفتند. ایمانی جاجرمی میگوید « در دورههاشمی از نظر مناندیشههای دیدگاه نوسازی قرار داشتهاند یعنی ساخت پروژهها از طرف دولت با سرمایههای دولتی برای مردم. در اینجا مردم هیچکاره و کاملاً منفعل هستند و هیچ نقشی در تحرک پروژهها، اجرا و نظارت بر آن ها ندارند و همچنین بر بهرهبرداری از آن ها». اما مدل بکاربسته شده نتوانست چندان مفید افتد زیرا چند سالی بیش نگذشت که شرایط اجتماعی در کشور وخیم تر شد و مشکلاتی برای انسجام و نظم اجتماعی به وجود آمد.
در دوره اصلاحات شرایط تا اندازهای تغییر کرد و سمتوسوی توسعه از توجه صرف به امور اقتصادی به توجه بیشتر به بعد سیاسی تغییر جهت داد گوآنکه تا اندازهای ابعاد اجتماعی و فرهنگی توسعه نیز مورد توجه قرار گرفت اما این توجه آنقدر تاثیرگذار و کارساز نبود که بتوان تأثیر آن را مشاهده کرد. در این دوره هیچ کدام از گفتمانهای مورد استفاده قرار نگرفت. البته فضای سیاسی نسبتا مثبتیایجاد شد و پاسخگویی بیشتری به نیازها و مسائل مردم میشد دلیل آن « بازشدناندک فضای سیاسی و حضور مطبوعات است که تاحدودی میتوانند مسائل را منعکس کنند ». در دوره نهم و دهم ریاست جمهوری وضعیت نسبتا متفاوتی در قیاس با گذشته حاکم شد. در این دورهها همۀ گفتمانهای توسعه تقریباً به حاشیه رانده شدند و تلاش شد که از مدلها و ظرفیتهای بومی جهت برنامهریزی توسعه استفاده شود. شاید بتوان گفت که در این دوره کشور با نوعی عقبگرد توسعه ای و پس رفت فرهنگی روبرو شد. « میشود گفت در دوره احمدی نژاد مفاهیم رایج و مصطلح توسعه نادیده انگاشته شد و در واقع خود مفهوم توسعه را مورد چالش و ابهام قرار دادن ». نگاه نامتوازن به توسعه در این دوره با شدت بیشتری وجود داشت و توجه بیشتر معطوف به نگرشهای آرمان شهری در حوزۀ اقتصاد بود.
تحلیل دیدگاههای اطلاعرسانها در این تحقیق بازگوی آن است که در دوران اول موسوم به سازندگی و در دوران دوم موسوم به اصلاحات کم و بیش از گفتمانهای شناخته شده و جهانی توسعه استفاده شد ولی در دورۀ سوم که سیاستهای پوپولیستی به اصطلاح عدالت محور دنبال می شد از گفتمانهای توسعه استفاده نشد و بیشتر کوششها معطوف به آن بود که فرایند توسعۀ اجتماعی با تکیه بر مدلهای بومی پیش برده شود. الگوی ایرانی- اسلامی پیشرفت که در دورۀ دهم ریاست جمهوری مطرحشده شاید نتیجه چالشها و کنکاشهای فکری ای باشد که در این دو دهه در حوزۀ سیاسی و دانشگاهی مطرح بوده است.
اعضای هیأت علمی مورد مصاحبه از بین گفتمانهای توسعه و توسعۀ اجتماعی بیشتر به گفتمانهای توسعۀ پایدار، توسعۀ انسانی و توسعۀ مشارکتی توجه و تمایل نشان دادند. دلیل این تمایل شاید آن استکه از نظر آنها این نحلههای فکری بیشتر به حوزۀ انسانی و اجتماعی توجه دارند و مردم را هدف و عامل توسعه در نظر میگیرند و با شرایط کنونی جامعه ایران نیز سازگاری بیشتری دارند. اطلاعرسانها همچنین شاخصهای متعددی را برای توسعه اجتماعی در نظرگرفتند و از نظر آنها باتوجه به شرایط کنونی کشور این شاخصها باید در اولویت قرار گیرند. اهم این شاخص ها از این قراراند: توانمندسازی آموزشی، افزایش آگاهی اجتماعی، افزایش امکانات و تسهیلات بهداشتی و رفاهی، رفع تبعیضهای قومی و دینی و زبانی و جنسی، توجه به همۀ قشرها به خصوص زنان و جوانان، گسترش تعاملات فرهنگی، افزایش رضایت اجتماعی، افزایش امنیت و اعتماد، توجه به روستاها و محیطهای کوچک و توجه به محیط زیست وحفظ آن.
مهمترین شاخصهای لازمۀ توسعۀ اجتماعی از نظر اطلاعرسانها این دو عامل بودند: (۱) بازاندیشی در زمینۀ نقش دولت در توسعه اجتماعی و (۲) تقویت جامعۀ مدنی. اساتید معتقد بودند که دولت در کشور متولی همۀ برنامهها، پروژهها و تصمیم گیریهاست. اما برای دستیابی به توسعۀ اجتماعی باید در زمینه حضور دولت در فرایند توسعه تجدیدنظر شود و دولت باید نقش خودش را در این حیطه باز تعریف کند و اگر دولت کوچکتر شود قطعاً بهتر میتواند نقش مفید تری را در فرایند توسعۀ اجتماعی ایفا کند. همچنین در ارتباط با عامل دوم یعنی ایجاد جامعۀ مدنی و تقویت سازمانهای غیر دولتی و سمنها، اگر قرار بر این باشد که دولت کوچکتر شود حتماً باید نهادهای مدنی فعال تر شوند تا از این طریق دولت بتواند بخشی از وظایف خود را به صورت تدریجی به این قبیل نهادها انتقال دهد. از این طریق میتوان به سایر شاخصهای اجتماعی نیز دست یافت؛ از جمله آن که مشارکت اجتماعی بالا میرود، اعتماد ارتقاء مییابد، شکاف بین دولت و مردم کاهش مییابد و… . از منظر اعضای هیأت علمی برای نیل به توسعۀ اجتماعی باید بتوان به شیوهای برنامهریزی کرد که هم از تجربیات مدرن و هم از سنتها و ظرفیتهای تاریخی موجود استفاده شود. این صاحب نظران معتقدند که توجه صرف به یک حوزه نمیتواند کارساز باشد و کشور را به توسعه و بویژه توسعه اجتماعی برساند. آن ها لازمه ایجاد الگویی که بتواند سازگاری بین تجربیات کشورهای توسعه یافته و پتانسیلهای درونی برای توسعه را فراهم کند، را گوشزد کردند.
نتیجه پایانی این تحقیق ارائه چند مورد از مهمترین پیامدهای توسعۀ اجتماعی در کشور است که در این تحقیق به آن ها دست یافته شد:
-
- مشارکت آحاد جامعه و شهروندان قطع نظر از تعلقات قومی و علایق اعتقادیشان امکان مییابد.
-
- بحرانهای هویتی و فرهنگی، تعارض میان سنت و مدرنیته و شکافهای اجتماعی نسلی از بین میروند.
-
- تبعیضهای قومی، زبانی، جنسی و دینی و نابرابریهای اجتماعی و آسیبها و مسائلی که به واسطه آن ها به وجود میآیند کم میشوند.
-
- احساس آزادی، امنیت، رفاه و آسایش و تعلق اجتماعی در بین مردم به وجود میآید.
-
- احساس تعلق و افتخار به مملکت خود در بین شهروندان اقوام بالا میرود.
-
- تنش زدایی از روابط و تعاملات گروههای اجتماعی و اتخاذ سیاستهای اصولی و متناسب جهت حل و فصلاین تنشها و تعارضات.
-
- ساختار مدیریت سیاسی اصلاح میگردد و توانایی هدایت، نظارت و مدیریت شایسته به وجود میآید.
-
- زمینه تحقق نظام شایسته سالار و جامعه دموکراتیک فراهم میشود.
۵-۲ پیشنهادات
- ازآنجایی که برای سنجش بعد توسعه یافتگی یک جامعه درجه توسعهیافتگی اجتماعی آن جامعه بسیار ضروری است لذا باید تلاش شود تا در این زمینه پروژهها و تحقیقات مختلفی با حمایت دانشگاه و مراکز علمیانجام شود.
- از آنجایی که مفهوم توسعۀ اجتماعی بسیار پیچیده و چند بعدی هست لازم است که پروژههای بزرگ مقیاس و حساس به متخصصان توسعه واگذار گردد تا بتوان بر صحت و اعتبار آن ها جهت کاربرد تکیه کرد.
- برای مشاهده وضعیت توسعه یافتگی اجتماعی، موانع و عوامل توسعۀ اجتماعی لازم است که کارهای میدانی و پژوهشی انجام گیرد تا از کم و کیف آن ها شناخت بیشتری به دست بیاید.
- از آن جایی که اکثر مصاحبهشوندگان بر ضعف سیاستگذاری و برنامه ریزی در زمینه توسعۀ اجتماعی همرأی بودند، پیشنهاد میشود که در این زمینه تغییر رویکرد و سیاست داده تا بتوان با رفع این کاستی زمینه را برای رفع موانع توسعۀ اجتماعی در کشور مهیا کرد.
- از آنجایی که دانشگاه به عنوان محل آموزش و یکی از مهمترین مکانهای علمی در کشور است دولت باید هزینههای بیشتر دراختیار آن ها قرار دهد تا در این زمینه بتوانند پروژههای لازم را با هدایت اساتید مجرب و حرفهای انجام دهند.
- یکی از موانع توسعۀ اجتماعی در کشور فاصله و شکاف بین کارگذاران، برنامه ریزان و مجریان برنامههای توسعه با مردم که هدف توسعه هستند، میباشد لذا توصیه میشود که راهکارهای لازم را جهت برداشتن و کم کردن این شکاف در نظر بگیرم تا زمینه برای توسعۀ اجتماعی مهیاتر شود.
- پیشنهاد میشود کارگذاران، برنامه ریزان و مجریان برنامههای توسعه اقدامات لازم را جهت جلوگیری از توسعۀ ناهموار وتقلیل ابعاد توسعه به یک بعد انجام دهند تا زمینه برای توسعه همهگیر و جامه فراهم شود.
- از آن جایی که روستاها و محیطهای کوچک نقش به سزایی در توسعۀ اجتماعیایفا میکنند پیشنهاد میشود که امکانات و سرمایههای لازم به این بخشها انتقال داده شود تا هم از این طریق از شدت مهاجرت به شهر کاسته شود و هم محیطهای روستایی را نگه داشته شوند.
- پیشنهاد میشود مطابق با نیازهای شغلی و آموزشی کشور اقدام به جذب دانشجو در مقاطع مختلف شود تا از این طریق خیل تحصیلکردگان بیکار کاهش یابند.
منابع[۱۴۵]