مراحل تجاریسازی یافتههای پژوهشی
۱- تولید ایده:
مهمترین دستاورد پژوهش، «تولید ایده[۱]» است. نخستین پرسشی که مطرح میشود آنست که «ایده» را چگونه باید تولید کرد؟ راههای متعددی برای تحقق این هدف در بنگاههای اقتصادی وجود دارد. فرض کنیم که ما در صدد تولید کالای جدیدی هستیم که نظیر آن در بازار وجود ندارد.
مراکز تحقیق و توسعه به روشهای زیر متوسل میشوند:
P بررسی نیازهای مصرف کنندگان در گروههای سنی مختلف، در جوامع گوناگون.
Pبررسی کالاهای رقبای مهم تجاری و شناخت دقیق نقاط ضعف و قوت آنها ( به منظور تحقیق پیرامون تولید کالاهایی که فاقد نقاط ضعف مزبور بوده و نقاط قوت آنها بیشتر از نقاط قوت کالاهای رقیب باشد).
Pاعزام نماینده یا پژوهشگر به نمایشگاههای صنعتی یا تجاری که در آنها نوآوریهای تکنولوژیکی عرضه میشود.
P بازدید مخفیانه از مراکز تولید شرکتهای رقیبی که در موقعیت برتری قرار دارند.
Pجذب نخبگان یا افرادی که ضریب هوشی بالایی دارند به مراکز تحقیقاتی و تأمین کامل زندگی آنان (برای نمونه یادآور میشود که کشور چین در وهله اول شهروندان چینی را که در کشورهای صنعتی به تخصصهای بالایی دست یافتهاند شناسایی کرده و همان امکاناتی را که فرضاً در ایالات متحده و اورپا در اختیار آنان است برایشان فراهم می کند. بدیهی است که درآمدهای ارزی ناشی از تجاری شدن ایدههای نوین این افراد به مراتب بیش از هزینههایی است که در طول سال صرف آنان میشود). در مرحله بعد به سراغ جذب نخبگان سایر کشورها میافتند.
۲- ارزشیابی ایده تولید شده:
پس از «تولید ایده» توسط پژوهشگر یا افرادی که در مراکز تحقیق و توسعه فعالیت میکنند ضروری است که «ایده» ارائه شده از جنبههای مختلف مورد بررسی و ارزشیابی قرار گیرد، این مرحله که دومین مرحله تجاری شدن ایده است، اصطلاحاً IDEA SCREENING نامیده میشود.
ارزیابی ایده باید به گونهای صورت گیرد که پاسخ پرسشهای زیر روشن شود:
۱- آیا مصرف کننده (مشتری) در بازار هدف از کالای جدیدی که تولید خواهد شد استقبال خواهد کرد؟ به عبارت دیگر ایده تولید شده اگر از قوه به فعل در آید چه نفعی عاید مصرف کننده خواهد کرد. به چه نیازی پاسخ خواهد داد؟
۲- کالای جدید چه سهمی از بازار[۲] را به خود اختصاص خواهد داد و چه گروههایی از جامعه مصرف کننده آن خواهند بود.
۳- روند فروش کالا در آینده چگونه خواهد بود؟ آیا سیر صعودی خواهد داشت یا چرخه حیات آن ناپایدار است.
۴- آیا ساخت کالا از لحاظ فنی امکانپذیر است؟
۵- عکسالعمل رقبا (فرآوردههای رقیب) در قبال عرضه کالا یعنی یافته پژوهشی که جنبه تجاری به خود گرفته چه خواهد بود؟
۶- آیا ساخت کالا پس از برآورد تمام هزینهها با توجه به قیمتی که مصرف کننده توان پرداخت آن را دارد سودآور است؟
۳- توسعه «ایده» و بررسی کاربردی کردن آن:
در این مرحله نکات مهم بازاریابی از جنبههای دیگر مطرح میشود که لازم است برای روشن شدن آنها تحقیقات تکمیلی صورت گیرد. این نکات عبارتند از:
P بازار هدف برای این کالا کدام بازار است و خصوصیات آن چیست؟
Pکالا باید چه نیازهایی از مصرف کننده را برآورده کند؟
Pعکسالعمل مصرف کننده در بازار هدف در قبال این کالا چیست؟
Pچگونه میتوان کالا را با کمترین هزینه تولید کرد؟
۴- تحلیل تجاری[۳] کالا:
منظور از تحلیل تجاری آنست که بنگاه اقتصادی، قبل از تولید، از طریق بررسیهای آماری به این نکته پیببرد که مناسبترین میزان تولید کالا، در نخستین مرحله، چه تعدادی یا چه مقدار است و نقطه سربه سر تولید[۴] و سودآوری تقریبی آن در این نقطه چقدر است.
۵- تست BETA و بازارسنجی:
در این مرحله یک مدل فیزیکی از کالا تهیه و نحوه استفاده از آن بررسی میشود. ممکن است نمونه نرمافزاری کالا نیز برای نظرخواهی از متخصصان تهیه و برای آنان ارسال شود تا نقاط ضعف احتمالی کالا قبل از مرحله تولید مشخص شود. معمولاً نمونه اولیه کالا در نمایشگاههای تجاری کشورهایی که به مقررات کپیرایت متعهد هستند یا حقوق مالکیت معنوی را رعایت میکنند به معرض نمایش گذارده میشود تا مشتریان بالقوه در مورد آن اظهار نظر کنند و پس از گردآوری اظهارنظرها یا آگاهی از نقایص احتمالی کالا، اصلاحات، جرح و تعدیلهای لازم در آن صورت گیرد. در این مرحله تعداد محدودی از کالا به صورت آزمایشی تولید و به یکی از بازارهای خوش آتیه ارسال میشود تا مشخص گردد مورد قبول مشتری واقع خواهد شد یا خیر؟
۶- جنبههای فنی و اجرایی:
در این مرحله نکات زیر مورد توجه قرار میگیرد:
P برآورد اعتبار مورد نیاز برای تجاریسازی یافته تحقیق.
P تهیه مواد تبلیغی (کاتالوگ، بروشور، پوستر) مورد نیاز برای معرفی کالا و شناساندن آن.
P تدوین برنامه ساخت کالا.
P تشکیلاتی که برای تولید و عرضه کالا باید در بنگاه اقتصادی ذیربط ایجاد شود.
P امور لجستیکی مربوط به کالا.
۷- تجاری شدن:
P ایجاد شبکههای توزیع برای عرضه کالا (تماس با عمده فروش، خرده فروش، فروشگاههای زنجیرهای، ایجاد فروشگاههای اختصاصی، واگذاری نمایندگی فروش و …).
P اجرای یک برنامه تبلیغی کارآمد برای معرفی کالای جدید به خریداران بالقوه.
تردیدی نیست که برای تجاریسازی یافتههای پژوهشی در همه موارد از روشهای یکسانی نمیتوان پیروی کرد. برخی از یافتههای پژوهشی (مثلاً در بخش پزشکی) به گونهای هستند که تجاری کردن آنها به فرآیندهای پیچیدهای نیاز دارد. همچنین با بهره گرفتن از برخی روشهای ابتکاری میتوان از تعدد مراحل یاد شده کاست.
در اینجا لازم است به این نکته توجه کنیم که از هر ۱۰۰ ایده نوینی که ارائه میشود، تنها یک یا دو ایده ارزش تجاری کردن دارند. ایدههای برتر تجاری که از قوه به فعل در میآیند دارای ویژگیهای زیر هستند:
۱- این ایدهها از ارزش افزوده بالایی برای مصرف کننده نهایی یا مشتری برخوردار هستند.
۲- یکی از مشکلات مهم را بر طرف میکنند، نیازهای اساسی یا خواسته مبرمی را برآورده میکنند به گونهای که شخص آماده است بهای گزافی برای تهیه یا خرید آنها بپردازد.
۳- بازار وسیعی را تصاحب میکنند، حاشیه سود و میزان درآمدزایی آنها بالاست.
۴- در زمان معرفی یا عرضه به بازار به خوبی با امکانات بنگاه عرضه کننده یا تیم مدیریت وی همخوانی دارند و بین درجه ریسک آنها و درآمدی که ایجاد خواهند کرد تعادل برقرار است.
در بین ایدههای نوین تولید شده توسط پژوهشگران، ایدهای از نظر تجاری «ایدهال» محسوب میشود که شرایط زیر را دارا باشد:
۱- به سرمایهگذاری اولیه نیاز نداشته باشد.
۲- حجم بازاری را که به دست خواهد آورد از لحاظ کمی بتوان محاسبه کرد.
۳- نیاز بازار به کالا یا خدمات نوینی که عرضه خواهد شد کاملاً محسوس و قابل درک باشد.
۴- مواد اولیه یا «نهادههای[۵]» لازم برای تولید آن به مقدار کافی در دسترس باشد.
۵- استفاده از آن به تدوین مقررات دولتی نیازی نداشته باشد.
۶- تولید و عرضه آن به نیروی کار نیاز نداشته باشد (حق لیسانس تجاری کردن ایدههای نوین «ایدهآل» را میتوان به هزاران نفر واگذار و صدها میلیون دلار درآمد کسب کرد بدون آنکه پژوهشگر درگیر مسایل تولید شود).
۷- خریداران به دفعات به خرید آن اقدام میکنند.
۸- ابداع کننده یا تولید کننده اندیشه از معافیت مالیاتی یا امتیازات مناسبی در این زمینه برخوردار شود.
۹- نیازی به ایجاد شبکه توزیع جدید ندارد بلکه سیستمهای توزیع موجود، علاقهمند به عرضه آن به بازار هستند.
۱۰- ارزش آن را دارد که برای معرفی آن تبلیغات وسیعی انجام گیرد.
۱۱- مشتریان حاضرند برای دسترسی به آن بیعانه پرداخت کنند یا بهای آن را قبلاً پرداخت نمایند.
۱۲- کاربرد کالا یا خدمات (پس از طی همه مراحل تجاری شدن) هیچگونه خطری ایجاد نکند و پدید آورنده «ایده» یا عرضه کننده محصول تعهد یا مسئولیتی در قبال مصرف کننده به سبب بیضرر بودن آن نداشته باشد.
۲-۱۱- موانع انتقال تجاریسازی
دِکِتر و همکاران ( ۲۰۰۷) عوامل بازدارنده دانشگاهها در انتقال دانش به کسب و کارها را به این شرح بیان نمودند: انتظارات متفاوت مالی، مشکلات ارتباطی، نیاز به حمایتهای فنی، تفاوتهای فرهنگی میان دانشگاه و صنعت، تأمین مالی برای توسعه بیشتر، فقدان کارآفرینی در دانشگاهها (Decter et al ,2007:145) آنان همچنین مشکلات اصلی که سبب عدم تمایل دانشگاهها به مشارکت در انتقال دانش میشوند را به شرح زیر شناسایی کردند: دشواری در ایجاد یک قرارداد انتقال دانش موفق، عدم تناسب مدیریت شرکتها برای برقراری ارتباط دانشگاهها، شناسایی شرکتهایی که مایل به کسب فناوری هستند، سرعت کم مذاکرات انتقال دانش، شناسایی و مکانیابی فناوریهای مورد علاقه، تأمین مالی انتقال دانش.
سیگل و همکارانش موانع زیادی را که براثربخشی انتقال فناوری از دانشگاه به صنعت تأثیر میگذارد را شناسایی نمودند که عبارتند از: تقابل فرهنگها، عدم انعطاف بروکراتیک، سیستمهای ضعیف پاداشدهی و مدیریت غیر اثربخش دفاتر انتقال فناوری دانشگاهها (Siegel et al,2003:98).
برخی از پژوهشگران مشکلات موجود در تجاریسازی را چنین بر میشمرد: ارتباط بین اکتشافات مبتنی بر فناوری و فرصتها، ارائه فناوری به راهبران اندیشه، پرورش فناوری، منابع مورد نیاز برای ارائه موفق، مقبولیت بازار و انتقال منافع و انتخاب ابزارهای مناسب کسب و کار (۵۵:Spilling,2004).
گاهی اوقات فراگرد انتقال دانش از دانشگاهها به مشتریان آنها با موانعی روبرو است که به برخی از عمدهترین آنها در ادامه اشاره میشود:
۱- مدیریت غیر اثربخش مالکیت داراییهای فکری دانشگاه (Siegel et al,2003:50).
۲- مخالفت برخی دانشگاهیان با انتقال تجاری دانش (Etzkowitz et al,2000:300).
۳- عدم انگیزه پژوهشگران در تجاریسازی یافتهها و اختراعات خود (ebackere and Veugelers,2005:289).
۴- فرهنگ دانشگاه (Ndonzuau et al , 2002:48).
۵- تفاوتهای فرهنگی بین دانشگاه و صنعت (Barnese,et al,2002:259. Samson & Gurdon,1993).
هنسن (۲۰۰۴) موانع کلیدی در تجاریسازی را به دو بخش موانع مالی و موانع بازار تقسیم میکند.
شکل۲-۲۰- عوامل بازدارنده تجاریسازی تحقیقات دانشگاهی (Source:Hemsen 2004:78)
گروهی از محققان موانع زیر را برای تجاریسازی دانش شناسایی نمودند که عبارتند از:
P وجود بوروکراسی و عدم انعطافپذیری سیستم مدیریتی دانشگاه، اگر دانشگاه بوروکراسی حرفهای را که متشکل از ساختارها و مرزهای سنتی سازمانی بخشی و دانشکدهای است، در ترکیب سازمانی خود برگزیند، میتوان گرایشات تجاری دانشگاه را محدود فرض کرد. مسلماً دانشگاههایی که فعالیتهای خود را صرفاً براساس خطوط انضباطی، سازماندهی میکنند، مقاصد استراتژیک کمی برای درگیر شدن در تجاریسازی نتایج پژوهشهای خود دارند (Debackere and Veugelers,2005:65).
P عدم آزادی عمل استادان و مشارکت در فعالیتهای کسب و کار.
P فرهنگ تفاوت فعالان صنعت و دانشگاهیان.
P قوانین ضعیف حفاظت از داراییهای فکری در سطح ملی.
Pوابستگی دانشگاه به بودجههای دولتی.
P عدم شناخت دانشگاه از نیازها و اولویتهای بخش کسب و کار.
P عدم انگیزه دانشگاه به تجاریسازی دانش.
Pمنابع متفاوت فعالان صنعت و دانشگاهیان عدم حمایتهای مالی دانشگاه از پژوهشگران برای بهرهبرداری از دانش تولید شده توسط آنها.
P منافع ناکافی اختصاص داده شده برای انتقال فناوری توسط دانشگاه.
P ناکافی بودن سهم استادان (پژوهشگران) از درآمدهای حاصل از تجاریسازی (mson and Gurdon,2000, Ndonzuau et al, 2002, Plewa,2005:199).
کیریهاتا ( ۲۰۰۷) عوامل بازدارنده در فراگرد تجاریسازی را به شرح زیر شناسایی کرد:
۱- مشکلات مالی، ۲- منابع انسانی، ۳- روابط میان بخشها و سازمانهای داخلی، ۴- روابط متعامل با شرکا و متخصصان خارجی از شرکت، ۵- اجرای چشمانداز و مفهومسازی تقاضا، ۶- فرهنگ مشارکتی، ۷- انگیزش، او نشان داد که در مرحله اول تجاریسازی «منابع انسانی» حیاتیترین عامل بازدارنده بوده است و در پی آن «مسائل مالی» و سپس «عملی ساختن چشمانداز و مفهومسازی تقاضا» قرار داشتهاند. در مرحله دوم عامل «عملی ساختن چشمانداز و مفهومسازی تقاضا» به بزرگترین عامل بازدارنده تبدیل میشود و پس از آن «منابع انسانی»، «مسائل مالی» و سرانجام «روابط میان بخشها و سازمانهای داخلی» و در مرحله تجاریسازی «منابع انسانی» بزرگترین عامل بازدارنده شناسایی شد و در پی آن «عملی ساختن چشمانداز و مفهومسازی تقاضا»، «مسائل مالی» و سرانجام «روابط میان بخشها و سازمانهای داخلی» قرار گرفت.
پلوا (۲۰۰۵) در تحقیق خود، پس از شناسایی موانع، در مجموع ۱۱ عامل را به عنوان موارد عمده از سوی دانشگاه به صنعت اشاره نمود که عبارتند از: توسعه فناوری، تولید دانش، انتشارات، اعطای حق امتیاز، موضوعات مربوط به منابع انسانی، کسب سود، کسب بودجه برای پژوهشهای آتی، دستیابی به بودجههای دولتی، تحقیقاتی بنیادی، تحقیقات کاربردی و کاربردی کردن دانش جدید (Plewa,2005,110).
بونستروف[۶] (۲۰۰۹) در پژوهش خود به بررسی عواقب تجاریسازی از حیث خوب یا بد بودن برای علم پرداخت و آن را در پرتو سه فرضیه مطرح نمود که در نهایت با شواهد حاصل از آزمون آنها، هر سه فرضیه را رد نمود. این سه فرضیه عبارت بودند از:
الف) فعالیتهای تجاریسازی، اثر معکوسی بر نتایج تحقیق دانشمندان دارند.
ب) تعامل با شرکتهای بخش خصوصی، فرصتهای یادگیری را در اختیار دانشمندان قرار میدهد تا از آن طریق، قادر به افزایش نتایج تحقیقاتشان باشند.
ج) درآمد حاصل از فعالیتهای تجاریسازی محققان دانشگاه از طریق شرکتهای انشعابی، تأثیر مثبتی را بر خروجی تحقیقاتی آینده این دانشمندان برجای میگذارد.
هورگ[۷] (۲۰۰۵) در پژوهشی به بررسی عوامل مؤثر بر تجاریسازی دانش در دانشگاه تایوان پرداخت و در نهایت عواملی را که مانع از تجاریسازی کارا و اثربخش میشود را شناسایی نمود که عبارتند از: نادرست بودن سیستم پاداش برای دانشکدههایی که خود را درگیر تجاریسازی دانش میکنند، عدم انعطافپذیری دانشگاهها، پایین بودن مذاکره و مدیریت غیر اثربخش دفاتر انتقال تکنولوژی (Horge ,2005:299) در این پژوهش به منظور تسهیل در فرایند تجاریسازی دانش راهکارهایی ارائه شده است که بدین شرح میباشد:
الف) طراحی سیاست دانشگاه انعطافپذیر بر مبنای انتقال فناوری.
ب) بهبود فرایند کارمندیابی در دفاتر انتقال فناوری ([۸]OTL).
ج) توسعه و تخصیص منابع برای برقراری تعاملات بین صنعت، دانشگاه و حکومت.
د) ایجاد سیستم پاداش مناسب در ازای انتقال فناوری در دانشگاه و صنایع.
ه) تشویق ارتباطات غیررسمی و شبکههای اجتماعی (Horge, 2005:399).
یک سازمان تحقیقاتی برای اینکه بتواند به مرحلهای برسد که محصولات (یافتههای تحقیقاتی) خود را به طور موفق تجاری نماید نیازمند برخی ویژگیهای خاص میباشد.
بررسی ویژگیهای سازمانهای تحقیقاتی و پژوهشی نشان میدهد که توجه به عوامل زیر در موفقیت سازمانهای پژوهشی نقش اساسی دارد. سازمانهای تحقیقاتی از چهار جنبه با دیگر سازمانها متفاوتند. این جنبهها عبارتند از: کارکنانی که در آنها کار میکنند، ایدههایی که آفریده میشوند، نحوه بدست آوردن پشتوانه مالی تحقیقات و فرهنگ سازمانی، این عناصر یعنی کارکنان، ایدهها، پشتوانه مالی و فرهنگ، عناصر بنیادی یک سازمان تحقیقاتی هستند و مدیران این سازمانها برای دستیابی به برتری و بهرهوری بیشتر باید این ارکان را ماهرانه هماهنگ نمایند. تجاریسازی و بخصوص تجاریسازی موفق یافتههای تحقیقاتی علاوه بر افزایش رفاه عمومی و ثروت جامعه باعث بقاء و پیشرفت سازمانهای تحقیقاتی از طریق کسب منابع مالی مورد نیاز آنها میشود.
بیاغراق یکی از پیچیدهترین مراحل نوآوری، مرحله انتقال یافتههای تحقیقاتی به عرصه تولید و بازار است که با عنوان “انتقال فنآوری از تحقیقات به تولید” یا “قراردادن تکنولوژی در بازار” مطرح میشود. واقع این است که هیچ الگوی قطعی و بلامنازعی در این زمینه وجود ندارد. بنابراین بر عهده کارشناسان تجاریسازی است که راه حل مطلوب را برای هر پروژه خاص، با توجه به ویژگیهای آن و با عنایت به شرایط و روشهای موجود تهیه کنند (Horge,2005:258).
براساس اطلاعات منتشر شده (۱۹۹۸) OECD در بخش رابطه صنعت و دانشگاه نیز موانع زیادی وجود داشته است که از آن جمله میتوان به عدم اشراف صاحبان صنایع به ماهیت تحقیق دانشگاهی، فقدان سرمایه و اعتبار برای پروژههای کوچک با ریسک بالا، کم اهمیتی به تجاری کردن واحدهای دانشگاهی، ضعف اهتمام به تجارت در تحقیقات دانشگاهی و بیاطلاعی از نیازهای صنعت توسط دانشگاه اشاره کرد.
برخی از پژوهشگران مدیریت غیر اثربخش داراییهای فکری دانشگاه را از موانع تجاریسازی دانش ذکر کرده و معتقدند از آنجا که مدیریت رسمی مجموعه داراییهای فکری دانشگاه پدیدهای نسبتاً جدید است و روند انتقال فناوری دانشگاه به سایر بخشها با رشدی فزاینده مواجه است، پیچیدگیهای به وجود آمده به تنشها و عدم کاراییهایی در این حوزه منجر شده است (۲۰۰:Siegel et al,2003). دفاتر انتقال فناوری که مسئولیت مدیریت و سرپرستی داراییهای فکری دانشگاه را بر عهده دارند اغلب با کمبود و فقدان تجربه، مهارت و عدم کارایی فراگردها و رویههای مورد استفاده مواجهند. چنین وضعیتی مانع از بهرهبرداری بهینه از داراییهای فکری دانشگاه، میشود (۱۸:Lockett and wright, 2005).
یکی دیگر از موانع عمده در تجاریسازی دانش فرهنگ دانشگاهی است (Ndonzuau et al, 2002:100). فرهنگ دانشگاه معمولاً تحت تأثیر تفکر «یا منتشر شود یا از آن صرف نظر شود» است و ماهیتاً باعث میشود که دانشگاه و دانشگاهیان تمایل و گرایشی به تجاریسازی دانش و کسب درآمد از این طریق نداشته باشند (۲۰۳:Spilling, 2004).
حتی برخی دانشمندان و دانشگاهیان به پارادایم رویکرد کارآفرینانه به مثابه تهدیدی برای انسجام سنتی دانشگاهها مینگرند و معتقدند که باید با گرایش کارآفرینی در دانشگاهها مقابله کرد زیرا توسعه منافع مالی ممکن است منجر به از بین رفتن نقش دانشگاه به مثابه منتقد مستقل جامعه شود (Etzkowitz et al,2000:102). اگر بتوان به فرهنگ به منزله یک منبع نگریست، بویژه از این جهت که به تفاوتهای قدرت مربوط میشود، میتوان آن را تحت گروه رویکردهای استراتژیک در مشارکتهای پژوهشی قرار داد. یک مانع عمده برای تعامل در مارپیچ سهگانه، تفاوتهای فرهنگی بین دو نوع سازمان است. همچنین این مدل ممکن است زمانی که عملگران در مشارکتها، فاقد قابلیت و قدرت برای ایفای کارآیی نقشهای خود باشند، در مقابل مشکلات، آسیبپذیر باشد (Saad,2004:105). توانایی چنین سازمانهای متنوعی در مدل مارپیچ سهگانه برای همکاری، بدون حمایت و کمک تسهیلگران بیرونی، محدود خواهد شود (Johnson,2008,497).
از اینرو در برخی پژوهشها بر ضرورت ایجاد اصلاحات زیرساختی و نوآوریهای نهادی برای ایجاد و ارتقای فرهنگ حمایتی و کارآفرینانه در نهاد دانشگاه تأکید میشود (shea et al,2005:192)(158:Henrekson and Rosenberg,2001).
یکی دیگر از موضوعات مهم پیش روی دانشگاهها، عدم انگیزه پژوهشگران برای افشای اختراعات خود و مشارکت در توسعه بیشتر آنها از طریق توافق در واگذاری امتیاز است (Debackere and Veugelers,2005:206). زیرا همواره این نگرانی وجود دارد که بخشهایی از طرحهای پژوهشی و دستاوردهای آنها بدون رعایت حقوق مالکیت معنوی به یغما رود. عدم اطمینان از حفاظت کامل حقوق مالکیت فکری در بخش صنعت نیز مانعی مهم برای انگیزش فعالان آن در بهرهگیری از نوآوریهای حاصل از پژوهشهای دانشگاهی است (Siegel et al,2003:202). تفاوتهای صنعت و دانشگاه و فعالان آنها نیز مورد توجه برخی پژوهشگران قرار گرفته است. در میان تفاوتهای بین صنعت و دانشگاه میتوان به تفاوتهای موجود در اهداف دو طرف، طولانی بودن زمان پژوهشهای دانشگاهی، تفاوت در نکات مورد تأکید و در نتیجه سؤالات پژوهشی متفاوت اشاره کرد (Fontana et al, 2006:208). یافتههای پژوهشی در موارد گوناگون بر نیاز به مدیریت تفاوتهای اجتنابناپذیر فرهنگی بین دانشگاهیان و فعالان صنعت تأکید دارند. براساس برخی از پژوهشها میتوان موضوعات فرهنگی اصلی بارز شده را در قالب تفاوت در اولویتها و مقیاسهای زمانی دانشگاه و صنعت مدنظر قرار داد (Barnes et al,2002:210). ضمن اینکه تفاوت انگیزههای افراد در دانشگاه و بخش کسب و کار یکی دیگر از عوامل مهم و درخور توجه است. برای مثال تحقیقات حاکی از آنند که پژوهشگران دانشگاهی پول را به مثابه ابزاری برای پیشرفت علمی در نظر نمیگیرند، در حالیکه صاحبان کسب و کار به پول به منزله هدف نگریسته و علم را فقط ابزاری برای رسیدن به آن هدف میدانند (۱۰۲ :۱۹۹۳(Samson and Gurdon,. انگیزه اولیه دانشمندان دانشگاهی شناخته شدن در مجامع علمی از طریق انتشار نتایج پژوهشهای آنها در مجلات علمی، ارائه در کنفرانسهای معتبر و کسب امتیازات پژوهشی است. البته ممکن است توسط منافع مالی نیز برانگیخته شوند. در حالی که انگیزه فعالیتها و تلاشهای شرکتها و کارآفرینان نسبتاً واضح است. آنها به دنبال تجاریسازی فناوریهای مبتنی بر دانش برای دستیابی به منافع مالی بیشترند (Siegel et al,2003:105). در این راستا پلوا (۲۰۰۰) در مقالههای به دنبال یافتن پاسخ این دو سؤال است که چه منافعی دانشگاهها و سازمانها را برای درگیر شدن در روابط صنعت و دانشگاه برانگیخته میشوند؟ براساس نتایج این تحقیق مشاهده شد که هر یک از طرفین صنعت و دانشگاه به دنبال انواع متفاوتی از منافع هستند؛ به عبارت دیگر، از دیدگاه دانشگاهیان صنایع فقط به دنبال سود، بهرهوری تولید، توسعه محصول و نظاریر آنند. در حالیکه فرهنگ حاکم بر دانشگاه بسیار متفاوت است در واقع دانشگاهیان همیشه با پول برانگیخته نمیشوند بلکه گاهی صرفاً به لحاظ شوق و علاقه شدید به کار برانگیخته میشوند (۲۰۰:plewa,2005). فقدان درک کافی دو طرف از فرهنگ یکدیگر وجود اهداف متعارض بین آنها ممکن است مانع از توسعه روابط مناسب و اثربخش شود، به ویژه اینکه بین تمایل دانشگاهیان به انتشار یافتههای جدید علمی و تمایل صنعت به استفاده تجاری از دانش جدید تعارض شدیدی وجود دارد (۱۱۸:Debackere and Veugelers,2005). این روابط نشانگر تفاوتهای فرهنگی در این دو دنیاست در سیستم ارزشی دانشگاه، به نظر میرسد که تغییر سه خصیصه بسیار دشوار میباشد. انگیزه “انتشار یا نابودی"، رابطه مبهم پژوهشگران با پول و ماهیت “غیرجذاب[۹]” پژوهشهای دانشگاهی (Ndonzuau et al,2002:120).
نونزوال و همکاران ( ۲۰۰۲) معتقدند که انگیزه چاپ مطلب، رابطه مبهم و نامعلوم پژوهشگران با پول، ماهیت غیرجذاب پژوهشهای دانشگاهی به مثابه سه خصیصه مهم در سیستم ارزش دانشگاه شناسایی میشوند. این سه خصیصه که تغییر آنها بسیار دشوار به نظر میرسد ممکن است به موانع اصلی توسعه تجاریسازی دانش تبدیل شوند (Nodonzuau et al,2002:160).
سیگل و همکاران (۲۰۰۳) نیز در تحقیقات خود انعطافپذیری بوروکراتیک ساختار دانشگاهها را یکی از موانع بسیار مهم و اساسی اثربخشی در انتقال دانش دانستهاند.
خطمشیها و قوانینی که در سطح نهادها و دانشگاهها تدوین میشوند ممکن است منجر به نتایج گوناگونی در میان مؤسسات گوناگون درون یک کشور شوند. خطمشیهای دانشگاهها در مورد چگونگی واگذاری امتیاز استفاده از داراییهای فکری، آزادی عمل دانشگاهیان برای ورود به فعالیتهای تجاری و کسب وکار، نحوه دریافت هزینه در قبال انتقال فناوری، ارائه امکانات، تجهیزات و کمکهای گوناگون برای بهرهبرداری تجاری از فناوریهای از جمله مواردی هستند که منجر به تفاوت عملکرد دانشگاهها میشوند (۱۷۰:Shane,2004). دانشگاهها ماهیتاً سازمانهایی کارآفرینانه نیستند. شاید یکی از دلایل آن ابعاد و بزرگی این سازمانهاست. به هر حال دلایل زیادی برای این امر وجود دارد که برخی از آنها عبارتند از:
P ماهیت ارتباطات.
P ساختارهای سلسله مراتبی و سطوح سازمانی.
P کنترل شدید قوانین و فراگردها.
P محدودیتهای زمانی و گرایش به رسیدن سریع به نتایج.
P نبود مهارتهای کارآفرینانه.
P روشها و سیستمهای تشویقی نامناسب.
در کنار بسیاری از این موانع و محدودیتها، بسیاری از اساتید و کارکنان دانشگاهی معتقدند که کارآفرین بودن آنها، منجر میشود که آنها عملاً از مأموریت اصلی خود به عنوان محقق و یادگیرنده و یاد دهنده باز بمانند(Williams,2002:130).
سطوح پایین فعالیتهای تجاریسازی به دلیل ویژگیهای دانشمندان، منابع دانشگاه و به طور خاص ماهیت سطح تحقیقات و بودجه در نظر گرفته شده برای آن، سیستمهای تشویقی، فرهنگ دانشگاه و مشخصات منطقه همچون تقاضای محلی و فرصتها و دسترسی به سرمایه کسب و کار پر ریسک میباشد (Oshea et al,2004:108). شواهد نشان میدهد که دانشمندان اغلب دانش بازار کمی دارند. برخی از اطلاعات بازار برای اساتید و محققین دانشگاهی لازم است تا با آن بتوانند ارزش تجاری دانش جدید را شناخته و در فعالیتهای انتقال فناوری مشارکت کنند (۳۱۰:Vohora et al,2004). شرکتهای جدیدی که بوسیله دانشمندان ایجاد میشود اغلب در منابعی همچون منابع فنی، سرمایه انسانی و مالی با کمبود مواجه میشوند (۲۱۰:Lockett et al,2005). بررسیها نشان میدهد که عوامل تأثیرگذار در موفقیت و شکست تجاریسازی عبارتند از: دانشمندان، ساختار تشویقی، ویژگیهای شخصیتی کارآفرینان دانشگاهی، شبکههای اجتماعی، تجاری و صنعتی، ترکیب مدیریتی و تیم مدیریت ارشد است (Vohora et al,204:155).
تئوری سر ریز دانش کارآفرینی بیانگر دلایل شکست در تجاریسازی یافتههای دانشگاهی است. براساس این تئوری، اساس شکست تجاریسازی دانش جدید دلایل زیر میباشد:
۱- اساتید با دانش و فناوری جدید، از مزایای تجاریسازی محصول خود اطلاع ندارد.
۲- اساتید با دانش و فناوری جدید قدرت تشخیص پتانسیل تجاریسازی محصولات خود را ندارند که عمدتاً به دلیل نداشتن اطلاعات کافی راجع به بازار است.
۳- سازمانها و ارگانهایی که دسترسی به منابع مالی دارند، از دانش و فناوری جدید بیخبرند (۳۰۱:Acworth,2008).
راه کارهای پیشنهادی براساس تحقیقات محققین به شکل زیر میباشد:
۱- همکاری مؤثر زمانی صورت میگیرد که سازمانها اهداف سینرژتیک داشته باشند و امکانات و تسهیلات را برای رسیدن به اهداف فراهم کنند و در نهایت به دنبال پایداری و خروجیهای نوآورانه میباشند (۲۰۱:Sharma,1999).
۲- ارائه سیستم تشویقی مناسب برای اساتید و دانشمندان، فراهم کردن دانش بازار محور برای اساتید، آشنا کردن اساتید برای شناختن ارزش تجاری دانش جدید، افزایش ارتباطات خارجی با صنعتگران و بازار و همچنین ارتقاء سیستمها و ساختارهای حمایتی نقش مؤثری در روند و پیشبرد فعالیتهای تجاریسازی دانشمندان دانشگاهی دارد (۳۰۵:Robert,1991).
۳- تغییرات اساسی در ساختار و سیستم تشویقی که پاداشهای خاصی را برای تجاریسازی دانشمندان و کارآفرینان دانشگاهی در نظر بگیرد (۸۵:Sharma,1999).
۴- دانشمندان دانشگاهی اغلب اطلاعات محدودی از بازار داشته و در این رابطه مدیران دانشگاهی میتوانند نقش مهمی را ایفا کنند. برای مثال مدیران دانشگاهی میتوانند پروژههای تحقیقاتی خود را با افرادی به اشتراک بگذارند که تجربه و مهارت انتقال فناوری و دانش را به بازار داشته باشد (۱۶۰:Robert,1991).
۵- دفاتر انتقال فناوری میتوانند دانشمندان را در تجاریسازی محصولات خود کمک کنند. این دفاتر میتوانند دانشمندان دانشگاهی را با کارآفرینان و افراد با تجربه و صاحب منابع مالی آشنا کنند. همچنین مدیران مراکز رشد میتوانند شبکههای خارجی را توسعه دهند (Sharma,1999:58).
۶- دسترسی به سرمایهگذاران ریسکپذیر و منابع مالی، مدیریت مناسب داراییهای فکری (۸۹:Robert,1991).
۲-۱۲- ساختار نوآوری
تعریف خلاقیت، نوآوری
خلاقیت از دیدگاه سازمانی نیز تعریف خاص خود را دارد، خلاقیت یعنی ارائه فکر و طرح نوین برای بهبود و ارتقای کمیت یا کیفیت فعالیتهای سازمان مثلاً افزایش بهرهوری، افزایش تولیدات یا خدمات، کاهش هزینهها، تولیدات یا خدمات از روش بهتر، تولیدات یا خدمات جدید و در فرهنگ و بستر تعریف نوآوری اینگونه آمده است، توانایی انجام امری ابتکاری که منجر به خلق محصول یا خدمتی جدید شود را نوآوری مینامیم.
[۱] -Idea Genoration.
[۲] Segment of Market.
[۳] Business Analysis.
[۴] Breakeven point.
[۵] -Inputs.
[۶] Buenstorf.
[۷] Horg.
[۸] Office of technobgytransfer.
[۹] Disinterested.