مدل مارپیچ سهگانه[۱]
این مدل متشکل از همکاریهای صنعت، دولت و دانشگاه بوده و از سوی معرفی کنندگان آن، برای موفقیت توسعه فناوری منطقهای، ضروری دانسته میشود. تمرکز مارپیچ سهگانه بر تعامل بین صنعت، دولت، دانشگاه و ایجاد سازمانهای ترکیبی مانند مراکز رشد، برای حمایت از فرایند ایجاد شرکتهای جدید است. این مدل بیان میکند که دانشگاهها میتوانند نقش عمدهای در نوآوری در جوامع دانش بنیان بازی کنند. در مدل مارپیچ سهگانه، بر شبکه ارتباطات و انتظارات که تنظیمات نهادی بین دانشگاهها، صنایع و آژانسهای دولتی را شکلدهی مجدد میکنند، تمرکز میشود. اما به دلیل تفاوت در فرهنگ، عملکرد سازمانی و مکانیزمهای انگیزشی و نیز اهداف متفاوت عملگران گوناگون درگیر، چنین همکاریهایی به سختی ایجاد و حفظ میشوند.
روابط صنعت دولت و دانشگاه در شکل ۲-۱۲- مارپیچ سهگانه (Etzkowiz and Ledesdorff ,2000:300)
مطالعاتی که در دانشگاه کویمبرا صورت گرفت، اثربخشی و کارایی مدل سهگانه را تایید نمود. در این مطالعه نشان داده شد که پویایی تعاملات بین دانشگاه کویمبرا و سازمانها و ساختار حکومت منجر به ایجاد سازمانهای متنوعی در سالهای اخیر شده است. چنین سازمانهایی ماهیت ترکیبی و آمیخته داشته و به دنبال تسهیل حضور فعالانه R&D به همراه انتقال فناوری میباشند. وجود حرفههای کارآفرینانه در دانشگاه منجر به خلق کسب و کارهای جدید میگردد. همین امر منجر میشود، ایجاد و توسعه سازمانهای مبتنی بر فناوری همواره مورد حمایت قرار گیرد و در نهایت توسعه پارکهای علم و فناوری را تسریع گرداند (۳۵:Marques,2006). کلافستون از واژه انتقال فناوری به منظور نشان دادن نحوه ارتباط دانشگاه و صنعت استفاده نموده است. او معتقد است مدلهای مختلف انتقال فناوری بین بخش دانشگاهی و صنعت را میتوان با توجه به موارد زیر در فرایند انتقال فناوری تشخیص داد: الف) منشأ و سرچشمه ایده، منظور مسئله پژوهش در هر طرح میباشد؛ ب) فرایند توسعه و اجرای طرح؛ ج) فرایند انتشار و انتقال نتایج؛ د) فعالیتهای پس از فرایند انتقال ( ۴۶:Klofsten,2000).
از دیدگاه فیشر انتظار میرود، مدلها و سیستمهای که تلاش دارند کل فراگرد تجاریسازی را پوشش دهند، شامل چهار عامل اصلی باشند که در برگیرندهی گروههایی از عاملهای هستند که برخی ویژگیهای مشترک را به اشتراک گذاشته و مؤسساتی که روابط درون و بین گروهها را مدیریت میکنند. این ۴ عامل اصلی عبارتند از؛ بخش تولید، بخش علمی، بخش خدمات تولید کننده و بخش نهادی در شکل ۲-۱۳ مدل تجاریسازی دانش فیشر آمده است (Fischer,2000:99).
شکل۲-۱۳- تجاریسازی دانش فیشر(Fischer,2000:24)
سازمانهای ترکیبی با ترکیب اجزای حوزههای نهادی گوناگون خلق میشوند. دفاتر انتقال فناوری و شرکتهای سرمایهگذار مخاطرهای، نمونههایی از این مراکز ترکیبی در این مدل هستند. از دیدگاه جانسون، انواعی از سازمانها به منظور حمایت و پشتیبانی از ساختار مارپیچ سهگانه، ایجاد شدهاند:
الف) یکی از این نوع سازمانها، مراکز رشد دانشگاهی هستند که عمدتاً بر ایجاد شرکتهایی انشعابی از فناوریهای مبتنی بر دانشگاه تمرکز دارند.
ب) دولتها نیز سازمانهایی را ایجاد و یا پشتیبانی میکنند که به عنوان حامیان نوآوریهای خاص مبتنی بر فناوری، عمل میکنند.
ج) نوع دیگری از سازمانهای حمایتی برای همکاریهای تحقیق و توسعه در مدل مارپیچ سهگانه، در قالب انجمنهای ائتلافی صنعتی است (ندیرخانلو، ۲۴:۱۳۸۷).
بزمن[۲] ( ۲۰۰۰) نیز مدل اقتضایی انتقال فناوری را به صورت شکل ۲-۱۴معرفی میکند:
شکل ۲-۱۴- اقتضایی اثربخشی انتقال فناوری(ندیر خانلو ،۱۳۸۷: ۱۸)
برای اثربخش ساختن فرایند تجاریسازی، مکانیزمهای زیادی میتوانند به تنهایی نقش مهمی را ایفاد کنند، اما بدین منظور به یک سیستم کامل و تعاملات مناسب بین اقدامات گوناگون نیاز میباشد. یک سیستم تجاریسازی میتواند شامل مجموعهای از اجزا باشد که از انگیزش و آموزش تا اقداماتی برای حمایت از پروژههای تجاریسازی ویژه، مانند مراکز نوآوری، مراکز رشد، مراکز ثبت اختراع و صندوقهای سرمایهگذاری برای شکلگیری شرکتها را در برمیگیرد. علاوه بر تولید دانش قابل تجاریسازی و دانشمندان شایسته، دانشگاهها مکانیزمهای دیگری نیز برای انتقال تجاری دانش دارند، همچون ایجاد و جذب افراد مستعد برای اقتصاد محلی و همکاری با صنایع محلی از طریق ارائه حمایتهای رسمی و غیررسمی فنی ( ندیر خانلو، ۳۰:۱۳۸۷).
توئیس[۳] (۱۹۸۰) معتقد است که عوامل خاصی در موفقیت تجاریسازی مؤثرند و آنها را در مدل خود گردهم آورده است. وی در مدل خود تأکید دارد که عوامل گوناگون، درجات متفاوتی از اهمیت را در پروژههای گوناگون دارند. همچنین در این مدل بر تأثیرات محیطهای داخلی و خارجی بر فعالیتهای بخشهای گوناگون تجاریسازی تأکید شده است و چگونگی تغییر شکل تجاریسازی در طول فراگرد تجاریسازی را نشان میدهد. شکل ۲-۱۵مدل فعالیتهای مرحلهای توئیس را نشان میدهد. همانگونه که در شکل ۲-۱۵ مشاهده میشود، منشأ خلاقیت و ایدهی نوآورانه در این فراگرد هم پیشرفتهای فناوریک و هم نیازهای بازار است (۳۰۰:Gans,2006).
شکل ۲-۱۵- فعالیتهای مرحلهای توئیس(۲۲۵:Source:Gans ,2006)
توئیس بر مبنای مدل فعالیتهای مرحلهای خود مدلی فراگردی را برای تبدیل ایده به محصول ارائه نمود.
شکل ۲-۱۶- فراگرد تبدیلی توئیس(۲۰۲:Source:Gans ,2006)
یکی از مدلهای جامعی که باید مورد توجه کشورهای در حال توسعه قرار گیرد مدل استوک[۴] میباشد. استوک (۱۹۹۷) مدل پویای بازنگری شده تجاریسازی را به شکل ۲-۱۷ ارائه داده که مسیرهای موازی توسعه فناوریک و دانش را نشان میدهد. این مسیرها با وجود استقلال، میتوانند با پژوهشهای کاربردی الهام گرفته شده از کاربرد، تلفیق شوند. شایان ذکر است استوک پژوهشها را با توجه به اهدافی که دنبال میکنند به چهار دسته تقسیم میکند که عبارتند از: پژوهش پایهای صرف، پژوهش پایهای الهام گرفته از کاربرد آن، پژوهش با اهداف یادگیری همچون پایاننامههای ارشد، پژوهشهای کاربردی. این ملاحظات در مورد ربع پژوهشهای کاربردی الهام گرفته شده از کاربرد و مدل پویای بازنگری شده، به ویژه در مورد کشورهای نوظهور و در حال توسعه، که شکاف گستردههای بین مشارکت کنندگان در سمت چپ مسیر (مثل دانشگاهها) و سمت راست مسیر ( مثل شرکتها) وجود دارد، بسیار مهم است (۸۸:sobh,2003). دانشگاهها مسیر سمت چپ را که با مسیر اصلی پژوهش بنیادی کشورهای در حال توسعه، سازگار و مرتبط است، دنبال میکنند. شرکتها مسیر سمت راست را با وابستگی زیاد به تحقیق و توسعه خارجی، دنبال میکنند و در بسیاری اوقات به فنون (فنون انجام کارها) علاقمند بوده و به چرایی ( انجام کارها به روش خاص) توجهی ندارند و معتقدند که تئوری در عمل، چیز دیگری است. مسیر سمت راست این مدل بر تجاریسازی نوآوریهای تدریجی و مسیر سمت چپ بر تجاریسازی نوآوریهای بنیادی تأکید دارند، میتوان گفت کشش تقاضا نیز در مراکز فراگرد نشان داده شده است (Gans,2006:200).
شکل ۲-۱۷- پویای بازنگری شده (Source:Stokes ,1997:88)
زوا[۵] در سال ۲۰۰۵ براساس ابعاد ۵s مدل تجاریسازی خود را مطرح کرد. وی معتقد است ترکیبی از کارآفرینی و نوآوری، کلید پایداری سازمانی در این دوره تغییرات سریع و پویاییهای غیرخطی است (Zhao,2004:124).
شکل ۲-۱۸-تجاریسازی زوا بر اساس ابعاد۵s (Source:Zhao, 2005:25)
مکفادزن و همکارانش (۲۰۰۵)، بر منبای تحلیل مدلهای نوآوری گوناگون در بستر کارآفرینی سازمانی، رویکرد کلنگر خود را در مورد نوآوری ارائه کردند.
شکل ۲-۱۹- مدل ترکیبی تجاریسازی مکفادزن و همکاران
نقاط آغاز، تعاملات غیر مستقیم بین محیط اجتماعی و اقتصادی کنونی و همچنین تعاملات مستقیم با موقعیت کنونی دانش فنی هستند.
بسته به نوع نوآوری، انواع گوناگونی از فراگردهای نوآوری آغاز میشوند. در آغاز، مرحله تولید ایده قرار داشته و پس از آن مرحله حل مسئله و مرحله پیادهسازی ایده نهایی و مرحله انتشار میباشد. همزمان، مدیریت پروژه از طریق جلسات گروهی مشترک بین همهی بخشهای وظیفهای، سازماندهی میشود (Brem,2008:65).
آنها عملکرد شرکت را براساس فراگرد نوآوری و متغیرهای یک کارآفرین، طبقهبندی میکنند. آنها بویژه گرایشهای ذکر شده یک کارآفرین را به عنوان یک عامل ضروری در درک رابطه بین کارآفرینی و نوآوری، طبقهبندی میکنند زیرا این متغیرهای استراتژیک داخلی و خارجی، با پوشش کلیه موضوعات مرتبط با نوآوری، عملکرد آتی شرکت را تعیین میکنند. روابط و تعاملات بین این دو حوزه، از طریق این گزارشات، چشماندازها و فعالیتها شکل گرفته است (۱۸۰:Brem,2008).
هنرکسون[۶] و گلفارب[۷] معتقدند که انتخاب ابزار برای تسهیل ورود دانشگاه در امر تجاریسازی باید بین دو نیروی اصلی، توازن ایجاد کند. از طرفی انتظار میرود ساز و کارهای گوناگون برای موقعیتهای متنوع، مناسب باشند و از طرف دیگر درگیری بیشتر پژوهشگران میتواند هزینه فرصت قابل ملاحظهای داشته باشد که نمیتواند دلیل قانع کنندهای برای باور این امر باشد که این فعالیتها، تجاریسازی را تسهیل کرده و نیز به افزایش شهرت حرفهای دانشگاهیان کمک میکند. همچنین ساختار پاداشدهی دانشگاهی که تولید دانش را تشویق میکند، نهادهای سودمند برای سایر پژوهشهای دانشگاهی است (Goldfarb and Henrekson,2003:170).
[۱] Triple Helix Model.
[۲] Bozman.
[۳] Twiss.
[۴] Stokes.
[۵] Zhao.
[۶] Henrekson.
[۷] Goldfarb.