«…حُرْمَهُ مَالِهِ کَحُرْمَهِ دَمِه»[۱۷۰]
احترام مال مسلمان، همانند احترام خون اوست.
و نیز فرمود:
«…مَنْ قُتِلَ دُونَ مَالِهِ فَهُوَ بِمَنْزِلَهِ الشَّهِید»[۱۷۱]
هر کس برای دفاع از مال خود کشته شود شهید است.
امام صادق ☻ در جواب راوی که از حکم سوگند تقیّهای در مقابل مأمور جمع آوری مالیات( عشّار)- از سوی حکومت ظالم- سوال میکند
میفرماید: «إِنْ خَشِیتَ عَلَى دَمِکَ وَ مَالِکَ فَاحْلِفْ تَرُدَّهُ عَنْکَ بِیَمِینِکَ وَ إِنْ رَأَیْتَ أَنَّ یَمِینَکَ لَا یَرُدُّ عَنْکَ شَیْئاً فَلَا تَحْلِفْ لَهُمْ»[۱۷۲]
اگر بر خون و مالت میترسی سوگند بخور و با سوگندت (شر) او را رد کن و اگر میدانی که سوگندت چیزی را از تو دفع نخواهد کرد سوگند نخور.
در روایت دیگری امام باقر ☻ در جواب زراره اجازه سوگند تقیّهای را برای حفظ اموال میدهد و میفرماید: «… کُلُّ مَا خَافَ الْمُؤْمِنُ عَلَى نَفْسِهِ فِیهِ ضَرُورَهٌ فَلَهُ فِیهِ التَّقِیَّهُ» [۱۷۳]
هرگاه مؤمن بر جان خود بترسد ضرورت پیشآمده و در آن مورد میتواند تقیّه کند
و هم چنین آن حضرت در سوال راوی چنین میفرماید:
«…وَدِدْتُ أَنِّی أَقْدِرُ عَلَى أَنْ أُجِیزَ أَمْوَالَ الْمُسْلِمِینَ کُلَّهَا وَ أَحْلِفَ عَلَیْهَا کُلُّ مَا خَافَ الْمُؤْمِنُ عَلَى نَفْسِهِ فِیهِ ضَرُورَهٌ فَلَهُ فِیهِ التَّقِیَّهُ »[۱۷۴]
من دوست داشتم که میتوانستم اموال مسلمانان را با سوگند خوردن در مورد آن ها ( به سلامت) از ( مقابل مأمورین جمع آوری مالیات) عبور دهم در هر موردی که مؤمن برخود بترسد و در آن ضرورت باشد میتواند تقیّه کند.
بنابراین پاسخ سؤال فوق روشن میشود به گفته امام باقر ☻ در هر موردی که مؤمن بر خود بترسد میتواند از تقیّه استفاده کند و در این مورد فرقی بین جان و مال نمیباشد. و برای حفظ هر دوی میتوان از سپر تقیّه استفاده کرد.
حفظ آبرو
در مورد تقیّهای که به دلیل حفظ آبرو انجام میشود دو حالت ممکن است متصور باشد گاهی مراد از آبرو، آبروی مذهب شیعه یا رهبران شیعیان است و گاهی منظور حفظ آبروی شخص تقیّه کننده است.[۱۷۵]
جایگاه بحث حالت اول در تقیّه مداراتی است که بعدا به آن پرداخته خواهد شد، تنها در اینجا به جملهای از امام خمینی ◙ بسنده میشود:
«هر کس از تاریخ مطلع است میداند که زمانی بوده است که برای امامان و شیعیان آن ها در کمال سختی و تقیّه بوده که اگر سلاطین و خلفاء آن وقت اطلاع از شیعیان آن ها پیدا میکردند، جان و مال و عرض آن ها به باد فنا میرفت. امامان از طرف پیغمبر، از جانب خدای عالم مأمور بودند که هر طور شده است، حفظ کنند جان و ناموس و عرض شیعیان را…[۱۷۶]
اما در حالت دوم که مراد حفظ آبروی شخص تقیّه کننده است گرچه به روایت خاصی دست نیافتیم،اما میتوان از روایات عامی مانند این روایت استفاده کرد.
امام باقر ☻ در صحیحهی زراره میفرماید:
«…التَّقِیَّهُ فِی کُلِّ ضَرُورَهٍ وَ صَاحِبُهَا أَعْلَمُ بِهَا حِینَ تَنْزِلُ بِهِ »[۱۷۷]
تقیّه در هر ضرورتی کاربرد دارد و تقیّه کننده، خود بهتر میداند که در چه موردی تقیّه کند.
و یا روایتی که میفرماید: « در هر موردی که آدمیزاد، به تقیّه ناچار شود، خدا آن را برایش حلال ساخته است»[۱۷۸]
به خصوص با توجه به اینکه در موارد زیادی حفظ آبرو بسیار مهمتر از حفظ مال میباشد و اگر استعمال ضرورت برای حفظ مال، صحیح باشد به طریق اولی برای حفظ آبرو نیز کاربرد دارد[۱۷۹]
علاوه بر این بعضی از علما در مقام تعریف تقیّه یکی از ارکان مهم آن را حفظ آبرو دانسته و گفته است: تقیّه عبارت است از : «حفظ جان یا آبرو یا مال از شرّ دشمنان.»[۱۸۰]
و برخی نیز مانند شیخ مفید و شیخ انصاری، با تعابیر عام از قبیل «ضرر دینی یا دنیوی»[۱۸۱] یا «ضرر الغیر»[۱۸۲] تقیّه را تعریف نمودهاند که میتوان از آن انواع ضرر، اعم از جانی، مالی، دینی و آبرویی را استنباط نمود.
تعارض تقیّه با امر به معروف و نهی از منکر
در پایان بحث قبل بیان شد که تقیّه برای حفظ جان و مال و آبروی فرد مسلمان بکار میرود. حال ممکن است این سوال مطرح شود که آیا تقیّه با اصل امر به معروف و نهی از منکر تعارض پیدا میکند یا نه؟
بیان شبه: اصل امر به معروف و نهی از منکر از اصول ثابت اسلامی است در بعضی از آیات قرآن[۱۸۳] و همچنین بسیاری از روایات بهصورت مطلق و بدون استثناء بیان شده است. حال اگر ما تقیّه را به عنوان یک اصل ثابت اسلامی بپذیریم. در بسیاری از موارد امر به معروف و نهی از منکر با ضررهای جانی، مالی و عرضی رو به رو میشویم که اصل تقیّه به جلوگیری از آن ضررها دستور میدهد و در این موارد که بین اصل تقیّه با امر به معروف و نهی از منکر تعارض پیش میآید و به ناچار باید از یکی صرف نظر کرد.
در پاسخ این شبهه میتوان چنین گفت که: شیعه اصل تقیّه را به عنوان یک اصل ثابت اسلامی که در عرض احکام اسلامی دیگر همانند نماز و روزه و امر به معروف و نهی از منکر باشد نمیپذیرد، بلکه آن را از امور اضطراری دانسته که در حالات فوقالعاده از آن استفاده میشود، در اصطلاح به این امور، احکام ثانویه گفته میشود و مقصود احکامی است که بر موضوعاتی که متّصف به حالات فوقالعاده همانند اضطرار، اکراه … شدهاند مترتب میشود.[۱۸۴]
مرحوم طیّبی شبستری ◙[۱۸۵] در رابطه با این دو میفرماید:
اصل و اساس در اسلام، امربه معروف و نهی از منکر است و تقیّه یک امر استثنایی و اضطراری است چنانکه در آیه «الا ان تتقوا منهم تقاه»[۱۸۶] و آیهی «مَن کَفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئنُِّ بِالْایمَان»[۱۸۷]
تقیّه به عنوان یک موضوع استثنایی و با حرف استثنای( الا) ذکر شده است…
ایشان امر به معروف و نهی از منکر را «استراتژی» و تقیّه را «تاکتیک» مینامند. در تعریف اهل فن «استراتژی» یک خط مشی کلّی و یک برنامه عمومی است که برای رسیدن به هدفی معین وضع میشود، در حالی که «تاکتیک» عبارت است: از استفاده از این برنامه و ادارهی نیروهای جمع آوری شده در میدان جنگ در یک تشبیه نظامی. اگر مراحل به سه مرحلهی هجوم، دفاع و عقبنشینی تاکتیکی تقسیم شود «تقیّه» سومین مرحله از این مراحل است.[۱۸۸]
نتیجه آن که: امر به معروف و نهی از منکر دو حکم اولی هستند که در بعضی از موارد به وسیلهی حکم ثانوی تقیّه از کار افتاده و وظیفه اولی مکلّف به وظیفه ثانوی منتقل میشود، هم چنانکه گاهی وظیفه وضو و غسل به تیمم بدل میگردد. اما چنین نیست که شیعه در همه موارد تقیّه را بر این دو اصل مقدم بدارد بلکه در موارد تعارض، با اهمیّت سنجی، از اصل تقدیم اهم بر مهم استفاده میکند.
مثلا اگر مورد معروف یا منکر امرکم اهمیّتی باشد که به واسطهی آن جان یا مال فراوان یا آبرو از دست میرود از تقیّه استفاده میکند اما اگر مورد معروف و منکر امری مهم باشد، در این گونه موارد تقیّه را حرام دانسته و به اجرای این دو اصل اقدام میکند و حتی همانند امام حسین ☻ برای اجرای این دو اصل جان خود و خاندانش را نیز فدا میسازد.
ب- تقیّه مداراتی
امروزه بیش از هر زمان دیگر جهان اسلام، متاسفانه دستخوش بحرانهایی است که بخش بزرگی از آن ناشی از فقدان انسجام و همگرایی است. تعدد فرق و مذاهب اسلامی به عنوان یکی از عوامل تأثیرگذار در این شکافها، ایجاب میکند تا هر حرکت دلسوزانهای که در جهت خروج از این بحران صورت گیرد، جستجو گردد.
«تقیّه مداراتی» در اندیشه شیعه پاسخی به این نیاز است که در راستای تحکیم و بسط پایههای اخوت اسلامی، تشریع شده است. تا شیعه با چشمپوشی از برخی از وظایف فردی در شرایط خاص ضمن اینکه موجب تحریک عواطف و تعصّبات فرقهای نگردد به شکلگیری جو تفاهم و اعتماد کمک کند.
مدارا در لغت از «دری» به معنای کتمان دشمنی،[۱۸۹] نرم خویی، حسن معاشرت با مردم و تحمل آن ها به منظور دوستی، میآید.[۱۹۰] تحمل و ملاطفت در برابر چیزی که در دل مورد پسند نیست معنای اصلی این واژه را تشکیل میدهد.
و در اصطلاح تقیّه مداراتی عبارت است از: جلب دوستی مخالف، به سبب وحدت کلمه، بی آنکه ضرری از سوی او شخص را تحریک کند.[۱۹۱]
از رسول مکرم اسلام ☺ درباره اهمیّت مدارا نقل شده که میفرماید:
«أَمَرَنِی رَبِّی بِمُدَارَاهِ النَّاسِ کَمَا أَمَرَنِی بِتَبْلِیغِ الرِّسَالَهِ» [۱۹۲]
پروردگارم مرا به مدارا کردن با مردم امر کرده همانطور که به ابلاغ رسالت دستور داده است.
و هم چنین از حضرت امیر ☻ نقل شده که میفرماید: «رأسالسّیاسه استعمال الرفق»[۱۹۳]
پایه و اساس سیاست و مردم داری به کارگیری رفق و مداراست.
این نوع تقیّه به منظور حسن معاشرت و ایجاد رابطه و مناسبات دوستانه و محبتآمیز با مخالفان، مسلمانان مذاهب و فرق اسلامی و سایر ادیان تشریع و مشروعیّت یافته است. که در حقیقت نشان دهنده اهتمام مذهب تشیّع به حفظ وحدت و یکپارچگی مسلمانان میباشد و نهایت انعطاف پذیری این مذهب را برای همگان به نمایش میگذارد.
در این نوع تقیّه، بر خلاف انواع تقیّههای دیگر (خوفی و کتمانی) پنهانکاری برای حفظ جان و مال و … نیست بلکه عمل نکردن موقت به بعضی از عقائد برای جلب نظر آنهاست.
چنانکه امام صادق ☻ در تفسیر آیهی (و قولوا للنّاس حسنا)[۱۹۴] به خوبی سخن بگویید. میفرماید: با همهی مردم چه مؤمن و چه مخالف با نیکی سخن بگویید زیرا این کار مؤمنین را شادمان میکند و اما سخن گفتن با مدارا موجب جذب مخالفان به ایمان میشود.[۱۹۵]
تقیّه و جایگاه آن در فقه سیاسی- قسمت ۸