با توجّه به بیت چهارم دنیاداری و دینداری با یکدیگر منافات دارند وعطّار از روی طنز میگوید اگر شخص دنیاداری با دین وایمان بمیرد مرد واقعی ست.
سپس در حکایتی بعد از آن از زبان حضرت علی، حکایتی در «ذمّ دنیا و دنیادوستی» میگوید:
چنین گفته است آن پاکیزه گوهر
که دنیی دوست از سگ هست کمتر
که مرداری ست این دنیای غدّار
سگان هنگامه کرده گرد مردار
چو سگ زان سیر شد بگذارد آن را
که تا یک سگ دگر بردارد آن را
ذخیره ننهد و از هیچ رویی
نیندیشد ز فردا نیز مویی
ولی هر کس که دنیاجوی باشد
همیشه در طلب چون گوی باشد
چو گویی میدود دایم ز عادت
که تا یک دم کند دنیا زیادت
امید عمر یک روزش نه وانگاه
غم صدساله بر جانش به یک راه
(ال:۳۵۱)
در این جا نیز عطار دنیا را از زبان بزرگواری چون حضرت علی (ع) ترسیم میکند. و دنیا را با صفاتی چون غدّار و مردار به تصویر میکشد. و دنیادوست را بسیار خوار و حقیر میشمرد چنان که مرتبهی او را از سگ هم کمتر میداند و طالب دنیا را چون گویی میداند که در طلب دنیا به دام عادت دنیاطلبی گرفتار میآید.
البته خدا همواره همراه آدمی است و با اوست امّا به موازات خدا، نفس، شیطان، دنیا و خلق نیز با انسان همراهند. لذا حدود همراهی با هر یک از اینها را باید رعایت کرد تا دوستی خدا بر آنها سبقت بگیرد. «ابوبکر ورّاق» در این باره میگوید: «پنج چیز است که همیشه با تواَند: اگر صحبت این پنج چیز بدانی نجات یافتی و اگر ندانی هلاک شوی، اوّل خدای تعالی، پس نفس و پس شیطان و پس دنیا و پس خلق، با خدای به موافقت باید کردن وبه هر چه وی کند قانع و راضی باشی؛ با نفس به مخالفت باید، با شیطان به عداوت، با دنیا به حذر، با خلق به شفقت. گر این کنی، رستی» (تذ: ۵۴۸).
از دیگر اثرات سوء دنیا دوستی همانا رسوایی درقیامت در میان خلق خدای است و به همین جهت است که «ابوحازم مکّی » گفت: «… روز قیامت بندهای راکه دنیا را عظیم داشته بود به پای کنند بر سرجمع. پس منادی کنند که بنگرید که این بندهای است که آنچه حق تعالی آن را حقیر داشته است و آنچه خدای دشمن داشته او دوست وعزیز داشته است وآنچه خدای انداخته است او برگرفته » (تذ: ۱۱۰). ابوسلیمان نیز به همین مطلب مختصراً اشاره میکند و میگوید: «در هر دلی که دوستی دنیا قرار گرفت، دوستی آخرت ازآن رخت برداشت» (تذ: ۳۰۷).
دنیادوستی عالمان و حکیمان به طور قطع زشتتر از «دنیا دوستی عوام است. لذا شیخ از این افراد بطور مشخّص یاد کرده، کار آنها را نکوهش میکند. در مقاله یازدهم، داستان نهم از مصیبت نامه داستان عالمیبیان میشود که روزگار پیشین میزیست به پیامبر آن زمان وحی فرستاده شد که به آن مرد بگوی که این علم تو فادیده ندارد زیرا تو دنیا را دوست میداری. مقصود این که دوستی دنیا سر همه گناهان و نشانه بیمغزی است و فایده علم و معرفت را نیز از بین میبرد:
گر ز بیمغزی، تو دنیادوستی