خدمت فردوسی به زبان شیرین فارسی باعث شد که این زبان از دستبرد دشمنان در امان بماند.آنها
میدانستند که برای تسلط بر مردم ایران ابتدا باید زبان آن ها را تسخیر کرد ودر این میان شاهنامه، چون سدّی استوار بود دربرابر تهاجم زبانی اعرابی که قصد داشتند، تمام فرهنگ و اعتبار ایران کهن را نابود سازند.دراین جا فردوسی تمام هستی ودارایی خود را برای زنده نگه داشتن زبان فارسی به کار میبست. مردم با خواندن هربیت ناب شاهنامه نیرو میگرفتند ودربرابر دشمنان جانانه مقاومت میکردند.ابیات شیرین شاهنامه نیروی تقویتی بود که مردم با الهام از داستان های حماسی آن مقاومت خود را بیشتر میکردند.
این جاست که خدمت فردوسی به زبان فارسی و ایران و ایرانی مشاهده میشود. همان طور که آقای ریاحی در این باره میگوید: «حکیم بزرگ وقتی کاخ بلند جاودانی خویش را پی افکند که ایران اسیر استیلای خلافت عربی بغداد بود.ادب رسمی در محافل بالای اجتماع،ادبیات عرب بود.مکاتبات دیوانی وتألیفات علمی بیشتر بدان زبان جریان داشت.او با سرودن کتابی با این حجم وعظمت، توانایی های زبان فارسی را برای بیان انواع مطالب نشان دادو پایهی زبان فارسی را استواری بخشید و زبان شاهنامه طی هزار سال معیار و پشتوانهی زبان فارسی قرار گرفت.اینکه امروز زبان فارسی با تحولات طبیعی هزارساله هنوز دنبالهی زبان فردوسی است واین که هنوز ایرانیان درس نخوانده نیز دربرابر چشمان حیرتزدهی بیگانگان زبان شاهنامه را میفهمند،حکایت از معجزطبع واندیشهی فردوسی دارد.» (ریاحی،۱۳۸۹: ۱۵-۱۴)
علاوه بر این، شاهنامه اثری نادر،گران بها و سودمند است. سند معتبر هوّیت وشناخت قوم ایرانی
میباشد. هرجا نام ایران به زبان آید، یاد شاهنامهی فردوسی نیز در اذهان تداعی میشود.بهیقین شاهنامه نگاهبانی راستین برای فرهنگ وادب فارسی است.راز ماندگاری بسیاری از سنت های ارزشمند گذشتهی پرافتخارمان، مرهون ثبت شدن در این گنجینهی پربهاست وچه بسا اگر شاهنامه نبود ما شاهد نابودی فرهنگ وزبان وادب فارسی بودیم. فردوسی تمام هستی و وجود خود را درراه ثبت فرهنگ غنیّ ملّت ایران معطوف داشت.
اشعار شاهنامه در طول تاریخ عاملی مهم برای دمیدن روحیهی شجاعت،غیرت،جوانمردی واز خود گذشتگی درکالبد جوانان این سرزمین بوده است. وجود شاهنامه همواره حافظ ارزش های ملی و حفاظی در برابر تجاوزات دشمنان این سرزمین بوده است.شاهنامه داستان حماسه و از خودگذشتگی است،داستان فدا شدن در راه میهن، داستان برتری شهادت بر تسلیم واسارت. به یقین ملّتی که صاحب چنین پشتوانهی محکمی باشد،برای همیشهی تاریخ زنده خواهد ماندودشمنان،هرگزجرأت تجاوز وتعدی به این سرزمین را به خود نمیدهند.
شاهنامه، تنها ازجنبهی ادبی متمایز از دیگر آثار نیست؛ بلکه هر بیت آن سرگذشت تاریخ بزرگ ایران زمین است وریشه در اعماق آرزوهاوآمال قوم کهنی دارد که در ادوار تاریخ همواره نیکی را بر بدی ترجیح داده و کارنامه ای با افتخار ودرخشان وروشن به یادگارگذاشته اند.
کزازی درکتاب«نامهی باستان» درخصوص ویژگیهای ادبی شاهنامه میگوید:«شاهنامه بیهیچ گزافه وگمان، نامهی ورجاوند و بیمانند فرهنگ ایران است؛ دریایی توفنده و کران ناپدید که خیزابههای هزاره ها، درآن، دمان ورمان، سترگ وسهمگین، بشکوه چون کوه، بر یکدیگر درمیغلتند؛ خیزابههایی که از ژرفا ها، ازتاریکیهای تاریخ بر میخیزند؛ سر برمیآورند؛ پهنه های زمان را در مینوردند؛ تا گذشته های ما را به اکنونمان بپیوندند و اکنونمان را به آیندهها.»(کزازی،۱۳۸۶: ۴)
شاهنامه، روایت نبرد خوبی و بدی است و جدال همیشگی خیر علیه شر و نیکی علیه بدی است و بنا به گفتهی آقای مرتضوی:«آرمان مبارزهی دائم نیکی با بدی، بزرگ ترین رشته حکمتآمیز سراسرشاهنامه، بخصوص قسمت اساطیری وپهلوانی آنست.»(مرتضوی،۱۳۹۱ :۷۱)
اگر به سرگذشت بزرگان وادیبان سرزمین ایران بنگریم وتأثیر هرکدام را بر غنای فرهنگی این سرزمین بسنجیم، خواهیم فهمید که هیچکدام به اندازهی فردوسی باعث آوازهی ایران زمین نبوده اند و بدون شک در این رهگذر، فردوسی ابرمرد تاریخ، فرهنگ وادب ما بوده است.
شاهنامه لبریز از داستان هایی است که حکایت از ایثار وازخود گذشتگی دلاورمردانی دارد که جان شیرین خود را در راه آزادی مملکت فدا نموده اند. داستان های شاهنامه،بیشتربه فانی بودن دنیا و بی ارزشی زیورهای آن اشاره دارد.گویی پهلوانان وقهرمانان شاهنامه میدانستند،روزی سرنوشتشان برای جوانان وغیور مردان ایران بازگو خواهد شد. این داستان ها با چنان ذوق وهنری بازگو شده، که انگار در زمان ما این داستان ها اتّفاق افتاده است.
ارزشهای هنری شاهنامه از اوّلین بیت آن آغاز شده است ودر میانهی آن مخصوصاً در بخش پهلوانی آن، با چنان طنطنه ای بازگو میشود که انسان خود را در لابهلای داستانها گم میکند وچنان محو هنر پردازی های استاد طوس قرار میگیرد که دوست دارد آن را تا انتهای بسیار شیرین وسرشاراز پند وعبرتش ادامه دهد و در پایان داستان ها به آرامشی میرسد که مسکن روح وجان است.
ابیات شاهنامه معجونی است از زیبایی سخن در قالب شعر، گیرایی ذهن درقالب اخلاق و ادب و خلاصه شاهنامه هر روح خستهی ایرانی را شفا میدهد. فردوسی درهر داستانی روحیهی ما ایرانیان را در نظر داشته است و سعی میکند همواره در شرح وتفسیرجنگها وزورآزماییهای پهلوانان ایرانی و تورانی با مهارت و استادی تمام، روح لطیف و حس میهن دوستی مارا نیازارد و در این راستا رنج و سختی فراوان بر خود تحمل نموده است.
ذبیح اللهصفا در تاریخ ادبیات ایران در خصوص ویژگیهای هنری شاهنامه میگوید: «شاهنامه چه از حیث حفظ روایات کهن ملی وچه از لحاظ تأثیر شدید آن در نگاهبانی زبان پارسی دری، بزرگترین
سرمایهی فرهنگ ملی ماست و بیهوده نیست که آن را قرآن عجم نام نهاده اند.» (صفا،۱۳۸۲: ۱۲۲)
۴-۱-۴- سرچشمهی داستان های شاهنامه
فردوسی درابتدا سرگرم سرودن داستان هایی از زندگی شاهان وگذشتگان بوده است وکسان دیگری هم در زمان وی مشغول گردآوری داستانها وحکایات آموزنده درمورد اساطیر ایرانی بوده اند.تا اینکه تصمیم میگیرد از این داستانهای پراکنده وداستانهای منثوری هم که از دیگران نقل شده کتابی تألیف نماید. آقای یاحقی دراین زمینه میگوید:«نخستین کتاب نثر فارسی که به عنوان یک اثر مستقل عرضه شد، شاهنامهای منثور بود. این کتاب، چون به دستور «ابومنصورتوسی» و با سرمایه او فراهم آمد، به «شاهنامه ابومنصوری» مشهور است و جزء تاریخ گذشتهی ایران به شمار میرود».(یاحقی،۱۳۸۲: ۴۶)
فردوسی با یافتن این شاهنامه منثور انگیزه پیدا نمود وبا تشویق یکی از دوستانش به ادامه کار سرودن شاهنامه امیدوار شد.یاحقی درمورد شروع سرودن شاهنامه مینویسد:« فردوسی چهل سال نداشت که دقیقی،شاعر حماسه پرداز وهم ولایتی او که نظم روایات ملّی را از چند سال پیش آغاز کرده بود، در سن جوانی به دست غلامش کشته شد. فردوسی بر آن شد که کار ناتمام اورا دنبال کند.در این کار جوان مردی از دوستان وی، به تشویق او همت گماشت و شاهنامهی منثور را که دربرگیرندهی تاریخ شاهان قدیم ایران بود و چند سال پیشتر از آن به امر ابومنصور محمد بن عبدالرزّاق توسی فراهم آمده بود، دراختیارش گذاشت. فردوسی سرودن شاهنامهی خود را از روی این شاهنامهی منثور آغاز کرد و هنگامیکه تقریباً پنجاه و هشت ساله بود، متجاوز از دو ثلث کتاب خود را به نظم در آورده بود.»(همان۱۳۸۲: ۵۲)
البته در خصوص مأخذ اصلی شاهنامه نظرات زیادی نقل شده است؛ از جمله محمود عبادیان نوشته است:«مأخذ شاهنامه عمدتاً، خدای نامهی پهلوی بوده که ترجمه های عربی وفارسی آن در دسترس حماسه سرایان بوده است. از میان رفتن خدای نامه این امکان را ازبین برده است که بتوان شاهنامهی فردوسی را با آن سنجید و تفاوت های آن را با داستان های پهلوی به پژوهش گرفت.»(عبادیان،۱۳۸۷: ۱۴۵)
به هر ترتیب اینکه فردوسی از گردآوری داستان های دیگران شاهنامه را سروده باشد یا خود دست به سرودن این اثر کم نظیر جهان زده باشد، چیزی از اعتبار وارزش او کم نمیکند. مهم تأثیری است که شاهنامهی وی در طول قرون گذشته بر اعتبارسرزمین پرافتخار ایران داشته است وبهیقین نسلهای آینده نیز با خواندن هربیت شاهنامه، خود رادر این افتخار واعتبار شریک میدانند واز اینکه در سرزمینی زندگی میکنند که فردوسی در آن میزیسته و شاهنامه درآن سروده شده است به خود میبالند.آینده ای که بیشتر از گذشته وحال به اندرزهای حکیم طوسی نیاز پیدا میکند.
۴-۱-۵- بخشهای اصلی شاهنامه
نویسندگان وصاحب نظران شاهنامه این کتاب را به دوره ها وقسمت های مختلفی تقسیم بندی کرده اندکه ممکن است با هم تفاوت داشته باشند.البته آنچه مسلم است سه دوره ی اساطیری،پهلوانی وتاریخی مهمترین این تقسیم بندی است که در زیر به معرفی این دوره ها میپردازیم.
آقای منوچهر مرتضوی درتقسیمبندی شاهنامه میگوید:«شاهنامه،به طور کلّی از سه بلکه چهار قسمت اصلی ویک قسمت فرعی(فرعی از نظر انسجام،نه از نظر اهمیّت ادبی وحماسی وغنایی) تشکیل شده است: قسمت اساطیری، قسمت پهلوانی و قسمت تاریخی. البته منوچهرمرتضوی در کتاب فردوسی و شاهنامه، یک قسمت اساطیری/ تاریخی وداستان های مستقل را نیز به این تقسیم بندی افزوده است. (ر.ک.: مرتضوی، ۱۳۹۱: ۶۶)
آقای ذبیح الله صفا نیز درکتاب حماسه سرایی در ایران » شاهنامه را به سه دوره شامل:دوره اساطیری، پهلوانی و تاریخی تقسیم میکند در مورد حوادث آن دوره توضیح میدهد.(ر.ک.:صفا۱۳۸۹: ۲۱۱-۲۰۶)
الف- دوره اساطیری
یکی از ویژگیهای شاهنامه اسطورهای بودن است. طول عمر و پادشاهی شاهان که گاهی تا هفتصد سال میرسد وجود حیواناتی چون اژدها،گرزهای سنگین وزن و بسیاری دیگر از اصطلاحات خارق العاده همگی بر اسطورهای بودن شاهنامه حکایت دارد. بدین خاطر فردوسی یکی از دوره ها را بر پایهی اسطوره بنا نهاده است.
آقای ذبیح الله صفا در توضیح دوره اساطیری شاهنامه نوشته است که: این دوره عهد پیداشدن حکومت وپی بردن آدمی به خوراک وپوشاک ومسکن وکشف آتش وآموختن زراعت وپیشههاست.دراین عهد نزاع آدمیان و دیوان اساس واقعی داستان شاهانست،این نزاع سر انجام به سود آدمیان پایان پذیرفت وبر اثرقدرت طهمورث و جمشید دیوان مطاوع آدمیان گشتندو آنان را بر بسیاری از اسرار تمدن خاصّه خط و بنای مساکن آشنا ساختند…
از پهلوانان بزرگ داستانی در این عهد اثری نیست و بر روی هم شاهنامه تا اواخر عهد ضحاک ارزش حماسی زیادی ندارد و بالعکس ارزش اساطیری آن بیشتر است.»(همان: ۲۰۶-۲۰۷)
ب- دوره پهلوانی
این دوره شامل اتقاقاتی است که بیشتر شخصیّتهای این پژوهش درآن جای دارد.زیرا مهمترین و حساسترین زمان برای بروز سجایای اخلاقی هنگام رویارویی پهلوانان ایرانی و انیرانی است.آنجاست که بدی وخوبی رفتار پهلوانان آشکار میشود.
این دوره با قیام فریدون علیه ظلم و بیداد ضحاک آغاز میشودواین قیام سرچشمهی ظهور وبروز خصلتهای پسندیدهی پهلوانان هنگام نبرد با یکدیگر است.خصلتهای نیکویی که از جانب هرکس بروز کند، پسندیده وقابل تقدیر است، چه دوست باشد چه دشمن.
آقای صفا درخصوصاین دوره درکتاب «حماسهسرایی درایران »نوشته است:« این عهد با صراع تازهای میان خیرو شر آغاز میگردد وآن قیام کاوهآهنگر وفریدون پسرآبتین است در برابر بیدارگریهای ضحاک. دوره پهلوانی ازقیام کاوه آغاز میشود و به قتل رستم وسلطنت بهمن پسر اسفندیار پایان میپذیرد.این قسمت مهمترینو بهترین قسمتهای شاهنامه و قسمت واقعی حماسهی ملی ایران و حاوی عالیتریننمونهی اشعارفارسیاست.»(همان:۲۰۸)
ج- دوره تاریخی
به نظر آقای صفا:«سومین قسمت شاهنامه دوره ی تاریخی یعنی دوره ایست که تصورات پهلوانی وداستانی وافراد خارق عادت واعمال غیرعادی تقریباً وبهتدریج از میان میرودو اشخاصو اعمال تاریخی جایگزین آنها میگرددو حماسهی ملی ایران نسق و روش تاریخی مییابد.»(همان: ۲۱۱)
۴-۱-۶- حماسه
یکی دیگر از مقدمات این پژوهش مبحث حماسه است. زیرا تا حماسه تعریف نگردد. نمیتوان به ویژگیهای شاهنامهو سجایایاخلاقی پهلوانان پرداخت.
حماسه صفتی است که مردم به خاطر بروز اوج شجاعت قهرمانان خود به آن جنگ دادهاند. در خصوص تاریخچه حماسه اطلاعات دقیقی در دست نیست. امّا آنچه مسلم است آن است که حماسه با بروز اوّلین نبرد بین انسانها به وجود آمده است وتاریخ ندارد. سرزمین ایران به خاطر قدمت وپیشینهی تاریخی که داردو به خاطر هجوم انواع دشمنان،همواره به نبرد غیورمردان خود بالیده وبه این خاطر زادگاه حماسه واسطوره است. در تاریخ وفرهنگ مردم سرزمین ما، اسطوره و حماسه همراه و همزاد هم هستند.
به نظر آقای خالقی مطلق : «حماسه به معنی دلیری ودلاوری است و اینکه حماسه در عرب تنها به قصایدی که شاعران عرب در مفاخرات خود میسرودند گفته میشد. ولی در زبان فارسی حماسه انواع داستانهای رزمی وپهلوانی را دربرمیگیرد»( خالقی مطلق،۱۳۸۶: ۱)
به نظر آقای کزازی نیز «حماسه واژه ایست تازی،به معنی تندی وتفتی در کار و دلاوری. حَمِیس وحَمِس به معنی دلیر است و کسیکه در کار،سخت وسُتوارباشد.تحامُس و اِحتماس به معنی در هم آمیختن وکشتن به کار برده شده است.در زبان تازی،سال سخت را «سنهٌحَمسا»میگویند.حماسه زادهی اسطوره است.اسطوره به مامی پرورنده میماند که حماسه را میزاید؛وآن را در دامان خویش میپرورد ومیبالد.»(کزازی،۱۳۸۸: ۱۸۳)
یکی از زیربناهای اسطوره حماسه است.حماسه به معنای تندی ودلاوری است واز پیروزیهای بزرگ با نام حماسهیاد میکنند ودر فرهنگ ایران زمین همواره پهلوانان وقهرمانان را آفرینندگان حماسه لقب دادهاند. اشکان تقی پوردرگفتاری تحت عنوان«پهلوان وپهلوانی درفرهنگ و ادب فارسی» در خصوص حماسه
میگوید: «حماسه، میدان وجولانگاه پهلوان است. شخصیّت پهلوان در درون حماسه رشد میکند و کمال مییابد. پس برای شناخت پهلوان شناخت حماسه ضروری به نظر میرسد.»(تقی پور،۱۳۸۵: ۳۹)
درتاریخ ادبیات ایران شعر حماسی جایگاه خاصّی دارد و شاعران نیز به خاطر وجود دلاوریها و از خود گذشتگیهای قهرمانان و پهلوانان غیور، وظیفهی خود را ادا نموده و از همان ابتدای سرودن شعر، به ذکر دلاوریهای قهرمانان سرزمین خود پرداخته و نوعی از شعر را بنا نهاده اند که شعرحماسی نام گرفت.
از دیرباز شعر حماسی ارزش ومنزلت رفیعی داشته است وکشور ما با توجه به قدمتی که در تاریخ دارد، با انواع جنگ ها ولشگر کشیها روبرو بوده است. هرکسی در حفظ وطن، خود را سهیم کرده است. پهلوانان و قهرمانان در جنگاوری و ادیبان وشاعران نیزدر تحریک و تهییج جنگ جویان کشور.
در این میان، کشور ایران درکنار یونان وهند جزء معدود کشورهایی هستند که صاحب حماسه واسطوره هستند و در این میان حماسهی کشور ما از دیگر کشورها برتر و پر محتویتر بوده است. گوییملّتی که حماسه واسطوره ندارد، روح ندارد. حماسه بهیک ملّت روح میدمد.
حماسه، باعث غرور وافتخار به گذشته ملی میباشد،جوانان وغیور مردان ملّت ایران هنگام خواندن حماسهی شاهنامه به خود می بالند واشعار حماسی را با چنان صلابتی میخوانند که گویی خود عین پهلوانان یا در کنار آنان هستند.دراین باره ذبیح الله صفا در«کتاب حماسه سرایی در ایران» میگوید:«حماسه، نوعی از اشعار وصفی است که مبتنی بر توصیف اعمال پهلوانی و مردانگیها و افتخارات و بزرگیهای قومی یا فردی باشد، به نحوی که شامل مظاهر مختلف زندگی آنان گردد»(صفا، ۱۳۸۹: ۳)
به راستی که هرکس با شنیدن نام حماسه به خود میآید ودر ذهن خویش آرزو میکند،کاش او هم آفرینندهی حماسهای برای کشورش باشد.زیرا لفظ حماسه نوعی تهییج در درون انسان است، در طول تاریخ هر زمانی که دشمنی قصد تجاوز به این سرزمین را داشته است،جوانان ما با آفریدن حماسه، دشمن را آن چنان مأیوس نموده،که از تجاوز خود منصرف شده است.