در شعر «دعایی در ژرفای شب»، در انتظار «نسیم معجزه صبح» است تا جامعه را از «شب هراس جهان» رهایی بخشد:
آه، ای نسیم معجزه صبح!/ در این شب شگرف رها شو/ ای دست کهربایی خورشید/ دروازه های گمشده را بر شب/ درهای ناشناخته را بر من/ بگشای، در هراس جهان بگشای/ بگشای، در هراس جهان بگشای (همان،۵۴۶).
اوج انتظار شاعر را در قطعه «مرثیه بهاری» میتوان دید:
نوبهاران کو که با خود بوی باران آورد/ خرّم آن باران که بوی نوبهاران آورد…/ کاشکی خورشید بیداری برآرد سر ز خواب/ در شب مستان، سلام از هوشیاران آورد/ کاش برقی برجهد از نعل اسبی بیسوار/ ورنه اسبی نیست تا بانگ سواران آورد/ گر نه طوفان بلا برخیزد از آفاق دور/ ابر رحمت کی گذر بر کشتزاران آورد (همان،۶۴۶- ۶۴۴).
در شعرهای «خطبه نوروزی»، «طلوعی از مغرب»، «رازی میان ما»، «شب بیمار» و «سرگذشت» نیز میتوان شاهد امید و انتظار شاعر بود.
«جایی که فرازی از شعر، شور و شعور روحانی، روحیه خوب و انگیزه امید و انتظار نادرپور را بروز میدهد، به نظر میرسد که این انگیزهها یا همیشه در نادرپور وجود داشتهاند یا به هر حال در ارتباط با دنیای شاعرانه نیمایوشیج، سایه و کسرایی به وجود آمدهاند.» (کلیاشتورینا، ۱۳۸۰: ۵۹).
۳-۱۵- یأس و پوچگرایی
در هر دوره، شاعرانی که با شرایط، خوشایند زندگی و زمانه روبرو بودهاند و در عین حال نیز توان تغییر شرایط را نداشتهاند؛ گونهای آثار با مایه های نومیدی، تلخی و اندوه آفریده و در آن، غربت خاطر خود را بازگو کردهاند.
نمود مظاهر ناکامی و یأس و ناامیدی در هنر و ادبیّات از ویژگیهای بارز جوامع بحران زده است و ادبیّات معاصر سهم قابل توجّهی از اینگونه اشعار را به خود اختصاص داده است. حوادث و اوضاع ناخوشایند این دوران به ویژه جریان کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، شرایط مساعدی را برای شکلگیری آثار بدبینانه و اشعار دارای روح نومیدی فراهم نموده است.
در حقیقت کودتای ۳۲ سرآغاز شکلگیری ذهنیّت تازهای در شاعران و در نتیجه، پیریزی یک جریان شعری متفاوت شد. نادرپور یکی از شاعرانی است که جریان کودتا، تأثیر عمیقی بر ذهن و زبان او گذاشت به طوری که همه جا سایۀ سنگین نومیدی و یأس بر اشعار نادرپور حاکم است و این یأس و حسرت بر عشق، مرگ، جامعه و … در شعر وی رنگ درد و اندوه پاشیده استبه طوری که نومیدی و حسرت باری را میتوان خصیصه ذاتی و بارز شعر او دانست؛ زیرا «تصویر افسردگی در قالب هنر برای هنرمندان اثر سودمند روانی داشته است…» (پولد، ۱۳۷۱: ) و «آفرینش هنری به منزله جبران محرومیّتها، کمبودها و گشایش کشاکشهای روانی است … » (ستاری، ۱۳۶۶: ۶۸).
بیشترین سهم از هنر و استعداد شاعری نادرپور معطوف به حسّ نومیدی و یأس و مرگاندیشی است و هر حرکت شعری او ناخودآگاه به سمت نومیدی و خلق فضاهای مأیوسانه و بدبینانه جریان مییابد.
در بیشتر اشعار او حاکمیّت یأس، غم و اندوه، تصویر فضای تیره و مبهم و وحشت زا، ناامیدی و پوچگرایی و گلایه از تقدیر و سرنوشت موج میزند. این درد و رنج بر زبان و نحوه گزینش واژگان توسط شاعر به شدت تأثیر گذاشته است تا جایی که واژگانی چون شب، تاریکی، ظلمت، صدای زوزه باد در میان شاخه ها، ابرهای تیره و … از واژگان کلیدی شعر او به شمار میروند و در این میان، «شب» پر بسامدترین واژه شعر اوست. بیشتر شعرهای او با واژه شب آغاز میشوند یا در دل متن، واژه های شب و تاریکی را استفاده کرده است و ترسیم فضای تیره شب وتوصیف صحنه آسمان شب از ویژگیهای بارز شعر اوست.
در شعر شعرای رمانتیک، تنها آن قسمت از عالم که غمگین و مبهم و تاریک است، شایستگی توصیف را دارد، بنابراین خاطر شاعر رمانتیک، تنها در شب آرام میگیرد. زبان او هنگامی باز میشود که خوف تاریکی در دل هر ذره رخنه کند (اشرف زاده، ۱۳۸۱: ۲۲۴- ۲۲۳).
شبنم تاریک شد، تاریکتر شد/ نمیتابد ز روزن آفتابی/ نمیتابد درین بیغوله مرگ/ شبانگاهان فروغ ماهتابی/ خدایانند و اخترها و شبها/ گواه گریههای شامگاهم/ نمیدانند این بیگانه مردم/ که در خود، اشکها دارد نگاهم (نادرپور،۱۳۸۲: ۱۱۴- ۱۱۳).
چه شد که ماه مراد از کرانهای نرسید/ شبی رسید و حریف شبانهای نرسید/ از آنکه نام خوشش نقش لوح گردون بود/ به دست خاک نشینان نشانهای نرسید/ چگونه ریخت، شفق خون روشنایی را/ که پای صبح به هیچ آشیانهای نرسید/ چنان ز پنجه بیداد، شور نغمه گریخت/ که بانگ چنگ به داد ترانهای نرسید/ غبار غصّه برآیینهها فرود آمد/ ولی نسیم نشاط از کرانهای نرسید … (همان،۵۴۳- ۵۴۲).
اصطلاحات خاصّی چون امید گمشده، امیدغایب، امید دل آزار، امید عبث، امید بیحاصل، امید دور، امید بی فرجام و … گواه حاکمیت یأس و ناامیدی بر شعر نادرپور است.
بخش وسیعی از اشعار مأیوسانه نادرپور مربوط به عواطف شخصی و روح ناامید وی است و ریشه در حسرتهای شخصی شاعر مثل غربت، دوری از معشوق، پیری و حسرت جوانی و … دارد، بنابراین حتّی در نخستین دفترهای شعری خود به توصیف درد و اندوه درونش پرداخته است:
برونم کی خبر داد از درونم که آن خاموش و این آتشفشان بود
نقابی داشتم بر چهره، آرام که در پشتش چه طوفانها نهان بود
همه گفتند عیب از دیده تست جهان را بد چه میبینی که زیباست
ندانم راست است این گفته یا نه ولی دانم که عیب از هستی ماست
چه سود از تابش این ماه و خورشید که چشمان مرا تابندگی نیست
جهان را گر نشاط زندگی هست مرا دیگر نشاط زندگی نیست
(همان،۱۸۶)
نادرپور حتی خود را از نظر فکری، خیّام دوران میخواند:
بر پردههای رنگی بهزاد نامدار/ من نقش سالخورده خیّام شاعرم … من تکیه کردهام به درختی که هیچگاه/ از پشت او تصوّر دیدار آفتاب/ میسّر نبودهاست/ من خیره ماندهام به هلالی که در سخن/ ابروی یار بوده و چوگان شهریار/ امّا به چشم دل در خرمن غروب و چمنزار عمر من/ چیزی به غیر داس دروگر نبوده است …/ در این جهان کوچک رنگین و کاغذین/ من نقش سالخورده خیّام شاعرم/ آتش گرفتهاست افق در قفای من/ وز سالیان سوخته دودی است در سرم… (همان،۸۶۴- ۸۶۲).
وی در قطعه «نقطه و خطّ» مسیر پرپیچ و خم و خوفناک زندگیاش را این گونه توصیف میکند:
… امروز من به تجربه دانستهام که : نه!/ راه درا زندگی ناتمام من/ آن خطّ مستقیم میان دو نقطه نیست/ این راه خوفناک/ از نقطه ولادت تا نقطه هلاک/ - چون آذرخش در شب تاریک آسمان- / خطّی است منکسر که ندانم کدام دست/ ترسیم کرده با سرناخن به روی خاک … (همان،۹۲۹).
بخش دیگری از اشعار دردآلود نادرپور، تحت تأثیر جریان رمانتیسم سیاهی بوده که در فاصله سالهای ۳۲ تا ۴۱ به ویژه پس از جریان کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ در شعر نو فارسی پدید آمده است. لنگرودی حتّی محتوای شعر شاعران طرفدار حزب توده را به قبل از کودتا و بعد از آن تقسیم کرده است (لنگرودی، ۱۳۷۰، ج ۲، ۲۴- ۱۵).
نادرپور در قطعه «بر آستان بهاران»، یأس و اندوه خود را که ریشه در غربت وی و دور شدن از وطن مألوف خود به خاطر وضعیّت جامعه دارد؛ این گونه بیان میکند:
من آن درخت زمستانی، بر آستان بهارانم/ که جز به طعنه نمیخندد، شکوفه بر تن عریانم/ ز نوشخند سحرگاهان، خبر چگونه توانم داشت/ منی که در شب بیپایان، گواه گریه بارانم/ شکوه سبز بهاران را برین کرانه نخواهم دید/ که رنگ زرد خزان دارد همیشه، خاطر ویرانم … (نادرپور،۱۳۸۲: ۸۸۵- ۸۸۴).
شاعر، اندوه بیپایان خود را در قطعه «چار درد» بسیار مؤثر بیان کرده است:
حس میکنم که مویرگان شقیقهام/ نقّالههای درد جهانند/ حس میکنم که اینان مرگ مذاب را تا مغز من به سرعت خون پیش راندهاند/ حس میکنم که اینان سرب سکوت را/ چون داغ از دو لاله گوشم فشاندهاند/ حس میکنم که بر سر من، تارهای موی/ مانند نیش سوزن سوزانند/ چشمان من درست نمیبیند/ حس میکنم که جیوه بینایی/ از پشت این دو آینه میریزد/ حس میکنم که ضربه منقاری از درون/ تخم کبود چشم مرا میپراکند… (همان،۷۴۸- ۷۴۷).
نادرپور غم و اندوه را همزاد خود میداند که از روز ازل به واسطه بخت و تقدیر سیاهش نصیب او شده است، لذا بارها به گلایه از تقدیر و سرنوشت میپردازد:
برقی دمید و تیشه خونی خویش را/ بر فرق شب نواخت/ طاق بلند شیشهای آسمان شکست/ وز آن شکاف، کوکب تنهای بخت من/ چون شبنمی چکید و به خاک سیه نشست/ آن مرد بیستاره شدم کز گناه بخت/ دل در هر آنچه بست امیدش ثمر نداشت/ آن مرد بیستاره شدم کز غم غروب/ رو در شبی نهاد که هرگز سحر نداشت… (همان،۳۳۵).
پس درد داشتم که بگویم/ امّا دلم نگفت و نهان کرد/ بیهوده بود هر چه سرودم/ با این سرودهها چه توان کرد؟/ دردا که کس نگفت و نپرسید/ کاخر چه بود و چیست گناهم/ گر سرنوشت من همه این بود/ نفرین به سرنوشت سیاهم… (همان،۱۸۴).
مادر! من آن امید ز کف رفته توأم/ درد مرا مپرس و گناه مرا ببخش/ دانی خطای بخت من است آنچه میکنم/ پس این خطای بخت سیاه مرا ببخش (همان،۱۸۹).
درد و اندوه فراوان، شاعر را به یأس و گریز از همه چیز حتّی به گریز از شعر سوق میدهد:
گویی منم رها شده از عشق/ گویی منم جدا شده از یار/ خواهم که از تو هم بگریزم ای شعر، ای امید دلآزار!/ بر چنگ من نمانده سرودی/ کز مرگ و غم نشانه ندارد/ چنگم شکسته به که همه عمر/ یک بانگ شادمانه ندارد (همان،۲۰۱).
وجود درونمایه اظهار ملال از زندگی و مسأله مرگ و مرگطلبی یکی از ویژگیهای فکری جریان شعر رمانتیک عاشقانه و فردگرا است. از سال سیودو تا سال سیوپنج و شش به علّت ظهور چند شاعر رمانتیک چون تولّلی، نادرپور و نصرت رحمانی، نوعی فساد سیاه و بدبینی بودلروار و بیمارگونه بر شعر فارسی حاکم شد. در شعر این شعرا، زبانی ظریف در خدمت روانی بیمار درآمده بود (براهنی، ۱۳۵۸: ۲۶۳).
نصرت رحمانی میگوید: «بعد از شکست ۳۲ ما ماندیم با آرمانهای خودمان تا حقیقت آزادی و عدالت و انسانیّت را پاس بداریم و شکست خودمان را بسراییم. از یأس خود علیه نظم مستقر، ضربه اعتراض بسازیم؛ امّا شکست سبب شد که ما به درون خودمان و به کنه وجودمان نگاه کنیم مثل کافکا» (اخوان لنگرودی، ۱۳۸۰: ۲۲۶).
زمانی که نادرپور میگوید: «دیگر نمانده هیچ جز آرزوی مرگ… » و «اینک شب است و مرگ فراراه من هنوز/ آن گونه مانده است که نتوانمش شناخت/ اینک منم گریخته از بند زندگی… »، گویای حاکمیّت اندیشه یأس و پوچی و شکست بر ذهن و اندیشه شاعر پس از جریان کودتای ۲۸ مرداد است.
نادرپور شعر خود را تجسّم درد و اندوه خود میداند:
شما هم ای خریداران شعر من!/ اگر در دانه های نازک لفظم/ و یا در خوشههای روشن شعرم/ شراب و شهد میبینید، غیر از اشک و خونم نیست… (نادرپور،۱۳۸۲: ۲۲۵).
یأس و ناامیدی شاعر، او را به پوچاندیشی کشانده است. یأس و پوچانگاری و مرگاندیشی از ویژگیهای عمومی شعر نادرپور است (عالی عباس آباد، ۱۳۸۷ب: ۱۶۸)، به نحوی که براهنی، شاعرانی چون نادرپور، سیاوش کسرایی، هوشنگ ابتهاج و فریدون مشیری را «مربع مرگ» نامیده است (براهنی، ۱۳۵۸، ج۲، ۹۷).
نادرپور، زندگی را فرصت کوتاهی بین تولّد تا مرگ میداند که با دست سرنوشت رقم میخورد و با مرگ به پایان خود میرسد:
آه ای خردمندان!/ در فرصتی اندک میان زادن و مردن/ تقدیر من- چون دیگران- این بود/ فریاد وحشت در نخستین لحظه میلاد/ … چون عقربکهای بزرگ و کوچک ساعت/ پل بستن از روی هزاران لحظه جاری/ امروز و فردا را به گامی تند پیمودن/ وز تندرستی- رو نهادن سوی بیماری…/ راهی عبث پیمودن از مستی به هشیاری/ آنگاه در ظهر طلاییرنگ اندیشه/ حیران شدن در کوچههای خاکی تردید/ ترگشتن از باران پرسشهای بیپاسخ/ دل را هراسان از عبور سالیان دیدن/ وز روبرو اندیشه تاریک پیری را/ چون گردبادی در دل صحرا پذیرفتن/ امّا ز بیم مرگ خود را نوجوان دیدن… (نادرپور،۱۳۸۲: ۹۰۳-۹۰۲).
او تمام زندگی خود را حرکتی بینتیجه و عبث میداند:
از آغاز آنچه کردم بیثمر بود/ همه سودم درین سودا، ضرر بود/ چه حاصل بردم از این بازی بخت/ که انجامش از آغازش بتر بود/ نه هرگز تن به راحت آشنا شد/ نه هرگز دل ز شادی با خبر بود… (همان،۴۳۴).
وی در قطعه «عقرب و عقربک» با تصویر صحنه خودکشی عقربهایی که کودکان در دام آتش میانداختند، آرزو میکند که عقربک ساعت در دایره تنگ خود مثل یک عقرب به تکاپوی عبث خود در شمردن لحظه های زندگی پایان دهد.
در شعر «طوفان نوح» نیز میتوان یأس اندیشی او را دید:
مشتی شکوفه را/ بر آب ریختم/ یک آسمان ستاره پدید آمد/ پس زورقی به کوچکی دست/ از کاغذی به نازکی برگ ساختم/ وز موم، ناخدایی – کوچکتر از خدا-/ بر آن گماشتم/ او زورق مرا/ با خود به دور برد/ تا آن شکوفهها/ تا آن ستارهها/ تا آن جزیرههای پر از عطر و نور برد/ … آنگاه بادی از افق باختر وزید/ زورق، حبابوار نگونسار شد بر آب/ وان ناخدا عنان به کف موجها سپرد/ اکنون جهان کوچک من خالی از خداست (همان،۶۳۲-۶۳۱).
وی در قطعه نیایشی «بیهیچ پاسخی»، مأیوسانه پرسشی را به صورت استفهام انکاری مطرح میکند؛ او از پروردگار میپرسد آیا انسان به معنای واقعی، انسانی که دل داشته باشد و بتواند اشک بریزد، را خلق کرده است؟ آیا به جز درد چیزی وجود دارد؟ و سپس انسانی را آرزو میکند که بتواند مشعلی از دل برآورد و باران اشک او گوهر شادی و سرمه بینایی باشد و دنیا را سبز گرداند … اما خود در نهایت میگوید:
در آسمان صدای الهی نیست/ در خاکدان به غیر سیاهی نیست… (همان،۵۷۵).
- جزئی از فرایند گرایی
- وضوح نگرش و بیان
- ابزارهای انگیزشی مهم
- سطوحی از ساختار دانش
- راه های چندگانه انتقال دانش(بلیغی،۱۳۸۸،ص۱۰۲).
هویت،دانش،اعتماد و روابط اجتماعی
اهمیت اعتماد در این بافت های اجتماعی به همراه پیچیدگی مفهوم اعتماد توضیح بیشتری را در این مورد می طلبد.تحلیل هایی که در مورد مسئله اعتماد صورت گرفته نشان می دهد که از نظر تئوریکی کاملاً پیچیده بوده و جنبه های گوناگونی دارد بنابراین،یکی از روش های اصلی تسهیل گسترش فرایند های دانش در بافت های کاری بین اجتماع، عمل بهبود اعتماد بر پایه درک متقابل و روابط اجتماعی قوی تر است(سیف الهی و داوری،۱۳۸۸،ص۱۳۴-۱۳۵).
تقسیم بندی دانش سازمان
گراف[۴۵] اظهار می دارد که با توجه به ویژگی های دانش سازمانی می توان آن را به دو بخش تفکیک کرد:
نخست،نوع بسیار عمومی دانش که «دانش ضمنی» یا«پنهان» نامیده می شود و دومی دانشی است که به صورت مستند درآمده و به آن « دانش صریح» یا«آشکار»گفته می شود.دانش ضمنی دانشی است که بر مبنای دانش شخصی و بر پایه تجربیات فردی شکل گرفته است و شامل عوامل ناملموس نظیر باورهای شخصی،دیدگاه ها و ارزش ها می شود.فرایند انتقال دانش ضمنی به دیگران،بسیار پر دردسر است.ولی دانش صریح عبارت است از دانش ضمنی که در فرآیندی پردازشی،مستند شده و به صورت واضح در قالب زبان رسمی بیان می شود و به راحتی بین افراد به اشتراک گذاشته می شود(graff.2003,p3).
چوی و لی[۴۶] بیان می کنند که دانش آشکار به راحتی مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرد،اما دانش ضمنی، در روحیه،روان و درک انسان ها نهفته است.از این رو تجزیه و تحلیل و طبقه بندی آن دشواری های خاص خود را دارد(choi,lee,2003).با توجه به نقش هر یک از این دو نوع دانش،عده ای از این منظر روش های به کارگیری مدیریت دانش در سازمان را به چهار دسته پویا،انسان محور،نظام محور و منفعل تقسیم کرده اند.در این دسته بندی،سطح دانش آشکار ،به درجه نشان گذاری و نگهداری اطلاعات مورد نیاز یک فرد بستگی دارد و همان حال سطح دانش ضمنی به سطح تقسیم دانش،از طریق نحوه رابطه میان افراد بستگی دارد(افرازه،۱۳۸۴،ص۴۰).هدف اصلی از بکار گیری مدیریت دانش در سازمان تبدیل دانش ضمنی کارکنان به منزله منبعی مهم در تصمیم گیری و کوشش در مسیر دسترسی به دانش مدون،به منظور دستیابی به اهداف سازمانی و سپس ،دانشی که صریح یا آشکار نامیده می شود(حقیقی،۱۳۸۹،ص۳۳).نکته بسیار مهم در به وجود آمدن دانش بر مبنای اطلاعات این است که نخست باید اطلاعات مورد ادراک قرار بگیرد تا بتوان در ساختار دانش از آن استفاده کرد(Graff,2003,p3).
شکل ۲‑۳ ارتباط بین اطلاعات،عوامل موثر و دانش(منبع p3،۲۰۰۳،(Graff
اندازه گیری دارایی دانش
در قلب اقتصاد دانش محور ، اندازه گیری دانش مسئله ای دشوار است،در حالی که دانش به طور گسترده ای بازده بالقوه نظام اقتصادی را افزایش می دهد کمیت و کیفیت تأ ثیر آن ناشناخته است.
بدین ترتیب چالش مهمی که دارایی دانش با آن مواجه است،مسئله اندازه گیری دانش است.در مورد دارایی دانش راه مطمئنی برای محاسبه سود و هزینه های آن وجود ندارد و این در حالی است که اندازه گیری این دارایی ها اهمیت خاصی دارد. این اهمیت ناشی از عوامل زیر است:
شناسایی جایی که دارایی دانش قرار دارد؛
اولویت بندی در تخصیص سرمایه گذاری؛
ارزیابی میزان موفقیت و رشد سازمانی، ملی قرار دادن آن برای توسعه؛
آماده سازی و حمایت سیاسی برای عمل اصلاحی؛
آگاهی دادن به سیاست گذاران ملی جهت اخذ تصمیم؛
کمک به مدیران به منظور مدیریت بهتر منابع غیر ملموس که به طور فزاینده ای موفقیت اقتصاد آینده را تضمین می کند؛
شناسایی مشکلات و مسایلی که سازمان ها یا کشور با آن مواجه هستند و توجه به این که سرمایه گذاری برای آینده در کجا مورد نیاز است؛
کمک به اقتصاد دانان ملی تا راه های معتبرتری برای اندازه گیری دارایی دانش ابداع کنند؛
توسعه بصیرت های آینده و شناسایی ظرفیت ها و قابلیت هایی که برای تحقق آن بصیرت ها لازم است؛
شناسایی عوامل اصلی موفقیت برای ظرفیت های شناسایی شده؛
تشخیص شاخص های اصلی که برای موفقیت لازم هستند؛
و نهایتاً برای تحقق اقتصاد دانش محور(عدلی،۱۳۸۴،ص۱۵۱-۱۵۲).
دانش و مدیریت استراتژیک
در عصر ثبات محیطی و تغییرات سازمانی کم(تکنولوژی، اجتماعی و اقتصادی)،برای سازمان ها این امکان وجود دارد که استراتژی یگانه را تدوین کنند و فرض بر این بود که این استراتژی اثر بخش است،بنابراین تا چندین دهه کاربرد داشت.اما سازمان های فعلی،به منظور بقاء خود حتی برای یک دهه،بایستی پیوسته تغییر کنند و این تغییر به تنهایی کافی نیست.تغییر بایستی مبتنی بر جمع آوری اطلاعات مناسب از محیط داخلی و خارجی و تبدیل آنها به دانش باشد.در جمع آوری داده ها برای سازمان های اثر بخش،هر دو سطح داخلی و خارجی حیاتی است(حقیقی،۱۳۸۹،ص۳۵).دانش و قابلیت های سازمانی ،اشکالی از دارایی های استراتژیک است که اهداف بلند مدت سازمان را از حیث رقابتی و دیگر اقتضائات محیطی ارتقا داده و در محیط های پویا کاربرد دارد.رویکرد مدیریت استراتژیک در خصوص دانش آفرینی،ریشه در نظریه منبع محوری دارد(محمدی فاتح،سبحانی،محمدی ،۱۳۸۷،ص۳۴).پارادایم منبع محور تاکید بر دارایی های غیر قابل کپی ، منحصر به فرد و مختص سازمان دارد که این دارایی ها همان دانش و مهارت ها است.به تعبیری دیگر این دارایی ها اشاره به قابلیت های بنیادینی دارد که خلق کننده مزیت رقابتی هستند. این پارادایم،توانمندی را در بهره برداری از منافع ارزش زای ملموس و غیر ملموس می داند.مدافعان نظریه منبع محوری خاطر نشان می کنند که مزیت های مبتنی بر دانش غیر قابل تقلید می باشد(همان منبع،صص ۳۴-۳۵).
اغلب مطالعات مدیریت دانش در این حوزه به بررسی رابطه بین استراتژی رقابتی و مدیریت دانش، چگونگی تدوین استراتژی مبتنی بر دانش و متادولوژی یادگیری در تدوین استراتژی پرداخته اند.برخی نیز به نقش دانش در زنجیره ارزشی سازمان و پالایش تحلیل سوات سنتی(قوت،ضعیف،فرصت،تهدید) از طریق سیستم الگو گیری دانش استراتژیک (SKBS) پرداخته اند.به این ترتیب که دانش بنیادین از طریق فرآیندها و فعالیتهای مناسب در زنجیره ارزشی سازمان،مزیت رقابتی ایجاد می کند(حقیقی،۱۳۸۹،ص۳۵).
پیشینه مدیریت دانش
از آغاز دهه ۱۹۹۰ بحث مدیریت دانش در دنیای کسب و کار مطرح گردید.نوین گرایی و پیشرفت اخیر در عرصه فناوری و اطلاعات،نقش مهمی در ظهور مدیریت دانش داشته استCivi,2000,p166)).دراکر[۴۷] معتقد است عصری که ما در آن زندگی می کنیم، عصر تغییرات است.وی در توضیح منشأ این تغییرات می گوید: معلوم نیست که این تغییرات شکل با ظهور اولین کشور غیر غربی،یعنی ژاپن، به عنوان قدرت بزرگ اقتصادی آغاز شده است و یا با عرضه اولین کامپیوتر، یعنی اطلاعات. به اعتقاد وی عامل این تغییر شکل لایحه ای است که بر اساس آن هزینه ورود به دانشگاه به کلیه سربازانی که از جنگ جهانی دوم باز گشته بودند،پرداخت شد.این لایحه قانونی و استقبال سربازان از آن مبین تغییر جامعه و آغاز جامعه دانشی بود.دراکر مشاهده نمود،تولیدات ملی ایالات متحده و مهره های برجسته اقتصادی دستخوش تغییر خاصی می شوند و فعالیت کارکنان دانشی در حال افزایش است.وی دانش را به عنوان پایه های رقابت در جامعه فرا سرمایه داری معرفی کرد(حقیقی،۱۳۸۹،ص۳۶).
ریشه اصلی مدیریت دانش به انقلاب صنعتی قرون هجده و نوزده و تفکرات مدیریتی که به همراه آن افزایش تولیدات و توسعه صنایع مطرح شد،بر میگردد.ریشه مدیریت دانش به علم،انسان و توانایی های ذهنی که در خود ذخیره دارد ،بر می گردد(همان منبع،ص۳۶).
سیر تکاملی مدیریت دانش
قدمت دانش قدمت خود زمان است،اما به عنوان یک روش کسب و کار مدون،ریشه های آن در نیروی کار آموزش دیده ای است که از جنگ جهانی دوم برگشتند.از این زمان دانش به مجموعه ای از روش ها و اعتقادات فلسفی مبدل شده است.این فصل تحولات مدیریت دانش را طی ۵۰ سال گذشته نشان می دهد و تأکید آن بر متفکران و مراحل کامل مدیریت دانش می باشد و شامل موارد زیر است:
-ظهور دانش ورزان؛
- سرمایه فکری به عنوان یک موهبتی ملموس؛
- انواع سرمایه فکری؛
- تعریف انواع دانش؛
-تفاوت بین مدیریت دانش و انواع باز مهندسی؛
سیر تاریخی فناوری(فراپائولو،۱۳۸۸،ص۴۱).
تعاریف مدیریت دانش
همانگونه که عنوان شد مدیریت دانش،مفهومی پیچیده و ((مدیریت دانش،فرآیندی است که به واسطه آن سازمان ها در زمینه یادگیری(درونی کردن دانش)کدگذاری دانش (بیرونی کردن دانش)و توزیع و انتقال دانش،مهارت هایی را کسب می کنند))(malhotra,2000,p209).
تاثیر تغییر تابعیت والدین: ممکن است بعد از تولد کودک در تابعیت والدین او تغییری رخ دهد، میزان تاثیر این تغییر، در تابعیت کودک، بر حسب موارد ذیل تفاوت می کند:
الف) تحصیل تابعیت ایران :افراد غیر ایرانی تحت ضوابطی و با رعایت مقررات مندرج در مواد ۹۷۹ و ۹۸۰ قانون مدنی می توانند در خواست ورود به تابعیت دولت جمهوری اسلامی ایران را بنمایند و در صورتی که این تقاضا مورد موافقت قرار گیرد به آنان تابعیت دولت ایران اعطا خواهدشد. فرزند صغیر پدری که به تابعیت دولت ایران پذیرفته شده نیز ایرانی محسوب می شود اما چنین فردی می تواند در ظرف یک سال ازتاریخ رسیدن به سن ۱۸سال تمام اظهاریه کتبی به وزارت امور خارجه داده و تابعیت مملکت سابق پدر را قبول کند. به این اظهاریه باید تصدیق دولت متبوع پدر دائر بر این که او را تبعه خود خواهد شناخت ضمیمه باشد.[۱۲۱]
شرط اعطای تابعیت به کودکی که پدرش به تابعیت ایران پذیرفته شده آن است که در تاریخ تقاضا نامه (تقاضای ورود به تابعیت ایران) به سن ۱۸ سال تمام نرسیده باشد. اگر زنی به تابعیت ایران پذیرفته شود آیا فرزندان صغیر او هم تبعه ایران محسوب می گردند؟ جواب منفی است زیرا در تحصیل تابعیت همان طوری که قبلا هم گفته شد فقط نسب پدری مورد نظر است و نسب مادری تاثیر در آن ندارد، بنابراین اگر زنی به تابعیت دولت ایران در آید اولاد صغیر او تبعه دولت ایران نخواهد شد.
ب)ترک تابعیت ایران :هر ایرانی تحت شرایط و ضوابطی حق دارد تقاضای خروج تابعیت ایران را بنماید. در صورتی که این تقاضا مورد موافقت هیئت وزیران واقع شود، تابعیت ایرانی شخص،از وی سلب می گردد. طبق نص صریح ماده ۹۸۸ قانون مدنی، فرزندان کسی که ترک تابعیت می کند اعم از این که کبیر یا صغیر باشد از تابعیت ایرانی خارج نمی گردند مگر این که اجازه هیئت وزیران شامل حال آن ها هم بشود.
طبق تبصره ب ماده ۹۸۸ قانون مدنی، هیئت وزیران می تواند ضمن تصویب ترک تابعیت زن ایرانی بی شوهر، ترک تابعیت فرزندان او را نیز که فاقد پدر و جد پدری هستند و کمتر از ۱۸ سال تمام دارند و یا به جهات دیگری محجورند (مجنون یا سفیه) اجازه دهد. فرزندان زن مذکور نیز که به سن بیست و پنج سال تمام نرسیده باشند می توانند ترک تابعیت نمایند.
با این ترتیب مشاهده می شود که ترک تابعیت زن ایرانی بدون شوهر ممکن است شامل فرزندان صغیر او هم که فاقد پدرو جد پدری هستند بشود. اما مقنن نه تنها این حق را در مورد زن غیر ایرانی که درنتیجه ازدواج به تابعیت دولت ایران در آمده است، به رسمیت نشناخته بلکه حتی وجود فرزند خرد سال را نیز مانعی جهت قبول تقاضای ترک تابعیت دانسته است. ماده ۹۸۶ قانون مدنی در این خصوص مقرر می دارد: “زن غیر ایرانی که در نتیجه ازدواج ایرانی می شود، می تواند بعد از طلاق یا فوت شوهر ایرانی به تابعیت اول خود رجوع نماید مشروط بر این که وزارت امور خارجه را کتبا اعلام نماید ولی هر زن شوهر مرده که از شوهر سابق خود اولاد دارد نمی تواند مادام که اولاد به سن ۱۸تمام نرسیده، از این حق استفاده کند.”[۱۲۲]وبه موجب بند ۲ ماده ۹۷۶ قانون مدنی:” کودکی که پدرش ایرانی است، اعم از آنکه در ایران یا خارج از خاک ایران متولد شود، تبعه ایران محسوب می گردد. در قوانین ایران، برای اعطای تابعیت به کودک، نسب مادری مورد توجه قرار نگرفته است. کودکی که در اثر رابطه آزاد (نامشروع) از پدر ایرانی متولد می شود، مشمول بند ۲ ماده مزبور نخواهد شد و تبعه ایران محسوب نمی گردد. زیرا ماده ۱۱۶۷ قانون مدنی صریحاً اعلام کرده است: «طفل متولد از زنا ملحق به زانی نمی شود.»
در تحصیل تابعیت فقط نسب پدری مؤثر در موضوع است و نسب مادری فاقد تأثیر می باشد. از این رو هرگاه زنی به تابعیت دولت ایران در آید، فرزندان صغیر او تبعه ایران محسوب نمی شوند و هرگاه یک زن ایرانی به عقد نکاح یک مرد تبعه خارجه درآید و فرزند آنها در خاک بیگانه متولد شود، مادر نمی تواند تابعیت ایرانی خود را به فرزند تفویض کند.
آثار و عوارض سوء ناشی از این نگرش قانون گذار در زندگی تعداد بسیاری از فرزندان زنان ایرانی که به عقد نکاح اتباع خارجه در آمده و فرزندانشان خارج ازکشور متولد شده اند، قابل مشاهده است. زیرا این گونه مادران وقتی همراه با فرزندان خود به کشور متبوع شان (ایران) باز می گردند، فرزندانی که از بطن آنها به دنیا آمده اند، کمترین فرصت قانونی برای کسب تابعیت ایرانی ندارند و در بسیاری موارد در بلاتکلیفی به سر می برند و مورد حمایت قرار نمی گیرند.
چنانچه قانون گذار آثار و عوارض زیانبار بی توجهی نسبت به نسب مادر در تعیین تابعیت ایرانی کودکان را مورد بررسی قرار دهد، ضرورت اصلاح و بازنگری در قوانین به نحوی که مادران ایرانی نیز بتوانند تابعیت خود را به فرزندانشان تفویض کنند، روشن می شود.
ب : تابعیت نسبی
به موجب قانون ثبت احوال باید ولادت هر طفل در ایران، اعم از این که مادر طفل ایرانی یا خارجی باشند، به نماینده ثبت احوال اعلام شود و ولادت اطفال ایرانی خارج از کشور به مامور کنسولی ایران در محل اقامت، و اگر نباشد به نزدیک ترین ماموران کنسولی ویا به سازمان ثبت احوال کشور، اعلام می شود.[۱۲۳]
مهلت قانونی برای اعلام واقعه ولادت ۱۵ روز، از تاریخ ولادت طفل است. تکلیف اعلام واقعه ولادت، و امضا دفتر ثبت کل وقایع، به ترتیب به عهده اشخاص ذیل خواهد بود:
۱- پدر یا جد پدری.
۲– مادر در صورت غیبت پدر و در اولین موقعی که قادر به انجام این وظیفه باشد.
۳- وصی یا قیم یا امین.
۴- اشخاصی که قانونا مسئول نگهداری طفل می باشند.
۵– متصدی یا نماینده موسسه ای که طفل به آن جا سپرده شده است.
۶ – خود طفل متولد شده پس از آن که رشید و ۱۸ ساله شد، از سن ۱۸سالگی به بعد.[۱۲۴]
به طور کلی قوانین ناظر بر تابعیت به خصوص در مواردی که فقط نسب پدر را مبنا قرار می دهد با ماده ۱۶ کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان در تعارض است و در جهت رفع این تعارض گشایش باب بحث های دینی و فقهی از دیدگاه نواندیشی دینی و عصری شدن دین ضروری است.
کلیه کسانی که پدر آنها ایرانی است، اعم از اینکه در ایران یا در خارجه متولد شده باشند، ایرانی شناخته میشوند. در مورد تابعیت نسبی چند مسئله باید مورد توجه قرار گیرد:
۱- برای اعطاء تابعیت، نسب پدری مورد توجه قرار میگیرد نه نسب مادری.
۲- چون تابعیت در زمان تولد طفل باید اعطاء شود، تابعیت پدر در زمان تولد، مورد نظر قرار میگیرد، نه قبل یا بعد از آن.
۳- اگر نسب پدری طفل، به دلائلی که قبلاً گفته شد، قانونی نباشد، این امر در اعطاء تابعیت تأثیری ندارد.
۴- اگر پدر طفل اساساً معلوم نباشد، اعم از اینکه قانونی بودن نسب او مسلم باشد یا نباشد، تابعیت، منوط به آن است که طفل در ایران متولد شده باشد یا در خارج.[۱۲۵]
به موجب ماده ۱۶ قانون ثبت احوال، اعلام و امضای سند ثبت ولادت به ترتیب به عهدهپدر و مادر ( در صورت غیبت پدر)است. و در اولین موقعی که قادر به انجام این وظیفه باشد.
بدین ترتیب قانون گذار در مورد اعلام و امضای سند ولادت فرزندان مشترک اولویت را به پدر داده و مادر در درجه دوم قرار دارد. از طرفی به موجب تبصره ماده ۴۱ قانون ثبت احوال مصوب ۱۳۵۵ «نام خانوادگی طفل همان نام خانوادگی پدر خواهد بود.»
فصل سوم:روابط مالی مادر با اعضای خانواده
روابط شخصی مادربا اعضای خانواده در فصل پیشین مورد بررسی قرار گرفت نظر به اهمیت بروز مالی این روابط ،حوزه های مالی مربوط به روابط بین مادر و اعضای خانواده در این فصل به صورت جداگانه طرح شده است اعم از اینکه این حوزه ها در سطوح اولین خود جهت مالی داشته باشند(مثل نفقه) یا اینکه یکی از ابعاد حقوقی آنها ، بعد مالی آنها باشد (مثل رضاع).
مبحث اول : ارزش مالی کار مادر
قانون گذار برای زن و مرد ایرانی در زندگی زناشویی استقلال مالی را به رسمیت می شناسد. هر یک از آنها می توانند در اموال شخصی خود به هر ترتیب که می خواهند تصرفات مالکانه اعمال کنند. ماده ۱۱۱۸ قانون مدنی استقلال مالی زن را این گونه مورد تأکید قرار داده است: «زن مستقلاً می تواند در دارایی خود هر تصرفی را که می خواهد بکند.» قانون مدنی درباره استقلال مالی مرد ساکت است. زیرا استقلال مالی مرد به حدی روشن است که نیاز به تصریح قانونی ندارد.
بنابراین مادر نیز می تواند مالک اموال خود باشد و یا نسبت به حق الزحمه کارهایی که به واسطه نقش مادری انجام میدهد؛مالکیت پیدا کند.
گفتار اول : ارزش مالی کار در خانه
طبق مقررات ایران، زن تکلیفی ندارد کارهای خانه را انجام دهد. حتی شیر دادن به بچه نیز از وظایف او نیست و طبق ماده ۱۱۷۶ قانون مدنی: «مادر مجبور نیست به طفل خود شیر بدهد مگر در صورتی که تغذیه طفل به غیر شیر مادر ممکن نباشد.» بنابراین زن می تواند در مقابل کارهایی که در خانه شوهر انجام می دهد، از شوهر مطالبه اجرت کند مگر اینکه با قصد تبرّع انجام داده باشد یا عرفاً چنین تلقی شود که قصد تبرّع داشته است.
بند الف تبصره ۶ ماده واحده قانون اصلاح مقررات طلاق مصوب آبان ماه ۱۳۷۱[۱۲۶] در این خصوص مقرر می دارد: «… چنانچه زوجه کارهایی را که شرعاً به عهده وی نبوده به دستور زوج و با عدم قصد تبرّع انجام داده باشد و برای دادگاه نیز ثابت شود، دادگاه اجرت المثل کارهای انجام گرفته را محاسبه و به پرداخت آن حکم می نماید.»
یکی از شاخص های توسعه یافتگی، افزایش درآمد سرانه است که خود نتیجه توسعه اقتصادی است و در عین حال عامل تقویت آن . رشد و توسعه در بخش های مختلف اقتصادی زمانی حاصل می شود که نیروی انسانی به عنوان عامل زایش و انجام کار، بر اساس برنامه های دقیق و اهداف روشن کار کند. بنابراین، عامل کار کردن، زیر بنای توسعه اقتصادی معرفی می گردد.
درآمد سرانه به عنوان شاخص مهم توسعه اقتصادی، که خود در قالب تولید ناخالص داخلی GDP [۱۲۷] دیده می شود، عملاً و به طور اصولی در گروه فعالیت توأم با کارایی و اثر بخشی در تمام بخش ها و سطوح اقتصادی است. دستیابی به این کارایی و اثر بخشی در بازار کار کشور، ریشه در عوامل تاریخی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دارد.
با توجه به آنکه بخش عظیمی از جمعیت کشور را مادران خانه دار تشکیل می دهند، عدم بهره گیری از نیروی کار بالقوه آنان در کشور، که به صورتی مزمن و خطرناک خود را نشان می دهد، مانند آن است که به طور عمد در جهت حذف بخش عظیمی از نیروی کار بالقوه خود عمل کنیم.
در محاسبات آماری برای تخمین ارقام مربوط به GDP، در بخش مربوط به زنان، این قشر به دو گروه فعال و غیر فعال تقسیم می شود. بخش فعال شامل جمعیت شاغل و بیکار (و جویای کار) و بخش غیر فعال شامل مادران خانه دار، محصلین، افراد دارای درآمد بدون کار و سایرین می باشند.
بنا بر تعریف ارائه شده توسط مرکز آمار ایران، خانه دار فردی است که شاغل، بیکار (جویای کار) و محصل به حساب نمی آید.[۱۲۸]
به کارگیری واژه غیر فعال برای مادران خانه دار، حائلی است بین این گروه و نظام اقتصادی ـ اجتماعی، به گونه ای که مادران خانه دار ضمن احساس خلاء در خود، از حیث تأثیرگذاری در امور اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی نقشی برای خود نمی بینند.
به نظر می رسد هنگام آن رسیده است که جامعه، برنامه ریزان و سیاستگذاران دیدگاه های خود را نسبت به این امر تغییر دهند. مادر خانه دار با نقش های متفاوت و متنوعی که ایفا می کند از جنبه های مختلف بر فرآیندهای اقتصادی ـ اجتماعی تأثیرگذار است. مادران خانه دار ارائه دهنده و تأمین کننده نیازهای اساسی نیروی کار فعال جامعه هستند. اهمیت و تأثیرات روحی، روانی و فرهنگی ای که فعالیت های مادران خانه دار بر روی همسران و فرزندانشان به عنوان همسر، مادر، مربی و رفیق بر جای می گذارند، گرچه در جایی ثبت نمی شود، اما بر کسی پوشیده نیست. نسل آتی که سازندگی جامعه را بر عهده دارد آیینه ای تمام نما از سلامت شخصیت و حس اعتماد مادران یا مادران خانه دار است که به نوبه خود به طور مستقیم مسیر توسعه و رشد جامعه، بهره وری و موفقیت آن را تضمین می نماید.
بنا بر یک تحقیق انجام شده در سال ۱۳۷۳، ارزش افزوده طبخ غذا به عنوان یک فعالیت رایج خانه داری، ۱۵ هزار میلیارد ریال در تولید ناخالص ملی بوده است.[۱۲۹] مادر خانه دار اغلب به عنوان مدیر اقتصادی خانواده شناخته می شود که یکی از ارکان اساسی و تعیین کننده مصرف در چرخه و زنجیر امور اقتصادی تلقی می شود.
گام اساسی در کمّی کردن فعالیت های مادران خانه دار و ارزش گذاری خدمات مربوط، شناسایی و تفکیک اموری است که به طور روزمرّه توسط آنان انجام می پذیرد. بدین منظور تخمین، برآورد و شناسایی اموری چون خانه داری، حمل و نقل، تغذیه، شستشو، نگهداری از کودکان، نقش واسطه ای در مصرف، زمان انجام کار و… ضروری است.
نکته قابل توجه این است که فعالیت های مربوط به کارها و خدماتی که توسط مادران خانه دار در منزل انجام می گیرد را می توان از مراکز و مؤسساتی که مشابه این خدمات را ارائه می کنند دریافت کرد و در مقابل هزینه آنها را پرداخت. چنین واقعیتی مؤید این مطلب است که مجانی شمردن فعالیت های روزمرّه ای که توسط زنان انجام می گیرد تا چه حد غیر منطقی، ناصحیح و دور از انصاف است.
خانه داری،حمل و نقل،تغذیه،دوخت و دوز لباس،شست وشو و اتوی لباس ها،مراقبت از کودکان،مراقبت از بزرگسالان و فعالیت های داوطلبانه
نکته قابل توجه این است که، منظور از کار خانگی فقط فعالیت های صورت گرفته توسط مادران خانه دار نیست. بسیاری از زنان شاغل در فعالیت های اقتصادی، پس از اتمام کار بیرون به امور منزل می پردازند و به بیانی، علاوه بر کار اقتصادی که در تولید ناخالص ملی محاسبه اقتصادی منظور می گردد. چنانچه بتوان کار خانگی زنان را وارد محاسبات اقتصادی و آن را در حساب های ملی لحاظ کرد، نتیجه ای شگفت انگیز به دست خواهد آمد.
آمارها نشان دهنده این واقعیت آشکار است که میزان ساعات فعالیت های زنان به مراتب بیش از مردان است زیرا، همان طور که می دانیم، بسیاری از زنان علاوه بر سهم برابر در تلاش های اقتصادی بیرون از منزل، به امور مربوط به خانه داری نیز می پردازند. در نتیجه، سهم اندک ۶۹/۱۱ درصدی اشتغال آنان[۱۳۰] افزایش می یابد و چه بسا بیش از سهم ۸۲/۶۱ درصدی جمعیت فعال مردان می شود.
بحث سنجش ارزش کار خانگی و نحوه محاسبه آن به صورت کمّی موضوع جدیدی در ادبیات مربوط به زنان نیست. این پندار که تولید خانگی مزایای اجتماعی قابل توجهی را در اقتصاد ملی به ارمغان می آورد، در دو دهه گذشته توجه بسیاری از اندیشمندان را به خود جلب کرده است. این پندار جایگاه و اهمیت ویژه، مزایای ارزش کار خانگی و نیز لزوم گنجاندن تولید خانگی در حساب های درآمد ملی را مدّنظر قرار می دهد.
۱
۱۰
مدیریت
-
-
-
-
-
-
۱
-
-
۰
۱
۱
۴-۴-۵ : توزیع فراوانی نیروی انسانی کتابخانه های مورد پژوهش .
بر اساس جدول ۴-۹ ، همان طوری که مشاهده می شود ، کتابخانه مرکزی با هفت نیرو دارای بیشترین تعداد نیروی انسانی و کتابخانه های الهیات ، مدیریت ، ادبیات و روانشناسی ، مامایی و پرستاری و حقوق و علوم سیاسی با یک نفر دارای کمترین میزان نیروی انسانی هستند . کل نیروی انسانی شاغل در کتابخانه های دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج ۱۹ نفر ، که ۱۸ نفر آنها زن و ۱ نفر آنها مرد هستند . درصد کارکنان زن ، ۹۴٫۷۳ % و کارکنان مرد ۵٫۲۶ % است .
۴-۴-۶ : میزان مطابقت نیروی انسانی با استاندارد کتابخانه ها از نظر نیروی انسانی.
بر اساس جدول ۴-۱۰ ، همان گونه که ملاحظه می شود ، کمترین درصد مطابقت با استاندارد نیروی انسانی مربوط به کتابخانه ادبیات و روان شناسی ، با ۴٫۵۴ % می باشد . بیشترین درصد مطابقت با استاندارد سوم ، در بین کتابخانه های مورد پژوهش ، مربوط به کتابخانه دام پزشکی با ۲۲٫۲۲ % است . در کل کتابخانه های مورد بررسی ، درصد مطابقت با استاندارد سوم ، ۸٫۷۰ % است . به این معنا که کتابخانه های مورد پژوهش ، ۸٫۷۰ % با استاندارد نیروی انسانی از نظر کمی مطابقت دارند .
۴-۴-۷ : ارزیابی نیروی انسانی متخصص با استاندارد کتابخانه ها از نظر نیروی انسانی .
بر اساس جدول شماره ۴-۱۱ ، همان طوری که ملاحظه می شود ، کمترین درصد مطابقت با استاندارد از نقطه نظر نیروی متخصص موجود ، مربوط به کتابخانه مرکزی با ۵٫۴۰ % و بیشترین درصد مطابقت با استاندارد ، مربوط به کتابخانه دامپزشکی با درصد مطابقت ۴۰ % می باشد. به طور کلی ، از نقطه نظر نیروی انسانی ، درصد مطابقت با استاندارد برای کتابخانه های مورد پژوهش ، ۱۳٫۳۶ % می باشد.
جدول ۴-۱۰ ، فراوانی نیروی انسانی موجود و مورد نیاز و میزان مطابقت کتابخانه های مورد پژوهش با استاندارد سوم .
نام کتابخانه
کتابدار مورد نیاز
کتابدار موجود
کتابدار مورد نیاز
اختلاف با استاندارد
درصد مطابقت با استاندارد
هر ۲۵۰ دانشجو یک کتابدار
هر ۲۵۰۰۰ جلد یک کتابدار
به ازای هر ۲۵۰۰ جلد افزایش یک کتابدار
۱
مرکزی
۹۷
۳
۱
۷
۱۰۱
۹۶
۳۹۴۷/۰
t
درجه آزادی
سطح معناداری
تفاوت میانگین
فاصله اطمینان ۹۵%
۹۱/۱
۱۴
۰۷۶/۰
۷۵۶/۰
حد بالا حد پایین
۶۹/۳ ۳/۲
۴-۳-۳-آزمون سوال سوم پژوهش
سوال سوم پژوهش عبارت است از:
۳-ازنظر مدیران سازمان،تاچه میزان مدل سازی فرایندها متناسب با اهداف سازمان قابل فهم و بدون ابهام بوده و برای تحقق مقررات و خط مشی های مقرر کمک می کند؟
فرض H0 : ازنظر مدیران ، مدل سازی فرایندها متناسب بااهداف سازمان قابل فهم و بدون ابهام نبوده و برای تحقق مقررات و خط مشی های مقررکمک نمی کند
فرض H1 : ازنظر مدیران ، مدل سازی فرایندها متناسب بااهداف سازمان قابل فهم و بدون ابهام بوده و برای تحقق مقررات و خط مشی های مقرر کمک می کند
از ۲۵ سوال پرسش نامه ۶ پرسش آن مربوط به سوال سوم پژوهش است آزمون t تک نمونه ای براساس نظر۱۵ خبره نشان می دهد که میانگین پاسخها ۷۳۴/۳ است. مقدار آماره t محاسبه شده۹۰۱/۱بیشتر از t جدول، t(α=۵%)=۱٫۷۶۱ است. به عبارت دیگر سطح معنی داری ۰۷۸/۰=Sig بیشتر از ۵ درصد است ، از این رو با اطمینان حداقل ۹۵ درصد میتوان گفت ازنظر مدیران سازمان، مدل سازی فرایندها متناسب با اهداف سازمان قابل فهم و بدون ابهام بوده و برای تحقق مقررات و خط مشی های مقرر کمک می کند. جدول ۳ آمارههای این آزمون را نشان میدهد.
جدول ۳ آمارههای آزمون t تک نمونهای فرضیه سوم
تعداد
میانگین
انحراف استاندارد
خطای انحراف معیار
۱۵

