مرحوم عبدالباقی طبع شعر هم داشت و اشعاری به فارسی و ترکی از آن مرحوم در دست است. مرحوم عبدالباقی مردی متوسط القامه و خوش سیما بود، با موهای بلند و کاملاً سفید. اکثر اوقات کیف مشکی همراه داشت. حاضر جواب ، خوش مشرب و خندهرو بود. انسان میتوانست ساعتها از محضر وی بهره مند شود و گذشت زمان را احساس نکند. اطلاعات گستردهای دربارهی فرهنگ و تاریخ ایران و اسلام داشت، اکثر رجال معاصر ایران را میشناخت، حافظهای بسیار قدرتمند داشت، چنان که شمارهی اکثر کتابهای مورد نیاز خود را بدون مراجعه به یادداشت و فهرست از حافظه نقل میکرد. بخلی در آموختن نداشت. مردی بود متدین، پرکار، متحرک و صمیمی. مبادی آداب، وقت شناس و دقیق بود. در «اسکدار» یکی از محلات قسمت آسیایی شهر استانبول منزل داشت و به علت بعد مسافت و کهولت، فقط روزهای سه شنبه ممکن بود استاد را در کتابخانه سلیمانیه که در بخش اروپایی استانبول واقع است، در میان تلی از کتابهای خطی زیارت کرد.
آن مرحوم آخرین سالهای عمر خود را صرف تدوین فهرست کتب خطی مستقر در کتابخانه سلیمانیه میکرد. چون چشم و دست نمیتوانست با همت والا و ارادهی استوار وی برابری کند، منشی جوانی گفتههای ایشان را تحریر میکرد و نوشتهها را بر استاد میخواند. مرحوم باقی کار تدوین فهرست کتابخانه موزه مولانا در قونیه را هم ادامه داد و آن را در چهار جلد به انجام رساند که متاسفانه فقط سه جلد آن به چاپ رسیده و جلد چهارم آن که شاید مهمترین قسمت کتابهای موزه مولانا را شامل میشود، هنوز به صورت دست نوشته در کتابخانهی موزهی قونیه باقی مانده است. وی لحظهای از خواندن و نوشتن باز نمیایستاد و هر چند گاه کتابی ارزنده به دوستداران عرضه میکرد. مرحوم باقی با ایرانیان به فارسی شیرین سخن میگفت. اکثر ابیات مثنوی مولانا و دیوان کبیر را از حفظ داشت.
یک بار از ایشان خواسته شد که زندگینامهی خود را برای درج در ابتدای «مولانا جلال الدّین » دراختیار بگذارند، گفتند: «چه زندگینامهای ؟
«حاصل عمرم سه سخن بیش نیست | « سوختم و سوختم و سوختم» |
این زندگینامه من است و مشتی نوشتههای پراکنده دارم که میدانید او یکی از غنایم بزرگ و ارزشمند برای فرهنگ و تاریخ اسلام بود. افسوس که خاموش شده است. خبر فوت او را روزنامهها در ۲۶ اوت ۱۹۸۲ دادند. عبدالباقی سحرگاه روز ۲۵ اوت چشم از جهان فرو بسته بود.
۳-۴-۵- محمد استعلامی:
در چهارم تیرماه۱۳۱۵در شهر اراک متولد شد. در سال۱۳۴۵موفق به اخذ دکتری زبان و ادبیات فارسی از دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران شد و در همان دوره استاد دانشگاه تهران ویژه دانشجویان خارجی بود. در سال های۱۳۵۶- ۱۳۴۶ استادیار، دانشیار و استاد دانشگاه تربیت معلم و دانشسرای عالی تهران و همچنین استاد مدعو دانشگاه نیویورک بودند.در سال
۶۵-۱۳۶۴محقق وابسته بخش مطالعات خاور نزدیک در دانشگاه پنسیلوانیا، فیلادلفیا بوده است و او همچنین علاوه بر دیگر فعالیتها همچنان در دانشگاههای معتبر اروپا و امریکا تدریس و تحقیق میکند.
استعلامی برای تدوین این اثر گرانقدر از حاصل کار مثنوی پژوهان دانشمندی چون: نیکلسون، فروزانفر،جلال الدین همایی، زرّین کوب و صادق گوهرین بیشترین بهرهها را برده است.
از ویژگیهای اثر ارزشمند ایشان میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱- قبل از شرح ابیات به شرح زندگی مولانا پرداخته است.
۲- پوستی بر سرگذشت مولانا نوشته است.
۳- دربارهی مثنوی مینویسد و سپس آثار مولانا را نام میبرد و در ضمن آن به معرفی آن ها میپردازد.
۴- و درسر انجام چگونگی طرح کار، توضیحات کتاب، دست نوشتههای زمان مولانا و نزدیک به زمان او، مقایسه با مثنوی نیکلسون، نقطه گذاری، اعراب گذاری، و رسم الخط را توضیح داده است. هر کدام از این پنج قسمت مانند قسمت بخشهای جداگانهای دارد که به طرز بسیار جالبی تنظیم شدهاند و با عنوانی در خور و شایسته معرفی میشوند مثلا در قسمت سر گذشت مولاتا وقتی که میخواهد آشنایی مولوی و زرین کوب را شرح دهد، عنوان موضوع را این گونه مینویسد: یکی گنجی پدید آمد، در آن دکّان زرّ کوبی. و سپس توضیحاتی در مورد هر بخش میدهد.
استعلامی مثنوی را از نظر سخن سنج بودنش یک اثر ادبی میداند که با وجود بعضی بیاعتناییها به موازین فنی شعر و علوم بلاغت در آن سخن آفرینی در مرتبهی کمال است. و از نظر معنا و زیر بنای فکری و اجتماعی آن یک تجدید حیات زندگی مولانا میداند که اگر مجموعه یا اندیشهها و عقاید و الهامات و دریافتهای مولانا را از آن بیرون بکشیم، و بخواهیم به صورت یک پیکرهی فکری یا مکتب تربیتی اجتماعی بیان کنیم، در این پیکره استخوان بندی، یا یک رشته ارتباطی درونی مثل دستگاه گردش خون یا اعصاب وجود دارد، که این اجزا را به هم نسبت میپیوندد و به همهی این قصهها و روایتها و آیات و احادیث و لطیفهها و برداشت ها، یک زندگی مداوم و پر شور میبخشد. این رشته ارتباط خطوط اصلیاند یشهی مولانا دربارهی این جهان و ماورای این جهان هستند.
۳-۴-۶- کریم زمانی:
کریم زمانی که در سال ۱۳۳۰ چشم به این دنیا گشود؛ میتواند از جمله افرادی باشد که آخرین شرح را در چند سال اخیر بر مثنوی نوشته است با مطالعهی شروح دیگر و آوردن تو ضیحاتی از سایر شارحان در متن کتاب خویش آن را شرح جامع نامیده و معتقد است که با مطالعهی کتاب ایشان مراجعه به سایر کتب ضروری نیست، چون کتاب ایشان مجموع تمام شرحهای گذشته است و در نهایت به فهم معانی ابیات مثنوی میرسد. البته بعضی از شارحان مثنوی که کتاب کریم زمانی را مطالعه کردهاند هرکدام خود در محضر دیدگاهی نسبت به آن دارند از جمله دکتر زرّین کوب که نحوهی نگارش و تدوین آن را مورد ستایش قرار داده است و عنوان بندی و فهرست نویسی آن را پسندیده است. و مینویسد:«شرح جدید جناب عالی بر مثنوی عز وصول بخشیده اینکه آن را شرح جامع خواندهاید حاکی از آن است که در تدوین آن به شروح سابق توجّه داشتهاید و این خود مایهی مزید اطمینان به شیوهی کار و تحقیق جناب عالی است.» دکتر زرّین کوب نوآوری زمانی در نگارش شرح مثنوی که شامل کلید واژهها تحت عنوان فهرست اطلاعات درآخر کتاب را ستوده است و مقدمهی دکتر اسماعیل حاکمی در ابتدای آن را بهترین معرف اثر میداند. یا دکتر سروش معتقد است نوشتهی زمانی، ورود مبتدیان را بدان وادی مقدس آسان میکند و منتهیان را به ذکر معشوق سرخوش و شادمان میگرداند. دکتر شفیعی کدکنی مثنوی را بزرگترین حماسهی روحانی بشریت میداند که خداوند برای جاودانه کردن فرهنگ ایران، آن را به زبان پارسی هدیه کرده است. و هنوز بشریت در نخستین پلههای شناخت این اثر ژرف و بیهمتاست. دکتر کدکنی خاطر نشان میکند که اگر هر سال شرحی جامع بر مثنوی نوشته شود باز هم میدان تحقیق همچنان باز است و در پایان در مورد شرح کریم زمانی گوید:«این شرح جامع همهی شروح قبلی است و نخبهی اطلاعات موجود در شروح دیگر را نیز در خود نهفته است.» دکتر شهیدی مینویسد:«دکتر زمانی شرح مختصر و سودمندی نوشته است و توضیحات آن روشن و سازندهی برخی نکتههاست.» یاخانم انه ماری شیمل در نامهی خود به مؤلف چنین مرقوم داشتهاند :«شرح مثنوی شما نه تنها از حیث محتوی جالب است، بلکه به طرز زیبایی نیز فراهم آمده است.»
کریم زمانی در نگارش سعی نموده است که از فروزانفر پیروی نماید، و ایشان نیز مانند شرح شریف مثنوی از فروزانفر، به عنوان مدخل مقدمهای از هرقصه را ابتدا مینویسد و منبع الهام آن را ذکر می کند و آن را شرح و توضیح میدهد. به شرح بیت به بیت میپردازد ولی هیچگاه عقاید و نظر خود را به عنوان سخن آخر نمینویسد و اگر نوشتهای باشد بیشتر از حد یک معنی تحت اللفظی نیست و بیشتر به توضیحات شارحان مقدم از جمله فروزانفر و نیکلسون و اکبرآبادی استفاده نموده است.
شیوهی تدوین شرح کریم زمانی این گونه است:
۱- ابتدا کتاب خود را با شرح حال مولانا، معرفی اطرافیان، دوستان و افرادی که به نوعی تأثیری بر مولا نا داشتهاند ، شروع میکند و بعد از ترجمهی مقدمهی مثنوی، نینامه را دیباچهی مثنوی میداند.
۲- ابیات را یک به یک توضیح میدهد بر خلاف فروزانفر فقط ابیات خاصی را انتخاب میکند و بعضی اوقات آنها را موقوف المعانی در کنار هم میآورد.
۳- از مشکل نویسی و پر گویی پرهیز نموده است و با بیانی ساده و روان نوشته شده است.
۴- تک تک ابیات را از حیث لغت، اشاره و کنایه به ایات و آحادیث، ضرب المثلها و اصطلاحات عرفانی، نجومی، طبی و…. مورد بحث قرار داده است.
۵-از تأویل پرهیز نموده است.
۶-در تفسیر ابیات در ذیل هر بیتی معنی ساده و خالی از شرح و تفسیر خاص آمده و دنبال آن اگر شرح نکتهای یا بسط موضوعی ضروری نموده در داخل کروشه جداگانه ایراد شده است.
فصل چهارم:
مقایسهی شروح بر ابیات بحث بر انگیز
۴- مقایسهی شروح بر ابیات بحث بر انگیز:
برخوانندگان مثنوی پوشیده نیست که اکثر شارحان این کتاب بر ابیات آغازین که با عنوان “نی نامه” نامیده شدهاند اختلاف نظر دارند و هر کدام به گونهای آن ها را تفسیر و توضیح دادهاند و ادلّهی خاص خود را دارند. بنابر این در این قسمت که به مقایسهی ابیات بحث بر انگیز خواهیم پرداخت به طور کل ۱۸بیت آغاز مثنوی را به دلیل بحثهای زیادی که بر این ابیات انجام شده است، مورد بررسی قرار میدهیم.
از جداییها شکایت میکند (بیت۱) |
۱) بشنو این نی چون حکایت میکند |
انقِروی:
انقروی در این بیت ابتدا بر روی بشنو بحث کرده است و بیان میکند اینکه مولانا در آغاز مثنوی با کلمهی بشنو امر با ستماع فرموده و با کلمهای دیگرآغاز نکرده است نکتهای بزرگ است و میتوانسته با جملهای دیگر شروع کند ولی نکرده و این «به دلیل اینکه در دین و طریقت آنچه در ابتدا واجب و لازم شده"استماع” میباشد و به همین سبب در دین و طریقت از بصر و از سایر اعضا و جوارح، سمع اولی تر است.»(انقروی،۱۳۸۰: ۱)
و «سپس با ذکر آیهی «اِنَّ شرّ الدوّاب عند الله الصمّ البکم الّذین لا یعقلون»(شرورترین ذی روح که در روی زمین حرکت میکند در نزد خداوند آن کسی است که از استماع محروم است یعنی کر است و زبان ندارد که کلام حق را بیان کند و در واقع آن ها را نمیفهمد و ادراک نمیکند. محققین در این آیه کریمه می فرمایند: لالی در اثر کری حاصل می شود زیرا برای نطق البته سماع لازم است. پس آن کسی که کلام حق را نشنود و طبق آن عمل نکند و آن را به کار نبندد ذلال بودنش مقرر است.
بعدازآن بحث برروی «نی»راپیش میکشد و میگوید:
اولاًجایز است استعاره باشد از مرشد عالی که صوفی صافی و عاشق وافی بوده و درونش از ماسوا خالی و از نفخهی حق پر باشد. زیرا نی صورتا و لفظا و ذاتا مناسبت تام و مشابهت عامه به انسان کامل دارد. مشابهتی که صورتاً دارد: از لحاظ زردی سیما و شرح سینه است که رنگ بیرون و حال درون عشاق الهیه این گونه است. ودیگراینکه «نی» از چند جا میان بسته است، کذلک اولیای خدا هم برای عبارت حق به چندین وجه کمر بستهاند و مناسبت لفظی آن است که فارسیان کلمهی«نی»را در اکثر موارد به معنای نفی به کارمیبرند چنانکه در این بیت شاعر«من نیم»گفته است: