- مستعارٌمنه : « شَفاجرفٍ ».
- جامع یا وجه شبه : سقوط در دوزخ.
شرح استعاره ی آیه به اعتبار گوناگون:
۳ – ۹ – ۱ – ۲ . به اعتبار ذکر طرفین( مصرّحه ، مکنیّه ) :
درآیه شریفه مستعارٌله « باطل و نفاق » به مستعارٌمنه « شَفاجرفٍ » تشبیه شده و مستعارٌله در آیه ذکرنشده بلکه مستعارٌمنه به صراحت ذکرشده ، به همین خاطر بدان استعاره مصرحّه یا تصریحیّه گویند.
۳ – ۹ – ۲– ۲ . به اعتبار واقع درماده ی طرفین ( تحقیقیّه ، تخییلیّه ):
دراین آیه مستعارٌله « باطل ونفاق » موضوعی خیالی و وهمی نیست بلکه امری معقول می باشد به همین بدان استعاره ی تحقیقیّه یا محقّقه گویند.
۳ – ۹ – ۳ – ۲ . به اعتبار لفظ مستعار ( اصلیّه ، تبعیّه ) :
لفظ مستعار در این آیه « شَفاجرفٍ » اسم جامد است پس به اعتبار اسم جامد بودنش ، بدان استعاره ی اصلیّه گویند.
۳ – ۹ – ۴ – ۲ . به اعتبار جامع یا وجه شبه ( عامیّه ، خاصیّه ) :
مستعارٌله « باطل ونفاق » و مستعارٌمنه « شَفاجرفٍ » به معنی لبه پرتگاه ، وجامع آن دو ( سقوط در دوزخ ) ، موضوعی است که می توان به راحتی آن را تشخیص داد و نیاز به تفکر و اندیشیدن ندارد ، به همین خاطر بدان استعاره عامیّه گویند.
۳ – ۹ – ۵ – ۲ . استعاره ی مصرّحه به اعتبار طرفین ( عنادیّه و وفاقیّه ) :
مستعارٌله « باطل ونفاق » یک امر معقول است اما مستعارٌمنه « شَفاجرفٍ » یعنی لبه پرتگاه ، موضوعی است حسّی که با هم در یک جا جمع نمی شوند به همین خاطر بدان ، استعاره ی عنادیّه گویند.
۳ – ۹ – ۶ – ۲ . استعاره به اعتبار ملائمات ( مطلقه ، مرشّحه ، مجرّده ) :
« فانهار به فی نار جهنم » از ملائمات مستعارٌله « باطل ونفاق » است به همین خاطر بدان استعاره ی مجرّده گویند.
* پس نتیجه می گیریم که در آیه ۱۰۹ از سوره ی توبه استعاره ی مصرّحه ، محقّقه ، اصلیّه ، عامیّه ، عنادیّه و مجرّده وجود دارد.
۳-۱۰- سوره توبه آیه ۱۱۱
إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّهَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاهِ وَالإِنجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ
در حقیقتخدا از مؤمنان جان و مالشان را به [بهاى] اینکه بهشت براى آنان باشد خریده است همان کسانى که در راه خدا مىجنگند و مىکشند و کشته مىشوند [این] به عنوان وعده حقى در تورات و انجیل و قرآن بر عهده اوست و چه کسى از خدا به عهد خویش وفادارتر است پس به این معاملهاى که با او کردهاید شادمان باشید و این همان کامیابى بزرگ است
این آیه انواعی از بلاغت را در بردارد که در آینده آنها را بیان میکنیم.
استعاره مکنیه تبعیه در کلام خدا « إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّهَ » میباشد. چون خدا شراء را عاریه گرفته برای قبول کردن از مؤمنین جان و مالشان را که در راه او بذل نمودند و ثواب دادن خدا به آنها در مقابل جان و مالشان به بهشت سپس مبیع را که عمده و مقصد در عقد است جان و مال مؤمنین قرار داد و ثمن که وسیلهای است برای معامله را بهشت قرار داد.
به عباره اخری در معامله ۳ چیز مطرح است ثمن که خریدار میدهد و مثمن که فروشنده میدهد خدا بهشت را به مؤمنین میدهد و از آنها جان و مالشان (مثمن) را خریداری میکند به جای ثمن و مثمن بهشت و جان و مال را عاریه آورده است. (الدرویش ،۲۰۰۹،ج ۳ : ۲۸۱)
استعاره ی آیه ی ۱۱۱ ازسوره ی توبه :
- استعاره مکنیّه در « اشتری » .
ارکان استعاره در آیه شریفه عبارتند از :
- مستعار : لفظ « اشتری » به معنای خرید .
- مستعارٌله : فعل « اشتری » به معنی خرید .
- مستعارٌمنه : فعل « أقبل » به معنی قبول کرد .
- جامع یا وجه شبه : قبول کردن و پذیرفته شدن .
شرح استعاره ی آیه به اعتبار گوناگون:
۳ – ۱۰ – ۱ . به اعتبار ذکر طرفین ( مصرّحه ، مکنیّه ) :
درآیه شریفه « أقبل » به معنی قبول کردن به « اشتری » به معنی قبول کردن تشبیه شده که مستعارٌمنه « أقبل » در آیه به صراحت ذکرنشده اما مستعارٌله « اشتری » به صراحت ذکرشده ، به همین خاطر بدان استعاره مکنیّه یا بالکنایه گویند .
۳ – ۱۰ – ۲ . به اعتبار واقع درماده ی طرفین ( تحقیقیّه ، تخییلیّه ) :
دراین آیه مستعارٌمنه به صراحت ذکر نشده بلکه از لوازم آن « اشتری » به معنی خریدن به طور کنایی ذکر شده . در حقیقت بدین معنی نیست که خداوند جان ومال مؤمن را بخرد بلکه از او قبول می کند ، لذا قبول کردن درخیال مانند خریدن تشبیه شده که است به همین خاطر بدان استعاره ی تخییلیّه گویند.
۳ – ۱۰ – ۳ . به اعتبار لفظ مستعار ( اصلیّه ، تبعیّه ) :
لفظ مستعار در این آیه « اشتری » است و به اعتبار این که « اشتری » فعل است به همین خاطر بدان استعاره ی تبعییّه گویند.
۳ – ۱۰ – ۴ . استعاره به اعتبار ملائمات ( مطلقه ، مرّشحه ، مجرّده ) :
« بأن لهم الجنه » ، از ملائمات مستعارٌمنه « اقبل » یعنی قبول کرد می باشد به همین خاطر بدان استعاره ی مجرّده گویند.
* پس نتیجه می گیریم که در آیه ی ۱۱۱ از سوره ی توبه استعاره ی مکنیّه ، تخییلیّه ، تبعییّه و مجرّده وجود دارد.
سوره یونس آیه ۴۲
وَمِنْهُم مَّن یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ أَفَأَنتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَلَوْ کَانُواْ لاَ یَعْقِلُونَ
و برخى از آنان کسانىاند که به تو گوش فرا مىدهند آیا تو کران را هر چند در نیابند شنوا خواهى کرد؟
در کلام خداوند متعال « وَمِنْهُم مَّن یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ » تا آخر آیه استعاره تمثیلیه میباشد و قبلاً بیان نمودیم که استعاره تمثیلیه عبارتست از ترکیبی که استعمال شده است در غیر وضع له ، به خاطر علاقه مشابهت ، پس خدا آنها را در عدم هدایت پذیری تشبیه نموده به کرها و کورها بلکه آنها بالاتر و بزرگترند چون چشمها کور نمیشود بلکه قلبهایی که در سینه دارند کور میشود و به خاطر این که کر عاقل ، گاهی با فِراست و زیرکی استدلال میکند و کوری که در قلبش بصیره و بینایی هست گاهی حدس و گمان پیدا میکند و مشبهٌ به را مرکب آورد چون مشبه هم مرکب است و اگر پناه ببرد به تشبیه اثر فنیاش از بین میرفت و ضعیف میشد و آن ارزشی که در استعاره مشاهده میکنیم نداشت چون استعاره هر چند مبنی بر مشاهده است الّا این که ترکیبش ما را وادار میکند که تشبیه را فراموش کنیم و ما را دعوت میکند که صورت جدیدی را تخیّل کنیم و این از ناحیه لفظ است همانگونه که در آیه میبینی تعبیر دو تایی را رها کرده یعنی مشبه و مشبه به را ، و تعبیر یکی و تنهایی را استعمال میکند که ادعا کند این جا یک چیز بیشتر نیست که ما از او گفتگو میکنیم و برای نوآوری و ابتکــار اثرش در استعــاره موفق باقی میماند و در این میــدان است که زیبایی فنآوران و نوآوران ظاهر میشود و ابوطیب به بلندی این بلاغت دقت نظر داشته و فنی گفته: و اِذا خَفیتُ علی الغَبِیِّ فعاذِرٌ اَن لاترانی مقُلهٌ عَمیاءُ
هر گاه مخفی باشم من بر انسان غبی نادان ، پس عذر دارد که نبیند مرا مردمک چشم انسان کور.
مراد ابوالطبیب این است که وقتی قدر و منزلت او بر انسان غبی که همان جاهلی است که هیچ چیزی را نمیداند مخفی باشد و قدر مرا نشناسد و اقرار به فضل من نکند پس من معذورم که مرا جاهلی که مانند کور است نبیند .
مردمک چشم کور وقتی نبیند پس عذر برای او هست چون کور است و نابینا همن طور عذر هست برای جاهلی که مرا نمیشناسد و قدر مرا نمیداند و از طرف متنبی گفته شد:
و قد بهرتُ فما اخفی علی احد |