کشورهای بزرگ و چند ملیتی متعلق به دو کشور مذکور اداره می شوند. طبق برآورد سال ۲۰۰۲ میزان ذخایر جهانی اورانیوم به ۰۰۰/۱۰۷/۳ تن کیک زرد بالغ می گردد که در بین کشورهای عرضه کننده اورانیوم، استرالیا با ۲۸ درصد از کل ذخایر اورانیوم با ۸۶۳ هزار تن مقام اول و قزاقستان با داشتن ۱۵ درصد از سهم کل ذخایر با ۴۷۲ هزار تن کیک زرد در مقام دوم و کانادا با ذخایر ۴۳۷ هزار تن کیک زرد مقام سوم را دارا هستند و سپس کشورهای آفریقای جنوبی ، نامیبیا ، برزیل ، روسیه ، آمریکا و ازبکستان قرار دارند. (پیشین)
تقاضای اورانیوم: ظرفیت راکتورهای هسته ای تدریجاً روبه افزایش است و از طرفی بدلیل افزایش فاکتور ظرفیت، قدرت راندمان آنها نیز افزایش یافته است. تأثیر دو عامل فوق سبب گردیده که تقاضای سوخت نیز افزایش یابد. با توجه به ساختار ارزشی نیروگاههای هسته ای که سرمایه اولیه آنها بالا ولی هزینه سوخت پایین دارند، تقاضا برای اورانیوم نسبت به دیگر مواد معدنی بیشتر است. تقاضای اورانیوم عمدتأ بستگی به ظرفیت نصب شده و در حال کار راکتورها دارد. آمار موجود حاکی از آن است که در سال ۲۰۰۲ میلادی ۴۴۰ راکتور هستهای با قدرت تولیدی کل ۳۶۰ گیگا وات برق در حال بهره برداری، نیازمند ۷۷ هزار تن کیک زرد بودند که میزان معادل اورانیوم طبیعی آن ۶۶ هزار تن برآورد می شود.
با توجه به مراتب فوق و نیز برآوردهای صورت گرفته توسط اداره اطلاعات انرژی (EIA) درخصوص ظرفیت نیروگاههای هسته ای جهان، تقاضای جهانی اورانیوم با احتساب رشد حدود ۴ درصدی تا حد ۸۷۵۳۵ تن در سال ۲۰۱۵ افزایش خواهد یافت. متعاقباً مقدار تقاضای جهانی اورانیوم با کاهش سطح تولید برق هسته ای در سال ۲۰۲۰ به میزان ۷/۱ درصد به ۸۶۰۴۴ تن تنزل یافته و در نهایت به ۸۲۸۵۱ تن در سال ۲۰۲۵ بالغ خواهد شد. (پیشین)
عرضه اورانیوم: در سال ۲۰۰۲ میزان اورانیوم تولید شده از معادن مختلف دنیا ۳۶۰۶۳ تن برآورد شده که کمتر از میزان تقاضای سالانه بوده است. قابل ذکر است که از کل میزان اورانیوم تولید شده فوقالذکر در سال ۲۰۰۲ ، کانادا با ۱۱۶۰۴ تن بالاترین تولید و استرالیا با ۶۸۸۸ تن اورانیوم مقام دوم را به خود اختصاص داده اند. (پیشین)
بازار جهانی اورانیوم: بازار کلیه مواد معدنی در طی سالهای مختلف دارای نوسان میباشد در ارتباط با بازار اورانیوم قیمت های بالای اواخر دهه ۱۹۷۰ سبب شد که در اوایل دهه ۱۹۹۰ قیمت ها در سطح پایین و حتی کمتر از هزینه تولید اکثر معادن باشد.
قیمت اورانیوم طی سالهای ۱۹۸۸ لغایت ۲۰۰۳ دارای دو پیک بارز در سال ۱۹۹۶ (افزایش قیمت) و اواخر سال ۲۰۰۰ (کاهش قیمت) بوده است. رشد شدید قیمت در سال ۱۹۸۸ مشابه سال ۱۹۹۶ قابل مشاهده است که در نتیجه ، قیمت هر پوند کیک زرد به حدود ۵/۱۶ دلار رسید. قیمت بازار جهانی اورانیوم در نوامبر ۲۰۰۴ برابر ۷/۲۰ دلار بوده شده است. کمبود عرضه اورانیوم معمولاً از طریق ثانویه (تسلیحاتی ) و یا ذخایر انبار شده تأمین می شود اما از آنجاییکه این ذخایر بطور محسوسی کاهش یافته اند ، بنابراین موجب افزایش نرخ روز اورانیوم تا مرز فوق الذکر شده است. از طرفی در سالهای ۲۰۰۰ و ۲۰۰۱ ، قیمت روز به حدود ۸ دلار کاهش یافت ولی از سال ۲۰۰۱ قیمت اورانیوم به طور محسوس در حال رشد می باشد. باید در نظر داشت که طبق قیمتهای جاری تنها ۲۵ درصد هزینه سوختگیری راکتورها مربوط به قیمت عنصر اولیه اورانیوم بوده و سایر هزینه ها متعلق به مخارج غنی سازی و ساخت سوخت است.
از طرفی یک کیلوگرم سوخت هسته ای با burn-up جدید حدود ۳۹۰۰ گیگاژول انرژی حرارتی و یا اینکه حدود ۱۰۸۴ مگاوات ساعت برق تولید می نماید. به عبارتی میزان انرژی تولید شده از یک کیلوگرم سوخت غنی شده معادل انرژی بدست آمده از ۱۳۳ تن ذغال سنگ و یا ۶۳۷ بشکه نفت خام می باشد. (پیشین)
با این وصف برای دستیابی به برق هسته ای لازم است که عملیات اکتشاف و استخراج معادن اورانیوم در جهان، گسترش و توسعه یافته و کشورها بویژه کشورهای مستقل در حال توسعه در صدد تکمیل چرخه سوخت هسته ای و غنی سازی اورانیوم و حصول اطمینان جهت تامین سوخت برنامه های صلح آمیز هسته ای خود باشند.
۱-۱۲-۲) سلاح هستهای:
نخستین استفاده عملی از انرژی اتمی در ساختن بمب اتمی بعمل آمد. آشکار ترین مشخصه سلاحهای هستهای (بمب ها، موشکها و سایر جنگ افزارهایی که قدرت انفجاری آنها از انرژی هستهای عمدتاً از شکافت هستهای تامین می شود)، توانایی تخریب آنهاست. (ازغندی، روشندل، ۱۳۷۴، ص ۱۰۳) قدرت تخریبی یک سلاح هستهای ۵ مگاتنی برابر با قدرت مجموع مواد منفجرهای است که در جنگ جهانی دوم بکار رفته است. (پیشین، ص ۱۰۴)
پدیده های مخرب انفجار اتمی :
انفجار بمب اتمی چهار پدیده مخرب را به همراه دارد : موج بسیار قوی، تشعشعات نورانی شدید، صدور تشعشعات نافذ (اشعه گاما ونوترونها) و پخش کردن محصولات رادیواکتیو.
انفجار بمب با صدور چندین هزار بیلیارد گالری حرارتی در مدتی بسیار کوتاه (شاید چند میلیونیم ثانیه) در فضایی محدود همراه است. طبعاً قسمت فراوانی از این انرژی تبدیل به حرارت می شود و کرهای آتشین و نورانی که حرارت آن چند میلیون درجه و فشار آن غیرقابل توصیف است را تشکیل می دهد. گازهای محتوی در این به اصطلاح کره آتشین به سرعت انبساط یافته و هوای اطراف را با سرعت فراوانی (بیش از یک کیلومتر در مجاورت محل انفجار) به حرکت در می آورد. به این ترتیب موج ضربه ای ایجاد می گردد که ممکن است ساختمانها و حتی استحکامات اطراف را تخریب کند. انفجار بمب با تشعشع نورانی بسیار شدید همراه است. بعد از انفجار، روشنایی بمب از ۱۰ کیلومتری ، صد برابر روشنایی خورشید از زمین است که نابینایی موقت ایجاد می کند. انفجار بمب تشعشعات هستهای مرکب از ذرات آلفا و بتا، اشعه گاما و نوترونها تا مساحت زیادی (بیش از یک کیلومتر) را در برمیگیرد و باعث مرگ انسانها و حیوانات می شوند. در اثر انفجار بمب، زمین، هوا، آب و … به مواد رادیواکتیو آلوده شده و نفوذ این مواد در بدن انسان از طریق تنفس و تغذیه بسیار خطرناک بوده و حتی در مواردی مرگ آور است. (طباطبایی، ۱۳۸۶، ص ۲۷۳)
بمب های اتمی امریکا در ژاپن :
دو بمبی که آمریکاییها در تاریخ ۶ و ۹ اوت ۱۹۴۵ برای انهدام دو شهر ژاپنی هیروشیما و ناگازاکی از آن استفاده کردند، ۵/۲ پوند اورانیوم یا پلوتونیوم داشت و از طریق شکافت مورد استفاده قرار گرفت و آن بمبها را به ترتیب پسر کوچک و مرد چاق نام نهادند. پسر کوچک ۱۴ کیلوتن تی ان تی، ۱۲۰ اینچ طول و ۲۸ اینچ قطر و مرد چاق ۲۱ کیلو تن تی ان تی، ۱۲۸ اینچ طول و ۶ اینچ قطر داشت. (ازغندی، روشندل، ۱۳۷۴، ص ۱۰۳)
رقابتهای تسلیحاتی و اقدامات کنترلی :
آمریکا تا سال ۱۹۴۹ که اتحاد جماهیر شوروی اولین آزمایش هستهای خود را با موفقیت انجام داد، انحصار سلاحهای هستهای را در اختیار داشت. با دستیابی شوروی به سلاح اتمی، مسابقات تسلیحاتی وارد مرحله جدیدی شد که دکترین های نظامی قدرتهای بزرگ را تحتالشعاع خود قرار داد. در واقع، با تثبیت دو قدرت پیروز جنگ یعنی آمریکا و شوروی و ادعای غیرقابل جمع آنان برای اعمال حاکمیت مطلق بر جهان، که نهایتاً به جنگ سرد انجامید، تسلیحات هستهای به عنوان سنگ زیربنای استراتژی های نظامی دو کشور و آخرین سلاح برای تحمیل اراده و برتری خود بر کشور رقیب مطرح شد. از آن زمان سایه یک جنگ هستهای همواره بر سر ملتهای جهان سنگینی می کرد.
اختصاص موضوع نخستین قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل متحد به مسئله سلاحهای هستهای و ایجاد کمیسیون انرژی اتمی با هدف جلوگیری از انحراف فعالیتهای هستهای از اهداف صلح آمیز و حذف سلاحهای هستهای از دکترین های نظامی، به روشنی نگرانی جامعه جهانی را از خطر گسترش چنین سلاح ویرانگری آشکار ساخت. با این حال، تلاشهای اولیه سازمان ملل در زمینه مقابله با خطر تسلیحات هستهای، به دلیل آغاز جنگ سرد و رقابت های سیاسی، نظامی و مسلکی دو بلوک شرق و غرب، راه به جایی نبرد و با شکست مواجه شد. در این دوره، آمریکا و شوروی اساساً در پی جمع آوری و انباشت مجموعه عظیم و متنوعی از سامانه های تسلیحاتی جهت مقابله با تهدیدات یکدیگر بودند و در این میان سلاحهای هستهای براساس استراتژی بازدارندگی، سلاح نهایی دو کشور در زرادخانه های هستهای آنها محسوب می شد. (اسرائیل و سلاحهای هستهای، مترجم سعید محمدی، ۱۳۸۱، سخن مترجم، ص هفت)
به موازات افزایش خطر تقابل هستهای میان آمریکا و شوروی در دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، به ویژه پس از بحران موشکی کوبا که دو قدرت مزبور را تا مرز یک جنگ هستهای سوق داد، دو کشور مذاکراتی را به منظور کنترل تسلیحات هستهای آغاز کردند. اگرچه جو حاکم بر نظام بینالمللی در دوران جنگ سرد، از نظر مسکو و واشنگتن، خلع سلاح هستهای را هدفی دست نیافتنی یا بسیار بعید می ساخت و آن را به زمانی دیگر موکول می کرد، اما این دو کشور درصدد برآمدند تا با انعقاد معاهدات دو یا چند جانبه در زمینه کنترل تسلیحات هستهای قدمهای مثبتی بردارند.
در مجموع بیش از ۳۰ معاهده کنترل تسلیحات طی سالهای ۱۹۹۶ – ۱۹۵۹ به امضا رسید که برخی از آنها در چارچوب موافقت نامه های رسمی دو جانبه بین آمریکا و شوروی منعقد گردید. از مهمترین معاهدات چند جانبه ای که به امضا رسید، معاهده عدم اشاعه سلاحهای هستهای (NPT) (Nuclear Non-proliferation Treaty) در اول ژوئیه ۱۹۶۸ بود که از حوزه روابط دو بلوک فراتر رفت و با امضای آن از سوی بیش از ۱۸۰ کشور جهان، امروزه به عنوان یکی از مهمترین معاهدات بینالمللی مطرح است. مفاد این معاهده چند موضوع اساسی را در بر می گیرد: مواد اول تا سوم به تعهد دول دارنده سلاحهای هستهای مبنی بر عدم همکاری و انتقال تکنولوژی ساخت سلاحهای هستهای به دول فاقد سلاح هستهای و تعهد گروه کشورهای اخیر برای چشمپوشی از حق دستیابی به سلاحهای هستهای و پذیرش پادمانهای بینالمللی هستهای اشاره دارند که در واقع پایه و اساس معاهده را تشکیل می دهند؛ مواد چهارم و پنجم ناظر بر همکاری در زمینه ارتقای صلح آمیز انرژی اتمی و استفاده صلح آمیز از انفجارات هستهای برای همه اعضاست؛ ماده ششم به توقف مسابقه تسلیحات هستهای و انعقاد پیمان خلع سلاح عمومی و کامل اشاره دارد؛ و ماده هفتم ایجاد مناطق عاری از سلاحهای هستهای و ره یافت منطقه ای خلع سلاح هستهای را بیان میکند. (پیشین، ص هشت)
اما بر این معاهده ایراداتی وارد است که عمدتاً ناشی از عدم ایفای تعهداتی است که دول دارنده سلاحهای هستهای بر طبق مواد ۱، ۴ و ۶ معاهده و در چارچوب سه مقوله «اجتناب از ارائه دانش فنی و تجهیزات هستهای به دول فاقد سلاح هستهای جهت کسب توانمندی ساخت سلاح هستهای، تلاش در جهت خلع سلاح هستهای ، و تعمیم استفاده صلح آمیز از انرژی اتمی» برعهده گرفته اند. این معاهده از نظر ماهوی نیز کاستی هایی دارد که زمینه عدول از مواد الزام آور آنرا فراهم می سازد. یکی از این کاستی ها تعریف سلاح هستهای است. معاهده عدم اشاعه تعریفی در مورد سلاحهای هستهای ارائه نداده است. همین امر موجب می شود که کشورهایی که تمام اجزای سلاح هستهای را تولید می کنند، مادامی که آنها را ترکیب نکردهاند، دارنده سلاح هستهای و ناقض معاهده شناخته نشوند. (پیشین، ص نه)
۱-۱۲-۳) استراتژی :
واژه استراتژی از ریشه یونانی strategema است که خود از واژه strategos به معنای ژنرال ارتش مشتق شده است. stratos به معنای ارتش و ago به معنای هدایت است. بنابراین واژه مزبور به معنای هدایت ارتش می باشد.
به لحاظ تاریخی غیر strategos عنوان افسران عالیرتبه ارتش بیزانس بوده که یک منطقه نظامی (مترادف با یک سپاه نظامی مدرن) تحت فرمان آنها قرار داشته است. معمولا strategos حاکم منطقه نظامی بود که نیروهایش را در آنجا گرد می آورد و یا پایگاه نیروهایش را در آنجا قرار می داد، اما در عمل strategem به مفهوم هر اقدام یا مانوری اطلاق می شد که هدف آن فریب یا غافلگیری دشمن باشد(Dictionary of Military Terms, 1986, p 208) و در نتیجه استراتـژی نیــز یک روش، طــرح یک strategem بــرای نیــل بــه یک هدف تعریف شد.(New Webster’s Dictionary, p 512)
بهرحال در مورد استراتژی تعاریف گوناگونی ارائه شده است، ولی آنچه که مسلم بنظر میرسد اینکه عمدتاً در چهار مورد مختلف بکار می رود:
استراتژی به عنوان یک طرح، الگو، موضوع و دیدگاه، دو ویژگی مهم دارد، نخست آنکه آگاهانه و با هدف خاصی انجام می شود و دیگر اینکه اقدامات و عملکردهایی را در بر می گیرد که با برنامه های آن مناسب است.
در مجموع استراتژی علم ایجاد هماهنگی و همکاری بین طرحهای سیاسی، اقتصادی و نظامی است که در سطح دولت و یا بین چند دولت با بکارگرفتن کلیه امکانات جهت دستیابی به هدفهای نظامی انجام می شود.
استراتژی در طول یک مرحله معین تغییر نمی یابد و تنها با انتقال از یک مرحله به مرحله دیگر عوض می شود و جای خودد را به یک استراتژی منطبق با مرحله جدید میدهد.
مفهوم استراتژی :
استراتژی در وهله نخست، پیش از آنکه واژه ای سیاسی تلقی شود، اصطلاحی نظامی به نظر می رسد. بطور کلی، علوم نظامی، یعنی مطالعه و کاربرد قواعد و اصول جنگی،که برای نیل به موفقیت در عملیات نظامی طراحی می شود. که از دو شاخه اصلی تشکیل می شود: استراتژی – در این مفهوم خاص- به عملیات نظامی در سطح وسیعی، و تاکتیک به عملیات نظامی در سطح محدود دلالت دارند.(Columbia Encyclopedia, 1987, p 540) در مجموع در سطح نظامی، استراتژی را هنر و علم بکارگیری منابع در جنگ در راستای تامین بیشترین حمایت از سیاست ملی در جهت افزایش احتمال نیل به پیروزی و پیامدهای مساعد آن تعریف می کنند. «رابرت آزگود» نیز تعریف مشابهی از استراتژی نظامی ارائه می دهد و آن را «طرحی کلی برای استفاده از توان قهر مسلحانه، و مرتبط با ابزار اقتصادی، دیپلماتیک و روانی قدرت» می خواند که به بهترین شکل ممکن و با بهره گرفتن از وسایل آشکار و پنهان در خدمت حمایت از سیاست خارجی در می آید. (Osgood, Robert, 1962, p 5)
مفهوم استراتژی محدود به بعد نظامی نیست، در کنار استراتژی نظامی، از استراتژی ملی نیز بحث می شود که به معنای هنر و علم توسعه و استفاده از منابع سیاسی، اقتصادی، روانی اجتماعی و نظامی مورد نیاز در زمان جنگ و صلح برای تامین حداکثر پیامدهای مساعد آن است. (Dictionary of Military Terms, 1986, p209) در حقیقت استراتژی ملی شامل ارزیابیهای پیچیده ای از منابع تکنولوژیک، اولویت های ملی و عوامل ژئوپولتیکی است که در عین حال بطور کلی گستردهای وسیعتر از استراتژی نظامی را شامل می شود و می تواند آن را در برگیرد. بی تردید، استراتژی با جنگ و هدایت حملات نظامی سروکار دارد، اما به این پدیده محدود نمی شود. استراتــژی اساساً درباره راههایی است که می توان قدرت نظامــی را به منظور کسب اهداف سیاسی بکار گرفت و… . جنگ نیز تنها یکی از راههایی است که می توان از قدرت نظامی برای تحصیل اهداف سیاسی استفاده کرد. انجمن مطالعات عالی نظامی وابسته به پنتاگون (وزارت دفاع آمریکا) نیز در سال ۱۹۶۳ تعریف مشابهی از استراتژی بدست داد: استراتژی علم و فن توسعه و کاربرد قدرتهای سیاسی و اقتصادی، فرهنگی و نظامی ملت به هنگام صلح و جنگ و به منظور تامین حداکثر پشتیبانی از سیاستهای ملی و افزایش احتمال پیروزی و تقلیل احتمال شکست است. (فارسی، جلال الدین، ۱۳۶۳، ص ۳۳)
عناصر استراتژی :
استراتژی از سه عنصر ، اهداف (ends)، راه ها (ways) و ابزارها (means) تشکیل میشود. منظور از اهداف، هدفهای نظامی است و مراد از راه ها، روش های متفاوت به کارگیری نیروهای نظامی یا در حقیقت بررسی اقداماتی است که برای نیل به اهداف نظامی طراحی میگردد و مفاهیم استراتژیک نظامی خوانده می شود. ابزار به معنای منابع نظامی، نیروی انسانی، قدرت مادی. پول، نیروها، پشتیبانی و … است که برای انجام ماموریت لازم است. در حقیقت میتوان گفت که استراتژی نظامی مجموعه ای از اهداف نظامی، مفاهیم استراتژیک نظامی و منابع نظامی است، این رهیافت مفهومی را می توان در مورد سه سطح جنگی (استراتژیک، عملیاتی و تاکتیکی) بکار گرفت. (ازغندی، روشندل، ۱۳۷۴، صص ۷ و ۶)
رابطه استراتژی و سیاست :
استراتژی تا اواخـــر قرن هجدهــم به مجموعــه ای از حقــه های جنگــی (ruses de guerre) گفته می شد که ژنرالها با بهره گرفتن از آن می کوشیدند که دشمن را فریب دهند و پیروز شوند، اما با پیچیده تر شدن جنگ و جامعه و با توجه به این واقعیت که جنگ بخش لایتجزای جامعه است، توجه استراتژی لاجرم بطور فزاینده ای به عوامل غیرنظامی، اقتصادی، روانی، اخلاقی، سیاسی و تکنولوژیک جلب شد. به این ترتیب، بر خلاف تفکر سنتی که قلمروهای نظامی و غیرنظامی را جدا می دانست، استراتژی در تفکر نوین دیگر یک موضوع نظامی نیست و همانگونه که نظریه پردازان و از جمله «ارل» می گوید: استراتژی دیگر مفهومی مربوط به دوران جنگ نیست بلکه در همه حال عنصر ذاتی هنر حکومت داری است. امروزه تنها محدودترین واژه شناسیها، استراتژی را هنر فرماندهی نظامی می دانند. بنابراین در جهان امروز، استراتژی هنر کنترل و بهرهوری از منابع یک دولت یا ائتلافی از دولتهاست که نیروهای مسلح آن را نیز شامل می شود و هدف آن پیشبرد منافع حیاتی و حفظ این منافع در مقابل دشمنان بالقوه و بالفعل یا حتی صرفاً مفروض است. (ازغندی، روشندل- ۱۳۷۴، ص۱۱)
بنابراین استراتژی بوضوح از قلمرو نظامی پا فراتر مینهد و در اینجا رابطه میان استراتژی و سیاست روشن می شود. از یک سو سیاست باید از استراتژی به عنوان روشی برای انتخاب اهداف و نیل به آن استفاده کند و از سوی دیگر نتیجهگیریهای ناشی از سیاست، استراتژی را هدایت میکند.
هدف استراتژی نیز- دست کم براساس تعریف رئالیستی از سیاست- بسیار مشابه هدف سیاست است. «آندره بوفر» در تحلیل هدف استراتژی، به این نکته اشاره می کند که هدف از استراتژی بر خلاف فرمولهایی که به کلازویتس نسبت می دهند، همچون «تفوق بر دشمن و در نیتجه پیروزی در نبرد» هرگز به همه موارد و موقعیتها تعمیم پذیر نیست بلکه آنچه در تمام موارد باید به عنوان قاعده کلی در نظر گرفت، آن است که هدف اصلی ما در استراتژی تقریباً همیشه این است که بتوانیم به زور و جبر دشمن را به پذیرش آنچه که میخواهیم بر او تحمیل کنیم واداریم. در این جدال اراده ها، تفوق موقعی بدست می آید که اثر روانی معین و مشخصی بر دشمن محسوس شود و آن هنگامی است که او متقاعد شود شروع و یا ادامه جنگ و ستیز به هر نحو دیگر بی فایده خواهد بود. بوفر همچنین تاکید میکند : «تنها راه نیل به چنین نتیجهای پیروزی نظامی نیست، گاهی پیروزی غیرنظامی ممکن است.» (بوفر، آندره، ۱۳۶۶، صص ۳۳-۳۲)
از طرفی هم، در مکتب رئالیستی روابط بین الملل که نماینده اصلی و برجسته آن در دوران معاصر، «هانس جی مورگنتا» است، سیاست بر مبنای قدرت تعریف میشود و سیاست بینالملل نیز به عنوان «تلاشی در جهت کسب و حفظ قدرت» یا «مبارزه قدرت» مورد بررسی قرار میگیرد. قدرت که جوهره سیاست تلقی میگردد، «رابطه ای» در نظر گرفته میشود «که در آن یک نفر افکـار و اعمال سایریــن را کنترل میکند». قدرت سیاســی نیز «روابط متقابــل کنترل میان صاحبان اقتــدار عمومــی و میان آنها و کل مردم» میباشد. (Morgenthau, Hansj, 1985, p 32) به این ترتیب می بینیم که هم در استراتژی و هم در سیاست قدرت، آنچه که مورد نظر است، تغییر رفتار طرف مقابل براساس خواست ماست. مورگنتا میگوید: «قدرت سیاسی رابطهای روانشناختی میان کسانی است که آن را اعمال می کنند و کسانی که قدرت بر آنها اعمال میگردد.»
بنابراین استراتژی و سیاست هر دو در اصل یک هدف یعنی کنترل و تغییر اذهان و اعمال طرف مقابل را دنبال می کنند، در عمل لزوم تبعیت استراتژی از سیاست نیز مورد تاکید قرار میگیرد. تا جایی که کلمانسو (نخست وزیر فرانسه) می گوید : «جنگ جدی تر از آن است که به ژنرالها واگذار شود.» که مفهوم آن این است که سیاست نباید زیر سیطره استراتژی قرار گیرد. بلکه مستلزم آنست که استراتژی تحت سلطه سیاست قرار گیرد. (ازغندی، روشندل، ۱۳۷۴، ص ۱۴)
با توجه به اینکه بحث استراتژی عمدتاً یادآور سیاست و حکومت و قدرت نظامی است و طبیعتاً استراتژی نگران بعد تاریک بشریت است. بدین معنی که به بررسی راه های استفاده حکومتها از قدرت نظامی برای پیگیری منافعشان می پردازد. چون در حال حاضر قدرت نظامی به معنی ظرفیت برای کشتن، صدمه زدن، اعمال زور و تخریب است، منطقی است که وسیله خشونت آمیزی تلقی شود. استفاده از آن به منزله این نیست که حق با کدام یک از طرفین مناقشه است، بلکه بیانگر این است که اراده و خواست کدامیک بر دیگری چیره خواهد شد، و کاربرد آن اساساً ناشی از این واقعیت ناگوار است که انسانها، مالکیت آنها و جامعهای که در آن زندگی میکنند، به سادگی نابود می شود. شکنندگی انسانها و شکنندگی دست ساختشان است که مورد سوء استفاده به کارگیرندگان قوای نظامی قرار میگیرد. درد و رنج، ویرانی و مرگ، ناگزیر به سطح تجزیه و تحلیل استراتژیک نزدیک است، گرچه ممکن است که در مطالعات و ادبیات استراتژیک جلوه بارزی نداشته باشد. (پیشین، صص ۲۱ و ۲۰)
برای افراد عادی، استراتژی با نقشه برای جنگ و اجرای آن رابطه تنگاتنگی وجود دارد. برای آنها استراتژی یعنی فعالیت نظامی صرف، که در آن افسران عالیرتبه طرح کلی هدایت جنگ را پایه میریزند. این برداشت عمومی با تعریف کارل فون کلازویتس (Clausewitz) (1780-1831) از استراتژی به مثابه بکارگیری نبرد، به عنوان وسیله ای در راه دستیابی به هدف «جنگ» تقویت میشود. (گارنت، جان، ۱۳۷۴، ص ۴)
ولی در یک تعبیر بسیار مهم برداشت عوام از استراتژی نادرست است. در حقیقت میتوان گفت که استراتژی با جنگ و هدایت حملات نظامی سروکار دارد، اما به این پدیده محدود نمیشود. استراتژی اساساً درباره راههایی است که ممکن است قدرت نظامی جهت تحصیل اهداف سیاسی به کاربرده شود، که البته بنظر می رسد این هر چه تکرار شود نیز کم است، چرا که جنگ تنها یکی از راههایی است که می توان از قدرت نظامی برای تحصیل اهداف سیاسی استفاده کرد.
به این دلیل که استراتژی بسیار وسیعتر از مطالعه جنگها و عملیات نظامی است. تا جائیکه فون مولتکه (von molteke) آلمانی استراتژی را «سازگار کردن عمل و مسائل تحت اختیار یک ژنرال در جهت دستیابــی به هدف مورد نظــر» توصیف کرد و لیدل هارت (lidel hart) نیز تعریف مشابهی ارائه کرد و «استراتژی را هنر توزیع و اعمال ابزار نظامی برای تحقق اهداف سیاسی» خواند. (پیشین) مزیت هر دو تعریف این است که استراتژی را از مفهوم قالب سنتی آن، یعنی جنگ، خارج کرده و نشان دادند که قدرت نظامی میتواند، همانند دوران جنگ، در زمان صلح نیز مثمرثمر باشد.
امروزه تعریفهای صرفاً نظامی از استراتژی عملا وجود ندارد، زیرا این تعریفها قادر به القای خصوصیات و یا وسعت قلمرو موضوعی که طیف وسیعی از جنگ تا صلح را می پوشاند، نبودند، بویژه که استراتژی همانقدر با دولتمردی سروکار دارد که با نظامی گری، با این وجود، بنظر میرسد که استراتژی بیشتر درباره صلح است تا جنگ، و این حقیقت مورد قبول همه هست که اگر صلح شکست بخورد، باید مسئله بقدر جنگ بطورجدی مورد تعمق قرار بگیرد.
لذا هر تعریف رضایت بخشی از استراتژی می بایستی کاربرد تفکرات استراتژیک در زمان صلح را مد نظر داشته باشد و جای مناسب استفاده از قوای قهریه را نیز در عرصه کلی سیاستگذاری خارجی مشخص کند. ریمون آرون، ارتباط بین سیاست و مطالعات استراتژیک را به بهترین نحو بیان کرده است: «مطالعات استراتژیک در هر قرنی، و یا در هر لحظه ای از تاریخ، از مسایلی الهام می گیرد که از وقایع روز ناشی شده است». (پیشین،ص۶) بنابراین تحلیل استراتژیک بدون داشتن دانش سیاسی بی معناست، و امروزه تفکرات استراتژیک چنان رابطه به هم بافته و ناگشودنی ای با سیاست بین الملل دارند که هر اقدامی در جهت جدا کردن آن گمراه کننده و مشکل آفرین خواهد بود.
۱-۱۲-۴) روسیه :
- وسعت سرزمینی و موقعیت ریاضی :
عنوان فدراسیون روسیه به سرزمینی به وسعت ۱۷۰۷۵۴۰۰ کیلومتر مربع (بیش از ۷۶ درصد از کل مساحت شوروی) اطلاق می شود، که در میان اروپا و اقیانوس آرام شمالی گسترده شده است. ۱۶۹۹۵۸۰۰ کیلومتر مربع خشکی و ۷۹۴۰۰ کیلومتر مربع آب، ترکیب این سرزمین را تشکیل داده است که وسیع ترین کشور جهان محسوب می شود. سرزمین روسیه در حدود ۸/۱ برابر بزرگتر از کشور آمریکاست.
از لحاظ موقعیت ریاضی روسیه در شمال آسیا، بین ۴۱ درجه و ۲۰ دقیقه تا ۸۲ درجه عرض شمالی و ۲۷ درجه و ۴۰ دقیقه تا ۱۶۹ درجه طول شرقی قرار گرفته است. بدین ترتیب این کشور در دو نیمکره شرقی و غربی گسترده شده است. حدود ۱۴ درصد از خاک روسیه در شمال مدار قطبی قرار دارد. (کتاب سبز فدراسیون روسیه، ۱۳۸۸، ص۱)
روابط ایران و روسیه در زمینه توسعه انرژی اتمی در ایران