همانطور که خود پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله و سلم) نیز هدف بعثتشان را اتمام محاسن اخلاقی می دانند : « إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاق»[۲۸]
و تعبیر به «إنما» که از ادات حصر است نشان می دهد که تمام اهداف بعثت پیامبر در همین امر یعنی تکامل اخلاقی انسان ها خلاصه می شود.
از نشانه های دیگر اهمیت قرآن مجید به تربیت اخلاقى ، تهذیب انسان ها و رشد و هدایت جامعه این است که خصلتهاى اخـلاقـى را مـلاک ارزش انسان مى داند:« إِنَّ أَکْرَمَکمُْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُم»[۲۹]
همچنین خداوند متعال در قرآن کریم در مقام ستایش وتمجید پیامبران الهى ، آنان را به جـهـت دارا بـودن صـفـات اخـلاقـى نـیـکـو مـى سـتـایـد. بـراى مثال، حضرت ابراهیم(علیه السلام) را به خاطر برخوردارى از سه صفت عالى اخلاقى ستوده ، مى فرماید:
«إِنَّ اِبْراهیمَ لَحَلیمٌ اَوّاهٌ مُنیبٌ»[۳۰]
«همانا ابراهیم بردبار، بسیار دلسوز و بازگشت کننده (به سوى خدا) بود.»
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم ) را نیز به اخلاق عظیم یاد می کند ، می فرماید:
« وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمٍ»[۳۱]
«همانا تو صاحب اخلاق عظیم و برجسته اى هستى.»
قـرآن کـریـم رمـز مـوفـقـیـت رسـول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) را در ایفاى رسالت خویش و گسترش توحید، اخلاق نیکوى آن حضرت مى داند و مى فرماید:
«فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ»[۳۲]
«در پرتو رحمت الهى ، تو بامردم مهربان شدى ، در حالى که اگر خشن ، تندخو وسنگدل بودى از اطراف تو پراکنده مى شدند.»
دقت در سخنان و رفتار اهل بیت علیهم السلام اهمیت و جایگاه اخلاق را به خوبی نمایانگر است.در اینجا
به عنوان نمونه چند حدیث را از نظر می گذرانیم :
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند :«الخُلقُ وِعاءِ الدِّین»[۳۳]
« اخلاق ظرف دین است .»
«یعنى دین در ظرف اخلاق پدید مى آید، رشد مى کند و باقى مى ماند.»[۳۴]
امیرالمؤمنین علیه السلام نیز فرمودند: « إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ مَحَاسِنَ الْأَخْلَاقِ وُصْلَهً بَیْنَهُ وَ بَیْنَ عِبَادِهِ، فَیَجِبُ أَحَدَکُمْ أَنْ یَتَمَسَّکَ بِخُلُقٍ مُتَّصِلٍ بِاللَّهِ تَعَالَى »[۳۵]
«خداوند سبحان فضائل اخلاقى را وسیله ارتباط میان خودش و بندگانش قرار داده، پس واجب است که هر یک از شما دست به اخلاقى بزند که او را به خدا مربوط سازد.»
این روایت اهمیت اخلاق را بسیار خوب نشان می دهد چرا که فضیلت های اخلاقی را عامل قرب به خدا می داند و هدف عالی انسان در این عالم تقرب به خدای متعال می باشد .
آیت الله مکارم شیرازی در کتاب «اخلاق در قرآن» درمورد این روایت چنین توضیح داده اند :«خداوند بزرگترین معلّم اخلاق و مربّى نفوس انسانى و منبع تمام فضائل است، و قرب و نزدیکى به خدا جز از طریق تخلّق به اخلاق الهى امکان پذیر نیست. بنابراین، هر فضیلت اخلاقى رابطه اى میان انسان و خدا ایجاد مى کند و او را گام به گام به ذات مقدّسش نزدیکتر مى سازد.»[۳۶]
حضرت علی علیه السلام می فرمایند: « لَوْ کُنَّا لَا نَرْجُو جَنَّهً وَ لَا نَخْشَى نَاراً وَ لَا ثَوَاباً وَ لَا عِقَاباً لَکَانَ یَنْبَغِی لَنَا أَنْ نَطْلُبَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ فَإِنَّهَا مِمَّا تَدُلُّ عَلَى سَبِیلِ النَّجَاح »[۳۷]
«اگر ما امید و ایمانى به بهشت و ترس و وحشتى از دوزخ، و انتظار ثواب و عقابى نمى داشتیم، شایسته بود به سراغ فضائل اخلاقى برویم، چرا که آنها راهنماى نجات و پیروزى و موفّقیّت هستند.»
این روایت صریحاً راهنمای سعادت وموفقیت را فضائل اخلاقی می داند .و نه تنها سعادت اخروی را بلکه این حدیث شریف سعادت دنیوی را نیز در گرو عمل به مکارم اخلاق می داند که مدعای این پایان نامه را بخوبی به اثبات می رساند .
مرحوم ملا احمد نراقی در کتاب معراج السعاده ثمره اخلاق را در به سعادت رسیدن انسان می داند آن هم سعادت مطلق که جامع سعادت دنیوی و اخروی می باشد: «ثمره تهذیب اخلاق رسیدن به خیر و سعادت ابدیه است و باید دانست که سعادت مطلق حاصل نمی شود، مگر اینکه صفحه نفس، در جمیع اوقات از همه اخلاق ذمیمه «معری »[۳۸] و به تمام اوصاف حسنه «محلی »[۳۹] باشد.»[۴۰]
علامه جوادی آملی اهمیت اخلاق را چنین بیان کردند: «ما نیازمند به فراگیری همه معارف الهی هستیم لیکن در شرایط کنونی نیاز به علم اخلاق و به دنبال آن تهذیب روح بیشتر است. در ساختار جامعه مدنی بسیاری از امور باید فراهم آید که در رأس همه آن ها تهذیب روح است. روح مهذب و نفس مزکی آن قدرت را دارد که کمبودها را ترسیم کند؛ اگر روح تهذیب نشود نه تنها انسان از امکانات، بهره خوب نمی برد بلکه ممکن است امکانات بیشتر نتیجه سوء بیشتری را به دنبال داشته باشد، انسان مهذب جهان را پاکیزه نگه می دارد و انسان آلوده آن را آلوده می کند.»
یکی از محققین معاصر ارزش های اخلاقی را ضامن اجرای قوانین و ارزش های دینی می داند ومعتقد است تکاملی که برای انسان در مراعات اخلاق برای انسان بدست می آید بیش از آن است که فقط به احکام شرعی عمل شود :« با توجه به اینکه انسان موجودى با اراده و مختار است ، باید آگاهانه و آزادانه در پى اجراى دسـتـورات الهـى قـیـام کـنـد و ایـن گـونـه حـرکـت، بـا وضـع قـوانـیـن خـشـک و اعـمـال قـدرت تـحـقـق نـمـى یـابـد، بلکه باید انگیزه لازم در انسان پدید آید تا انسان بدون احـسـاس فشار وتنگنا در این راستا قیام کند و این انگیزه را ایمان و اخلاق پدید مى آورد و قوّت مـى بـخـشـد و قـوانـیـن الهـى در کـنـار ارزشـهـاى اخـلاقـى قابل اجراء مى گردد. بنابراین ارزشهاى اخلاقى نگهبان دین و ضامن اجراى قوانین خواهند بود. بـه عـلاوه ، رشـد وتـکـامـل دیـنى بشر نباید در حدّ اجراى قوانین الهى متبلور در واجب و حرام متوقف شود. از این رو تکامل دینى بیشتر، نیازمند ارزشهایى فراتر از حد ضرورت شریعت است و آن ارزشها در اخلاق نمودار مى گردد.»[۴۱]
۲-۴. رابطه اعتقادات ، اخلاق و احکام
پس از بیان آنچه در اهمیت اخلاق آمد، تذکر این نکته نیز خالی از فایده نیست که همه دین اسلام اخلاق نیست بلکه همانطور که مشهور است دانشمندان علوم اسلامی تعلیمات اسلام را در سه بخش کلی تقسیم کرده اند :
۱- اصول عقاید اسلامى که نوعى از آن اصول سه گانه دین است: توحید و نبوت و معاد، و نوعى عقاید متفرع بر آنها مانند لوح و قلم و قضا و قدر و ملائکه و عرش و کرسى و خلقت آسمان و زمین و نظایر آنها.
۲-دستورات و بایدها ونباید های اخلاقی .
۳- احکام شرعیه و قوانین عملى که قرآن کریم کلیات آنها را بیان فرموده و تفاصیل و جزئیات آنها را به بیان پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله واگذار نموده است و پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله نیز به موجب حدیث ثقلین که همه فرق اسلامى به نحو تواتر نقل نمودهاند بیان اهلبیت خود را قائممقام و جایگزین بیان خود قرار داده است.[۴۲]
علامه طباطبایی در کتاب تعالیم اسلام ، دین را مجموعه این سه بخش تعریف می کنند : « دین، یک سلسله عقاید و دستورهاى عملى و اخلاقى است که پیمبران از طرف خداوند براى راهنمایى و هدایت بشر آوردهاند. اعتقاد به این عقاید و انجام این دستورها، سبب سعادت و خوشبختى انسان در دو جهان است. پس اگر ما دیندار باشیم و از دستورهاى خدا و پیغمبر پیروى کنیم، هم در این دنیاى زودگذر خوشبخت مىشویم و هم در زندگى جاوید و بى پایان جهان دیگر، سعادتمند خواهیم بود. ما مىدانیم خوشبخت و سعادتمند کسى است که در زندگى خود هدف صحیحى داشته و در اشتباه و گمراهى به سر نبرد و داراى اخلاق خوب و پسندیده باشد و کارهاى نیکو انجام بدهد و در زندگانى پر از تلاطم دنیا قلبى مطمئن و دلى نیرومند و آرام داشته باشد. »[۴۳] و در ادامه می افزایند « بنابراین، دین به سه بخش تقسیم مىشود: ۱. اعتقادات؛ ۲. اخلاق؛ ۳. عمل (احکام) »[۴۴]
بنابراین برای دستیابی به سعادت فردی و اجتماعی انسان باید به همه این بخش ها توجه شود به خصوص که تأثیر کاربردی و عمیق اخلاق بعد از پذیرش اعتقادات صحیح در توحید و فروع آن و توجه به معاد و حیات اخروی و یقین به آن و شناخت نبوت ظاهر می گردد .
در اسلام روح دستورات اخلاقی و احکام شرعی توحید ویکتا پرستی است و همین هم موجب شده که برخلاف سایر مکاتب اخلاقی باید ها و نباید های اسلام علاوه براین که تأمین کننده سعادت دنیوی و مادی انسان هاست ، آنها را نیز به سعادت اخروی می رساند .
صاحب تفسیر شریف المیزان می فرماید: «قانون هیچگاه به نیکبختى نمىرسد جز آنکه با ایمانى همراه باشد که نگاهبان آن اخلاق کریمه باشد، و اخلاق کریمه نیز تمامیّت نمىیابد مگر با یکتاپرستى و توحید. بنابراین، توحید ریشهاى است که درخت سعادت انسانى بر آن مىروید و شاخههاى آن اخلاق کریمه است که در جامعه از همین شاخهها، میوههاى پاکیزه و نیکو به بار مىنشیند.»[۴۵]
ضمانت اجرای بایدها و نبایدهای دینی اعم از اخلاقیات و احکام شرعی اعتقاد به خداوند و معاد می باشد. اعتقادات واصول دینی مؤید و نیرو دهنده و پشتوانه اخلاق است. علامه طباطبایی در این باب در المیزان فرموده اند: « قوانین و سنّتها اگر چه در محدوده مفهوم، برخوردار از عدالت باشند و نیز احکام جزایى هر قدر با شدتِ عمل به اجرا درآیند، اما به هر حال در جامعه بهطور کامل جریان نمىیابند مگر با اخلاق فاضله انسانى که ریشه ظلم و فساد را بر مىکند؛ فضایلى چون ملکه تبعیّت از حق، محترم شمردن انسانیت، عدالت، کرامت و …. . اما اخلاق به تنهایى قادر نیست جامعه را به نیکبختى برساند و انسان را به عمل صالح سوق دهد مگر آنکه مبتنى بر توحید باشد… روشن است اگر اخلاق بر این [ریشه] عقیدتى استوار گردید، براى انسان هیچ چیز جز مراقبت کردن بر تحصیل رضاى خداوند متعال در اعمال و رفتارش باقى نمىماند و تقوا مانعى است درونى در مقابل ارتکاب جرم. اگر تغذیه اخلاق از عقیده توحید نبود، دیگر براى انسان در اعمال حیاتىاش هیچ هدفمندى و غایتى وجود نمىداشت مگر بهرهمندى از تمتّعات گذراى دنیوى و لذات مادى، و حداکثر او مىتوانست امور معاش خود را سامان بخشد و [به وسیله قوانین اخلاقى بدون پشتوانه توحیدى] یک سرى قوانین اجتماعى دنیوى را دست و پا کند . »[۴۶]
شهید مطهری نیز در بیان رابطه اخلاق و اعتقادات دینی چنین می فرمایند : « تجربه نشان داده که آنجا که دین از اخلاق جدا شده ، اخلاق خیلی عقب مانده است . هیچ یک از مکاتب اخلاقی غیردینی در کار خود موفقیت نیافتهاند . قدر مسلم اینست که دین لااقل به عنوان یک پشتوانه برای اخلاق بشر ضروری است . اینست که داد و فریادشان در این زمینه بلند است - با تعبیرات مختلف - که بشر هر اندازه که از لحاظ صنعت و تمدن پیش رفته ، از نظر اخلاق عقب مانده است . چرا ؟ زیرا مکاتب اخلاقی وجود نداشته . مکاتب اخلاقی که از قدیم بوده بیشتر مذهبی بوده و بس ، و به هر نسبت که دین و ایمان ضعیف گردیده عملا دیده شده است که اخلاق بشر پائین آمده . اینست که برای ایمان ، لااقل به عنوان پشتوانهای برای اخلاق- اگر نگوئیم تنها ضامن اجرای آن - باید ارزش فوق العاده قائل باشیم »[۴۷]
در رابطه اخلاق و اعمال و احکام شرعی نیز باید گفت که خلق های پسندیده و صفات نیکو از طریق اعمال انسان است که در وجود او شکل می گیرد .
صاحب تفسیرالمیزان در کتاب قرآن در اسلام می فرمایند « هرگز قابل قبول نیست کسى که در مسائل جنسى یا در دزدى و خیانت و اختلاس مال و برداشتن کلاه مردم هیچ گونه بند و بارى ندارد صفت عفتنفس داشته باشد یا کسى که شیفته جمعآورى مال است و مطالبات مردم و حقوق واجبه مالى را نمىدهد با صفت سخاوت متصف شود یا کسى که به عبادت خدا نمىپردازد و هفته و ماهى به یاد خدا نمىافتد واجد ایمان به خدا و روز رستاخیز و داراى سمت بندگى باشد.
پس اخلاق پسندیده همیشه با یک رشته اعمال و افعال مناسب زنده مىماند چنان که اخلاق پسندیده نسبت به اعتقادات اصلیه همین حال را دارند؛ مثلًا کسى که جز کبر و غرور و خودبینى و خودپسندى سرش نمىشود اعتقاد به خدا و خضوع در برابر مقام ربوبى را نباید از وى توقع داشت و کسى که یک عمر معنى انصاف و مروت و رحم و عطوفت را نفهمیده است نمىشود ایمانى به روز رستاخیز و بازخواست داشته باشد.»[۴۸]
خداى متعال در خصوص ارتباط اعتقادات حقه و اخلاق پسندیده- که خود نوعى از اعتقاد هستند- به عمل مىفرماید: «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالعَمَلُ الصّالِحُ یَرْفَعُهُ»[۴۹] «سخن (اعتقاد) پاک به سوى خدا صعود مىکند و عمل صالح بلندش مىکند- یعنى در صعود اعتقاد کمک مىکند.»
مفسرین ” الکلم الطیب ” را به اعتقادات صحیح به توحید و خداوند متعال و معاد و حیات اخروی و نبوت تفسیر کرده اند .[۵۰]
«به موجب این آیه شایستگى صعود به سوى خدا را که همان مقام قرب به اوست، کلام طیّب واجد است و آن عقیده حق است و عملى که براى آن (عقیده) صلاحیّت داشته و مناسب آن است، همان است که آن را بالا مىبرد.»[۵۱]
البته در پایان این نکته را متذکر می شویم که این پایان نامه اگر صرفا به مسائل اخلاقی پرداخته شده به خاطر عنوان تحقیق است ولی مبنای ما در شرح مرامنامه اخلاقی براساس مبنای اخلاقی قرآن - که بر اساس اعتقادات توحیدی استوار است - می باشد .
۲-۵. فطری بودن یا کسبی بودن اصول اخلاقی
یکی از مباحثی که در علم اخلاق در زمینه اصول اخلاق مطرح است در کسبی بودن یا فطری بودن آن است. وقتی به آیات و متون اخلاقی علمای اخلاق مراجعه می کنیم می بینیم اخلاق ویژگی ای دارد که هم می توان گفت فطری است هم کسبی. یعنی از یک منظر که بنگریم می بینیم اخلاق اصول فطری دارد که موهبتی خداوند است و از منظر دیگر انسان از نظر اخلاقی و ملکه و خوهای اخلاقی بالقوه آفریده شده است و باید در طول زندگی با کسب ملکات اخلاق کریمه خود را به سعادت و کمال برساند .
قرآن کریم در مورد اینکه انسان یکسری اصول فطری در وجودش نهاده شده است و گرایش به خوبی ها وبدی ها به وی الهام شده است در سوره شمس می فرماید :
« وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا*فَأَلهَمَهَا فجُورَهَا وَ تَقْوَاهاَ »[۵۲]
«و سوگند به جان آدمى و آن کس که آن را با چنان نظام کامل بیافرید. و در اثر داشتن چنان نظامى خیر و شر آن را به آن الهام کرد.»[۵۳]
همچنین خداوند متعال در مورد اینکه انسان خودآگاهى فطرى نسبت به نیک و بد اعمال خود دارد اینچنین در مورد انسان می فرماید :
« بَلِ الْانسَانُ عَلىَ نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ»[۵۴] «بلکه انسان خود بر نیک و بد خویش به خوبى آگاهست.»[۵۵]
این بحث در کتب اخلاقی در ذیل مبحث نسبی بودن یا مطلق بودن اخلاق مطرح می شود شهید مرتضی مطهری در این زمینه انسان را دارای اصول اخلاقی درونی می داند که به معیار های انسانیت از آن تعبیر کرده است و این درونی وفطری بودن مانع از این می شود که اصول اخلاقی نسبی و متغیر شود: « آن کسانى که درباره اخلاق یک نوع اطلاق قائل هستند، مدعى هستند که اصولى کلى و ثابت که به منزله مدارهاى انسانیت است معیارهایى است که همه انسانها باید براساس همین معیارها ساخته شوند و بیرون از این معیارها بودن ضد انسانیت است. یا به تعبیر دیگر: خود انسانیت یک امر نسبى نیست (چون اخلاق یعنى انسانیت، در مقابل حیوانیت) …. انسانیت مثل یک کادرى است که انسان با این کادر باید پرورش پیدا کند خیلى چیزها تغییر پیدا مىکند ولى انسانیت عوض نمىشود که روزى انسانیت یک چیز باشد روز دیگر چیز دیگر باشد. بله، در انسانیت ممکن است که کسى کاملتر باشد ولى این معنایش خروج از آن کادر معین نیست.» [۵۶]