چونان آواز نخستین پرندهای
که بر هر آستانه برآید
از سر بی تجربتی
و به هر گل نیم سوخته بال گشاید. (همان،ص.۶۰)
۴-۲-۳-۱-۲- رنج عشق
گویا شاعر رنج عشق را بیش از شادی آن میداند که میگوید: « عشق دشنام و بد نامی بیش نیست.» و انسان راپالوده نمیکند بلکه او را آلوده میسازد :
گفتم
سخن به یاوه سراییدم
چرا که عشق
دشنامی بیش نبود. (همان،ص.۹۳)
با عشق
پارسایی تن را آلودیم. (همان،ص.۴۰)
او صریح عنوان میکند که عشق به معشوق مایهی رنج و تألّم و باعث کاستن روح انسان است. انتخاب واژهای چون «رنجابه» نشان دهندهی همان نگاه عصیانگریست:
رنجابهای
که مایهاش همه از عشق توست
جان مرا میکاهد
رودخانهای ست
که ما را با خود خواهد برد. (همان،ص.۱۰۳)
شمس از تشبیهات تکراری خسته است و از آنها دوری میکند تا خودش به شباهت جدیدی دست یابد. او «خنجر عشق »را خاصیت عشق نمیداند بلکه آنرا بیهودگی عشق میبیند:
عشق نیست
انگاری بیهوده است
اگر چونان
خنجری
آرام
بر قلب مینشیند. (همان،ص.۸۷)
شاعر حتّی با سرودههای طنزش عشق را به سخره میگیرد. او عشق را حاصل نادانی و ناآگاهی میداند که سبب میشود انسان به لجن کشانده شود. البتّه این نگرش، در شعر اغلب شعرا دیده میشود.آنها معتقد هستند که ننگ و آلودگی عشقهای زمینی همواره گریبانگیر انسان میشود و او را ناپاک میسازد:
عشقم اگر بزرگ و شگرف است
همه
از سر نادانیست
میدانی
زیبایی تو عقابی است
که مرا به لجن میکشد. (لنگرودی،۱۳۹۰،ص.۶۶)
گاه شکنجهی عشق و فریب آن زاویهی جدیدی بر شاعر میگشاید که مشکلات را بیش از شادکامیها ببیند:
عشق تو
شکنجهام میکند
چون بر درگاه جلوه میکنی
میبینم آسمانی که از آن من است
چیزی نیست
جز سیاهی شباهنگامی
که برفپوش امیدی بیمار
سپیدش مینمایاند. (همان،ص.۴۱)
شمس به تقابل عشق و نفرت معتقد است. کسی که نفرت را نشناسد بی گمان عشق را هم نمیشناسد:
آنکس که نفرت را نمیشناسد
دیر عاشق میشود. (همان،ص.۴۰)
۴-۲-۳-۱-۳- زیبایی عشق
در کنار این همه تیرگی و سیاهی که شاعر آنرا بیان میکند زاویه دید دیگری نمایان میشود . این همان زمانی است که شاعر عشق را، عشقی پاک و بی آلایش، «عشق به ایدهآل یا مردم و یا آینده بهتر»فرض میکند که به طرز فکر و احساس عرفانی نزدیک میشود. (لنگرودی،۱۳۷۱،ص.۱۰۱)در اینگونه ابیات دید مثبت شاعر به عشق نمود مییابد. «عدم تبعیّت از منطق واحد» یکی از اصول شاعری شمس بود ،که پیش از این مطرح شد(مصاحبهی پیوست،ص.۱۹۰):
و عشق،خواب مقدّس است. (لنگرودی،۱۳۹۰،ص.۵۵)
بررسی اندیشهها و درون مایهی اشعار شمس لنگرودی- قسمت ۵۲