استفاده از واژه «فشار» یا «بار» به خودی خود تمایل به فهم موضوعات از چشم اندازی خاص را افزایش میدهد. این چشم انداز که مراقب، به واسطه نقش خود تحت فشار قرار میگیرد. هرچند این امر که در یک رابطه مراقبتی نکات مثبتی وجود دارد یا اینکه افراد به اراده خود نقش مراقبت را میپذیرند درست نیست، ولی مقیاسهایی که اسنادهای مثبت را شناسایی میکنند، این عوامل را نشان داده اند. سیاهه تجربه مراقبت[۸۴](ECI) تلاشی پیشگامانه در پژوهشهای مربوط به روان پریشی است که برای مشخص کردن تجربیات مثبت (نه فقط تجربیات منفی) به کار رفته است. اسموکلر[۸۵] اصطلاح «اثر مراقبت[۸۶]» را بر واژه «فشار» که دارای بار منفی است ترجیح میدهد.پژوهشهای مشابه نیز از یافتههای مبتنی بر مثبت تلقی شدن نقش مراقبت توسط مراقبان حمایت میکند. شوارتز و گیدرون[۸۷] (۲۰۰۲) بیان داشتند که همه ۹۳ مراقب شرکت کننده در پژوهش آنها، از انجام وظایف والدینی گری خود (در قبال فرزندان بزرگسالشان که دچار بیماری روانی بودند) احساس رضایت زیادی کرده و بیان کردند که توانسته اند به این وسیله خودشان را بیشتر بشناسند. ولتمن و همکاران[۸۸] در پژوهش خود گزارش کردند که مراقبان دارای احساسات ارزشمندی همچون لذت، عشق، غرور، و فراگیری درس زندگی بودند (سارتوریوس و دیگران به نقل از برجعلی و همکاران،۱۳۸۹).
۲-۷-۳ مداخلات مربوط به کاهش بار مراقبت
با اینکه منابع پژوهشی متعددی در مورد مداخلات مربوط به مراقبان وجود دارد، ولی بهبود فشار به ندرت به صورت مستند گزارش شده است.احتمالا علت این است که تا مدتی پیش، هدف اکثر مداخلات، بهبود وضعیت بیمار بوده و وضعیت مراقب به عنوان نتیجه ثانوی تلقی شده است.ولی همانند سایر موقعیتهای استرس زا، اگر ارزیابی فرد از موقعیت و مقابله او با حالت هیجانی خود بهبود یابد و منابع مربوط به کاهش انزوا و ارائه حمایت اجتماعی موجود باشد، آشفتگی نقش مراقبت و بار آن کاهش مییابد. مداخلات مورد نیاز مراقبان عبارتند از اطلاعاتی که در فهم و ارزیابی دقیق مشکلات مفید هستند، حمایتی که گاهی به فرد اجازه استراحت دهد، حمایت اجتماعی به منظور کاهش انزوا، کمک در حل مسئله هنگام مواجهه با مشکلات جاری و مراقبتی که در طول زندگی و متناسب با تغییر نیازها ادامه یابد (سارتوریوس و دیگران به نقل از برجعلی و همکاران،۱۳۸۹).
۲-۷-۴ اثرات بار خانواده بر روی خانواده و بیمار
تجربیات خانوادهها از بار ممکن است عواقب بدی برای بیمارانشان در پی داشته باشد. بیمارانی که خانوادههایشان دچار بار خانوادگی بیشتری بوده اند، پایبندی کمتری به دارو درمانی دارند. این بیماران با احتمال بیشتری دچار بروز دوبارۀ علائم و عود میشوند.بیماران عزت نفس خود را بخاطر اینکه قادر به مشارکت در کار و فعالیتهای تفریحی نیستند از دست میدهند، که علت آن نه تنها ناتوانی آنهاست بلکه به خاطر تبعیضهای ناشی از این ناتوانی است.علاوه بر این آنها نگران داشتن باری برای دیگران میباشند.سطح فعالیت بیماران ممکن است به دنبال افزایش نیازهای روانی اجتماعی مراقبشان کاهش یابد.در کل بار خانواده در کاهش بهزیستی مراقب تجلی میکند.بار خانواده میتواند مراقبین را مستعد مشکلات جسمی، هیجانی، مالی و اجتماعی کند.این بار به علاوه روی ماهیت زندگی مشترک مراقبین نیز تاثیری منفی برجای میگذارد. بار مزمن به طور عمیقی از کیفیت زندگی کاسته و رضایت ذهنی فرد را از زندگی مشترک کاهش میدهد.(شاه [۸۹]،۲۰۱۰،به نقل از پهلوان زاده)
۲-۷-۵ پیش بینی کنندههای بار خانواده
عوامل ویژۀ مرتبط با بیمار میتواند بار خانواده را بیفزاید، عواملی مثل علایم بیمار، طول مدت زمانی که در بیمارستان بستری است، تعداد دفعات بستری شدن در بیمارستان، مدت زمانی که از شروع بیماری فرد میگذرد، سطح عملکرد اجتماعی و نوع علایم مثبت یا منفی بیمار.در برخی پژوهشها شدت آسیب شناسیهای روانی یا آشفتگیهای رفتاری بیمار (خصوصا رفتارهایی که کنترل و اداره آنها مشکل بود) و نه تشخیص بیماری، فراوان ترین پیش بینی کنندههای بار خانواده بودند.حمایت اجتماعی، سن و سطح تحصیلات مراقبین نیز با سطح بار مرتبط است. نوع نسبت خانوادگی مراقب نیز در میزان بار وارده بر وی موثر است. چنانچه والدین بار بیشتری را نسبت به همسران تحمل میکنند و هزینه بیشتری نیز متقبل میشوند. (ونداه [۹۰]،۲۰۰۳،به نقل از ترابی)
طول مدت درمان نیز پیش بینی کننده خوبی برای بار محسوب میشود.طول درمان زیر یک سال با بار بیشتری همراه است. با گذشت ۲ سال از شروع بیماری روانی کاهش چشمگیری در میزان بار مشاهده میشود.تحقیقات نشان داده که، بیشترین بار بر روی خویشاوندان بیماری وارد میشود که، مرد بوده و بی کارند. بیماران جوانتر از این نظر بار بیشتری را در مراقبین ایجاد میکنند. بر اساس تحقیقات، زمانی که اعضای خانواده نگرش مثبت تری به بیماری دارند، سطح بار کم میشود. همچنین هنگامی که حمایت اجتماعی افزوده میشود، تعداد دفعات بستری بیمار کاهش مییابد. تهدیدها، مزاحمتها، زمان سپری شدن با فرد بیمار، و بار مربوط به زندگی اجتماعی محدود شده و کاهش فعالیتهای تفریحی از دیگر پیش بینی کنندههای بار خانواده هستند (جوان و لمبرت[۹۱] ۲۰۰۷،به نقل از شیخنا، ۱۳۸۶).
۲-۷-۶ منابع بار
رز [۹۲] (۲۰۰۶) منابع بار را به شرح زیر بر میشمارد:
-
- نگرانی در مورد آینده
-
- رنجش از مطالبات و تقاضاهای بی شمار بیمار
-
- منقلب شدن از تغییرات وضعیت بیمار
-
- اصطکاک و درگیری خانوادگی
-
- به هم ریختن روال معمول و جاری زندگی خانوادگی
-
- احساس گناه به خاطر اینکه نمی توانند به بیمار کمک کنند
-
- تغییر برنامه ریزیهای شخصی برای زندگی خود
-
- احساس به دام افتادن و اسیر شدن
-
- بی توجهی نسبت به نیازهای خانواده
-
- نگرانی در مورد بدتر شدن بیماری
-
- نگرانی راجع به ننگ بیماری
-
- قطع و کاهش زمان تفریحات
-
- کاهش زمان سپری شده با دوستان
-
- احساس گناه درمورد سببیت بیماری
-
- نگرانی برای مسائل مالی
-
- اصطکاک و درگیری با دوستان
-
- بیکاری و از دست دادن شغل (شیخنا، ۱۳۸۶).
۲-۷-۷ هیجان ابراز شده
هیجان ابراز شده به سازه ای اطلاق میشود که چند بعد مهم روابط نزدیک بین فردی را در بر میگیرد. این هیجان نکرشهای انتقادی، خصمانه یا نگرشهای مربوط به درگیری مفرط هیجانی بک عضو خانواده را نسبت به یکی از بستگان بیمار خود منعکس می کند. مفهوم هیجان ابراز شده به منظور ارزیابی وضعیت هیجانی خانوادههای دارای بیمار اسکیزوفرن ارائه شده و هم اکنون همانند سایر مولفههای روانپزشکی عامل پیش بینی کننده معتبری برای پیامد بالینی نامطلوب این اختلال و هم چنین سایر اختلالات روانی است. پژوهشها نشان میدهند که در خانوادههای دارای سطح بالای هیجان ابراز شده میزان عود بیماری بیشتر بوده و پیامدهای بیماری در اختلال اسکیزوفرن منفی خواهد بود. هیجان ابراز شده در حقیقت میزان ابراز هیجان نیست بلکه میزان انتقادی و خصمانه بودن اعضای خانواده در مورد یک عضو دیگر را نشان میدهد و یا بیانگر درگیری هیجانی افراطی در بین اعضای خانواده است. اهمیت مفهوم هیجان ابراز شده در اسکیزوفرنی اعتبار پیش بین اندازه دوگانه آن است. در مطالعه ای آمده است که زندگی کردن در خانواده دارای هیجان ابراز شده بالا میزان عود اسکیزوفرنی در یک سال پس از ترخیص را دو برابر میکند. در مجموع هیجان ابراز شده مطابق الگوی آسیب پذیری – استرس مربوط به اسکیزوفرنی عمل میکند. در حقیقت این الگوهای روانپریشی را به عنوان نتیجه استرس محیطی در واکنش به آمادگی زیربنایی یا آسیب پذیری زیستی برای ایجاد بیماری تلقی میکنند. هنگامی که با شروع بیماری آسیب پذیری ایجاد میشود، هیجان ابراز شده به عنوان منبع احتمالی استرس میتواند باعث بروز یا تشدید نشانهها شود. مفهوم هیجان ابراز شده در مورد مراقبان حرفه ای نیز استفاده میشود. پاسخهای هیجان ابراز شده بالا در میان مراقبان حرفه ای با نتایج منفی رابطه دارد و همچنین رابطه مثبت مراقب و بیمار با بهبود بیشتر کیفیت زندگی بیمار و رابطه منفی آنها با بهبود کمتر کیفیت زندگی بیمار ارتباط چشمگیری دارد (تاتن و ترییربه[۹۳] نقل از قربانی۱۳۸۶).
پژوهشهای زیادی در مورد هیجان ابراز شده در مورد مراقبان حرفه ای نشان میدهد افراد مبتلا به اسکیزوفرنی نسبت به اثرات روابط بین فردی حساس هستند. با این حال ممکن است شبکههای اجتماعی محدود و عملکرد اجتماعی اندک این بیماران اثر تعاملات استرس زا با مراقبان رسمی و غیر رسمی را افزایش دهد.هیجان ابراز شده بالا نشانگر یک عامل استرس زا در بیماران اسکیزوفرن بوده و احتمالا با تسریع عود رابطه دارد. هیجان ابراز شده بالای بستگان با حفظ برانگیختگی یا افزایش آن و هیجان ابراز شده پایین بستگان با کاهش برانگیختگی رابطه دارد. بستگان دارای هیجان ابراز شده بالا کمتر قادر به تغییر این وضع بوده و پاسخهای آنها به احتمال بیشتری در شدت بخشیدن به تعاملات منفی سهیم هستند.در مورد بررسی رابطه هیجان ابراز شده و عود بیماری به نظر میرسد عقاید مراقبان به شکلهای مختلف در فرایند عود نقش دارد. برای نمونه از طریق میانجیگری کنترل رفتاری که استرس بیمار را افزایش میدهد یا بوسیله کاهش حس خودارزشمندی بیمار که ممکن است هذیانها و توهمات منفی متمرکز بر خود را تقویت نماید (کریستین باروکلوه[۹۴] نقل از دریابندری۱۳۸۹).
هیجان ابراز شده به نگرشهای انتقادی یا خصمانه و یا درگیری مفرط هیجانی اطلاق میشود که بستگان و خویشان نسبت به عضو مبتلا به بیماری روان پزشکی نشان میدهند. سه نگرش مرتبط با هیجان ابراز شده به خصومت، انتقاد و درگیری مفرط هیجانی معروف اند. والدین این بیماران میتوانند سبب عود بیماری شوند زیرا آنها خودشان را به خاطر اختلال فرزند سرزنش کرده و درگیری بیشتر هیجانی دارند. این مسئله در زنان بیشتر دیده میشود. بستگانی که هیجان ابراز شدۀ بالا دارند بسیار انتقادی و خصومت آمیز رفتار میکنند. آنها راه دیگری برای کمک وحمایت از عضو بیمار خانواده نمی دانند و احساس میکنند که با این روش به بیمار کمک میکنند. آنها فکر میکنند بیماری درونی بوده و شخص بیمار قادر به کنترل آن خواهد بود. آن ها تنها راهی که شخص میتواند رفتارش را تغییر دهد انتقاد یا عیب جویی میدانند. در حالی که در واقع با واکنشهای خود باعث عود بیماری میشوند. نگرش انتقادی این افراد به سمت بیمار باعث طولانی شدن زمان بیماری شده و هیجان ابراز شدۀ بالا به خاطر انتقادگری کلامی پرخاشگرانه بیشتر از هیجان ابراز شدۀ پایین احتمال عود را افزایش میدهد بستگان دارای هیجان ابراز شدۀ پایین در انتقاد کردن محافظه کارانه عمل میکنند. این خانوادهها احساس میکنند عضو بیمار روی اختلال خود کنترلی ندارد و بیشتر با او همدلی میکنند. این امر به خاطر این است که آنها نسبت به دیگران اطلاعات بیشتری از اختلال دارند که منجر به آگاهی بیشتر و انتقاد کمتر میشود. این خانوادهها پذیرش بیشتری از بیماری دارند و رفتار منتقدانه ابراز نمیکنند. در مجموع والدین دارای هیجان ابراز شدۀ پایین تنش کمتری به بیمار وارد میکنند. (تاتن و ترییریه نقل از قربانی۱۳۸۶).
اخیرا رابطۀ بین هیجان ابراز شده و عملکرد اجتماعی بیماران مورد مطالعه قرار گرفته است. باروکلوج گزارش میکند عملکرد بیمارانی که با خانوادههای با هیجان ابراز شدۀ بالا زندگی میکنند به طور معنی داری بدتر ازکسانی است که با خانوادههای دارای هیجان ابراز شدۀ پایین زندگی میکنند. کینگ و دیکسون[۹۵] دریافتند که بعضی جنبههای هیجان ابراز شده با قضاوت اجتماعی بدتر مرتبط هستند ساز و کاری که موجب آسیب و تخریب عملکرد اجتماعی بیماران در خانوادههای با هیجان ابراز شدۀ بالا شده است، به دو صورت فرضیه پردازی شده است: ۱- درگیری مفرط هیجانی ممکن است مانع از رشد عملکرداجتماعی مستقل بیماران گردد. ۲- عدم توانایی بیمار برای کارکردن شغل ممکن است موجب عیب جویی و انتقاد خانواده گردد. به نظر میرسد در این مورد پویایی خانواده کلید اصلی برای مداخله باشد هیجان ابراز شده در پیشبینی عود بیماری نقش قابل ملاحظه ای دارد و از عوامل خانوادگی است که بر دورۀ بیماری اثر میگذارد. در بیمارانی که پس از ترخیص از بیمارستان به خانوادههای با هیجان ابراز شدۀ بالا برمی گردند احتمال عود مجدد بیماری بیشتر است. (کویپرز و ببینگتون[۹۶]، ۲۰۱۰، به نقل از قربانی )
مردم و همکاران پس از پی گیری هفت ساله بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی متوجه شدند احتمال بستری بیماران دارای خانوادۀ با انتقاد بالا، بیشتر از بیمارانی است که خانواده ای با انتقادگری کمتر دارند هم چنین چیونگ و همکارش در هنگ کنگ میزان عود بیماران اسکیزوفرنی را در طول یک دورۀ ۹ ماهه سنجیده و دریافتند در بیماران دارای خانواده با هیجان ابراز شدۀ بالا میزان عود ۶۰ درصد و در بیماران دارای خانواده با هیجان ابراز شدۀ پایین میزان عود ۱۱ درصد است. نظریه هیجان ابراز شده منجر به توضیح واضحی از تعاملات خانواده نشده است. هدف رویکردهای متفاوتی مانند خانواده درمانی و آموزش روانی، کاهش هیجان ابراز شده وجلوگیری از عود میباشد. بررسی مشکلات بالینی، اهمیت ارزیابی محیط خانوادگی را برای بهبودی و جلوگیری از عود اختلالهای روانی و جسمانی نشان داده است. در بررسیهای صورت گرفته مشخص شده است که بیماران خانوادههای باهیجان ابراز شدۀ بالا رفتارهای غیرکلامی منفی خودداری از تماس چشمی، خشم در حالت چهره، لحن کنایه داربیشتری نسبت به بیماران با خانوادههای دارای هیجان ابرازشدۀ پایین که لبخند و نگاه با محبت و لحن صدای حمایت کننده و صمیمی دارند نشان دادند. پی بردن به علل برخورد انتقادی و هیجانی بالای والدین در برابر بیماراهمیت به سزایی دارد زیرا چنین رفتارهایی مانعی برای بهبودی میباشند لذا توجه به نوع روابط، رفتارها، شخصیت والدین وشناخت عوامل مداخله کنندۀ دیگر میتواند کمک فراوانی به بیمار و خانوادۀ وی نماید. پژوهشهای انجام شده در زمینۀ کیفیت رابطۀ هیجان ابراز شدۀ والدین بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی و ویژگیهای شخصیتی آنها بسیار محدود میباشد و در داخل کشور تنها پژوهش انجام گرفته مربوط به دهقانی است که در ارتباط باهیجان ابراز شده و ویژگیهای شخصیتی خویشاوندان بیماران روان پریش انجام شده است (سارتوریوس و دیگران، به نقل از برجعلی (۱۳۸۰).
۲-۷-۸ خانواده و اختلالات روانی
سلامت روان در افراد موضوع بسیار مهمی است که بسیاری از خانوادهها به آن توجه چندانی ندارند، همچنین جوامع نیز در رابطه با بیماریهایی که احتمال بروز آنها در افراد وجود دارد آگاه سازی درستی انجام نداده اند. به همین علت بسیاری از افراد نمی توانند در مراحل اولیه بیماری خود به پزشک مراجعه کنند. بسیاری از افراد تا پیش از این که یکی از افراد خانواده شان گرفتار بیماری روانی شود هیچ اطلاعاتی در این باره ندارند. تحقیقات نشان میدهد که این بیماریها بسیار شایع تر از آن است که تصور میشود. اگر هر یک از کسانی که دچار یکی از بیماریهای روانی میشود حداقل ۳ نفر را در زندگی داشته باشد که به سرنوشت او اهمـیت بدهد، در این صورت تقریبا ۶۰ میلیون نفر (مبتلایان / بیماران، خانواده آنها و دوستانشان ) در زندگی خود با بیماری روانی شدید روبرو میشوند. این بیماریها فشار زیادی به بیماران و نزدیکان آنها وارد میآورد. اکثر بیماریهای روانی، مزمن شده و اغلب برای نخستین بار در حوالی بیست سالگی و آغاز دوره جوانی ظاهر میشود. اغلب بیماران و خانوادۀ آنها سالها درگیر این نکته اند که چگونه از عهده بیماری خود بر آیند و زندگی راحتی داشته باشند. (تاتن و ترییربه نقل از قربانی۱۳۸۶).
بیماریهای روانی هزینههای زیادی به همراه دارد. این هزینهها شامل مخارج مراجعه به متخصصین، اقامت در بیمارستان، دارو و انتقال به یک مؤسسه بهداشتی روانی است. افراد خانواده ممکن است متحمل مخارج اضافی شوند مانند خسارات ناشی از مرخصی بدون حقوق و نیز پول تو جیبی یا هزینه زندگی بیمار که خود نمیتواند از عهدۀ تأمین آن برآید. خسارات روانی از این هم سنگین تر است. بیمار و خانواده او باید خود را با نوعی زندگی سازگار کنند که از آنچه آرزو داشتند و یا برنامه ریزی کرده بودند بسیار متفاوت است. موقعیت شغلی، آموزش، خانواده و زندگی اجتماعی، همه اینها ممکن است مختل شود. حتی پس از رسیدن به بزرگسالی، بیماران روانی ممکن است احتیاج به نظارت و حمایت ویژه داشته باشند. تحقیقاتی که خلاصۀ آن در زیر آمده است به روشنی نشان میدهد که در بسیاری از افراد مبتلا به بیماری روانی درمان مؤثر بوده، و بیماران میتوانند به زندگی خود ادامه دهند. برآمدن از عهدۀ یک بیماری مزمن روانی ممکن است به خانواده کمک کند که به نقاط قوت خود پی ببرند؛ مانند ظرفیت کارکردن با یکدیگر و توانایی لذت بردن از چیزهای ساده. (کریستین باروکلوه نقل از دریابندری۱۳۸۹).
در جهان واقعی بیشتر بیماران بیش از آنکه از سوی مراکز بهداشتی مورد حمایت قرار گیرند با خانواده در تماس هستند. در کتاب مشارکت خانواده در خدمات بهداشت روان آمده است :کمک کردن به بیماران و خانوادهها جهت درک بیمار روانی قدم اول در مجهز کردن آنها با مهارتهای سازگاری موثرتر است. همانند یک بیماری طولانی مدت جدی و ناتوان کننده جسمانی خانوادههای مواجه با بیماری شدید روانی نیاز جدی برای دریافت اطلاعات صحیح دارند. دسترسی به اطلاعات به کاهش سردرگمی، کم کردن استرس، اضطراب و داغ ننگ بیمار روانی میتواند کمک کند. وجود انگیزه نیاز اصلی بیمار اعصاب و روان است. انرژی مثبت برای فردی با ناتوانی روانی و بهبود فزاینده در عملکردهای اجتماعی و ایفای نقشهای مسئولیت مندانه در بهبود بیماری موثر است.اجبار به رو در رو بودن با یک بیمار روانی شدید و ناتوان کننده مشکلی سخت و فشار زا برای خانواده است.حال این توانایی و ظرفیت خانواده است که با کوشش در کنار یکدیگر و نیز همکاری با پزشک، متدهای حل مشکل را آموزش ببینند.در بخشی از این کتاب آشفتگیهای هیجانی خانواده بیمار اعصاب و روان را «داغدار دائمی» تعریف کرده است. در برخی خانوادهها بیمار روانی ممکن است بزرگترین عامل بر هم زننده محیط زندگی آرام آنها باشد، به هر حال در هر دو صورت اعضا خانواده مستعد تجربه تحولی هیجانی هستند که آنرا «داغداری دائمی» میگویند. مطمئناً بیمار روانی فشاری بر دوش همه خانواده است. به نظر میرسد که بعضی از خانوادهها در رویارویی با آن موفق تر هستند. برای بعضی از خانوادهها، بروز بیمار روانی شدید در یکی از عزیزانشان مشابه سایر مشکلات برطرف نشدنی (فقر، بیماری تهدید کننده،شرایط نا امن زندگی) است.(شرلی[۹۷] و همکاران به نقل از ملکوتی،۱۳۸۲)
نکته حائز اهمیتی که در خصوص این بیماران وجود دارد این است که جامعه ما راههای شناخته شده کمی را برای سوگواری ناشی از فقدان و تغییرات ایجاد شده ناشی از بیماری در اختیار دارد. فقدان سازمانهای دولتی و غیر دولتی، منابع مالی و آموزشی محدود و فقدان شبکه گسترده خدمات بهداشت روانی و جامعه نگر، بیماران و خانواده آنها را با منابع محدود برای حمایت هیجانی مواجه میسازد. عدم حمایت سازمانهای بیمه گر از ارائه اینگونه خدمات مشاوره ای امکان بر خورداری کامل از سرویسهای درمانی و مشاوره ای موجود را نیز با محدودیت مواجه میکند. حال آنکه تقویت منابع علمی، مالی و عاطفی خانوادهها میتواند چتر مناسبی برای بیمار به منظور تحقق اهداف درمانی و توانبخشی باشد. (سارتوریوس و دیگران ترجمه برجعلی (۱۳۸۰)
۲-۷-۹ فشار در مراقب بیمار اسکیزوفرن
ناکامیابی دریافتن دلیل جسمی درمان پذیر برای نشانههای اسکیزوفرنی سبب شده است که علاقه به ارائه تفسیرهای روان شناختی برای این عارضه بیشتر شود. برخی از پژوهشگران، اسکیزوفرنی را نوعی پاسخ رفتاری به پیامهای متضاد حاصل از روابط هیجانی غیر منطقی و تحمل ناپذیر به شمار میآورند. براین اساس، خاستگاه بیماری، وجود روابط بین فردی تحریف شده در درون خانواده تلقی میشود و بهبودی بیمار به تغییر این روابط از طریق اتخاذ شیوههای روان درمانگرانه منوط خواهد بود. ازاین دیدگاه، بیمار به مثابه «سپربلا»یی تلقی میشود که مجبور است بار مشکلات و رنج خانواده را به دوش بکشد؛ مثلا، زوج دچار مشکلات زناشویی ممکن است پسرشان را مسئول کلیه مشکلات خود قلمداد کنند، و او نیز در جستجوی محلی امن به بیماری اسکیزوفرنی پناه ببرد. پیشنهاد شده است که چیرگی غیر لازم یکی از والدین که « زناشویی نامتقارن» خوانده میشود یا پدیدۀ «بن بست دو سویه» که در آن آنچه به ظاهر گفته میشود همان نیست که در واقع خواسته میشود، نیز میتوانند سبب اسکیزوفرنی شوند. «مادر اسکیزوفرنی ساز» یعنی مادری که بین دو قطب نشان دادن آشکار احساس محبت و طرد غیر منطقی کودک در نوسان است، مفهوم دیگری است که در توجیه علت اسکیزوفرنی ذکر شده است. علاوه براین گفته شده است که این مادران خود نیز دارای صفات شبیه اسکیزوفرنی هستند و احتمالاً ژن اسکیزوفرنی را هم به فرزندانشان انتقال میدهند؛ فرض پذیرفته شده آن است که از لحاظ ژنتیک نقش غالب، متعلق به مادر است. ولی، این حقیقت که وقتی فرزند والد مبتلا به اسکیزوفرنی، به بیماری دچار میشود همان قدر که والد مبتلا احتمال دارد پدر باشد میتواند مادر باشد، با ادعای فوق مغایرت دارد(کریستین باروکلوه نقل از دریابندری۱۳۸۹).
هیچ کس تردیدی ندارد که برخی از این مطالعات در افزایش آگاهی راجع به پویاییهای خانواده سهم بسزایی داشته اند، ولی هیچ یک از آنها نتوانسته اند ثابت کنند که خانواده بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی با سایر خانوادهها تفاوت دارند. اختلاف بسیاری از بیماران با خانواده خود بیشتر از معمول نیست، و فقط اقلیت بسیار کمی از آنان در دوره کودکی بیش از یک کودک عادی در معرض استرس هیجانی بوده اند. علاوه بر این، هنگام ارزیابی نقش منسوبین باید در نظر داشت که وجود فردی بیمار در خانواده مشکلات قابل توجهی، خصوصاً، برای والدین ایجاد میکند. اختلافهای خانوادگی، هر چند هم جدی نمی توانند ماهیت وخیم و طولانی بیماری را در برخی از موارد بیماری اسکیزوفرنی کاملاً توجیه کنند. برخی از کنکاشهای انجام شده در دنیای بیماران اسکیزوفرنی مدعی است که این افراد از دنیای خشن و غیرمنطقی کناره میجویند تا به حالتی پناه برند که در آن، تجسم بهتری از زندگی دارند. تجسم جهان از دیدگاه هنرمندی چون ون گوگ یا شاعری مانند جان کلر بی شک به هنگام بیماری، چیزی متفاوت بود اما نباید از یاد برد که هر دوی آنها در این زمان به شدت ناشاد بودند. اکثر بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی نیز مانند آنان بر اثر بیماری خود پریشان خاطر و وحشت زده اند و آرامش ندارند. (شرلی و همکاران به نقل از ملکوتی،۱۳۸۲)
دلیل ایجاد بیماری اسکیزوفرنیا بصورت کامل هنوز شناخته نشده است. نظریات مختلفی در این زمینه وجود دارد. به نظر میرسد مدل آسیبپذیری-استرس، مدلی است که میتواند شناخت بیشتری به خانواده بیماران در مورد بیماری و راههای جلوگیری از عود بیماری بدهد.در این مدل به دو عامل مهم توجه میشود.
۱- آسیبپذیری اعصاب بیمار به علت:استعداد ارثی فرد برای ابتلا به این بیماری، تغییرات شیمیایی در مغز بیمار و صدمات وارده به سیستم اعصاب فرد هنگام زایمان.
۲- استرس (تنش)که شامل رویدادهای استرسزای زندگی و یا شرایط محیطی بیمار. تعامل این دو عامل با یکدیگر میتواند بروز بیماری را باعث گردد. در نتیجه جهت جلوگیری از عود بیماری نیز با توجه به این دو عامل، خانواده میتواند نقش مهمی را ایفا کند. رابطه بین استرس ( فشارروانی ) و آسیبپذیری سیستم اعصاب بیمار مانند الاکلنگ میباشد. هر چه آمادگی ارثی برای ابتلا به این بیماری بیشتر باشد، برای بروز آن به میزان کمی فشار روانی احتیاج دارد. در این صورت حتی قهر کردن یک دوست ممکن است باعث عود بیماری شود. (شرلی و همکاران به نقل از ملکوتی،۱۳۸۲)
برای کاهش آسیبپذیری سیستم اعصاب بیمار از روشهای زیر مفید میباشد: