۳-۳-۲- نجوم وناصر خسرو
ناصرخسرو از علوم یونانی از ارثماطیقی و مجسطی، بطلمیوس ونجوم و سایر علوم، تبحّرکافی یافته بود. وی دراشعار خود در سفرنامه و سایر کُتُب مکرر به احاطۀ خود به اینعلوم و مقام عظیم فضل و دانش خود اشاره میکند، مخصوصاً درسفرنامه و روشنائی نامه، همه جا از نجوم و قرانات کواکب و کسوف حرف میزند، مخصوصاً درلحسا و قطیف، امیر عرب از او، از روی علم نجوم سوال می کند که آیا لحسا را میتوان گرفت یا نه؟ ولی ظاهراّ با آنکه منکرِ تاثیرات نجوم نبوده و به غیبگوئی، از روی تنجیم چندان اعتقادی نداشته و به قول خود درجواب امیرعرب راجع به سوال درباب فتح لحسا « هرچه مصلحت بود.» میگفته است.(ناصرخسرو ،۱۳۷۲ :۱۸-۱۹)
۳-۳-۳- آثار علمی وادبی حکیم قبادیانی
الف)دیوان اشعار: مقدار ابیّات دیوان اورا تا سی هزار بیت نوشته اند، ولی آنچه اکنون در دست است حدود یازده هزار بیت است.
ب) سفرنامه:یکی از نمونههای زیبای نثر پارسی است، که ناصرخسرو درآن شرح حوادث سفرِهفت سالۀ خودرا نگاشته است.
پ) زادالمسافرین: مهمترین کتاب فلسفی و کلامی حکیم قبادیان است، که آن رادر سال ۴۵۳ ه.ق تألیف نموده است.
ت) جامع الحکمتین: رسالۀ ارزشمندی است که در هر فصل ازاین رسالۀ، نخست عقاید منسوب به افلاطون، ارسطو، فیثاغورث، سقراط، محمد زکریّای رازی، کرامیان و معتزله را شرح داده است.
ج) وجه دین (روی دین ): درزمینۀ تأویلات و باطن عبادات و احکام شریعت، به طریقۀ اسماعیلیان، تألیف شده است .
چ) گشایش ورهایش : دراین رساله، ناصرخسرو به چند جواب مذهبی پاسخ داده است.
ح) مثنوی روشنایی نامه در ۵۹۲ بیت
خ) مثنوی سعادت نامه در۳۰۰ بیت
د) خوان اخوان ( همان، ۸۹۳-۸۹۷)
۳-۴- سنایی غزنوی
ابوالمجد مجدودبنِ آدم سنائی ِغزنوی، شاعر و حکیم وعارف بزرگ قرن پنجم و اوایل قرن ششم درسال ۴۶۷ درغزنه متولد شد، دوران کودکی وجوانی اودر غزنین گذشت و در همین شهر به تحصیل علوم ومعارف زمانه پرداخت، و در تمامی میدانهای معرفت عصر، از ادبیّات عرب گرفته تا فقه، حدیث، تفسیر، طب، نجوم ،حکمت و کلام به درجۀ والایی رسید. همچنین، درعلم نجوم و اختیارات حظ و بهرۀ کافی داشته و ذکر اصطلاحات بسیار اینعلم در شعر وی دلیل تبحّر وی در این علوم است. یکی از نکاتی که درزندگی سنائی، همراه با افسانهای شگفت آورشده است، مسأله دگرگونی احوال او و در نتیجه تحولِ شعر اوست. اوشاعری مدیحه سرای بود و عمرِ خودرا دراین راه سپری کرده بود. وی دردورۀ اول زندگی، مانند تمام شاعران درباری، اشعاری در مدح شاهانِعصر خویش از جمله: سلطان مسعود سوم (مسعود بن ابراهیم)، سلطان سنجر سلجوقی و سلطان بهرام شاه غزنوی و درباریان آنها سروده است. او که در آغاز حال، مدیحه سرا و هجو گو بود. پس از دگرگونی روحی که در او به وجود آمد، از مدح شاهان وآستان بوسی درباریان دست شست، وکاراستغنای او به جایی رسید، که پیشنهاد عروسی با خواهر بهرام شاه غزنوی، یکی از آخرین شاهان مقتدر آل سبکتکین را نپذیرفت. از آن پس دانش عمیق و طبع لطیف خودرا وقف بیان توحید و حقایق عرفانی نمود.(شریفی،۱۳۸۷: ۸۲۷)
ازبرخی قصاید نخستین سنائی، برمیآید که وی در آغاز پیرو مذهب حنفی بوده ولی گویا در نیمۀ دوم زندگی خود از این مذهب رویگردان شده است. سنایی غزنوی، درسال ۵۲۹ درشهر غزنه (درشرق افغانستان) درگذشت، و به خاک سپرده شد.
۳- ۴- ۱- سبک سنائی
او آغازگر حرکت غزل، و غزلیّات او دوگونه است: یک دسته، همان رنگ و بوی تغزّل را دارد. که در سیر تکاملی خود از طریق اشعار انوری و ظهیر، در اشعارسعدی به اوج خود میرسد. و دستۀ دیگر، اشعاری است اخلاقی یا به اصطلاح عارفانه که در سیر تکاملی خود، از طریق اشعار خاقانی، نظامی و عطار سپس دراشعار مولوی به اوج خود میرسد. بعضی از غزلیّات او پخته نیست یعنی از نظر موضوع و هم ازنظر زبان خام و ناپخته است.غزلیّات او در برابر شاعرانی چون سعدی و حافظ تازه کار بودن خود را آشکار میسازد.(دلیری ،۱۳۷۶: ۲۵۷)
«سنائی، نمایندۀ برجستۀ نوعی از قصیده، در زبان فارسی است. که آن را باید قصیدۀ نقدِجامعه و زهد و عرفان و اخلاق خواند. دراین میدان، هیچ یک از استادان بزرگ قصیده، به پای او نمی رسند.» (شفیعی کدکنی،۱۳۹۰: ۱۲)
«سنایی، در آغاز شاعری، به شیوۀ فرخی سیستانی و منوچهری دامغانی و مسعود سعد سلمان قصیده میسرود، امّا به تدریج خود، پایه گذار سبک نوینی در ادب پارسی شد، که وی رادر ردیف نخست شاعران پارسیگوی قرارداد. وی ازجهتی با سرودن مثنویهای عرفانی و گنجاندن مسایل خداشناسی با بیانی فلسفی، همراه با پند واندرزهایحکیمانه، درآنها، بزرگانی چون نظامیگنجوی، عطار نیشابوری، جلالالدّین مولوی و اوحدی مراغهای را به پیروی از خود واداشت، به طوریکه، مولانای روم با همۀ شأن والای خود در سرودن مثنویعرفانی دراثرجاودانۀ خویش، یعنی؛ مثنوی معنوی که به گفتۀ شیخ بهایی، قرآن پارسی خودرا دنبالهروی حکیم غزنه میداند. سنایی به جز مثنوی های عرفانی، درسرودن قصاید زُهدیه، معروف وصاحب سبک ویژهایاست، و در این شیوه بزرگانی مانند: خاقانیشروانی، جماالدّیناصفهانی، مجیر بیلقانی و سلمان ساوجی، از وی پیروی نموده اند. او همچنین، با انتقادیتلخ وگزنده ازمردم زمانه سرودهاست؛که به قصاید زُهدیّه معروف است. و این قصاید سرشار از معارف و حقایق عرفانی و زُهد، وعظ و تمثیلات تعلیمی که با بیانی شیوا و استوار ادا شده است.» (دلیری، ۱۳۷۶: ۲۶۰)
۳-۴-۲- آثار حکیم سنایی
الف)دیوان اشعار : که مجموعه ای از قصاید و رباعیات سنایی است .
ب)حدیقه الحقیقه وشریعه الطریقه (الهی نامه یا فخری نامه )شاهکار ارجمند سنایی، در مثنوی عرفانی، در ده باب ودر ده هزار بیت، به نام بهرام شاه غزنوی سروده شده است.
پ)کارنامۀ بلخ (مطایبه نامه ): نخستین مثنوی حکیم سنایی است. او در این مثنوی، با بزرگان بلخ مطایبات شیرینی دارد.
ت)سیرالعباد الی المعاد (کنوزالرموز): درآن به طریق تمثیل از خلقت انسان، اقسام نفس وعقل و مسایل اخلاقی سخن رفته است.
ث)طریق التّحقیق: مثنوی عرفانی است، از حکیم غزنه، ۸۷۳ بیت دارد.
ج)عقلنامه: مثنوی است ودر۲۴۲ بیت سروده شده است.
چ)عشقنامه: مثنوی در ۵۷۶ بیت، درزمینۀ پند واندرز وموعظه وعشق به مبدأ وجود
ح) تحریمه القلم ( تجربه العلم ) (همان، ۲۶۱)
۳-۲-۵ - خاقانی شروانی
او به حسانالعجم افضلالدّین بدیل بن علیخاقانی شروانی، شهرت یافته است. وی، یکی از ستارۀ تابناک ادب پارسی است. اودرسال ۵۲۰ (ه. ق) چشم به جهان گشود ودر دیوان خود، شروان را بعنوان شهرزادگاه خود نام برده است. پدرش درودگر و مادرش کنیزکی آشپز بوده است. و درسن ۷یا ۸ سالگی پدرش را از دست داد. نخستین استاد خاقانی، عمویشکافیالدّین عمربن عثمان بود، که خاقانی تا ۲۵ سالگی، تحت سرپرستی او بود. سپس زیرنظر نظامالدّین، ابوالعلاءگنجوی، که دردربار شروانشاهان، استاد شُعرا بشمار میرفت. به استعداد سرشار شاعر جوان پی برده بود، تربیت وی را بعهده گرفت. فنون شاعری را به او آموخت و او را به شروانشاه معرفی نمود. «عنوان شعری او در آغاز امر حقایقی بود، ولی پس از آنکه ابوعلاء وی را به خدمت خاقان منوچهر معرفی کرد، لقب« خاقانی» بر او نهاد.» ( صفا، ۱۳۴۹، ج۲: ۷۷۸) وی، در زمینۀ دانشهای گوناگون، چون: اخترشناسی، پزشکی، داروگری، گیاهشناسی، باورشناسی، دین شناسی و مردم شناسی بهره مند بود.
خاقانی، شاعر بلند پروازی بوده است. با این که از سوی شاهان شعردوست شروان مورد بهترین حمایتها بوده است. امّا بسیار مشتاق و درآرزوی رفتن به دربار پُرشکوه سلطان سنجردرخراسان بود. یکی از ویژگیهای اخلاقی خاقانی، مناعت طبع و همت بلند اوست. وی با وجود اینکه شاعری مدیحه پرداز است و همواره عزت نفس خود را حفظ می کند. وپای بند مال و مقام نیست، بلکه به آبرو و عزت نفس و نام بلند بیشتر اهمّیت میدهد .
مذهب او، سُنی وپیرو شافعیه بوده است. و دراشعارش، از طریقۀ تسنن و احکام سخن گفته است. دینداری وزُهد در اشعارش به خوبی آشکار است. شش قصیدۀ بلندی که در وصف کعبه و ستایش ازرسول اکرم (ص) سروده و اشاراتیکه دربیشتر سرودههایش به آیات قرآنی و احادیث نبوی دارد نشان از، اعتقادات دینی و مذهبی قرص ومحکم اوست .
او بخاطر طبع آزادگی وبلند پروازانه وخوی مغرورانهاش، و خودداری کردن از خدمت کورکورانه، دشمنی درباریان وخاقانهای شروان را بسوی خود جلب نمود. ومدت هفت ماه در قلعۀ شابران محبـــوس شد.اگر چه
او در حبس تأدیبی بود. و درآنجا در پنج قصیدۀ حبسیّۀ خود با لحن بسیار سوزناک، از رنج ها و سختیهای زندان یاد می کند،و هر خواننده را با شنیدن، متاثر می کند. وی در سال ۵۲۹(ه.ق) درگذشت. (همان)
۳- ۵-۱- سبک و شیوه ی سخن خاقانی
او استادی قوی طبع و جزو چند تن از قصیده سُرایان بزرگ ایران است. قدرت نوآوری او در ابداع ترکیبات و تشبیهات نوین از وی شاعری صاحب سبک پدید آوردهاست. یکی از ویزگیهای سخن او برخلاف عنصری و انوری، قصیده های خود را با تغزّلی بلند در توصیف جلوههای طبیعت آغاز می کند. و گاهی دو یا سه بار تجدید مطلع می کند؛ تا کمتر به مدح ممدوح بپردازد. سبک خاقانی شروانی، آذربایجانی است. یعنی سبک بینابینِ سبک خراسانی و سبک عراقی است.(دلیری، ۱۳۸۱: ۶۳-۵۷) این شاعر از باب علم و ادب ومقام و مرتبه بلند و استادی و مهارت در فن خود در شمار شاعران کم نظیر و از ارکان شعر فارسی است و شیوۀ او در شمار سبکهای مطبوع شعر است، پس از وی، مورد تقلید و پیروی بسیاری از شاعران پارسی زبان قرار گرفت. » ( صفا، ۱۳۴۹،ج۲ :۷۸۴)
از ویژگیهای کلام خاقانی، پیچیدگی های لفظی و معنوی، ابداع ترکیبات و تشبیهات نوین، توصیف طبیعت وصحنه آرائی های شاعرانه، گلایه از زمان ومردم زمان و مرثیههای سوزناک در سوگ عزیزان است. (دلیری، ۱۳۷۶: ۳۴۷-۵۲ )
۳-۵-۲- آثار خاقانی
خاقانی، علاوه بردیوان او که متضمّن قصاید، مقطعات، ترجیعات، غزلها و رباعیات است، مثنوی تحفه العراقین اوست.که به نام جماالدّین ابو جعفر محمدبن علی اصفهانی، که از رجال معروف قرن ششم بوده، سروده است. ( صفا، ۱۳۴۹،ج۲: ۷۸۱)
۳-۲-۶ - حکیم نظامی گنجوی
حکیم ابومحمد الیاس بن یوسف که به نظامی گنجوی معروف است. از تاریخ تولّد وفات این شاعرنامدارسندی موجود نیست. گویا بین سالهای۵۳۰ تا۵۴۰ درگنجه متولّد شدهاست، اصل خاندان او از روستایی در تفرش بوده و به گنجه مهاجرت کرده اند. نظامی، سه همسر، یکی پس از دیگری اختیارکرد، هرسه آنها، پیش از
رحلت وی، دار فانی را وداع گفتند. نخستین همسر نظامی زنی به نام آفاق بود، که مادر تنها پسرش محمد است، این زن گویا، درهنگامی وفات یافته که حکیم سرودن مثنوی خسرو وشیرین را به مرحلۀ پایانی رسانیده بود. همچنین حکیم نظامی، ازآن دسته شاعرانی است که برای خدمت، نزد هیچ پادشاهی نرفت. و هیچ وابستگی به دربار پادشاهان نداشت او از راهکشاورزی امرار و معاش میکرد. و از نظر پاکیاخلاق بین شاعران پارسیگو زبانزد بود. او درگفتارخود پایبندی به اصول و مبانی دین است.« حکیمگنجه از نظر مذهبی، پیرو شافعی و از نظرکلامی، اشعری بود. ولی مانند بسیاری از سخنوران صوفی مسلک پاک نهاد ایرانی، بخاطر صفای باطن و اندیشۀ فروزان خود به مولیالموحّدین حضرت علی(ع) عشق میورزید.» (دلیری،۱۳۷۶: ۳۷۲) گویا سال وفات حکیم نظامی، در سال ۶۱۴ ه.ق بوده است.
حکیم نظامی، در دانش های عقلی چون: فلسفه، الهیات، منطق، ریاضیات، نجوم، موسیقی، پزشکی ودرعلوم نقلی مانند: قرآن، اخبار، فقه، حدیث، تاریخ، و سایر علوم و فنون متداول عصر خود سرآمد بوده است. خود نیز درسروده هایش از دانش گستردۀ و والایش سخن گفته است.
ضمن سوال و جواب خسروپرویز با بزرگ امید، اطلاع وسیع خود را از علمنجوم و شناخت خارق العادهاش را، از کهکشانها که با دانش ستارهشناسان امروزی نزدیک است، بدین گونه آشکار می سازد:
شنیدستم که هرکوکب جهانیست جــداگــانه زمـیـن وآسمــانیست
اودر لیلی ومجنون، با توصیف عالمانه اصطلاحات نجومی و صورتهای فلکی دامنۀ گستردۀآگاهی های وسیع خود را از دانشهای گوناگون به نمایش میگذارد.
این سخنسرای بلندآوازه، گویی داستانهایکهن ایرانی را در لباس فاخر شعر جاودانگی بخشید و از سوی دیگر، عالیترین افکار خداپرستانه و زیباترین معراجیهها رادر ادب فارسی آفریده که قرن های متمادی مورد تقلید شاعران ایرانی و غیر ایرانی قرار گرفت. (همان)
اهمّیّت بازتاب قَداسَت فال و استخاره درادبیّات منظوم- قسمت ۳۰