مبهم بودن آینده یک جوان باعث ایجاد استرس های روحی و روانی برای او خواهد شد که نمی داند به کجا می رود. این تردیدها همواره پایه های باور فکری جوانان را سست می کند. مسلماً جوان هر چه بیشتر در ابهامات بماند به همان میزان خطر بحران هویت برای او بیشتر خواهد بود.
شیوع بیکاری در بین افراد یک جامعه از مشروعیت نظام می کاهد، حس بی اعتمادی میان افراد را دامن می زند و از هم گسیختگی اجتماعی را به وجود می آورد. در این هنگام زمینه برای از خود بیگانگی فرد با افراد و ساختارهای جامعه فراهم می شود و اگر این وضعیت ادامه یابد در حالت پیشرفته بی نظمی به وجود می آید و در نهایت باعث بحران هویت می شود.
در واقع بحران بیکاری در کشور زمینه های بحران هویت را برای جوانان فراهم میکند در واقع وقتی یک جوان تا سن ۲۵- ۳۵ سالگی هنوز مشغول کار نشده است چگونه از او توقع اعتماد به نفس را داشته باشیم و از او بخواهیم که ثابت قدم و استوار باشد بدون تردید هرچه قدر هم که او مقاوم باشد در نهایت دچار تردید می شود.
و: تبیین رابطه بحران هویت، جرم و انحرافات اجتماعی
صاحب نظران بر این اعتقادند که خود آگاهی فرد نسبت به هویت و حقیقت وجودی خود و شناخت و پیروی فرد از انتظارات و قواعد پذیرفته شده اجتماعی سلامت زندگی فردی و اجتماعی افراد جامعه را تضمین نموده و از میزان ارتکاب جرم و انحرافات اجتماعی و بروز آسیب های اجتماعی میکاهد (حاجی حسینی، ۳۳:۱۳۸۱).
اما از طرف دیگر بحران هویت نه تنها خود یکی از عوامل آسیب زای اجتماعی است، بلکه دارای پیامدهای منفی نیز می باشد که شامل آسیبهای اجتماعی از قبیل: بحران اعتیاد، طلاق ، بزهکاری و انواع انحرافات اجتماعی می باشد.
عدم اشتغال و یا بیکاری فرد را به لحاظ درونی دچار اضمحلال می کند و بی هدفی، رخوت و سستی و انزوا بر او مستولی می سازد و فرد در نهایت دچار بحران هویت می گردد. چنین فردی برای رهایی از حالت ناخوشایند سردرگمی ممکن است دست به اعمالی بزند که یا مجرمانه تلقی می شود و یا به عنوان یک انحراف اجتماعی شناخته می شود.
کجروی های گوناگون اجتماعی مانند شورش های دسته جمعی، ناهمنوایی های اجتماعی، درگیری های خیابانی و آزارهای جنسی و … علائمی از بی هویتی اجتماعی یا بحران هویت هستند (همان:۴۰).
وقتی عده ای که به لحاظ شخصیت از هم گسیخته هستند و جامعه آنها را به عنوان یک انسان متعادل و بهنجار نمی نگرد در کنار هم جمع می شوند و یک گروه یا انبوهه را تشکیل می دهند این وضعیت زمینه ساز انواع انحرافات اجتماعی خواهد شد. به عنوان مثال جوانانی که دارای کار و شغل مناسبی نیستند در کنار هم جمع می شوند و این حالت آشفتگی زمینه ساز و پیش زمینه انحرافات و آسیب های اجتماعی خواهد بود.
نمونه های دیگر از انواع بزهکاری و انحرافات اجتماعی که می تواند ناشی از بحران هویت بین افراد جامعه باشد عبارتند از گرایش به موسیقی غربی، گرایش به مدهای غربی و وارداتی، گرایش به مصرف مواد اعتیاد آور، شرابخوری، قمار، انجام اعمال منافی عفت، تماشای فیلمهای مستهجن، سرقت، قتل، جنایت و ….
گفتار چهارم: افسردگی
الف: تعریف افسردگی
اختلال گذرا یا مداوم سیستم عصبی- روانی که به صورت یک مؤلفه بدنی (سردردها، خستگی، بی اشتهایی، بی خوابی، یبوست، کاهش فشار خون و…) و یک مؤلفه روانی(احساس به پایان رسیدن نیرو، کهتری، ناتوانی، غمگینی و…) نمایان می شود. در واقع افسردگی مجموعهای از حالات مختلف روحی و روانی است که از احساس خفیف ملال تا سکوت و دوری از فعالیت روزمره بروز میکند. برای بیماری افسردگی هیچ علت قطعی و روشنی نمیتوان متصور بود، در برخی موارد یک زندگی پر استرس میتواند محرکی برای افسردگی شود و در برخی موارد علت کاملاً به شخصیت فرد مربوط است. در کل به نظر میرسد که افسردگی بدون یک علت تعیین شده مشخص و به طور خود به خودی روی میدهد (باتلر و هوپ،۱۱:۱۳۷۸).
ب: علائم افسردگی
مهمترین علائم افسردگی عبارت اند از:
۱) خلق افسرده
۲) نبود لذت یا علاقه نسبت به فعالیت های عادی زندگی
۳) اختلال در اشتها
۴) آشفتگی خواب
۵) نبود انرژی
۶) احساس گناه و بی ارزشی
۷) کندی یا برانگیختگی روانی- حرکتی
۸) مشکلات تفکر
۹) افکار بازگشت پذیر درباره مرگ و خودکشی
ج: تأثیر بیکاری بر افسردگی
انسان موجودی است اجتماعی که کار کردن را دوست دارد و به واسطه آن می خواهد فردی سازنده و تولید کننده باشد و با مشغول شدن به کار احساس ارزش و عزت نفس یابد. زیرا، انسان به جهت سازنده بودنش از حیوان تمیز داده شده است و در نتیجه سازندگی او که متأثر از کار است تمدن بشری را شکل گرفته است.
در جوامع امروزی داشتن شغل برای حفظ اعتماد به نفس فرد مهم است حتی در مواردی که شرایط کار نسبتاً ناخوشایند و وظایف مربوط کسل کننده باشد. کار معمولاً عنصر شکل دهنده ای در ترکیب روانی مردم و در فعالیتهای روزانه آن هاست. تجربه بیکاری برای کسانی که به داشتن شغل ثابت و مطمئن عادت کرده اند می تواند بسیار ناراحت کننده باشد.
بدیهی است که مستقیم ترین نتیجه آن از دست دادن درآمد است. فاقد کار بودن هنگامی که شخص به آن نیاز دارد و نداشتن منبع لازم برای گذراندن یک زندگی رضایت بخش علاوه بر سختی مادی، رنج روحی به همراه دارد. زیرا، برای افرادی که شاغل هستند روز معمولاً پیرامون آهنگ کار سازمان مییابد.
اگرچه این امر ممکن است گاهی تحمیلی باشد ولی یک حس جهت یابی در فعالیت عادی روزانه فراهم می کند. افرادی که بدون کار هستند غالباً زندگی ملامت آوری می یابند و نوعی احساس بی تفاوتی نسبت به زمان پیدا می کنند. از طرف دیگر محیط کار غالباً دوستی ها و فرصتهای مشارکت در فعالیتهای مشترک با دیگران را فراهم می کند. جدا از محیط کار دایره دوستان و آشنایان احتمالی شخص، ممکن است در اثر بیکاری رفته رفته تنگ تر شود و فرد بیکار به انزوا کشیده شود و سرانجام ممکن است دچار افسردگی و حالت در خود فرو رفتن شود.
ابراهیمیان مقدم (۱۳۸۱) به بررسی عوامل اجتماعی و فرهنگی مؤثر بر انزوای اجتماعی جوانان ۱۷ تا ۲۵ ساله شهر همدان پرداخت. وی در این پژوهش در یافت که بین مشارکت اجتماعی جوانان در امور روزمره و انزوای اجتماعی آنان رابطه معناداری وجود دارد.
در واقع می توان گفت بیکاری نوعی تحقیر اجتماعی فرد را در ابعاد مختلف به همراه دارد این احساس که جامعه برای او و زحمات و تلاش ها و تحصیلاتش ارزش قائل نیست او را به سوی افسردگی سوق می دهد و این حالت افسردگی در فرد بیکار خود می تواند منشأ آسیب های بعدی به خود فرد، خانواده و جامعه وی باشد.
د: تبیین رابطه افسردگی، جرم و انحرافات اجتماعی
افسردگی بیماری روانی است که مشخصه آن احساس مداوم و عمیق غمگینی و یأس و ناامیدی یا از دست دادن علاقه به امور لذت بخش قبلی است. آشفتگی در خواب، اشتها و فرایندهای ذهنی معمولاً همراه با افسردگی رخ می دهند.
همه اشخاص گاه گاهی تجربه احساس ناخشنودی و غمگینی دارند اما موقعی که این احساس مکرراً به طور روزانه اتفاق می افتد و آشفتگی ذهنی و بدنی را به همراه دارد به عنوان اختلال افسردگی شناخته می شود. نتایج افسردگی معمولاً به یکی از دو صورت زیر است:
به صورت مثبت و فعال: در این حالت شخص افسرده به خشونت، هرجومرج طلبی، بزهکاری و بالاخره عصیانگری متوسل شده و با برهم ریختن نظم و صدمه زدن به دیگران عدم تعادل درونی خود را بروز می دهد.
به صورت منفی یا تحریک پذیر: در این حالت شخص با احساس گناه یا عدم اعتماد به نفس یا احساس حقارت و بالاخره ترسیدن و بعضاً روی آوردن به الکل یا مواد مخدر و حتی خود آزاری و خود تخریبی از قبیل عدم رعایت بهداشت یا هرج و مرج جنسی و در نهایت اقدام به خودکشی وضعیت درونی خود را بروز داده و با این کیفیت می کوشد تا افسردگی و اضطراب خود را تخفیف داده و فرو نشاند (اشکانی و حاتمی،۸۷:۱۳۷۲).
افسردگی یک تهدید جدی برای بروز آسیب های فردی و اجتماعی محسوب می شود. مثلاً افرادی که افسردگی دارند در اثر ناامیدی عمیقی که در آن ها به وجود آمده دچار توهمی می شوند که احساس می کنند بهترین راه برای فرار از این جهنم خودکشی است و یا گاهی فردی که مبتلا به افسردگی است برای رهایی خود از این وضعیت به مواداعتیاد آور روی می آورد.
مبحث دوم: آثار بیکاری بر خانواده
گفتار اول: خشونت خانگی
الف: تعریف خشونت خانگی
خشونت خانگی[۴۴]۱ واقعیتی آزار دهنده و غیر قابل انکار در دنیای امروز است، در جهانی که محیط خانه می باید پناهگاهی باشد تا ساکنانش در آن بیاسایند و خستگی ها و رنج های ناشی از دشواری های محیط بیرون خانه را به فراموشی بسپارند، متأسفانه برای بسیاری از مردم، خانه به جهنمی می ماند که آتش دشمنی، خشم، خشونت، کینه و انتقام در آن هر لحظه شعله ورتر می شود. خشونت های خانگی مخصوص جامعه یا طبقه خاصی نیست، بلکه اکنون همه کشورهای دنیا و طبقات اجتماعی مختلف با آن دست به گریبانند و تغییر و تحولات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی هر روزه بر میزان آن افزوده است.
خشونت عمل فرد معین (جمعی از افراد یا گروه های خاص) است که به جان، مال یا شرف دیگران تعرض و حمله می کند (محسنی،۲۷:۱۳۷۸).
خشونت خانگی عبارت است از بدرفتاری جسمی، جنسی، روانی از قبیل منزوی کردن اجباری، تحقیر، محروم ساختن از حمایت، تهدید به آسیب رسانی، زیر پا گذاشتن حقوق مربوط به تولید مثل و… (مجیدی،۲۲۶:۱۳۸۲).
همچنین می توان گفت خشونت خانگی عبارت است از بدرفتاری با همسر و فرزندان که می تواند این بدرفتاری روانی باشد مانند ارعاب و ترساندن، تهدید، تحقیر، انتقاد شدید و… و می تواند خشونت از نوع جسمی و بدنی باشد مانند هل دادن، سیلی زدن، پرتاب کردن شی به سمت فرد و… باشد.
ب: انواع خشونت خانگی
خشونت علیه زنان
خشونت علیه زنان یکی از معضلات اجتماعی کلیه کشورهای دنیا به حساب می آید. یکی از نمونه های خشونت علیه زنان همسر آزاری می باشد. همسرآزاری رفتاری آزاردهنده است که توسط شوهر بر علیه زن در محیط خلوت خانواده رخ می دهد که با به جای گذاردن عوارض جسمی و روانی در فرد آزار دیده باعث تبعات جبران ناپذیری نیز می گردد.
خشونت علیه زنان اصطلاحی تخصصی است که برای توصیف کلی کارهای خشونت آمیز علیه زنان به کار می رود همانند Hate Crime، این شکل از خشونت بر علیه گروه خاصی از مردم اعمال می شود و جنسیت قربانی پایه اصلی خشونت است. قطعنامه مربوط به حذف خشونت علیه زنان که برگرفته از اجلاس عمومی سازمان ملل در سال ۱۹۹۳ بود، خشونت علیه زنان را به عنوان ” هر رفتار خشن و وابسته به جنسیتی که موجب آسیب جسمی، جنسی یا روانی و یا رنج زنان شود، تعریف کرده است” (سازمان جهانی بهداشت، ۳۰:۱۳۸۰). خشونت علیه زنان در خانواده ممکن است به صورت جسمی ( ضرب وشتم)و روانی( تحقیر،تمسخر و فحاشی) رخ دهد.
خشونت علیه کودکان
حدود کودک آزاری در خانواده از محروم ساختن کودک از غذا، لباس، سرپناه و محبت والدین تا مواردی که در آن کودکان از نظر جسمی توسط یک فرد بالغ مورد آزار و بد رفتاری قرار می گیرند که آشکارا به صدمه دیدن و گاهاً به مرگ آنان منجر می شود، گسترده است. با وجود این که خشونت علیه طفل در خانواده، طیف وسیعی از رفتارهای آسیب رسان را شامل می گردد اما باید گفت که تمامی این رفتارها بیشتر حول چهار محور آزارهای جسمی، جنسی، غفلت و آزارهای عاطفی _ روانی می چرخد. این چهار نوع خشونت معمولاً به صورت های ذیل اتفاق می افتد.
۲-۱: خشونت جسمی
خشونت جسمی آشکارترین شکل خشونتی است که ممکن است علیه کودکان واقع شود، هرگونه اقدام فیزیکی که جسم کودک را با هدف آسیب رساندن یا کنترل وی مورد آزار قرار دهد، در این بخش جای می گیرد. اشکال مختلف کودک آزاری جسمی شامل شلاق زدن، بستن کودک با طناب یا با اشیاء، کوبیدن به دیوار، سوزاندن با آب جوش یا مایعات داغ و یا استفاده از آتش سیگار و… می باشد.
تاثیر بیکاری بر جرم و انحرافات اجتماعی مطالعه موردی زندان گرگان- قسمت ۹