در حقیقت، شعر این عارفِ عصرِ نو، با گرایشی خاص از عرفان گره خورده است.
سپهری برای رسیدن به معرفت حقیقی در عرفان، سیر آفاقی را بر سیر انفسی مقدم میشمارد و بیشتر سعی دارد که از سیر آفاقی به شناخت حقیقت نائل آید. در این سیر، نوع نگرش، به جهان هستی است و نگاه سهراب هم به جهان هستی، نگاهی است سراسر اشراقی. (عمران،۱۳۸۵: ۳۶و۳۷)
عرفان سهراب، عرفانی زمینی است و سپهری بر این عقیده است که اگر مفاهیمی که پروردهی ذهن او هستند در پوشش مادّی قرار گیرد ملموستر خواهد بود. او میخواهد با علم و آگاهی و اندیشه به عرفان بپردازد و عرفان و اندیشه را به هم نزدیک سازد و در نهایت به جهان آرمانی خود دست یابد.
سپهری ابتدا از خود به خدا مینگرد و سپس از خدا به خود میآید و این سیر و سلوک ها نیز، هر کدام به رنگ و ویژگیهای خاصی، خود را نمایان میسازد. گاهی با نگاه عرفانی خود به ویژه عرفان نظری، بیش از همه به طبیعت و اجزای آن نظر دارد و بدین واسطه خدای خود را بیپرده میبیند، گاه نیز تمامی عالم او را به تفکری لطیف و عمیق وا میدارد و گاه چون حقیقتجویی در پی هستی مطلق، ره میپیماید :
« دستم را به سراسر شب کشیدم،
زمزمهی نیایش در بیداری انگشتانم تراوید.
خوشهی فضا را فشردم،
قطرههای ستاره در تاریکی درونم درخشید.
و سرانجام
در آهنگ مه آلود نیایش تو را گم کردم.»
(سپهری، ۱۳۸۷: ۱۵۸و۱۵۹)
پیوندی که سپهری با طبیعت و عناصر آن برقرار میکند یک پیوند ساده، صمیمی، سرشار از عشق و معرفت است و بین او و عناصر طبیعت انس و الفتی دیرینه وجود دارد، در واقع سپهری با زبان طبیعت به نیایش میپردازد و تراوش نجوای نیایش در آگاهی وجود او چنان نیروی بینظیری را در پی دارد که وجود تیره و تاریک او را نورانی میکند و آن قدر با آن عجین میشود که همه چیز را فراموش میکند.
از سوی دیگر میتوان گفت که سپهری به تأثیر بیشتر دعا و نیایش در شب و مخصوصاً در نیمههای شب نظر داشته که مانند موسیقی دلنشین و آرامشبخشی در وجود آدمی طنین انداز میشود.
در بیشتر اشعار سهراب سپهری نیایش وجود دارد. او با واژه های مختلف در پی بیان عظمت آفریدگار است:
« سکوت ما به هم پیوست، و ما، «ما» شدیم
تنهایی ما تا دشت طلا دامن کشید.
آفتاب از چهرهی ما ترسید.
دریافتیم، و خنده زدیم.
نهفتیم و سوختیم.
هر چه به همتر، تنهاتر.
از ستیغ جدا شدیم:
من به خاک آمدم، و بنده شدم.
تو بالا رفتی، و خدا شدی.»
(سپهری، ۱۳۸۷: ۱۹۸و۱۹۹)
سپهری اندیشه های عارفانه و دینی خود را بیان میکند و معتقد است که با وجود «ما شدن» عمق تنهایی بیشتر احساس میشود، در حقیقت او ریاضت طلبی را سبب جدایی خدا و بنده و درک بهتر امور دانسته است. از طرفی «من» سپهری، «منی» نیست که به «ما» تبدیل و جانشین در «من» جامعه شود. از سوی دیگر سپهری در این جست وجوهای عرفانی از آنجا که در ابتدای راه است، از من حقیقی، همان منی که به اصل خود بازگشت نموده، خالی است:
« بِرُوی که تری تو، چهرهی خواب اندود مرا خوش است.
غوغای چشم و ستاره فرو نشست، بمان، تا شنودهی آسمانها شویم.
به در آ، بی خداییِ مرا بیاگن، محراب بیآغازم شو.
نزدیک آی، تا من سراسر «من» شوم.»
(همان: ۲۰۲)
سهراب آرزوی رسیدن به «من» حقیقی و یگانه شدن با خدایش را دارد و به نظر میرسد که ابتدا این باور باید در اندیشهی سپهری شکل بپذیرد تا بتواند به ایمان و یقین برسد و به «من» حقیقی دست یابد و آن را درک کند.
سپهری در این سیر گاهی در اندوه نرسیدن به یقین، به مذهب، آیین و حتی خدا شک میکند:
« دچار بودن گشتم، و شبیخونی بود. نفرین!
هستیِ مرا برچین، ای ندانم چه خدایی موهوم! »
(همان : ۲۱۰)
حس تردید باعث شده که سپهری از زندگیای که خدای آن هنوز برایش ظاهر و روشن نشده اعلام بیزاری کند. در واقع جستوجوی سپهری برای راه یافتن به جان پناهی امن هنوز به جایی نرسیده و اما او پیوسته در تلاش برای رسیدن به راز هستی است.
سپهری در شعر «محراب» تمام هستی را در حال زمزمه و تسبیح خدا میبیند و نماز و محراب را در نظر خودش تجسّم میکند:
« تهـی بــود و نسیمـی،
سیاهی بود و ستـاره ای
هستی بود و زمزمـه ای
لـب بــود و نیـایشــی
«مــن» بـود و «تـو»یی
نـمــاز و مـحـرابــی»
(همان: ۲۱۷و۲۱۸)
سپهری در این جا با تأکیدی که بر واژهی من و تو نموده است بین خود و خدا تفاوتی قائل شده است و نشان میدهد که از من جدا شده و به سوی او میرود.
در واقع میتوان گفت «شعر سپهری، یعنی نظام شعری سپهری، مرحله به مرحله، از این اندیشه به آن اندیشه، با هر دگرگونیِ اندیشگیِ او، دگرگون شده است.» (لنگرودی، ۱۳۷۸: ج۱ : ۶۰۲)
با ریاضتها و مراقبههایی که سپهری در طول زندگی انجام میدهد تحوّل عظیم و چشمگیری در شعر او رخ میدهد تا آنجا که همگان را به سوی خداوند فرا میخواند:
« اینجاست، آیید، پنجره بگشایید، ای من و دگر منها:
صد پرتو من در آب!
مهتاب، تابنده نگر، بر لرزش برگ، اندیشه ی من، جادهی مرگ.
آن جا نیلوفرهاست، به بهشت، به خدا درهاست.»
بررّسی و تحلیل آداب نماز و نیایش- قسمت ۲۹