بــه مـن بخـش سـودابــه را زیـن گنـاه پــذیــرد مگــر پنـــد و آیــد بــــه راه
بــه فــرجـام کـار او پشیمـــان شــود زمــن بینــد او غـم چــو پیچــان شـود
(همان: ۳۰۷)
سودابه که زندگی خود را مدیون سیاوش است، با گذشت زمان در دل کاووس رخنه میکند و سعی میکند، دوباره شاه را نسبت به سیاوش بدبین کند که ناگهان سپاه افراسیاب به ایران حمله میکند و سیاوش فرصت را مغتنم میشمارد و با رفتن به جنگ افراسیاب از کانون فتنه و نیرنگ دور میگردد:
بــه دل گفـت مــن سـازم ایــن رزمگـاه بــه خــوبـی بـگویـم بخـواهـم ز شــاه
مگــر کِــم رهایــی دهــــــد دادگـــر ز ســـودابـــه و گفتگـــوی پــــــــدر
(همان:۳۰۸)
۴-۳-۲-۴- وفای به عهد سیاوش در شاهنامهی فردوسی
هنگام لشگر کشی تورانیان به ایران در پی خوابی که افراسیاب میبیند ازدرسازش با سیاوش برمیآیدو صدگروگان برای اثبات راستی شاه توران میگیرند وقتی خبر به کاوس میرسد، از تصمیم سیاوش در گرفتن گروگان ها برآشفته میشود و رستم را به ترس و سیاوش را به ناپختگی متهم میکند. بعد هم طوس را فراخواند واورا به سوی مرز گسیل میکند، تا هم صدتن گروگان تورانی را اعدام کند وهم لشگرافراسیاب را درهم شکند.
بــه رستـم چنیـن گفـت گیــرم کــــه اوی جــوان اسـت و بــد نــارسیـده بــه روی
نــه آخــر تــو مــردی جـهانــدیـــده ای بـــد و نیــک هـــر گـونــه ای، دیـده ای
چــوتــو نیست انـدر جهان ســر بــه سـر بــه جنــگ از تــو جــوینـد، شیـران نــر
نـدیــدی بــدی هـــای افـــراسیــــاب کــه گـم شـد ز مـا خـورد وآرام وخـواب
پـس آن بستــگان را بَـــرِ مـــن فـــرست کــه سَـرْشـان بخــواهـم زتَنْشـان گسست
(فردوسی،۱۳۸۷: ۳۲۱)
و در آن سو وقتی سیاوش ازحکم کاوس در کشتن گروگان ها باخبر میشود،برآشفته میشود وتصمیم میگیرد گروگانها را آزاد کند و بعد هم برای همیشه ازایران زمین برود.سیاوش پیمانشکن نیست و با خود میگوید: (ر.ک.،فولادی،۱۳۷۹: ۱۴۲-۱۴۱)
بــه نــزدیــک یـزدان چـه پــوزش بـــرم بـــد آیــد ز کــار پـــدر بــــر ســـرم
چنیـن داد پــاسـخ کــه فــرمــــان شـــاه بــر آنـم کـه بــرتـر ز خـورشیــد و مـاه
ولیکــن بـــه فـــرمـــان یـــزدان دلیــــر نبـاشـد ز خــاشــاک تـــا پیــل و شیــر
کســی کـــو ز فـــرمـان یــزدان بتـــافت ســراسیمه شــد خـویشتــن را نیــــافت
(همان:.۳۲۴ و۳۲۶)
در اینجا وفاداری سیاوش به عهد و پیمان آشکار میشود زیر وفای به عهد، فرمان خداونداست وفرمان خداوند بر خواست کاوس ترجیح دارد. اسلامیندوشن در این باره میگوید: «سیاوش در این باره با دو تن از سرداران خود، یعنی «بهرام و زنگه شاوران»رای میزند.آنان بر این عقیده اند که دستور پدر را بپذیرد، و با افراسیاب به جنگ بپردازد؛ ولی او نمیتواند نظر آنها را قبول کند؛ فرمان یزدان را بالاتر از فرمان شاه میداند و شکستن پیمان راگناهی میشناسد که نزد خدا بخشوده نخواهد شد.»(اسلامیندوشن،۱۳۸۷: ۱۶۹)
سیاوش به ناچار همراه گروگان ها به توران و سرزمین دشمن و جایگاه افراسیاب پناه میبرد؛ گر چه میداند این سفر عاقبت خوشی ندارد؛ امّا این را میپذیرد، ولی تن به پیمان شکنی و بازگشتن از راه ایزدی نمیدهد.
فولادی در خصوص وفای به عهد سیاوش چنین گفته است:«اوج وفای به پیمان در سیاوش هنگامی است که در سرزمین دشمن وقتی گرسیوز رنگباز، ناجوانمردانه افراسیاب را نسبت به سیاوش بدبین میکند و افراسیاب فرمان میدهد که تیغ تیز بر کشند و سیاوش را بکشند؛ امّا هیچگاه سیاوش از پیمان با افراسیاب سر نمیتابد و آغاز به پیمانشکنی و نبرد با او نمیکند و به یارانش نیز این اجازه را نمیدهد.» (فولادی، ۱۳۷۹: ۱۴۳)
شاهرخ مسکوب در خصوص تولّد سیاوش میگوید:« سیاوش پسر کاوس درشمار راستانی است که هرچند یک بار، میآیند تا این گیتی گرفتار را به سامان رسانند.»(مسکوب،۱۳۸۶:۲۸)
سخن سعید حمیدیان دربارهی سیاوش حسن ختام خوبی است: «در هر حال سیاوش مسیحای شاهنامه است و پیامبر مهربانی و رحمت. او نمود آن پاکی و لطافت بیخلل و فرشتهگونهای است که هرگاه با صلابت در هم آمیزد، ویژگیهای آرمانی انسانی که این هردو را داراست (کیخسرو)پدید میآید.» (حمیدیان، ۱۳۸۷: ۲۹۴)
یکــی بـــد کنـــد نیـک پیــش آیــدش جهــان بنــده و بخـت، خــویش آیـدش
یکــی جــز بــه نیکــی جهــان نسپــرد همـی از نـــژنــدی، فـــرو پـــژمـــرد
(فردوسی،۱۳۸۷ :۳۷۲)
۴-۳-۳- سجایای اخلاقی گودرز در شاهنامهی فردوسی
پهلوانان شاهنامه دارای ویژگی ها وسجایای اخلاقی برجسته وارزشمندی هستند که نمود این ویژگیها در پهلوانانی مانند: رستم وسیاوش وگودرز برجستهتر از دیگران است. نکوکاری، دلاوری، شجاعت، جوانمردی و گذشت و ایثار، تدبیرگری،عاقبتنگری از ویژگیهای عمدهی پهلوانان شاهنامه است. گودرز، کهن پهلوان نامدار ایران یکی از این افراد است که به شرح بارزترین سجایای اخلاقی وی در شاهنامه
میپردازیم.
۴-۳-۳-۱- ویژگیهای شخصیّتی گودرز در شاهنامه
شخصیّت گودرز در اثر حماسی شاهنامه دارای چنان جایگاه رفیع وبلندی است که بعد از رستم کمتر پهلوانی از این منزلت بر خوردار است. وی کسی بود که برای دفاع از میهن خود عزیزترین کسان خویش را فدا میکند. جوانمردی، وفاداری، استقامت و از خودگذشتگی در راه اعتلای میهن خود، ایران، از بارزترین سجایای اخلاقی اوست.او و خاندانش همیشه از درفش کاویان پاسداری میکردند. (ر.ک.،موسوی،۱۳۷۹: ۱۰)
سعیدحمیدیان در خصوص شخصیّت گودرزدر شاهنامه میگوید:«او وخاندانش از لحاظ جایگاه و پایگاه در شاهنامه درست پس از رستم وخاندان او قرار دارند.گودرز پسر کشواد «زرین کلاه»نخستین بار در زمان کاوس در زمرهی پهلوانان دیده میشود.در نبردهایی که رستم حضور ندارد، کردار و هنر گودرز نمایان است. پهلوانی است که چیزی جز دلاوری،خردمندی،تدبیر،متانت ونیک اندیشی و صفای باطن از او به ظهور نمیرسد. به سبب این خصال نیک است که از نیروی دلآگاهی بی بهره نیست.او بیشترین داغ را درمیان پهلوانان ایران وتوران به خود دیده است.چنین مویه میکند»: (حمیدیان،۱۳۸۷: ۲۶۷-۲۶۶)
همـی گفـت کـانـدر جهـان کـس نـدیــد بــه پیـران سـر ایـن بــد کـه بـر من رسید
چــرا بـــایــدم زنــده بـــا پیــر ســر بـــه خـــاک انــدر افگنـده چنـدین پسـر
از آن روزگــــــاری کجــــــا زاده ام ز خفتـــــان میـــان هیــچ نگشــــاده ام
بـــه فــرجـام چنـدیـن پسـر ز انجمــن ببینــم همــی کشتـــه در پیــــش مـــن
(فردوسی،۱۳۸۷: ۵۰۳)
گودرز درشجاعت و ایثار وخود گذشتگی ودر شهرت وآوازه بعد از جهان پهلوان رستم جایگاهی عظیم در شاهنامه دارد که این مطلب در جنگ دوازده رخ از زبان بیژنِ گیو به خوبی بیان شده است:
بـــه ایــران پـــس از رستـــم نــامــدار نبـــودی چــــو گـــودرز دیگــر ســوار
(فردوسی،۱۳۸۷ :۶۶۴)
پهلوانان شاهنامه انسان های با ایمان و یزدان پرستی هستند که در سختترین شرایط جنگی ودر اوج شکست وپیروزی از خدا مدد جسته و عظمت و بزرگی او را ستودهاند.یکی از این پهلوانان گودرز است که در راه میهن تمام عزیزان خود را نثار کرد. سجایای اخلاقی وی درشاهنامه این گونه بیان شده است:
۴-۳-۳-۲- یزدانپرستی گودرز در شاهنامهی فردوسی