این بعد معنویت در محیط کار ،چگونگی تعامل کارکنان را با کار روزمره خود در سطح فردی نشان می دهد .ایده معنا در کار ،ایده تازه ای نیست و براین باور است که کار فقط به معنا ی جالب بودن و چالش برانگیز بودن نیست ،بلکه در مورد چیزهایی مانند جستجو برای معنا و هدفی ژرف تر، اظهار نیازهای زندگی درونی توسط فرد برای جستجوی کار با معنا و کمک با دیگران ،است .
اتزیونی بیان می کند که روانشناسان اجتماعی معتقدند که کار برای افراد معنایی غیر از پاداشهای مادی که به طور معمول مرتبط با شغل اند،دارد. کار بامعنا ریشه در متون مربوط به طراحی شغلی دارد .طراحی شغل،به عنوان ایجاد رضایت ،وظایف و روابطه میان مشاغل و اهداف سازمانی و ارضای نیازهای دارندگان شغل ،است .
وزینکو و داتون بیان می کنند که معنا در کار،محصول یکی از سه نیروی زیر است:
محیط کار که چگونگی دریافت معنا از کار توسط افراد را تحت تاثیر قرار می دهد.
نقش و ویژگی افراد که نوع معنایی را که به کار مربوط است تحت تاثیرقرارمی دهد.
محیط اجتماعی که به افراد کمک می کندتا معنا را از کارشان استنباط کنند.
(آچمز و دوچن،۲۰۰۵،۸۱۳)
احساس لذت از کار[۱۱۴]: این عنوان شامل مواردی مرتبط با احساس لذت و شادی در کار است . این یک جزء از یک بعد بزرگتر است که توسط میلیمن و دیگران وآچمز و دوچن تحت عنوان “کار با معنا ” بیان شده است .این مورد ،یک راه متفاوت برای دستییابی به معنا در کار را نشان می دهد.
فرصت هایی برای زندگی درونی[۱۱۵] (زندگی معنا دار فردی):ویل ،زندگی درونی را اینگونه تعریف می کند."احساسی که افراد درباره معانی اساسی درباره اینکه چه کسانی هستند ؟و چه کاری انجام می دهندو نقشی که ایفا می کنند،دارند (آچمز و دوچن،۲۰۰۵،۸۱۱). این مورد شامل توصیف کننده هایی مرتبط با راهی است که سازمان به معنویت و ارزش های معنوی افراد احترام قائل است.این مورد حضور و عدم حضور موانع برای معنویت را نشان می دهد که اشموس و داچون به آن اشاره کرده اند. هم چنین مرتبط با پیوند معنوی است که توسط ابای و بورتوقز،به عنوان یک بعدشکل دهنده احساس روانی مشترک در کار توصیف شده است . (ریگو و ایکان، ۲۰۰۸ ،۶۳)
معنویت محیط کار ، می تواند به عنوان نتیجه ای از خود مفهومی در کار و هویت اجتماعی باشد که از معنویت واحد های کاری ناشی می شود (آچمز و دوچن،۲۰۰۵،۸۱۱). افراد معنوی نیازهای زندگی درونی شان را توسط جستجوی کار با معنا ابراز می کنند.( شیپ[۱۱۶]،۲۰۰۶، ۳۶۱)
۲-۱-۱۷- مدل معنویت در کار ارائه شده توسط میلیمن
میلیمن و همکارانش(۲۰۰۳) سه بعد از هفت بعدی را که آچمز و دوچن (۲۰۰۰)برای سنجش معنویت در محیط کار مطرح کرده بودند،انتخاب نمودند؛و در یک تحقیق تجربی از آنهااستفاده کردند.این سه بعدکه متناظر با سه سطح فردی ،گروهی ،و سازمانی می باشد،عبارتنداز:کار با معنی [۱۱۷]در سطح فردی، حس اجتماعی [۱۱۸]در سطح گروهی ،و تطابق با ارزش های سازمان[۱۱۹] در سطح سازمانی و شکل زیر این مفهوم سازی را نمایش می دهد. در ادامه درباره این سه بعد بیشتر توضیح داده می شود.
شکل ۲- ۲ : مفهوم سازی معنویت در محیط کار در سطح فردی ، گروهی ، سازمانی (میلیمن و دیگران ، ۲۰۰۳، ۴۲۸ )
کار معنا دار
یک جنبه اساسی معنویت در کار،احساس عمیق معنا و هدف داشتن در کار فردی را شامل می شود .این مفهوم معنویت محیط کار نشان می دهد که چگونه کار کنان در سطح فردی،با کار روزانه خود تعامل دارند.اصطلاح معنویت در کار،شامل این فرضیات می شود که هر کس انگیزه ها وحقایق و خواسته هایی برای خود دارد تا در میان فعالیتهایی که معنای وسیع تری به زندگی او و سایرین می دهد،قرار گیرد .(آچمز و دوچن ،۲۰۰۰ )
مسئله هدف ،ایده جدیدی نیست.اما دید معنویت تنها این نیست که کار به معنای علاقه مند بودن یا درگیر بودن باشد،بلکه در مورد مسائلی مانند جستجو معنا و هدفی عمیقتر،تحقیق رویاهای فرد،بیان نیاز های درونی فرد بوسیله انجام کاری معنادار،همکاری با دیگران نیز هست(آچمز و دوچن،۲۰۰۰)
حس اجتماعی بودن
یک مفهوم انتقادی معنویت محیط کار ،داشتن پیوستگی و ارتباط با دیگران را شامل می شود که بعنوان احساس اجتماعی بودن بیان می شود.این مفهوم معنویت محیط کار در سطح گروهی رفتار انسان رخ می دهد و تعاملات میان کارکنان و همکارانشان را مورد توجه قرارمی دهد.اجتماعی بودن در کار ،برپایه این باور قرار گرفته است که افراد خود را پیوسته با دیگران می بینند؛و این باور که نوعی از ارتباط میان هویت درونی هر فرد و هویت درونی دیگر افراد وجود دارد . می گویند این سطح از معنویت شامل ارتباط ذهنی ،حسی،و روحی میان کارکنان در میان افراد،از جمله حمایت ،آزادی بیان،و توجه واقعی را در بر می گیرد (آچمز و دوچن،۲۰۰۰)
سازمان های کمی هستند که به نظر میرسد فرهنگ های قوی سازمانی ایجادکرده اند که به احساس اجتماعی بودن در کارکنان اهمیت می دهد.اجتماعی بودن به معنای وجود این احساس در کار کنان است که همه عضوی از یک خانواده سازمانی بزرگ هستند، کار کنان در کنار مراجعین ، به یکدیگر نیز توجه می کنند و خانواده کار کنان نیز بخش مهمی از شرکت هستند.
تطابق با ارزش های سازمانی
سومین جنبه معنویت در محیط کاری زمانی است که افراد قویا حس هماهنگی میان ارزش های شخصی و ماموریت و هدف سازمانشان را تجربه کنند.این جز معنویت محیط کار تعاملات کارکنان را با اهداف سازمانی بزرگتر را در بر می گیرد (میتروف و دنتون،۱۹۹۹). هماهنگی با ارزش های سازمان به این فرض مربوط می شود که هدف یک شخص ،از خود فرد بزرگتر است و باید با دیگران یا جامعه تعامل ایجاد کند. هماهنگی همچنین بدین معناست که افراد براین باورند که مدیران و کارکنان در سازمانشان ارزشهای متناسبی دارند،و به رفاه کار کنان و جامعه توجه دارند(آچمز و دوچن،۲۰۰۰). هماهنگی با ارزش های سازمان این مفهوم را در بر می گیرد که کارکنان مایلند در سازمانی فعالیت کنند که هدفش تنها این نباشد که یک شخصیت حقوقی خوب باشد ،بلکه مایلند در سازمانی فعالیت کنند که می کوشد به درستی و بر طبق اخلاقیات فعالیت کند و نسبت به یک شرکت نوعی،سهم بیشتری در تامین رفاه کارکنان ،مشتریان، و جامعه داشته باشد.
۲-۲- بخش دوم : درگیری در کار[۱۲۰]
۲-۲-۱- مفاهیم درگیری در کار
واژه (engagement) در فرهنگ لغت به معانی مختلفی همچون ، نامزدی ،تعهد، التزام، ،اشتغال،استخدام و درگیری ترجمه شده است . در ادبیات علوم اجتماعی ریشه این مفهوم به تئوری نقش و به طور خاص کارهای اروین کافمن (۱۹۶۰)در این زمینه باز میگردد. کافمن معتقد است که افراد در جامعه نقشهای مختلفی را می پذیرند که درگیری در یک نقش را “دلبستگی خود انگیخته[۱۲۱] به نقش و صرف توجه و تلاش فراوان برای انجام آن ” تعریف می کند. (ملو و ویلدرورث و پاکن[۱۲۲] ،۲۰۰۸،۲۱۰)
از جمله نقشهایی که افراد در جامعه ایفاگر آن می باشند نقش هایی است که در سازمان و محیط کاری می پذیرند. ولبورن[۱۲۳] (۲۰۰۷) معتقد است که اعضای سازمان معمولا ایفا گر پنج نقش کلیدی در سازمان می باشند که یک نقش آن محوری[۱۲۴] و چهار نقش غیر محوری [۱۲۵] است . نقش محوری همان شغل تعریف شده فرد در سازمان است که دارای استاندارد و وظایف مشخص و تعریف شده می باشد چهار نقش دیگر معمولا تعریف نشده بوده و جزو وظایف و مسئولیتهای رسمی فرد نمی باشند .نقش فرد به عنوان عضو سازمان ، به عنوان عضو یک تیم ، عضویت درکار راهه و نقش وی به عنوان کار آفرین یا نو آور در سازمان چهار نقش کلیدی غیر محوری هستند به نظر ولبورن[۱۲۶]( ۲۰۰۷ ) مهمترین مسئله برای سازمان و رهبران آنها درگیر کردن افراد در نقشهای غیر محوری است . ساکز (۲۰۰۶) دو نقش را به عنوان مهمترین نقشی که افراد در سازمان ایفا می کند ذکر می نماید که اصلی ترین آنها نقش وی به عنوان متصدی یک شغل یا پست سازمانی و همینطور نقشی است که به عنوان عضو یک سازمان ایفا می کند .
درادبیات سازمانی و آنچه که منظور ما در این نوشتار می باشد ؛ واژه درگیری با ترکیباتی همچون درگیری شخصی[۱۲۷] (کان،۱۹۹۰)، درگیری /تحلیل رفتگی[۱۲۸] ( مسلچ و لیتر[۱۲۹]،۱۹۹۷)، درگیری در کار یا شغل[۱۳۰] (شوفلی و دیگران [۱۳۱] ،۲۰۰۲، ۸۱)، و درگیری کارمند[۱۳۲] (هارتر، اشمیت و هایز[۱۳۳]، ۲۰۰۲ ، ۲۷۲)بکار رفته است. (سیمپسون[۱۳۴]، ۲۰۰۸ ،۷) .
اصطلاح بکارگرفته شده | تعریف | ابزار سنجش |
درگیری شخصی | به استخدام درآورن و بیان کردن یک فرد خودش رادر راستای عملکرد کاریش (کان ،۱۹۹۰) | شاخص سوالی ساخته شده توسط می که سه بعد فیزیکی ، شناختی ، عاطفی ، درگیر ی را اندازه گیری می کند |
تحلیل رفتگی / درگیری | تحلیل رفتگی سندرومی روانشناختی است که بوسیله فرسوگی عاطفی ،بدبینی ،و احساس عدم شایستگی مشخص می گرد براین اساس تحلیل رفتگی زوال در گیر ی بوده و این دو وجه مخالف همدیگر می باشند . ( مسلچ و لیتر،۱۹۹۷) | شاخص تحلیل رفتگی مسلچ [۱۳۵] |
درگیری در کار/ شغل | حالت مثبت ذهنی برای بر آوردن و اتمام کار که توسط سه بعد شور و حرارت در کار ،وقف شدن در کار و غرق شدن در کار مشخص می گردد.شور و حرارت درکار به معنی سطح بالای انرژی و تحرک ذهنی فرد در هنگام کار است ؛ وقف شدن یعنی پیوستگی عمیق با شغل و احساسی از اهمیت ، اشتیاق و الهام در هنگام کار و غرق شدن به معنی تمرکز شدید و اشتغال به کار با رضایت خاطر و شادکامی است. (شوفلی و دیگران ،۲۰۰۲) | شاخص درگیر ی در کار یوترش[۱۳۶] |
درگیری کارمند |