- «بنى الاسلام على خمس شهاده ان لا اله الا اللّه و ان محمد رسول الله والإقرار بماجاء به من عند الله و الجهاد ماض منذ بعث رسله الى آخر عصابه تکون من المسلمین فلا تکفروهم بذنب و لاتشهدوا علیهم بشرک».[۷۵]
- پیامبر گرامى اسلام فرمودند: «ایما رجل مسلم کفّر رجلًا مسلما، فان کان کافرا و الا کان هوالکافر»؛[۷۶] مبادا کسى را به خاطر گناه و فسقى متهم به کفر کنید، مگر اینکه مرتد شود و اگر به کسى که این چنین نیست، تهمت کفر زدید، خودتان کافر مىشوید هر شخص مسلمانى، مسلمانِ دیگرى را متهم به کفر کند، اگر طرف اینگونه نباشد، خودش کافر مىشود.»
- از عبدالله بن عمر روایت مىکند که رسول اکرم فرمودند: «کفوا عن لا اله الا الله لا تکفروهم بذنب، من أکفر اهل لا اله الا الله فهوالى الکفراقرب»؛
دست بردارید از گویندگان لا اله الا الله و آنها را به خاطر یک گناه متهم به کفر نکنید و هر کسى گوینده لا اله الا الله را متهم به کفر کند، خودش به کفر نزدیک تر است.
- پیامبر گرامى اسلام (ص) مرزهاى بین ایمان و کفر را چنین بیان مىفرماید: «أمرت أن أقاتل الناس حتى یقولوا لا اله الا اللَّه. فاذا قالوها، وصلوا صلاتنا، واستقبلوا قبلتنا، وذبحوا ذبیحتنا، فقد حرمت علینا دماؤهم و اموالهم»؛[۷۷]
«مأمور شدهام با مردم بجنگم، تا هنگامى که کلمهى توحید را بگویند. پس اگر کلمهى توحید را گفتند، و نمازها را انجام داده و بهسوى قبلهى ما نماز خواندند، و مانند ما گوسفند را ذبح نمودند، اموال و خون آنان بر ما حرام خواهد بود».
- در جنگ خیبر، هنگامى که پیامبر گرامى اسلام (ص) پرچم را براى فتح قلعههاى خیبر به امیرالمؤمنین على (ع) سپرد، على (ع) پرسید: «تا چه زمانى با آنان بجنگم؟». حضرت فرمود: «تا وقتى که به لا اله الا اللَّه و محمد رسول اللَّه شهادت دهند. هرگاه چنین کردند، خون و مال آنان از سوى تو محفوظ است؛ جز آنکه خلاف حق را مرتکب شوند و حساب آنان بر خداى بزرگ خواهد بود».[۷۸]
پیامبر گرامى اسلام (ص) به همین مضمون مىفرماید: «کفوا عن اهل لا اله الا الله لا تکفروهم بذنب فمن اکفر اهل لا اله الا الله فهو الى الکفر اقرب»؛[۷۹]
دست بردارید از گویندگان لا اله الا الله و آنها را به خاطر یک گناه متهم به کفر نکنید و هر کسى گوینده لا اله الا الله را متهم به کفر کند، خودش به کفر نزدیک تر است.
- ابوجعفر طحاوى در «عقیدهى طحاویه»، که بسیارى از اندیشمندان اهل سنت شرحهاى گوناگونى بر آن نوشتهاند، مىگوید: «اهل قبله را تا هنگامى که به تعالیم پیامبر گرامى اسلام ایمان داشته باشند، مسلمان و مؤمن مىنامیم … و هیچ یک از اهل قبله را بهخاطر ارتکاب گناه، مادامى که آن را حلال نشمارد، تکفیر نمىکنیم».[۸۰]
- قاضى عیاض- از علماى بزرگ مالکى در قرن ششم- مىگوید: «اگر کسى چیزى دربارهى خداوند بگوید که با شأن و عظمت خدا منافات دارد، اما دشنام و رد بر خداوند نبوده و قصد کفر نداشته باشد، بلکه سخن وى معلول اجتهاد و تأویل وى باشد، او اهل بدعت مىشود؛ اما این مورد از مواردى است که سلف و خلف نسبت به تکفیر چنین شخصى اختلاف کردهاند».[۸۱]
- ابوداود از نافع و او از ابن عمر (رضى الله عنه) نقل مىکند که پیامبر فرمودند:«ایّها الرجل مسلم کفَّر رجلا مسلماً فان کان کافرا و الّا کان هو الکاف».[۸۲]
- مسلم به نقل از نافع و ابن عمر (رضى الله عنه) روایت کرده است:«اذا کفّر الرجل اخاه فقد باءبها احدهم؛[۸۳]
هرگاه مسلمانى برادر دینىاش را تکفیر کند گناهاى نسبت را یکى از آن دو بهدوش کشیده است.
- مسلم از عبدالله بن دنیار و او از ابنعمر روایت کرده است که پیامبر فرمود: «أیّما امرء قال لاخیه یا کافر فقد باء بها احدهما ان کانت کما قال و الا رجعت علیه».[۸۴]
مسلم در کتاب خود مىگوید: «برخى از گناهان باز مانده دوران جاهلیت هستند و هیچ کسى با انجام آنها کافر نمىشود مگر با شرک ورزیدن. از پیامبر روایت مىکند که خطاب به فردى فرمود: در تو آثار جاهلیت هست و خداوند تبارک و تعالى مىفرماید: «انّ اللّه لا یغفر ان یشرک به و یغفر مادون ذلک لمن یشاء».[۸۵]
- هنگامى که ذوالخویصره به رسول خدا اهانت نمود و گفت بهعدالت رفتار کن در بین کسانىکه در جلسه حاضر بودند ولولهاى بر پا شد، از آن جلمه خالد بن ولید- رضى الله- بود که به پیامبر گفت: یا رسول الله اجازه دهید گردنش را بزنم، حضرت فرمودند: «لافلعله یکون یصلى فقال: إنه رب مُصل یقول بلسانه ما لیس بقلبه انى لم اؤمران انقب قلوب الناس و لا اشق بطونهم».
- در شرح فقه اکبر عقاید، امام اعظم و در شرح عقاید از قول شیخ ابوالحسن اشعرى مسلک اهل سنت و جماعت اینطور نقل شده است: «ومن قواعد اهل السنه و الجماعه ان لایکفرو احد من اهل القبله».[۸۶]
- ملا على قارى در شرح فقه اکبر اینطور مىفرمایند: «اعلم ان المراد باهل القبله الذین تفوق على ماهو من ضروریات الدین کحدوث العالم وحشرالاجساد و علم الله تعالى بالکلیات و الجزئیات و ما اشقبه ذالک من المسائل المهمات فمن واجب طول عمره على الطاعات و العبادات مع اعتقاد قدم العالم و نفى الحشر او نفى علمه سبحانه و تعالى بالجزئیات لایکون من اهل القبله و ان المراد بعدم تکفیر احد من اهل القبله السنه انه لایکفر احد مالم یوجد شئ من امارات الکفر و علاماته و لم یصدر عنه شئ من موجباته و فى شرح مقاصد فلا نزاع فى کفر اهل القبله المواطب طول عمره على الطاعات باعتقاد قدم العالم و نفى الحشر و نفى العلم بالجزئیات و نحوذالک من موجبات الکفر».[۸۷]
- در شرح عقاید نفى نبراس چنین مىفرماید: اهل القبله فى اصطلاح المتکلمین مصدق بضروریات الدین الى قوله فمن انکر شیئاً من الضروریات الى قوله لم یکن من اهل القبله و لو کان مجاهداً بالطاعات و کذالک من باشر شیئا من امارات التکذیب کسجود الصنم و الاهانه بامر شرعى و الاستهزاء علیه فلیس من اهل القبله و معنى عدم تکفیر القبله ان لایکفر بارتکاب المعاصى ولا بانکار الامور الخفیفه غیر المشهوره هذا ما حققه المحققون ولاشک فى تکفیر من انکر ان القرآن کلام الله بل قال انّه کلام محمد او غیره من الخلق ملکان بشراً و لانکفرا حداً من اهل القبله بذنب مالم یستحله ان شاءالله».[۸۸]
- عن النبى: «انّه قال لایحل دم امرء مسلم یشهد ان لا اله الا اللّه و انّى رسول الله الّا باحدى ثلاث».[۸۹]
با توجه به موارد بالا به درستی قابل مشاهده است که علمای فقه اهل سنت نیز از تکفیر اهل قبله امتناع نموده اند که در ذیل به اختصار به بررسی آن می پردازیم.
حرمت تکفیر نزد پیشوایان چهارگانه اهل سنّت:
الف- فقه حنفى:
از ابوالحسن علىّ بن احمد فارسى نقل شده که گفته است: روایت کرده براى ما فقیه، نصیر بن یحیى که گفته است: شنیدم ابو مطیع حکم بن عبد الله بلخى مىگفت: در مورد اصول اهلسنّت و جماعت از ابوحنیفه، نعمان بن ثابت (رضى الله عنه) پرسیدم؛ جواب داد: اینکه هیچ کسى از اهل قبله را به دلیل گناهى تکفیر نکنى، ایمان را از کسى نفى نکنى، امر به معروف و نهى از منکر کنى، بدانى هر چیز که به تو رسیده است، مىبایست به تو برسد، و هر چیز که به تو نرسیده، نمىبایست به تو برسد (ایمان به قضا و قدر الهى) و از هیچکدام از اصحاب رسول خدا تبرّى نجویى[۹۰].
ب- فقه مالکى:
هیچ شخصى به دلیل گناه کافر نمىشود. از آنجایى که در کافر دانستن مرتکب گناه کبیره اختلاف وجود دارد و قول درست این است که او کافر نمىشود. کسى که حکم به اسلام او شده است به واسطه گناه صغیره باشد یا کبیره- از اهل قبله بودن خارج نمىشود. البته به شرط آنکه آن گناه را حلال نداند. مذهب همه اهل سنّت در گذشته و حال همین است؛ به جز خوارج که گفتهاند: هر گناهى، کبیره است و هر گناه کبیرهاى اعمال را حبط مىکند و مرتکب آن کافر است. و به جز معتزله که گفتهاند: هر گناه کبیرهاى حبط کننده عمل است و مرتکب آن جایگاهى ما بین دو جایگاه دارد؛ نه مومن نامیده مىشود و نه کافر؛ بلکه به او فاسق مىگویند. این نظر بنا بر مبناى آنها در حسن و قبح عقلى است[۹۱].
پ- فقه شافعى:
شافعى گفته است: هیچ کس از اهلقبله تکفیر نمىشود؛ به استثناى مجسّمه (قائل به جسمانى بودن خداوند متعال) و منکر علم خداوند متعال به جزئیات[۹۲].
ت- فقه حنبلى:
تکفیر مسلمان به دلیل گناهى که مرتکب شده یا اشتباهى که انجام داده است؛ مانند مسائلى که اهل قبله در مورد آنها با هم اختلاف و نزاع دارند. خداوند متعال مىفرماید: آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصیرُ[۹۳]. در روایت صحیحى ثابت شده است که خداوند متعال این دعا را مستجاب کرد و خطاهاى مسلمانان را بخشید. خوارج از دین برگشتهاى که پیامبر اکرم به پیکار با آنها دستور داده و امیر المومنین علىّ بن ابىطالب یکى از خلفاى راشدین با آنها جنگیده؛ و پیشوایان دین از صحابه و تابعین پس از آنها بر پیکار با آنها اتّفاقنظر دارند؛ را هیچوقت علىّ بن ابىطالب، سعد بن ابى وقّاص و دیگران از صحابه تکفیر نکردند؛ بلکه با وجود پیکار با آنها، آنها را مسلمان قلمداد کردند و حتّى بر اساس اینکه خون هدر آنها را بریزند با آنها پیکار نکردند؛ بلکه بر اموال مسلمانان حمله کردند؛ امیر المومنین علىّ بن ابىطالب براى دفع ستم آنها با آنها جنگید؛ نه به دلیل کافر بودنشان، بر همین اساس حریم آنها را به اسارت نگرفت و اموالشان را به غارت نبرد[۹۴].
در پرتو این احادیث فراوان و روشنگر از رسول گرامى اسلام و سخنان اندیشمندان اسلامى درمىیابیم که تکفیر مسلمان، کارى سهل و ساده نیست بلکه بسیار دشوار و خطیر است. خداوند تبارک و تعاى مىفرمایند: ولاتکونوا کالذین تفرقوا و اختلفوا من بعد ماجائتهم البینات و أولئک لهم عذاب عظیم؛[۹۵] و مانند کسانى نباشید که پراکنده شدند و اختلاف کردند آن هم پس از آنکه نشانههاى روشن پروردگار به آنها رسید و آنها عذاب عظیمى دارند همچنین از آراء پیشوایان چهارگانه اهلسنّت و فقها، مفسّران و محدّثان آنها که در مطالب گذشته ارائه شد؛ براى ما آشکار مىشود که پدیده تکفیر که امّت اسلامى ما در این زمانه به آن مبتلا شده است که عصمت و مصونیت مسلمانان را از بین برده و خونها و اموال و دیار آنها را مباح شمرده است؛ هیچ پایه و اساسى در نظریّات مجتهدان ندارد.
گفتار سوم: تکفیر در فقه شیعه
برخی از وهابیون بر این مطلب تأکید دارند که شیعه اهل تکفیر هستند، و صحابه و زنان پیامبر(ص) و خلفا را کافر میدانند، و به تبع آن، تابعان آنها که اهل سنتاند نیز کافر خواهند بود. مثلاً محمد بنعبدالوهاب در رساله فی الرد علی الرافضه میگوید: «دعواهم ارتداد الصحابه»؛[۹۶] یعنی یکی از ادعاهای شیعه این است که صحابه مرتد شدهاند، و با توجه به اینکه معنای فقهی ارتداد را مد نظر قرار داده، در ادامه، هدم کل دین را از لوازم ارتداد صحابه میداند.[۹۷]
ابنجبرین در شرح عقیده الطحاویه میگوید: «رافضه احادیث اصحاب را قبول ندارند، چون آنها را کافر میدانند»[۹۸] و برخی ادعا کردهاند که شیعه ریختن خون اهل سنت را مباح میداند.[۹۹] و گاهی مینویسند: «اهل سنت در نزد شیعه امامیه اثناعشریه کافر هستند»[۱۰۰] و این اتهامی به شیعه است،[۱۰۱] و مغالطهای است برای فریب ناآگاهان. اینکه شیعه برخی صحابه را کافر میداند، یا به مخالفان امامت کافر اطلاق میکند، کفر به معنای خروج از اسلام که اینها قصد کردهاند نیست، بلکه کفر به معانی دیگر آن است که با اسلام قابل جمع است در مسئله تکفیر اهل سنت از جانب شیعه، مسائلی هست که عدهای آنها را دستاویز قرار داده و بدون فهمیدن حقیقت کلام و اعتقاد شیعه، به شیعه نسبت تکفیر میدهند. از جمله این مسائل میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
روایاتی که در آنها تصریح به کفر مخالفان شده است.