فصل اول
مقدمه …………………………………………………………………………………………………. 9
بیان مسئله …………………………………………………………………………………………….10
اهداف پژوهش …………………………………………………………………………………………20
فرضیه های پژوهش و سوالات ……………………………………………………………………20
ضرورت انجام تحقیق …………………………………………………………………………………21
روش انجام تحقیق ………………………………………………………………………………… 26
جامعه آماری …………………………………………………………………………………….. 26
حجم نمونه و روش نمونه گیری …………………………………………………………………. 26
روش و ابزار جمع آوری اطلاعات …………………………………………………………………. 27
روش تجزیه و تحلیل اطلاعات ………………………………………………………………… 33
فصل دوم
مقدمه ………………………………………………………………………………………………36
خشونت خانگی علیه زنان………………………………………………………………………..38
دیدگاه های نظری خشونت …………………………………………………………………. 47
نظریه پذیرش فرهنگی …………………………………………………………………………… 48
نظریه اسناد (برای فرد پرخاشگر) …………………………………………………………. 52
سبک اسناد کنترل……………………………………………………………………………….54
فرض های اساسی نظریه اسناد ……………………………………………………………….. 59
نظریه اسناد به عنوان یک رویکرد شناختی در زنان ………………………………………60
کلیشه های جنسیتی و شیوه های اسناد دهی در خشونت خانگی………………..65
نظریه طرحواره های جنسیتی بم در رابطه با خشونت ………………………………….. 77
قالب های فکری جنسیتی ………………………………………………………………… 91
نظریه های و دیدگاه های مختلف در رابطه با جنسیت ……………………………. 93
سبک های ابراز هیجان …………………………………………………………………… 106
کلیشه های جنسیتی در ابراز هیجان ………………………………………………… 108
رابطه سبک ابراز هیجان و سبک اسناد کنترل در خشونت خانگی علیه زنان……..112
فصل سوم
نوع مطالعه ……………………………………………………………………………… 120
ابزارهای تحقیق…………………………………………………………………………..121
روش و محل اجرای تحقیق ……………………………………………………………. 130
روش تجزیه و تحلیل داده ها …………………………………………………………. 131
فصل چهارم
یافته های توصیفی ……………………………………………………………………… 133
یافته های استنباطی ……………………………………………………………………… 136
فصل پنجم
فرضیه اول: بررسی رابطه کلیشه های جنسیتی خشونت خانگی علیه زنان………..146
فرضیه دوم : بررسی رابطه کلیشه های جنسیتی و سبک اسناد کنترل…………..149
فرضیه سوم: بررسی رابطه کلیشه های جنسیتی و سبک ابراز هیجان ………….150
فرضیه چهارم : بررسی رابطه سبک اسناد کنترل و خشونت خانگی علیه زنان………151
فرضیه پنجم بررسی رابطه سبک ابراز هیجان و خشونت علیه زنان…………………152
سوال پژوهش……………………………………………………………………………..153
محدودیت ها …………………………………………………………………………… 156
پیشنهادات……………………………………………………………………………. 156
منابع فارسی…………………………………………………………………………… 160
منابع انگلیسی…………………………………………………………………………..167
پیوست ها……………………………………………………………………………..170
چکیده لاتین……………………………………………………………………………..188
چکیده:
هدف پژوهش حاضر بررسی رابطه بین سبک های ابراز هیجان و سبک اسناد کنترل در خشونت های خانگی علیه زنان با نقش کلیشه های جنسیتی بود. جامعه آماری شامل کلیه زنان مراجعه کننده به پزشکی قانونی استان البرز در شهر کرج در بهار1393 که علت مراجعه شان ضرب و شتم از سوی شوهر بود، که از این تعداد به 100 نفر پرسشنامه داده شد ترتیب پرسشنامه ها بدین شکل بود: پرسشنامه ابرازگری هیجان کینگ و آمونز (1990)، پرسشنامه کلیشه های جنسیتی ساندرا بم (1989)، پرسشنامه مهار هیجانی راجر و نشوور (1987)، پرسشنامه سبک اسناد پترسون، آبرامسون و سلیگمن، پرسشنامه دوسوگرایی کینگ و آمونز (1990)، و مقیاس تاکتیک تعارضی استروس (1981). طرح پژوهش از نوع همبستگی بود و تحلیل داده ها از طریق رگرسیون سلسله مراتبی بود. نتایج نشان داد پذیرش خشونت خانگی با بازداری هیجانی، سبک اسناد منفی و کلیشههای زنانه رابطه مستقیم معنادار و با ابراز هیجان منفی، کلیشههای مردانه و خنثی رابطه معکوس معنادار دارد. به نظر می رسد هرچه فرد از سبک اسناد مثبت و خوش بینانه تری برخوردار باشد از جرئت ورزی، فعالیت، مردم آمیزی، هیجانات مثبت و دلپذیری بیشتری برخوردار است و برعکس هرقدر سبک اسناد فرد به علت پیروی از کلیشه های زنانه و حفظ نقش های زنانه بدبینانه و منفی باشد شخص از اضطراب، ناامیدی بیشتری رنج می برد. بنابراین زنان با سبک اسناد منفی از جرات ورزی پایینی برخوردارند و با این ویژگی خود را از حمایت اجتماعی محروم می سازند چرا که خود را بیش از حد در مورد وقایع منفی سرزنش میکنند و به شدت دچار خود اسناد دهی منفی هستند و همین امر موجب گرفتار شدن آنها در چرخه خشونت خانگی و عدم دریافت حمایت ها توسط اجتماع و خانواده می شود.
فصل اول: کلیات پژوهش
مقدمه:
خانواده کوچکترین واحد اجتماعی و اما مهمترین واحد اثربخش حمایتی و تربیتی است نیاز افراد به قرار و آرامش ایجاب می نماید که در خانواده رابطه ای مبتنی بر عاطفه و عقل، آنگونه که احساس امنیت، اطمینان و سلامت، حمایت و رضایت را برای طرفین به ارمغان آورد شکل گیرد (برود و گرین 1983). نقش سازنده زن در ایجاد پیوند های اخلاقی و عاطفی اعضای خانواده غیرقابل انکار است اما این هدف جز باایجاد محیطی آرام،مطمئن و به دور از خشونت برای همه افراد خانواده میسر نمی شود (مرواریدی 1386). امروزه شواهد بسیاری حاکی از اختلال در روابط خانواده و خشونت ناشی از آن است (اعظم زاده و دهقان فرد1385، موحدی و احدی1385).
هنگامی که از نهاد خانواده صحبت به میان می آید بلا فاصله در ذهن صمیمیت، عشق و علاقه تداعی می شود وجود ثبات، استحکام و برقراری نظم در این نهاد منوط به داشتن روابط گرم اعضای خانواده با یکدیگر است ولی آنچه از بین برنده این فضاست تضاد و کشمکش و درگیری است که تصویر آرام خانه و امنیت آن را در هم می شکند(خسروی زادگان،1386). خشونت خانگی ابزاری برای تثبیت قدرت و سلطه جویی است که نه تنها آرامش و امنیت خانواده بلکه اعتبار و کرامت انسانی را نیز خدشه دار می کند (اعظم زاده، دهقان فرد؛ 1385).
چنانچه رفتار خشونت آمیز علیه زنان در چارچوب خانواده و میان زن و شوهر روی دهد از آن به خشونت خانگی تعبیر می شود (پور رضا و موسوی،1382؛ سازمان جهانی بهداشت،1380).
خشونت خشونت خانوادگی به خصوص خشونت علیه زنان پدیده جدیدی نیست اما توجه به آن به عنوان مسا له ای اجتماعی به دوران جدید برمی گردد. خشونت علیه زنان مساله ای جهانی ست و در اغلب جوامع قابل مشاهده است در ایران متاسفانه آمار دقیقی از پدیده همسرآزاری وجود ندارد اما فقدان آمار نمیتواند دلیل موجهی بر نادیده گرفتن آن باشد صرفه نظر از چگونگی برداشت و پذیرش و یا رد خشونت خانگی از طرف افراد، مشاهدات تجربی و شواهد ظاهری حاکی از وجود گسترده انواع آن در خانواده های ایرانی ست (سام گیس،1377؛ فروغان،1380؛ مجوزی،1381). اگرچه ممکن است هم زن وهم مرد مرتکب اعمال خشونت آمیز در خانواده شوند ولی تحقیقات نشان می دهند که زنان به میزان بیش تری مورد بدرفتاری قرار می گیرند(فروست 1999 به نقل از صابریان آتش نفس و بهنام1382).
بیان مسأله:
خشونت خانگی شایع ترین شکل خشونت، همراه با بیشترین احتمال تکرار، کمترین گزارش به پلیس و بیشترین عوارض اجتماعی، روانی و اقتصادی است که غالبا توسط نزدیک ترین فرد خانواده (مانند شوهر) به وقوع می پیوندد (بختیاری و امید بخش،1382؛ جانسون و جانسون2000 به نقل از بلالی میبدی و حسنی1387).
از آنجا که خانواده متشکل از زن و شوهر است و روابط اعضای آن در چارچوب نظام همسر گزینی(روابط زناشویی) و نظام روابط متقابل است به طوری که افراد بتوانند نیازهای یکدیگر را برآورده کنند بنابراین خانواده واحدی است که نقش های اجتماعی متعددی را بر عهده دارد و ارتباط متقابل اعضای آن بر مبنای بنیادها و نیازهای فرهنگی جامعه شکل میگیرد (کجباف، نشاط دوست، خالویی1384).
مفهوم کلانی که تبیین عینی از دریافت و نگرش زنان نسبت به خودشان و مسایل مربوط به آنها به دست می دهد، جامعه پذیری جنسیتی است یعنی فرآیندی که در ضمن آن زنان با الگوهای رفتاری، هنجارها و جهت گیری های فرهنگی آشنا می شوند و به تدریج نگرش ها و رفتار اجتماعی مناسب را فرا می گیرند و برای زندگی آینده آماده می شوند (وردی نیا و همکاران،1386).
شایان ذکر است که اعمال خشونت علیه زنان و پذیرش آن از سوی زنان نشات گرفته از الگوهای جامعه پذیری نقش های جنسیتی است که از گذشته تا به امروز استحکام بخش تبعیض جنسیتی در جوامع بوده
است، نظریات گوناگون و شواهد تجربی (نظریه منابع در دسترس گود، 1989 و نظریه جامعه پذیری جنسیت، 2003) در این حوزه نشان می دهد که عوامل خطرساز به لحاظ یادگیری و جامعه پذیری جنسیتی در شکل گیری انواع و میزان خشونت علیه زنان نقش ایفا می کند (شفر، 1992).
راپوپورت اولین وظیفه بعد از ازدواج را جایگزینی نقش زناشویی با نقش قبلی می داند و این مشکل آفرین است که در روابط زناشویی طبق انتظارات فرهنگی مرد باید نقش رهبری را بر عهده داشته باشد (کجباف، نشاط دوست، خالویی،1384).
عقاید جنسیتی با ساخت های بیشماری پیوند دارد و ممکن است برای زندگی حال و آینده نوجوان پیامد جدی داشته باشد مثلا می توانند بر اعتماد به نفس، افسردگی، تصور از خود، اختلال خوردن، انجام اعمال ناملایم و، رفتارهای شدید انحرافی، رفتارهای جنسی و کلیشه های شغلی مبنی بر جنسیت تاثیر داشته باشد (کینیویی2008 به نقل از خانی مجد، پور ابراهیم و فتح آبادی،1391). اگرچه تفاوتهایی بین زن و مرد مشاهده می شود اما آنها بیش از آنکه متفاوت باشند از لحاظ رفتاری و شخصیتی به هم شبیه هستند برای مثال بعضی زن ها به اندازه مردها پرخاشگر هستند و درجه پرخاشگری بعضی مردها مانند زنان کم است (ویتمن-مک دونالد،2006 به نقل از همان منبع).
مهمترین عاملی که زنان را از پیشرفت باز می دارد دیدگاه ها و ایستارهایی است که در بطن جامعه شکل گرفته اند ایستارهایی که بدون تغییر در آنها هرگونه تلاشی از سوی نهضت ها و جنبش های زنان بدون نتیجه خواهد ماند این ایستارها به صورت کلیشه هایی در جامعه رسوخ کرده و مانع بزرگی در تغییر وضعیت زنان می باشد (ادهمی و روغنیان،1389).
بدرفتاری روانی زیر بنای همه انواع بد رفتاری هاست بنابراین انواع خشونت جسمی، عاطفی و جنسی را می توان به منزله اشکال حاد اعمال سلطه و کنترل تلقی کرد (کمپ،1998 به نقل از نادری، حیدری، حسین زاده مالکی).
مفهوم کلانی که تبیینی عینی از دریافت و نگرش زنان نسبت به خودشان و مسایل مربوط به آنها به دست می دهد جامعه پذیری جنسیتی ست فرآیندی که در ضمن آن زنان با الگوهای رفتاری، هنجارها و جهت گیری های فرهنگی آشنا می شوند به تدریج نگرش ها و رفتار اجتماعی مناسب را فرا می گیرند و برای زندگی آینده آماده می شوند (وردی نیا و همکاران 1389).
ویژگی های متفاوتی که هر جامعه بر اساس جنسیت از افراد آن انتظار دارد که دارای آن باشد محصولی از فرایند اجتماعی شدن جنسی ست که بر اساس آن مردان برای مردانگی و زنان برای زنانگی مطابق با تعریف های موجود در هر جامعه اجتماعی می شوند (اسکانزونی، 1988).
نگرش های به لحاظ اجتماعی پذیرفته شده ازسوی جامعه زنان را به پذیرش، تحمل و برخورد انفعالی نسبت به خشونت وا می دارد؛ آموزه های درونی شده ای که پرخاشگری مردان و فرمان برداری و سکوت زنان را مشروعیت می بخشد (وردی نیا و همکاران،1389).
جنس ناشی از طبیعت زیستی است اما انتساب ضعف و ناتوانی به آن یا برخورد خشونت آمیز نهادینه با این پدیده ناشی از فرهنگ است فرهنگ متضمن انتساب صفات نمادین به امور و اشیاء است و ابزارها و وسایل مورد نیاز زندگی را در متن مناسک و آداب و رسوم و باورها و نهادها و معارف و زبان و نظایر آن حفظ می کند کودک این فرهنگ را از جهان اطراف می آموزد زیرا زبان و الگوهای رفتاری را به اتکای ضمانت های اجرایی شان درونی می سازد از طریق فرهنگ است که جامعه پایدار می ماند (وایت،1959 به نقل از محمدی اصل).
فیزیولوژی نیست که می تواند ارزش ها را بنیان نهد اصول زیست شناسی غا لبا همان ارزش هایی را در بر میگیردکه فرد به آنها می بخشد اگر احترام یا ترسی که زن برمی انگیزد مانع از استفاده از خشونت در قبال او شود آن وقت برتری عضلانی نر منبع قدرت نخواهد بود اگر عرف آن گونه که در میان برخی قبایل سرخپوست دیده می شودبر آن جاری باشد که دختران برای خود شوهر انتخاب کنند حالت تهاجمی جنس نر دیگر هیچگونه امتیازی برای او شناخته نمی شد (دوبوار، 1986).
افکار و ارزش ها و کنش ها و عواطف همچون سیستم عصبی مان از فرهنگ نشات می گیرد خشونت نقشی است که به ظرفیت آدمی در متن نظام اجتماعی واگذار می شود وضعیت نقش در جامعه همچون کلمه در متن است