ز احمد تا احد یک میم فرق است همه عالم درین یک میم غرق است(۹)
(گلشن راز، شبستری، دیباچه)
معنی بیت: دنیای تنگ میم گونه و یا دنیا و زمین دایره و کروی شکل در مقابل مقام والای محمد (ص) و هدف اصلی آفرینش (و یا در مقابل حرف میم از نام مبارک آن حضرت ) سر تعظیم فرود آورده و کرنش کرده است.
۴۳)محز سیاهی هجده هزار عالم را به هفت موی سپیدش که هست نیم بها
سیاهی: می تواند معنای بزرگی و وسعت را داشته باشد. سیاه معادل واژه (قارا) است و قارا در ترکی به معنای بزرگ را افاده میکند.
هجده هزار عالم: کنایه از عالمهای بیشمار (فرهنگنامه شعری). قدما تعداد عوالم را هجده هزار می دانستند و در حدیث نیز آمده است که: «إنلله تعالی ثمانیه عشر الف عالم، اصغرها هذهالدنیا و ما فیها».
ترجمه: خدای تعالی را هجده هزار عالم است که کوچکترین آنها این دنیاست.
و ابوالعالیه گفت: هجده هزار است از آن جمله یکی عالم انس است و یکی عالم جن. و بعضی دیگر گفتند: عالم هجده هزار است یکی از آن این آسمان و زمین و مافیهاست و حدیث مذکور مقوی این قول است.
(تعلیقات دیوان مجیر،).
جولانگه تو زان سوی الاست گر کنی هژده هزار عالم ازین سوی لارها(۱۰)
صاحب بصائر آورده است که در هر ربعی را از عالم، از شرقی و غربی و جنوبی و شمالی، چهار هزار و پانصد عالم است که مجموع هژده هزار باشد و در خلاف المناقب از سید علی همدانی مذکور است که عالم، سه صد و شصت هزار باشد و بعضی هژده عالم گویند، چنانچه عقیله و نوریه و روحیه و نفسیه و تبعیه و جسمیه و عنصریه و مثالیه و خیالیه و برزخیه و حشریه و جنانیه و جهنمیه و اعراضیه و رؤیتیه و صوریه و جمالیه و کمالیه. مجموع این عوالم در دو عالم ظاهر و باطن که غیب و شهادت است، مندرج است (از لطایف) و بعضی چنین نوشته که عالم عقول و عالم ارواح و عالم افلاک که نه است و عالم عناصر که چهارست و عالم موالید که سه باشد. مجموع هژده میشود (غیاث، ۹۵۸-۹۵۷).
هژده هزار عالم کنایه از کثرت، زیادی و عظمت است.
هفت کنایه از قلت است.
بین سپید و سیاه تضاد و طباق وجود دارد.
بین هژده هزار و هفت، تناسب وجود دارد و نیز بین خریدن و بها.
موی سپید ظاهراً به معنی چیز کم ارزش و سیاهی هژده هزار عالم به معنی مجهول بودن و عظمت و درک ناپذیری عمر جهان هستی است.
دربارهی هفت موی سپید پیامبر اسلام در سفینه البحار زیر عنوان شعرالنبی، خبری آمده است که ترجمهی آن به شرح زیر است: مردی از فرزندان انصار حقهی نقره ای سر بسته آورد و رضا علیهالسلام را گفت: کسی نظیر این چیز را به تو تحفه نداده است، و آن را باز کرده، هفت موی از آن بیرون آورد و گفت: این موی پیغمبر صلعم است و رضا علیه السلام چهار تای موی از آنها جدا کرده، فرمود: این موی اوست و (آن مرد) به ظاهر نه در باطن، قبول کرد و پس رضا علیه السلام او را از شبهه بیرون آورد، به اینکه سه تار آن را بر آتش نهاد و سوختند و بعد از آن چهار تار را بر آتش نهاد که مانند طلا گردیدند. (تعلیقات دیوان مجیر).
معنی بیت: منظور شاعر و مفهوم کلی بیت این است که: حتی اجزای ناچیزی از وجود جسمانی پیغمبر اسلام (ص) مانند هفت موی سپید او (که در بالا به قصه آن اشاره شد) به تمام عالم هستی (هژده هزار عالم، به عقیده قدما، عالم هستی از هژده هزار عالم تشکیل شده) میارزد و از آن با ارزشتر است، چه برسد به وجود معنوی او که بیشتر از همه ما سوی میارزد.
۴۴)ز خاک درگه او جوی دفع افعی دهر که خاک همدم تریاق اکبر است آنجا
افعی دهر: کنایه از روزگار و دنیای پرمخاطره (فرهنگنامه شعری).
تریاق اکبر؛ تریاق: ۱-پادزهر، پازهر ۲-افیون، تریاک ۳-معجونی مرکب از داروهای مسکن و مخدر که به عنوان ضد دردها و سموم به کار می رفته و در ترکیباتش عصاره های گیاهان خانوادهی شقایق و خشخاش به کار می رفته است؛ تریاق فاروق، تریاق کبیر (معین). معجونی است مرکب از هفتاد ادویه و دافع جمیع زهرها و مقوی دل و دماغ و شریفترین انواع تریاقهاست و آن را در ترکیب قرص افعی و امثال آن به کار برند. (لغتنامه، به تلخیص)
بین خاک و تریاق آرایهی سجع مطرف وجود دارد.
معنی بیت: چون خاک آستانه قدس پیامبر (ص) همچون پادزهر دافع سموم روزگار پرمخاطره مانند افعی است. پس با خاک آستان و مرقد مطهر او، زهر افعی روزگار را تسکینبخش. (با متوسل شدن به خاک تربت پاک آن حضرت، بر تلخیها و مخاطرات روزگار غلبه کن).
۴۵)درون چاردری هر سحر به ماتم او چراغ هفت فلک راوقی است خون پیما
چاردری: اطاقی که چهار در دارد و کنایه از عالم (فرهنگنامه شعری).
چراغ هفت فلک: کنایه از خورشید. (همان)
راوق: راوک، بر وزن ناوک، صاف و لطیف و پالودهی هر چیز باشد و معرب آن راوق است. صاحب غیاث اللغات می نویسد: راوق- به فتح واو- پالونه شراب یعنی جامه و غیره که به آن شراب را صاف کنند (از صراح) و در موید نوشته که به معنی شراب نیز آمده و در رسالهی معربات آورده ه راوق معرب راوک است و ابن حاج نوشته که راوق بر وزن فاروق است به معنی پالونهی شراب نه راوق به فتح واو، مخفف راووق است که واو ثانی را حذف کرده، واو اول را فتح داده اند. زیرا که در کلام عرب فاعل به ضم عین نیامده است. به هر تقدیر در استعمال فارسیان راوق به معنی شراب مجازاً باشد باطلاق سبب بر مسبب (غیاث) آلتی است که به وسیلهی آن مایعات را تمیز و صافی کنند بدین طریق که زگال بید را در کیسه کرده و ظرف در زیر آن گذارند و شراب در آن زگال ریزند که از زگال گذشته در آن ظرف ریزد و صافی شده در ظرف آید و رنگش در کمال سرخی و صفا شود. (لغتنامه، به تلخیص)
بید بسوز و باده کن راوق و لعل باده را چو دم مشگ و عود تر عطر فزای تازه بین
(خاقانی، به نقل از تعلیقات دیوان مجیر)
خون پالا: در نسخهی بدل خون پیما آمده که بهتر به نظر می رسد؛ پیمایندهی خون، خونریز.
… هر سحر به خاطر او: اشاره به رنگ سرخگون سحر و شفق آفتاب (فلق) و حرکت خورشید در آسمان سرخگون صبح که گویا خورشید راوق و غربالی است که از چشمان او (چشمههای او) در ماتم حضرت پیغمبر بر چهار جهت زمین و آسمان و هفت فلک، خون غربال و ریخته می شود.
معنی بیت: از زمانی که پیامبر (ص) وفات فرموده، در این عالم، صبحگاهان در ماتم او، خورشید مانند پالونه و صاف کننده اشکهای خونین افلاک (یا افلاکیان) است که با همه پالایشی که دارد باز خون افشان است. (سرخی افق در سحرگاهان و هنگام طلوع خورشید را در نظر داشته است).
۴۶)نواله دو جهان برنتافت معدش از آن که سیر بود و برین خوان نمک نداشت ابا
خاقانی گوید:
بر خوان این جهان زده انگشت در نمک ناخورده دست شسته ازین بینمک ابا
نواله: لقمه، ۱-لقمه خوراکی برای گذاشتن در دهان ۲-مقداری خوراک که به کسی اختصاص دهند (معین)
برتافتن: تحمل کردن
نمک نداشتن: کنایه از بی لطف و بیملاحت و ناگیرا بودن و «نمک داشتن: گزیده و جذاب و بانمک بودن» (فرهنگ کنایات، ص ۴۹۰). /ابا: آتش/ نمک نداشتن ابای خوان جهان: کنایه از بی لطف و بی خاصیت بودن نعمتهای این دنیا.
این بیت حدیثی از پیامبر (ص) را به یاد می آورد: لی معالله وقت لایسع معی فیه ملک مقرب و لا نبی مرسل. بین نواله، معده، سیر، خوان، نمک و ابا مراعات النظیر وجود دارد.
معنی بیت: پیامبر (ص) نسبت به نعمتها و لذایذ دنیا و آخرت، بی توجه بود و میل و اشتهایی به خوراک دو جهان نداشت، زیرا که چشم و دلش سیر بود و نعمتهای این دنیا را بی لطف و خاصیت و ناگیرا یافته بود. (اشاره به آن است که حضرت رسول اکرم را میان نعمتهای دو دنیا و فقر مخیر گردانیدند و آن حضرت فقر را برگزید).
۴۷)دلی که زلّه کش عرش اوست روح الله قبول کی کند از دست کودکان خرما
زلّه کش: آنکه ریزه های طعام از خوان کسی برگیرد. (فرهنگنامه شعری)
عرش: آسمانی که بالای همه آسمانها باشد (فرهنگ نفیسی) جسم محیط به عالم را که فلک الافلاک باشد، عرش گویند (فرهنگ لغات و تعبیرات)
روح الله: لقب حضرت عیسی مسیح:
نه روح الله درین دیر است چون شد چنین دجال فعل این دیر مینا(۱۱)
قبول کی کند: قبول نکند (استفهام انکاری).
معنی بیت: در دنباله بیت پیشین (وصف پیامبر (ص)) می گوید: دلی که حضرت عیسی(ع) ریزه خوار در آستان بلند و رفیع اوست، کی از دست مبتدیان حقیری (چون من شاعر)، خرما (این سخنان شیرین و مدح) را قبول خواهد کرد؟
قبول کردن خرما از دست کودکان: ایهاماً می تواند اشاره ای باشد به پذیرفتن اشعار سروده شده توسط مجیر از جانب حضرت رسول اکرم(ص)، که سخن در شیرینی به خرما تشبیه شده است.
۴۸)اثیر غاشیه دار دلش به روز مصاف صبا جنیبه کش نصرتش به روز وغا
اثیر: به معنی خالص است، و به معنی مختار هم آمده و به معنی فلک نیز هست. پیشینیان نیز اجرام سماوی و افلاک را اثیریات می گفتند. بدین جهت اثیر برای چرخ (فلک- آسمان- سپهر) در شعر فارسی صفت آورده شده است. (فرهنگ اصطلاحات نجومی)
به جود و لطف ببرد او لطابت و بسپرد یکی به باد صبا و یکی به چرخ اثیر
(دیوان عنصری، ۲۸)