کیفیت زندگی
۲-۲-۱- تاریخچه
علاقهمندی به بررسی عوامل موثر بر خشنودی و رفاه انسان پیشینه طولانی در تاریخ زندگی بشر دارد. در واقع این که چگونه باید و میتوان زیست تا بهترین منفعت را از زندگی کسب کرد شاید به قدمت قابلیت آدمی برای اندیشه در مورد آینده و عبرت گرفتن از گذشته باشد. با این حال اگر بخواهیم یک دوره تاریخی خاصی را به عنوان نقطه شروع مشخص سازیم باید ردپا و تاریخچه مفهوم کیفیت زندگی را ماند بسیاری از علوم به یونان باستان نسبت داد. ارسطو در ۳۸۵ سال قبل از میلاد مسیح از رابطه بین کیفیت زندگی هنگام شادی و ارزشهای ذهنی افراد سخن میگوید. در عین حال به تفاوت مفهومی شادی در افراد مختلف پرداخته است و بیان داشته که سلامتی که باعث شادی در یک فرد بیمار میشود با ثروت که فرد فقیری را شاد میکند یکسان نیست و بطور مشخص بیان داشته که شادی نه تنها برای افراد مختلف معانی متفاوتی دارد بلکه برای یک فرد نیز در شرایط متفاوت معنی یکسانی نخواهد داشت (نجات،۱۳۸۷؛۵۷) .اما در خصوص این که چه کسی اولین بار بطور اخص به بررسی در اینباره پرداخته اختلاف نظر وجود دارد. به روایتی اولین اثر مهم درباره کیفیت زندگی از اگبرن میباشد که درباره حیات روستایی درباره ایالات متحده نوشته شده است ( نوغانی، ۱۳۸۷؛ ۱۱۲). همچنین آوردهاند که آرتورسیسیل پیکو در اثر خویش بنام« اقتصاد رفاه» برای اولین بار به این مقوله پرداخته که بیشتر به شاخصهای مادی کیفیت زندگی توجه داشته ولی در اواخر دهه ۱۹۵۰ با توجه به ابعاد غیر مادی آن مجدداً توسط گالبرایت مطرح شده است(فرخی،۱۳۸۷؛۵).
اما آنچه که مشخص است آن است که توجه به مقوله کیفیت زندگی محصول قرن بیستم است.کیفیت زندگی از جمله مسائلی است که ابتدا باگسترش همه جانبه تکنولوژی و فرایند صنعتی شدن در کشورهای غربی مورد توجه اندیشمندان قرار گرفت بعد از جنگ جهانی دوم، گسترش روزافزون فرایند صنعتی شدن که خود را با تولید انبوه کالاها و خدمات متنوع در بعد کمی نشان میدهد مشکلات زیادی برای بشر به همراه آورد. زیرا علیرغم اینکه کالاها و فرآوردهها و تسهیلات زندگی مادی به وفور در جامعه تولید و فراهم شده بوداماجامعه انسانی ازلحاظ جنبههای بومشناختی وروانشناختی با مسائل فراوانی همچون آلودگی هوا، تخریب محیط زیست و به تبع آن فشارهای روحی و روانی روبه شد و شرایط زندگی بشر چندان مطلوب نبود لذا همینامر اندیشمندان را بر آن داشت تا به نقدوارزیابی هدفهای رشد و توسعه و توجه به مقوله کیفیت زندگی به عنوان راهحلی برای ارتقاء شرایط زندگی وبهبودکیفی انسان بپردازند چرا که این عدم توجه سبب کاهش رضایتمندی از زندگی در بین شهروندان و در نتیجه تحلیل رفتن نیروی انسانی مولد و توانمندخواهد شدو پایین بودن سطح کیفیت زندگی یکی از عوامل که در افزایش آسیبهای اجتماعی می باشد. از جمله واکنشها در مقابل پیامدهای رشد اقتصادی مبتنی بر صنعتگرایی خشن و تولید ناخالص انتشار گزارش هشدار دهنده باشگاه رم در سال ۱۹۷۲ است که به پیامدهای تباهی منابع تجدیدناپذیر محیط زیست، پیامدهای منفی ناشی از رشد اقتصادی نظیر گسترش فقر، پیامدهای شهرنشینی، افزایش بیرویه جمعیت، بحران اقتصادی انتقاد شده است .در واقع توجه به مقوله کیفیت زندگی واکنشی بود علیه چیرگی شاخصهای اقتصادی و بازتابی از آگاهی بشر نسبت به محدودیتهای رشد و جنبههای تباهی آور صنعتی شدن که بنیادیترین شکل این خودآگاهی ، بعد منابع طبیعی یا بعد محیط زیست انسان است.
« قهر وغلبهایی که از سوی بشر بر طبیعت و محیط زیست اجتماعی او تحمیل میشود فرایند بیماری و شری است که وجدان بشر اینک بر ضدآن برانگیخته شده و مفهوم ناپرورده کیفیت زندگی بازتابی است فکری از این برانگیختگی واعتراض بشر»( نراقی، ۱۳۵۷؛۱۳).
با توجه به آنچه که گذشت ما شاهد نوعی تغییر پارادایم از توجه صرف اقتصادی به سمت توجه به مفاهیم توسعه هستیم که بقول استیگلیتز درگذاراز پارادایم جدید،توسعه مقولهای اجتماعی و مشارکتی در نظر گرفته میشود که:
«گفتگوی آزاد و مشارکت مدنی فعال و انعکاس صدای افراد در تصمیماتی که بر زندگی تاثیرگذار است را نیز شامل میشود» (به نقل از غفاری، ۱۳۸۸؛۹۹).همچنین بنت این تغییر رویکرد به کیفیت زندگی را گذر از فرایند محوری به پیامد محوری تعبیر میکند. در رویکرد فرایند محوری سوال اساسی از چگونگی عمل کردن سیاستها و برنامهها است اما رویکرد پیامد محور بر این سوال تمرکز دارد که آیا سیاستها و برنامهها بر کیفیت زندگی تاثیر دارند یا خیر ( همان؛ ۱۰۰). در این نگرش کیفیت زندگی به عنوان برونداد نهایی برنامههای توسعه در نظر گرفته میشود که بهبود ابعاد عینی و ذهنی زندگی را در بر میگیرد. نقطه اوج نیز تغییر رویکرد را میتوان در پی صدور بیانیه امستردام در اواسط دهه ۱۹۹۰ مشاهده کرد که مولفههای مربوط به توسعه اجتماعی نظیر سرمایه اجتماعی، همبستگی اجتماعی و… به ادبیات توسعه راه یافت و با تاکید سازمان ملل، بهزیستی اجتماعی و کیفیت زندگی در راس اهداف توسعه قرار گرفت.
در ایران برای اولین بار موضوع کیفیت زندگی بار در سمینار رفاه اجتماعی که از سوی دبیرخانه شورای عالی رفاه اجتماعی در سال ۱۳۵۵ برگزار شد مطرح گردید. که در این سمینار ۵ کمیته در زمینههای مختلف فعالیت داشتند که کمیته سیاستهای رفاهی و کیفیت زندگی یکی از آنها بوده است و مسئولیت او از آن بر عهده آقای احسان نراقی بوده است (فرخی،۱۳۸۶؛۱۱۰).
۲-۲-۲- مفاهیم مرتبط:
مفهوم کیفیت زندگی مانند مفاهیم اجتماعی یک امر نسبی است و تعریف آن نه تنها در نظر صاحبنظران بلکه در نزد هر یک از شهروندان و افراد عادی متفاوت خواهد بود و نمیتوان به تعریفی مطلق و جهانشمولی از آن دست یافت بطوریکه به تعداد مردم دنیا، تعریف در مورد کیفیت زندگی میتواند وجودداشته باشد. فارکوهار کیفیت زندگی را یک مفهوم مسالهساز و گیج کننده میداند چرا که افراد مختلف مسائل را متفاوت درک میکنند( به نقل از نوبخت، ۱۳۸۹؛۴). لذا دژان و تباویا در تایید این مدعابیان میکنند که کیفیت زندگی بطور پیچیدهای با آن چه که به زندگی معنا میدهد ارتباط دارد و ادراک آنچه که به زندگی معنا میدهد در بین افراد متفاوت خواهد بود لذا برای بعضی از افراد زنده بودن مهم است در حالی که برای برخی دیگر داشتن زندگی با معنا، وجود تعاملات و استقلال دارای اهمیت است ( لینترن و همکاران ۲۰۰۱، به نقل از سعیدی، ۱۳۹۰؛۱۵). بنابراین بنا به ابعاد و ماهیت متفاوتی که این سازه دارد تعابیر متفاوتی از کیفیت زندگی بکار رفته بعنوان مثال اقتصاددانان مفهوم مطلوبیت را به جای کیفیت زندگی بکار میبرند و یا روانشناسان از اصطلاحات رضایتمندی و شادکامی استفاده میکنند. هم چنین کیفیت زندگی به شکل وسیعی با مفهوم رفاه اجتماعی ارتباط پیدا میکند. اگر چه در مورد رفاه نیز اتفاق نظر وجود ندارد ولی رفاه مفهومی است که توصیف کننده بهزیستی، تامین زندگی و فقرزدایی است و لذا در ارتباط تنگاتنگی با مفاهیمی چون عدالت اجتماعی قرار میگیرد و سیاستهای رفاهی باید در جهت افزایش بهزیستی و تامین زندگی افراد تدوین شوند.
اصطلاح کیفیت زندگی یک مفهوم بین رشتهای در روانشناسی، پزشکی، اقتصاد و جامعهشناسی است. نتایج یک پژوهش از سوی موسسه اطلاعات ( ISI) نشان دادند که بین سالهای ۱۹۸۲تا ۲۰۰۵ بیش از ۵۵۰۰ مقاله علمی از اصطلاح کیفیت زندگی استفاده کردهاند(کاستانزا و همکاران، ۲۰۰۷ ،به نقل از سعیدی،۱۳۹۰؛۱۳).تعاریف وجنبههای متفاوتی برای کیفیت زندگی توسط صاحبنظران بیان شده است. کلمه کیفیت زندگی از لغت QUALITY به معنای چگونگی استخراج شد و معنای تحتاللفظی آن چگونه زندگی کردن است لذا دربرگیرنده تفاوتهای ویژه برای هر فرد است که از دیگر افراد متمایز میشوند( نراقی، ۱۳۵۷؛۱۲) در دایرهالمعارف او گارداف بورگاتا کیفیت زندگی را این طور تعریف شده است:
« کیفیت زندگی به عنوان درک شخصی فرد در زندگی در ارتباط با اهداف، توقعات ،انتظارات و نگرانیهای وی تعریف میشود. کیفیت زندگی متاثر از متن فرهنگی و سیستم ارزشی که فرد در آن زندگی میکند تعریف میشود که در یک مفهوم زنجیرهای وسیع متاثر از یک مسیر پیچیده است که بوسیله سلامت فیزیکی و موقعیت روانی، سطح استقلال و ارتباطات افراد معنی میشود و متاثر از محیط میباشد( داکلی و رورک، به نقل از ماشینی، ۱۳۸۵؛۵۶).واحد پژوهش کیفیت زندگی دانشگاه تورنتو(۲۰۰۷) کیفیت زندگی را تحت عنوان میزان لذت فرد از امکانات اساسی زندگیاش تعریف میکند. کیفیت زندگی سه وجه دارد تحت عناوین« بودن» که از موجودیت فرد بحث میکند، «تعلق» که از ارتباط فرد با محیط بحث میکند و «شدن» که به فعالیتهای هدفمند فرد برای دستیابی به اهداف و آرزوهایش اشاره دارد(به نقل از گروسی، ۱۳۸۶؛۹۳) و تحقق این مفاهیم و میزان آن گویای کیفیت زندگی خواهد بود. انجمن توسعه اجتماعی او نتاریو در سال ۱۹۹۷ کیفیت زندگی را به عنوان کنش متقابل شرایط عینی و اقتصادی، سلامتی و اجتماعی که توسعه اجتماعی و انسانی را تحت تاثیر قرار میدهد تعریف کرده است.(همان)
فلت ( ۱۹۹۱) کیفیت زندگی را خشنودی از زندگی تعریف کرده است به نظر او سنجش خشنودی از طریق بررسی تجربه افراد از میزان حصول به آمال و آرزوهایشان انجامپذیر است و این تجربه ممکن است برای افراد دیگر همان معنی ومفهوم را نداشته باشد( محمدزاده، ۱۳۸۸).
مولر کیفیت زندگی را میزان رفاه افراد و گروهها تحت شرایط اجتماعی و اقتصادی تعریف میکند و داس کیفیت زندگی را بعنوان بهترین یا عدم بهزیستی مردم در محیط زندگی میداند( رضوانی، ۱۳۸۸؛۵).
سلا و همکاران وی معتقدند که کیفیت زندگی فاصلهای است که بین موقعیت واقعی یک فرد و موقعیت ایدهآل وی وجود دارد( زندی، ۳۸۳؛ ۴۱۱) در نظر کاستانزا کیفیت زندگی عبارتست از رابطه متقابل میان نیازهای انسان و رفاه ذهنی، که در این رابطه نیازها بر اساس قابلیتهای فرد و با توجه به فرصتهای موجود تامین میشود. از این رو سیاستهایی که نقش اساسیتری در ایجاد فرصتهایی پایدار دارند مورد توجه قرار میگیرند( غفاری، ۱۳۸۸؛۱۰۶).
دیوان معتقد است که کیفیت زندگی به عنوان حالتی در نظر گرفته میشود که فرد در آن نسبت به خودش، طبیعت و جامعهای که در آن زندگی میکند احساس آرامش دارد( همان،۵) فلس وپری بیان کردهاند که ساختار کیفیت زندگی شامل بهزیستی مادی( سرمایه یا درآمد)، کیفیت زندگی خانواده( روابط اجتماعی و مشارکت اجتماعی)، بهزیستی عاطفی( تاثیر مثبت داشتن، مقام و منزلت داشتن)، سلامت یا فشار روانی، تحقق یافتن تواناییهای فردی، مذهب و اعتقادات، عزت نفس، مشارکت داشتن یا مولد بودن، کارایی داشتن( شامل کنترل، انتخاب و استدلال) میباشد( اسمیت، ۲۰۰۰؛۷۵۸) فرانس مقوله کیفیت زندگی را به احساس خوب بودن فرد ناشی از رضایت یا عدم رضایت در جنبههای مختلف زندگی (اعم از جسمی، روانی، اجتماعی، اقتصادی، خانوادگی) که برای فرد مهم میباشد میداند (سیجستا و همکاران۲۰۰۳،به نقل از شیرافکن، ۱۳۸۷؛۲).
همچنین فارکوهار (۱۹۹۳) بین سه تعریف کارشناسانه و یک تعریف غیر حرفهای از کیفیت زندگی فرق میگذارد:
اول تعریف کلی و عمومی از کیفیت زندگی که همان وجه رضایت یا نارضایتی است که توسط مردم در جنبههای مختلف زندگیشان احساس میشود.
دوم تعریف اجزایی از کیفیت زندگی که مربوط به وجود چند بعدی از این مفهوم با شاخصهای مختلف و مجزایی است.
سوم تعریف دقیق و خاص که مربوط به یک یا دو مورد از ابعاد مختلف کیفیت زندگی است.
منظور از تعریف غیرحرفهای کیفیت زندگی این است که از گروههای مختلف اجتماعی مثلاٌ از سالمندان در مورد ذهنیت کیفیت زندگیشان پرسیده شود.پسیون معتقداست که کیفیت زندگی به وضعیت محیطی که مردم در آن زندگی میکنند(مثل آلودگی و کیفیت مسکن) و همچنین به برخی صفات و ویژگیهای خود مردم(مثل سلامت و میزان تحصیلات) اشاره دارد( رضوانی، ۱۳۸۸؛۵).برخی همچون تستا به دو بعد کیفی وکمی در تعریف کیفیت زندگی توجه داشتهاند.کیفیت زندگی بطور اخص مرتبط با سلامت به زمینههای سلامت فیزیکی، روانشناختی، اجتماعی ارتباط دارد که تحت تاثیر تجربهها، ارتباطات و ادراکات فردی است. هر یک از زمینهها را در بعد عینی و ذهنی میتوان ارزیابی کرد. ارزیابیهای عینی از عملکرد یا وضعیت سلامتی و ادراکات ذهنی از سلامتی. همچنین لاتون کیفیت زندگی را مجموعهای از ابعاد ذهنی و عینی که با یکدیگر کنش متقابل دارند تعریف میکند. این مفهوم چند بعدی هم معیارهای اجتماعی و اقتصادی سیستم محیطی مشخص و هم معیارهای درون شخصیتی را ارزیابی میکند. همچنین کیفیت زندگی بصورت بهزیستی کلی نیز تعریف شده است که مشتمل بر توصیف کنندههای عینی و ارزیابی ذهنی از بهزیستی مادی، اجتماعی، عاطفی و بهرهوری همراه با توسعه رشد شخصی و فعالیتهای هدفمند ارزشگذاری شده بوسیله ارزشهای فردی میباشد( اسمیت، ۲۰۰۰؛۴۲۳).
احسان نراقی( ۱۳۵۷؛۱۲) کیفیت زندگی را مجموعهی میداند که نیازهای جمعی، عاطفی، اجتماعی، امکانات زندگی را تشکیل میدهد که منجر به رضایت یا عدم رضایت افراد از زندگی میشود مسائلی چون تأمین درآمد، ارتقای ارزش و شخصیت انسانی آنان، داشتن نهادهای احساسی چون خانواده، بهداشت، تغذیه، درمان، حرفهآموزی و غیره را در بر میگیرد.
والتر ( ۱۹۹۳) اظهار میدارد که کیفیت زندگی ارزیابی رضایت از بیماری از سطح موجود عملکرد در مقایسه با شرایطی که بیمار آنها را ایدهآل در نظر میگیرد میباشد که معمولاً در ۵ بعد عملکرد جسمی، عملکرد اجتماعی، عملکرد عاطفی یا خلقی، علائم و نشانههای بیماری و درک یا احساس سلامتی سنجیده میشود.( سعیدی، ۱۳۹۰؛۲۶). طبق نظر فرل و همکاران(۱۹۹۲) نیز کیفیت زندگی یعنی: (همان)
- سالم بودن از نظر جسمی و روانی -رضایت از زندگی
- داشتن خانواده - موفق در زمینه کاری
- بهنجار بودن - داشتن استقلال
سرزنده بودن - داشتن اعتماد به نفس
استنبوک و هالت معتقد به سه حیطه برای کیفیت زندگی هستند: (نظری، ۱۳۸۳)
۱- حس رفاه
۲- حس معنا
۳- حس ارزشمندی
هم چنین سازمان بهداشت جهانی( ۱۹۹۳) کیفیت زندگی را به عنوان ادراک فرد از موقعیت خود در ساخت فرهنگی و سیستم ارزشی که در آن زندگی میکند و در ارتباط با اهداف، انتظارات معیارها و ملاحظات دیگران تعریف میکند لذا کاملاً فردی بود و توسط دیگران قابل دیدن نیست و به درک افراد از جنبههای گوناگون زندگیشان استوار است .تورانس کیفیت زندگی را شامل موفقیت فرد در رسیدن به شرایط خاص یا موقعیتی از پیش تعیین شده و تجربه کنونی احساس سلامتی و رضایتمندی فردی میداند( بهمنی، ۱۳۸۳؛۳۳) و کیفیت زندگی در نظر یونسکو مفهومی کلی است که تمام جنبههای زیستی، شامل رضایت مادی، نیازهای حیاتی و جنبههای انتقالی زندگی مانند: توسعه فردی، خودشناسی و بهداشت اکوسیستم را پوشش میدهد( غفاری، ۱۳۸۸؛۱۱۱).
همانطور که از تعاریف مذکور بر میآید مفهوم کیفیت زندگی به هیچ وجه دارای چارچوب مفهومی مشترک و گستره معنایی یکسان نمیباشد بطوریکه این مفهوم میتواند برای مردم در سطح عام یک معنا داشته و برای سیاستگذاران و مقامات اجرایی معنایی دیگر و هر دسته تعریفی خاص از معنای زندگی دارند اما آنچه که مشخص است کیفیت زندگی در بیشتر تحقیقات بر اساس دو بعد عینی و ذهنی تعریف گردیده است. برخی بر بعد ذهنی آن هم چون احساس رضایت یا نارضایتی از زندگی، ادراکات انسانی، اشتیاقات آدمی و سرخوردگی، ادراک فرد از بهزیستی خود و وضعیت خود در جامعه پرداختهاند و برخی محققین دیگر ابعاد عینی را همچون اختلال در سلامتی، جایگاه فرد در جامعه، دستاوردها و واقعیت بخشیدن به آرزوها و سلامت روانی، نوع مسکن، آلودگی محیط زیست و همچنین توجه به مسائل پزشکی را مدنظر قرار دادهاند. علی رغم تمامی اختلاف نظرهایی که در باب مفهوم سازه کیفیت زندگی وجود دارد اکثریت محققان به وجود یک سری اصول و ویژگیها اعتقاد دارند که وجود همین ویژگیها سبب شد که با تعاریف گوناگون در باب کیفیت زندگی مواجه باشیم:
الف: چند بعدی بودن: همه محققان بر این عقیدهاند که کیفیت زندگی موضوعی چند بعدی است و همواره پنج بعد زیر را در بر میگیرد:
۱- بعد جسمی: به دریافت فرد از تواناییهایش در انجام فعالیتهای روزانه که نیاز به صرف انرژی دارد اشاره میکند و میتوان شامل مقیاسهایی همچون تحرک، توان، انرژی درد و ناراحتی، خواب و استراحت و ظرفیت توان کاری باشد.
۲- بعد روانی: جنبههای روحی مانند افسردگی، ترس، عصبانیت، خوشحالی و آرامش تصویر از خود.
۳- بعد اجتماعی: به توانایی فردی ارتباط با اعضای خانواده، همسایگان، همکاران و سایر گروههای اجتماعی و نیز وضعیت شغلی و شرایط اقتصادی مربوط میشود.
۴- بعد معنایی: درک فرد از زندگی و هدف و معنای زندگی را در بر میگیرد.
۵- بعد علایم مربوط به بیماری یا تغیرات مربوط به درمان مواردی مانند درد و تهوع استفراغ را در بر میگیرد( مقیمی، ۱۳۸۶).
ب: پویا بودن: بدین معنا که با گذشت زمان تغییر میکند یعنی وابسته به زمان است. همچنین تغییرات درونی و بیرونی برآن دخالت دارند.( نجات ۱۳۸۵؛۱۱).
ج: ذهنی بودن: قضاوت افراد راجع به کیفیت زندگی عامل کلیدی در مطالعه این مفهوم است. فرد در مورد بیماری و درمان سلامتی خود اهمیت بیشتری را نسبت به ارزیابی عینی از سلامت میدهد. به عنوان مثال ممکن است فردی از یک یا چند بیماری رنج ببرد ولی خودش را سالم بداند در صورتی که یک فرد با وجود آن که هیچ نشان عینی از بیماری ندارد وخود را بیمار بپندارد. بنابراین عامل اصلی تعیین کننده کیفیت زندگی عبارتند از تفاوت درک شده بین آنچه که هست و آنچه که از دیدگاه فرد باید باشد.
جدول۲-۳-خلاصه تعاریف کیفیت زندگی
نوردن فلت | کیفیت زندگی افراد از طریق بررسی تجربه آنان از میزان دستیابی به آمال و آرزوهایشان انجام پذیر است. |
تورانس | کیفیت زندگی شامل موفقیت فرد در رسیدن به شرایط خاص با وقعیتی از پیش تعیین شده و تجربه کنونی احساس سلامتی و رضایتمندی فردی است. |
استنبورک | کیفیت زندگی شامل سه حیطه حس رفاه، حس معنا و حس ارزشمندی میباشد. |
والتر | کیفیت زندگی ارزیابی بیمار از سطح موجود عملکرد و مقایسه با شرایط ایدهآل در ۵ بعد عملکرد جسمی، اجتماعی، عاطفی، علائم بیماری واحساس سلامتی میباشد. |
لاتون | مجموعهای از ابعاد ذهنی و عینی که با یکدیگر کنش متقابل دارند. |
پسیون | به وضعیت محیطی که مردم در آن زندگی میکنند و برخی صفات خودم اشاره دارد. |
فرانس | احساس خوب بودن ناشی از رضایت یا عدم رضایت در زمینههای مختلف زندگی |
کاستانزا | رابطه متقابل میان نیازهای انسان و رفاه ذهنی |
دیوان | حالتی که فرد نسبت به خودش طبیعت و جامعهای که در آن زندگی میکند احساس آرامش دارد. |
انجمن توسعه اجتماعی اونتاریو |
کنش متقابل شرایط عینی و اقتصادی، سلامت و اجمتاعی که توسعه اجتماعی و اقتصادی را تحت تاثیر قرار میدهد
|
فلس وپرس | ساختار کیفیت زندگی شامل بهزیستی مادی، کیفیت زندگی خانواده، بهزیستی عاطفی، سلامت یا فشار روانی و کارآیی داشتن و… میشود. |
نراقی | مجموعهای که نیازهای جمعی عاطفی، اجتماعی، امکانات زندگی را تشکیل میدهد و منجر به رضایت یا عدم رضایت زندگی |
سازمان جهانی بهداشت | کیفیت زندگی به عنوان ادراک فرد از موقعیت خود در ساخت فرهنگی و سیستم ارزشی که در ان زندگی میکند تعریف میشود که در ارتباط با انتظارات، اهداف، معیار و ملاحظات دیگران قرار دارد. |
کارلسون | کیفیت زندگی را مترادف با رفاه میداند و معتقد است فردی از کیفیت زندگی بالا لذت میبرد که فعال باشد، برای دیگران خوب باشد، خودباوری داشته باشد، خلق شاد داشته باشد. |
[۱]- Quality of life
[۲] -Ogburn
[۳]- A.C.pigou
[۴]- J.K.Galbraith
[۵]- Stiglitz
[۶] -Bent
[۷]- Forquhar
[۸] -being
belonginy-[9]
[۱۰]- Becoming
[۱۱]- Felt
[۱۲]- Moller
[۱۳]- Das
[۱۴] -Costanza
[۱۵] -Diwan
[۱۶] -Fels&Perry
[۱۷] -Farkohar
[۱۸]- Pacion
[۱۹]- testa
[۲۰] - Lawton
[۲۱] -Valter
[۲۲] -Ferel
[۲۳]- Stanbook&Halzmann
[۲۴] -Torance