مرز با سوریه ۷۰ کم
مرز با اردن ۳۶۰ کم
مرز با مصر ۲۴۰ کم
مرز ساحلی خلیج عقبه ۵/۱۰ کم
مرزهای شمالی و شمال شرقی فلسطین در تاریخ ۲۳/۱۲/۱۹۲۰ با توافق بریتانیا که در آن هنگام شریک فرانسه (( غاصب سوریه و لبنان )) بود، ترسیم گردید، دو سال بعد با هدف زمینه سازی برای برپایی دولت یهود در خاک این کشور (فلسطین ) ، آبهای بیشتری به آن افزوده شد. اما مرز مشترک با اردن توسط نماینده عالی بریتانیا و در تاریخ ۱/۹/۱۹۲۲ تعیین گردید، بدین ترتیب توسط خطی آبهای رودهای الیرموک و اردن را تقسیم کردند و این خط تا دریای مرده که سرشار از فسفات، املاح و کانیها است، امتداد مییابد تا این منابع میان این دو کشور تقسیم گردد. این خط از مرکز وادی عربا گذر کرده و به نیمه خلیج عقبه میرسد. ناگفته نماند که بریتانیا زمینه را برای برپایی دولت صهیونیستی در فلسطین مهیا می ساخت تا از این رهگذر مانع ارتباط و پیوند زمینی میان کشورهای شام و عراق و کشورهای مشرق عربی و اسلامی با مصر، مراکش، تونس و حتی سودان شود و امکان وحدت کشورهای مشرق و مغرب عربی با یکدیگر از بین برود.
۱-۵- آب و هوای فلسطین :
آب و هوای فلسطین عمدتاً معتدل است و گرچه در مناطق کوهستانی مایل به سرد و در مناطق پست به شدت گرم است، اما منطقه صحرای نقب دارای آب و هوایی کویری و خشک می باشد، میزان بارندگی در دشت ساحلی متوسط و در مناطق کوهستانی زیاد و در برخی مناطق بارش به صورت برفی میباشد و بارندگی در صحرای نقب بسیار اندک است.[۷]
گفتار دوم: ساکنان اولیه سرزمین فلسطین:
کنعانیهای جزیره العرب، اولین ساکنان فلسطین در منابع مختلف تاریخی آمده است که سابقه تاریخی منطقه فعلی فلسطین به حدود سه هزار سال قبل از میلاد مسیح بر میگردد. در آن تاریخ برای اولین بار قبایلی از کنعانی های جزیره العرب به این سرزمین کوچ کرده و در آن جا ساکن شدند. باستان شناسان میگویند :
((اسکلتها و شکلهای فسیلهای برجای مانده ا ز ساکنان حدود ۵۰۰۰۰ تا ۲۰۰۰۰ سال قبل در این منطقه به خاندان و تبار سام و حام (فرزندان نوح پیامبر ) تعلق دارد. این مطلب با شرح کتاب مقدس– شامل کتب عهد عتیق و جدید – که کنعانیان اولین ساکنان فلسطین بودن، کاملاً مطابقت دارد.
کنعان پسر حام و حام و سام و یافیت سه برادر بودند که بعد از طوفان نوح باقی مانده و همهی افراد بشر از نسل آن ها هستند)).
بنابراین همان گونه که تاریخ به ما می گوید، کنعانیهای عرب اولین مردمانی بودند که در این سرزمین ساکن شدند و نام (( ارض کنعان)) را برآن نهادند.
در میان قبایل مهاجر کنعانی، قبیله یبوس( بر وزن خموش ) که مهمترین آن ها بودند، در محل بیتالمقدس فعلی سکنی گزید و به همین دلیل در تاریخ یکی از اسامی بیت المقدس به نام یبوس ثبت شده است. کنعانیان فرمانروایی داشتند به نام ملک صادق. از آنجا که این حاکم دوستدار صلح، آرامش، آبادانی و تمدن سازی بود، شهر یبوس به احترام وی، به تدریج نام اورسالم، یعنی شهر سالم یا شهر صلح و آرامش به خود گرفت. [۸]در کتاب عهد عتیق یهودیان آمده است که اورسالم یا یورشالم همان یبوس است و اضافه میکند :
((آن مرد روانه شد و به مقابل یبوس رسید و کنیزش همراه وی بود و چون نزد یبوس رسیدند، غلام به ارباب خود گفت به این شهر یبوسیان برگشته، شب را به سر بریم. آقایش وی را بگفت به شهری که احدی از بین اسرائیل در آن نباشد، برنمی گردیم)).[۹]
پس از ورود کنعانی ها به سرزمین فلسطین فعلی، اقوام دیگری هم به تدریج راهی این سرزمین شدند. آموریان، حتیان، حویان، فلسطیها و … اقوامی هستند که پیش ازعبرانیها در این سرزمین سکونت داشتند. یهودیان خود را از نژاد عبرانی به حساب آورده و عبرانی ها هم خود را از اولاد حضرت ابراهیم(ع) میدانند. از میان اقوامی که پیش از عبرانی ها در فلسطین زندگی می کردند، قوم فلسطین از اهمیت و ویژگیهای خاصی برخوردار بود، و به همین دلیل، ارض کنعان به فلسطین تغییر نام داد.[۱۰]
۲-۱- سابقه حضور عبرانیها در فلسطین:
و اما سابقه حضور عبرانی ها در فلسطین حداکثر به ۱۸۰۰ سال قبل از میلاد مسیح، یعنی حدود ۱۲ قرن پس از حضور کنعانیان عرب تبار در فلسطین بر می گردد. در آن تاریخ گروهی از قبایل عبرانی به رهبری حضرت ابراهیم ( ع ) از شهر (( آور )) و یا(( شوش )) فعلی، مرکز کلدانی های عراق، به ارض کنعان مهاجرت کردند. در این جا بود که خداوند حضرت اسحاق را به ابراهیم داد و از اسحاق حضرت یعقوب به دنیا آمد که به (( اسرائیل )) ملقب شد. به همین جهت قوم یهود ( خود را بنی اسرائیل ) می نامند و در همین جا لازم است که اضافه کنیم که اسماعیل، فرزند دیگر حضرت ابراهیم است که جد پدری اعراب می باشد. به عبارت دیگر، همان قدر که فرزندان اسرائیل خود را منتسب به حضرت ابراهیم (ع) میدانند، به همان اندازه هم اعراب فلسطین به آن حضرت منتسب هستند. بنابراین وعده هایی که به اعتقاد یهودیان، خداوند در عهد عتیق به حضرت ابراهیم (ع) در مورد واگذاری سرزمین فلسطین به ذریه آن حضرت داده است، اعراب فلسطین را هم شامل می شود و هیچ حق انحصاری برای بنی اسرائیل ایجاد نمیکند. [۱۱]
به هر حال، حضرت ابراهیم (ع) وقتی وارد فلسطین شد، اورسالم را به عنوان محل اقامت خود انتخاب کرد، و باز به همین دلیل نام عبری این شهر ((یورشالیم))، (( اورشالیم)) و یا (( اورشلیم )) است. پس از مدتی حضرت ابراهیم به دستور خداوند قربانگاه و مکان مقدسی در این شهر ایجاد کرد و آن را ((بیت الله)) نام نهاد و به حکم همین قداست بود که مسلمانان پس از ورود مسالمت آمیز به آن در سال ۱۵ هجری نام (( بیت المقدس )) را بر آن نهادند.[۱۲]
بدین ترتیب عبرانی ها همچون سایر اقوام مهاجر و بدون آنکه هیچ گونه حاکمیتی بر فلسطین ایجاد کنند، در این سرزمین ساکن شدند. تا اینکه به دنبال یک دوره طولانی خشکسالی در فلسطین و با فراخوان یوسف، فرزند یعقوب، که در پی حوادثی در مصر به مقام ریاست رسیده بود، فلسطین را ترک کرده بود و به مصر مهاجرت کردند. در این جا بود که جمعیت بنی اسرائیل رو به افزایش نهاد. اما این قوم در دوران پادشاهی رمسس دوم (فرعون) در مصر، به مدت چند دهه تحت تعقیب، آزار و فشار بیش از حد قرار گرفت.
در سال ۱۲۰۷ قبل از میلاد، حضرت موسی (ع) ، که به تازگی از سوی خداوند برای هدایت بنی اسرائیل مأمور شده بود، تصمیم گرفت آنها را به « ارض موعود » بازگرداند. اما بنی اسرائیل از فرمان او سرپیچی کرده و در پی این نافرمانی به مدت ۴۰ سال در بیابانهای فلسطین سرگردان ماندند.[۱۳]
بعد از مرگ موسی ( ع ) یوشع بن نون، سردار یهودی، رهبری بنی اسرائیل را به دست گرفت آنها را به ساحل اردن و سپس به اریحا در فلسطین هدایت کرد. تا اینکه در سال ۱۲۳۰ قبل از میلاد به پشت دیوارهای اورسالم رسیدند. مردم این شهر که از نظر نظامی برتر بوده و نیز از غارتگری ها و مظالم بنیاسرائیل در شهرهای دیگر فلسطین با خبر شده بودند، به شدت مقاومت کرده و هرگز شهر را تسلیم نکردند.
۲-۲- حاکمیت اسرائیل در فلسطین :
در سال ۱۰۰۰ قبل از میلاد، حضرت داوود، توانست اورسالم را تصرف کرده، حکومت بنی اسرائیل را در آنجا تأسیس نماید. بعد از داوود، فرزندش حضرت سلیمان رهبری بنی اسرائیل را در دست گرفت و کار بنای پرستشگاه بزرگی را که پدرش داوود، به فرمان خداوند، در محل فعلی مسجد الاقصی آغاز کرده بود و به بنای هیکل سلیمان معروف است، به پایان برد. یهودیان معتقدند که مسجد الاقصی بر روی معبد هیکل سلیمان بنا شده است.
پس از فوت حضرت سلیمان در ۹۲۷ قبل از میلاد، قلمرو پادشاهی اش دستخوش تفرقه و تجزیه و خود فلسطین به دو بخش متخاصم شمال و جنوب تبدیل گردید. از میان قبایل دوازدهگانه یهود، قبایل یهودا، فرزند یعقوب، و بنجامین، پادشاهی یهودا را در جنوب فلسطین و ده قبیله دیگر، پادشاهی اسرائیل را در شمال شکل دادند. این دو قلمرو پادشاهی به مدت دویست سال به جدال و دشمنی با یکدیگر ادامه دادند و هر یک به اندازهای ضعیف شدند که هیچ کدام به تنهایی قادر به تداوم و حفظ استقلال خود نبودند.
در سال ۷۲۲ قبل از میلاد، آشوریان کل پادشاهی اسرائیل را ویران کرده و تمامی ده قبیله آن را به اسارت بردند. با این اقدام، بخشی از عبرانی ها که معروف به بنی اسرائیل بودند، به طور کامل از صحنه فلسطین محو شدند. قلمرو پادشاهی یهودا در شمال فلسطین هم در سال ۵۸۶ قبل از میلاد، مورد تاخت و تاز کلدانیهای بابل ، به رهبری بخت النصر یا نبوکد، قرار گرفت.بخت النصر اورشلیم را منهدم کرده، یهودیان را به اسارت بابل برد و بدین ترتیب، به حاکمیت ورود ۴۰۰ ساله یهودیان بر فلسطین و اورشلیم پایان داده شد.
۲-۳- آخرین دوران حضور یهودیان در فلسطین :
در حدود نیم قرن بعد، یعنی در سال ۵۳۸، کوروش پادشاه هخامنشی، به امپراتوری بابل حمله کرده، فلسطین را به تصرف درآورده و به اسرای یهود در بابل اجازه داد که اورشلیم برگشته و تحت حاکمیت هخامنشیان در آن جا و در کنار افراد بومی آنجا که در اقصی نقاط فلسطین ساکن بودند، به زندگی عادی خود ادامه دهند. این وضعیت حدود ۲۰۰ سال ادامه یافت.
در سال ۳۳۰ قبل از میلاد، اسکندر مقدونی بر کل خاورمیانه، از جمله فلسطین، سلطه پیدا کرد. با فوت اسکندر، اختلاف و کشمکش بین فرماندهان وی بر سر حکومت بر فلسطین منجر به تضعیف و تفرقه در حاکمیت این سرزمین شد. یهودیان نیز از فرصت استفاده کرد و به رهبری شمعون مکابی در سال ۱۴۲ قبل از میلاد، دست به شورش زدند. اما تلاش آنها برای کسب استقلال چندان دوام نیاورد.
تا اینکه در سال ۶۳ سال قبل از میلاد، فلسطین توسط پمبیوس سردار رومی، فتح و اورشلیم به ویرانهای تبدیل شد. در همین دوران حاکمیت رومیان بر اورشلیم بود که حضرت مسیح ( ع ) در بیت لحم دیده به جهان گشود.
هر چند برخی از فرمانروایان رومی به بازسازی بیت المقدس و تعمیر پرستشگاه بزرگ آن همت گماشتند و تا حدودی عظمت گذشته این شهر را اعاده کردند، اما حکام دست نشانده آنان بی عدالتی، ظلم و سرکوب در این سرزمین را به جایی رساندند که منجر به شورش های محدود از سوی یهودیان در سال ۷۰ و ۱۳۵ میلادی شد. واکنش رومی ها نسبت به این شورش ها، بی رحمانه و خونین بود، به طوری که به نابودی کامل اورشلیم و پراکندگی کامل جمعیت یهود در بخش های دور دست امپراتوری روم منجر شد.
رومی ها پس از سرکوب این شورش ها به بازسازی شهر اورشلیم اقدام کرده و نام آن را به « ایلیا » تغییر دادند. در ابتدا هیچ یهودی نمی توانست در آنجازندگی کرده یا حتی وارد این شهر شود. لذا ارتباطی رسمی یهودیان با فلسطین در سال ۱۳۵ میلادی به طور کامل قطع و تا ۱۸۰۰ سال دیگر برقرار نشد. از این زمان به بعد، نه تنها ارتباط رسمی یهودیان با بیت المقدس قطع شد، بلکه به غیر از جمعیت اندک یهود که در بخش هایی از فلسطین پراکنده بودند، در خود بیت المقدس«از سال ۱۳۵ میلادی تا پانصد سال بعد از آن، فقط ۵۹ نفر یهودی » زندگی میکردند.[۱۴]
از آن پس تا سال ۶۱۴ میلادی، رومی ها بر فلسطین و ایلیا حاکم بودند. در این سال ایرانیان بار دیگر به فلسطین حمله کرده، ایلیا را گرفته و همه معابد و کلیساهای آن را ویران کردند. اما این پیروزی دوام نیاورد و رومی ها، به رهبری هرقل، مجدداً این شهر را در سال ۶۲۸ پس گرفتند. بدین ترتیب، ایلیا بار دیگر تحت حاکمیت ظالمانه حکام روم قرار گرفت.
۲-۴- حاکمیت مسلمانان بر فلسطین :
همان گونه که گفتیم، بیت المقدس و سرزمین های اطراف آن، در طول تاریخ همواره از اهمیت استراتژیک و قداست خاصی نزد ادیان بزرگ الهی برخوردار بوده است. به حکم همین اهمیت و قداست بود که پیامبر گرامی اسلام، در آخرین روزهای عمر خود تصمیم گرفتند بیت المقدس را از سلطه ظالمانه حکام روم خارج سازند. به دستور پیامبر اکرم (ص)، سپاهی به فرماندهی اسامه بن زیدبن حارثه، برای حرکت به سوی بیت المقدس آماده شد. اما در همین ایام وجود مبارک رسول خدا در بستر بیماری افتاد و این حرکت موقتاً به تأخیر افتاد.
به هر حال این برنامه پیامبر (ص) در زمان خلیفه اول تعقیب شد و سپاهیان اسلام پس از نبردهایی چند، شهرهای مختلف فلسطین و شام را فتح کرده و درزمان خلیفه دوم به ایلیا رسیدند. اما به خاطر احترام و حرمتی که این شهر نزد مسلمانان داشت، از حمله به آن خودداری کرده و صرفاً به محاصره شهر پرداختند. در همین ارتباط نوشتهاند :
« بیت المقدس برای اولین بار در طول تاریخ طولانی خود، از تبدیل شدن مجدد به حمام خون مصون ماند. مردم بیت المقدس برای رهایی از شر اربابان روم شرقی، و با آگاهی از شهرت مسلمانان به رحم و شفقت، پس از یک مقاومت کوتاه شهر را تحویل دادند. »
و بدین ترتیب ایلیا بدون خونریزی در سال ۱۵ هجری (۶۳۸ میلادی) و با عهدنامه ای که بین خلیفه دوم از یک سو، و مردم شهر، اسقف ها و رهبران مذهبی از سوی دیگر، به امضاء رسید، به دست مسلمانان افتاد و به حکم قداستی که در اسلام داشت، «بیت المقدس» نام گرفت.یکی از نکات قابل توجه این عهدنامه این بود که مردم ایلیا،به دلیل سختیهایی که به خاطر آشتیناپذیریهای اجتماعی، شرارتها و شورشهای یهودیان در طول تاریخ متحمل شده بودند، موافقت کردند که از سکونت یهودیان در این شهر جلوگیری کنند. قسمت هایی از این عهدنامه را با هم میخوانیم:
بسم الله الرحمن الرحیم
این امان نامه ایست که عمر بنده خداوند، پیشوای مسلمانان به مردم ایلیا داده است. به جان و مال و کلیسا و مریض و سالم و همه از افراد آن امان می دهند و اجازه نمیدهند که کلیسای آنان را اشغال کنند و آنها را ویران سازند و چیزی از آنها کم کنند.
همچنین امان می دهد که کسی با صلیب و دارایی آنان کاری نداشته باشد و آنان در مسائل مذهبی آزاد باشند و به کسی آزار نرسد و ایشان هم احدی از یهودیان را در ایلیا سکونت ندهد.[۱۵]
از این تاریخ، یعنی سال ۶۳۸ میلادی تا پایان جنگ جهانی اول – به جز دوران به نسبت کوتاه سلطه محدود و ناتمام صلیبیها بر بیت المقدس و بخش هایی از فلسطین –یعنی حدود ۱۲ قرن، این سرزمین تحت حاکمیت حکومت های اسلامی باقی ماند. هزاران عرب تازه مسلمان شده به سرزمین آبا و اجدادی خود مهاجرت کرده و در فلسطین ساکن شدند. آنها اعراب کنعانی آنجا را به دین اسلام دعوت کرده، با آنها ازدواج نموده و به تدریج، زبان، آداب، اعتقادات و حتی معماری فلسطین را اسلامی کردند.
ممالک مصر آخرین بازمانده های ارتش از هم گسیخته صلیبی ها را در سال ۱۲۹۱ مجبور به عقبنشینی و بازگشت به اروپا کردند. سپس ترکهای عثمانی در سال ۱۵۱۷ ممالیک را شکست داده و نه تنها فلسطین، بلکه خود مصر را تحت حاکمیت اسلام درآوردند. سلطان سلیمان اداره بیت المقدس را به دست گرفت، نام شهر را به «قدس شریف» تغییر داد و دیوارهای بزرگ آنجا را ساخت.
حاکمیت عثمانیها بر فلسطین تا سال ۱۹۱۷ ادامه یافت. نکته حائز اهمیت این است که فلسطین در حالی تحت حاکمیت عثمانیها قرار گرفت که طبق آمارهای رسمی که در سال ۱۵۷۲ به مجلس شرعی قدس ارائه شد، در ولایت قدس فقط ۱۱۵ یهودی زندگی میکردند و این رقم در سال ۱۶۸۸، از ۱۵۰نفر تجاوز نکرد.[۱۶]
۲-۵- تلاشها و توطئههای مشترک یهودیها و صلیبیها علیه جهان اسلام
اخراج تقریباً کامل یهودیان از بیت المقدس و سرزمین های اطراف آن و پراکنده شدن آنان در اقصی نقاط اروپا و بخش هایی از آسیا، هرگز به معنای پایان تمایلات و تلاش های آنان برای بازگشت به « ارض موعود » نبود. در حالی که وعده الهی بازگشت یهودیان به « ارض موعود» در زمان حضرت موسی (ع) تحقق یافته بود که به کیفر ناسپاسی ها و قدرناشناسی های نعمت هایی که خداوند به آنها عطا کرده بود، به کیفر برتری طلبیهای نژادپرستانهای که موجب شده بود یهودیان خود را اولیای خدا و « قوم برگزیده » تلقی کنند و به کیفر سازش ناپذیری ها و ناسازگاری های اجتماعی که به نظر می رسد جزء مهمی از خصلتهای عمومی یهودیان باشد، از « ارض موعود » به طور تقریباً کامل رانده شده بودند.
اما به هر حال میل به بازگشت به سرزمین مهم و تاریخی فلسطین در یهودیان و به ویژه رهبران مذهبی آنها، بسیار شدید بود. لذا همواره درصدد یافتن راه هایی جهت خارج کردن فلسطین از دست مسلمانان و بازگشت به این سرزمین بودند.[۱۷]
از سوی دیگر، صلیبیها هم خاطره تلخ شکست های خود از مسلمانان را در جنگ هایی که خود بر آنان تحمیل کرده بودند، هرگز از یاد نبرده بودند به ویژه اینکه اروپایی ها اینک با پشت سرگذاشتن دوران رنسانس و کسب موفقیت های علمی و صنعتی و تولید ثروت و قدرت، از انگیزه ها، استعدادها و آمادگیهای بیشتری برای بسط و گسترش قلمرو نفوذ و قدرت خود در اقصی نقاط عالم به طور عام، بخش خاورمیانه ای جهان اسلام به طور خاص، و فلسطین و بیت المقدس به طور اخص، برخوردار بودند.
بنابراین، یهودیان و اروپایی ها در مواجهه با جهان اسلام، دارای درد و احساس مشترک و هدف همسو بوده، درصدد گرفتن انتقام تلخکامی های خود از مسلمانان و جهان اسلام بودند. این همسویی اولین بار در زمان ناپلئون بناپارت تجلی پیدا کرد. وی که هم خود سودای حاکمیت بر جهان را از طریق سلطه برمنطقه حساس خاورمیانه در سر داشت و هم از جامعه ناپذیریها و کارشکنیهای یهودیان در فرانسه به تنگ آمده و درصدد بود به گونه ای جامعه فرانسه را از شر آنان راحت نماید، با شعار بازگشت یهودیان به سرزمین آبا و اجدادی، اعاده عظمت از دست رفته یهودیان و تشکیل مجدد مملکت کهن قدس، تصمیم گرفت با انتقال یهودیان فرانسه و اروپا به فلسطین، هم آمال و آرزوهای دیرینه آنان را برآورده سازد و هم از آنان در آنجا به عنوان پایگاهی جهت سلطه بر منطقه استراتژیک خاورمیانه استفاه نماید. هر چند این نقشه ناپلئون، به ویژه پس از شکست وی در لشکرکشی از مصر به سوریه، مورد توجه یهودیان قرار نگرفت[۱۸]. خود ناپلئون بعد ها در مورد این نقشه خود گفته بود :
((به تحسین حالات و احوالات یهود پرداختم، بدون اینکه هیچ گونه میلی به افزایش جمعیت آنها در کشورم داشته باشم. در عمل نیز کاری کردم که بی اعتنایی مرا درباره پستترین ملت روی زمین ثابت کند)).[۱۹]
از همان زمان، این گونه همکاری های مشترک بین یهودیانی که بعدها در قالب سازمان جهانی صهیونیسم سازمان و تشکیلات یافتند و قدرت های استعمارگر اروپایی به ویژه انگلیس، فرانسه، روسیه و آلمان ادامه یافت.[۲۰]در این مدت یهودیان در جوامع اروپایی به ثروت های عظیمی دست یافته و به یک قدرت مالی موثر برای پیشبرد اهداف دیرینه خود، یعنی بازگشت به صهیون[۲۱]تبدیل شدند. در این میان نقش و نفوذ بارون ادموند روتشیلد بزرگترین سرمایه دار یهودی انگلیس و دیگر عوامل صهیونیسم در کابینه انگلیس تعیین کننده بود. یهودیان علاوه بر مرکز مالی و سیاسی، در محافل علمی، دانشگاهی و مطبوعاتی هم به عنوان ابزار حرکت های فرهنگی و افکارسازی، سلطه و نفوذ فراوانییافتند و بدین ترتیب، یک هماهنگی و همسویی کامل بین ارکان قدرت و ثروت در انگلیس در ارتباط باسرزمین فلسطین به وجود آمد.
شناسایی کشور فلسطین از دیدگاه حقوق بینالملل- قسمت ۶