۹- تشریفات شرط اثبات است یا مانع اثبات؟
در بند ۶ گفتیم که اگر وجوب منحصر به اثبات هم باشد، شرط، شرط لب اثبات است و در آنجا نیز بیان کردیم که؛ شرط لب، یا مانع اثبات، در نتیجه توفیری نخواهد داشت. لیک، تکرار مجدد در اینجا برای مقصودی دگر و بیان مطلبی دیگر است.
تشریفات نمیتواند«مانع اثبات» تلقی گردد، چرا که تصور ایجاد اسباب، خلق دلیل اثباتیِ رسمی و برخورد آن با مانع تنظیم سند رسمی، نه تنها معقول نیست؛ مستلزم تخلف علت از معلول است.
اکنون مقصود از این بند بیان می گردد؛ مرحوم دکتر شهیدی، شرط اثبات و مانع دلیل اثبات را خلط فرموده و در جایی که شرط منتفی است بجای آنکه «اثبات» را منتفی بداند، «دلیلیت دلیل» را منتفی دانسته است. صغری و کبرای استدلال وی منتج به نتیجه «انتفاء اثبات» میگردد درحالی که حضرت مغفورشان «جزئی از نتیجه» را «نتیجه» اعلام میکند. یعنی«جزء» را جایگزین«کل» میکنند. نتیجه، انتفاء اثبات است که انتفاء دلیلیت دلیل نیز جزئی از آن و لامحاله و لابدی است و نسبت کل و جزء و اشتمال کل بر جزء است. در حالی که آن مرحوم با اختصاص نتیجه به «جزء» اساساً «کل» را منکر می شوند و جالب است که علت انتفاء کل را نیز همین نتیجه جزء میدانند و میگویند با فقد دلیلیت دلیل، اثبات به ادله دیگر نیز مجاز است و علت جواز؛ نظرِ مقنن، به فقد دلیلیت است و اثبات جزء، علت اثبات کل میشود. در حالی که منطقاً؛ اثبات وجود جزء نمیتواند علت و سبب اثبات وجود یا بقای کل باشد با شگفتی تمام معظم له از اثبات فقدان جزء اثبات بقای کل می نمایند؟!!
بعبارت سادهتر، کسی که وجوب را متوجه جنبه اثباتی می داند عدم را نیز باید متوجه عدم اثباتی بداند،اثبات را معدوم بداند چرا دلیل را معدوم میداند؟ وجود مساوی «اثبات» است عدم نیز مساوی با «عدم اثبات» است نه «عدم دلیل اثبات» هر چند که «عدم اثبات» اشتمال بر «عدم دلیل» نیز دارد و لابدی است. و به زبان دیگر و یا دفع شبهه؛ اگر وجود را وجود «دلیل» بداند نه «مدلول» در عدم نیز «دلیل» معدوم است نه «دلیل خاص». مطلق معدوم است نه مقید. هیچ چیز دلیل محسوب نخواهد بود نه اینکه این دلیل خاص معدوم باشد.
۱۰- نقض «دلیل منحصر» و «دلیل قاطع» در مصادیق اجباری و اختیاری ماده ۴۷ ق.ث.
اولاً، قبلاً تذکر دادهایم که تمییز ملک ثبت شده و تمییز ملک در جریان ثبت و تشخیص آثار ثبت ملک و آثار ثبت سند در مصادیق این دو نوع ملک حائز اهمیت بسیار است. وگفتیم بعضی آثار سند رسمی ملک ثبت شده خصوصاً آثار ماده ۷۲ ناشی از ثبت ملک و آثار آن است و از ذات و ماهیت و آثار سند رسمی و ثبت آن در دفتر اسناد رسمی نشأت نمیگیرد و عدم دقت در این موضوع سبب اشتباهات عظیم و نتایج زیانبارتر و عظیمتری شده است.
بسیاری از مؤلفین و از جمله صاحبان نظریه «دلیل منحصر» و «دلیل قاطع» نیز، تفکیکی در مصادیق اجباری ماده ۴۷ و مصادیق ماده ۴۶ قائل نشدهاند، احکام و آثار سند اجباری مصداق ۴۶ را با مصادیق اجباری ۴۷ یکسان دانستهاند در حالی که اگر سند ماده ۴۶ را دلیل منحصر یا قاطع بدانیم در مصداق ۴۷ نمی توانیم اینگونه اثر قائل شویم چرا که؛ وجوب تنظیم سند در مصداق ۴۷ متوجه اصحاب سند و اعتبار و لازم الاجرا بودن آن نیز متوجه طرفین است و صرف اجباری بودن سند، مجوز قابلیت استناد علیه ثالث نمیباشد. عنایت بفرمائید، اسناد رسمی نیز اصولاً مشمول اصل نسبی بودن قراردادهاست و استناد آن علیه ثالث منوط به نص است. و مقنن فقط اسناد رسمی املاک ثبت شده را علیه ثالث قابل استناد و حاوی اعتبار و لازم الاجراء میداند و اسناد رسمی املاک در جریان ثبت را ولو مصادیق اجباری، علیه ثالث نه معتبر و نه لازم الاجرا نمیداند. لذا حتی اجباری بودن سند مصادیق ۴۷ مانع اعتراض و عدم اعتبار و عدم اجرای آن توسط ثالث نمیباشد و او میتواند دعوای مخالف سند رسمی اجباری مصداق ماده ۴۷ اقامه و طرح کند.
قبلاً گفتیم اعتبار اسناد رسمی اجباری مصادیق ماده۴۷ با محدودیتِ مصون ماندن از اعتراضات تا خاتمه عملیات مقدماتی ثبت و مصون ماندن از ارائه ادله مخالف مواجه است.
ممکن است از تاریخ اجباری بودن تنظیم سند، دلیلی خلاف دلیل رسمی پذیرفته نباشد ولی این مانع از پذیرش دلیل غیررسمی قبل از تاریخ اجباری شدن نمیباشد. اساساً ممکن است دلیل معارض هیچ ارتباطی به اسناد نقل اعم از عادی یا رسمی یا ادله اثباتی آنها نداشته باشد، کافی است ثابت شود نماینده و نقشهبردار ثبت درتعیین حدود اشتباهکرده باشند، پلاک ثبتیتکراری باشد، تشابه اسمی درنام مالک ومتعاملین رخ داده باشد، اشتباه مؤثری در آگهی ها رخ داده باشد و دهها دلیل و علت دیگر که هر یک که رخ داده باشد و اثباتگردد، تمامی اقدامات بعدی یا باطل است و باید اعاده گردد یا اشتباه است و باید اصلاح گردد.
از طرف دیگر نباید فیمابین استناد سند رسمی علیه ثالث به عنوان یک پدیده اجتماعی؛ علیه ثالثی که اثباتاً و نفیاً ادعا و اعتراضی ندارد و ثالثی که دعوی حقی یا ادعای تضییع حقی به موجب سند یا فرایند تشریفات ثبت میکند، خلط کرد، و اشتباه کرد. و مضافاً، استناد به سند به عنوان پدیده اجتماعی و استناد به سند به عنوان پدیده حقوقی و لازم الاجراء علیه ثالث نیز نباید خلط کرد کسی بدون هیچ حقی و اعتراضی به سند میگوید؛ سند را به رسمیت نمیشناسد و معتبر نمیداند و فی المثل دست از تصرف غاصبانه بر نمیدارد و کسی دیگر دلیلی ارائه میکند، یا ادعای حقی میکند یا اشتباه مؤثری را تذکر میدهد و یا ادعای عدم تطابق سند و حدود با واقع را میکند و سند را تمکین نمیکند؛ بین این دو فرق است؛ اولی نمیتواند وجود سند را منکر شود و ترتیب اثر ندهد و به عنوان یک ماهیت حقوقی که رنگ پدیده اجتماعی به خود گرفته است ترتیب اثر ندهد. لیکن دومی، میگوید سند فقط بین متعاملین معتبر و رسمی است و من نقشی در ایجاد و تنظیم آن نداشتهام، به عنوان یک ماهیت حقوقی و پدیده اجتماعی وجود و آثار آن را میشناسم و قبول دارم، لیکن آن را مواجه با این ایرادات و اشکالات و اشتباهات میدانم که مخل حقوق اینجانب است، در اولی هیچ محاکمه و مراجعه به دادگستریی نخواهد بود و منکر ، الزام به تمکین به سند به قوای قهریه میشود ، لیکن در دومین ،سند رسمی مراعی به تعیین تکلیف قضایی میشود. و باید منتظر بود تا دادگاه صحت و سقم سند رسمی وادعای مدعی را بررسی و حکم قطعی و نهایی صادر کند و اگر سند را مخدوش بداند، که مخدوش است و اگر صحیح بداند در اینجا و از این لحظه مثل اولی خواهد بود و باید به سند تمکین نماید.
ثانیاً همین مسئله عیناً در «عدم پذیرش» مصادیق ۲ ماده ۴۶ و ۴۷ حاکم است و تفاوت در این دو موجب تفاوت در عدم پذیرش مخالف این دو است. فارغ از آنکه ثبوتی بدانیم یا اثباتی، عدم پذیرش مصادیق ۴۶ مطلق و عام است درحالی که در مصادیق ۴۷ بدین عمومیت و اطلاق نمیتواند باشد. در مصادیق خلاف ۴۷ اولاً ،باید بین اسناد و معاملات قبل از تاریخ اجباری شدن و بعد از آن تفاوت گذارد و در اسناد بعد از تاریخ اجباری شدن مثل مصادیق ۴۶ است و ثانیاً؛ بین معاملات و اسناد معارض عادی با عادی و عادی با رسمی و بین دعاوی اصحاب سند و ایادی و اصحاب سند با خود و هریک با ثالث یا ثالث با اصحاب و ایادی با هریک، و از طرف دیگر بین اسناد عادی معارضی که طرفین دارنده و ذی سمتِ آن به تکالیف خود عمل کردهاند یا نکردهاند و اطلاع به ثبت دادهاند یا ندادهاند، و به اسنادی که در ثبت به تکالیف مترتبه بر آن عمل شده است یا نشده است وبین اینکه معاملین اسناد عادی واقعاً مالک باشند یا نباشند و اسناد رسمی متعقّب آن هریک بعد از کدامیک از سلسله اسناد عادی اخیر باشد و اینکه اصحاب اسناد و ایادی از سِمَت، سوءاستفاده کرده باشند یا نباشند هریک اصیل باشند یا وارث و وکیل و نماینده، و مطلع بوده باشند یا نباشند و اینکه آیا اصیل واقعی یا نمایندگان اصیل واقعی اعتراضی کرده باشند یا خیر، ویا تبانی کرده باشند با متقاضی یاخیر،و صدها فرض دیگر باید تفاوت قائل شد و حکم و اثر هریک متفاوت خواهد .
توجه فرمائید گفتیم اسناد مصادیق ۴۷ حتی اسناد مشمول اجباری آنها با محدودیت اعتبار تا مادامی که خلافش اثبات نشده مواجهاند، و تا خاتمه عملیات مقدماتی بدون اعتراض یا صدور حکم قطعی نهائی بر فصل خصومت مراعیاند. لذا تشابه اسناد عادی ماده ۴۶ و۴۷ فقط در اجباری بودن آن دو است و فقط در آثار ذاتی سند رسمی است و در هیچ یک از آثار و احکام متفرع بر ثبت ملک به صرف اجباری بودن، شریک نیستند؛ فلذا اجباری بودن اسناد مصادیق ۴۷ اولاً متوجه متعاملین است و ثانیاً؛ میتواند فقط اثباتی تلقی گردند بدون اینکه منحصر باشند و بدون اینکه قاطع باشند.
سروران عزیز تفکیک این امور ودقت درهریک چندان مهم استکه قاضیای دعوای ابطال سندرسمی مؤخرملک درجریان ثبتی را (ازمصادیق ماده ۴۷) و الزام معامل به تنظیم سند رسمی به نفع خواهان (خریدارعادیمقدم) را استماع فرمود وحکمبه ابطالسندرسمی تنظیمی فیمابین بایع و خریدار رسمی صادر فرمود، ولکن دعوای خواهان در بخش دوم( الزام به تنظیم سند رسمی به نام خریدار عادی مقدم) را به دلیل «عدم صدور سند مالکیت» مردود و غیر ممکن اعلام کرد و بیچاره خواهان که دو سال دوید و نتوانست قاضی را مجاب کند که ملک در جریان ثبت است و تنظیم سند رسمی انتقال آن مصداق ماده ۴۷ و اجباری است و عدم صدور سندمالکیت غیر از عدم تنظیم سند رسمی نقل است و بدتر اینکه نتوانست او را مجاب کند که امکان تنظیم سند رسمی بوده و سند ابطالی همان سند رسمی ممکن و مقدور و خواسته خواهان است و شما سند تنظیمی را ابطال کردهاید و باید دستور دهید عیناً همان سند به نام اینجانب تنظیم و امضاء گردد، خواهان به جای خریدار مؤخر باید جایگزین شود. در تنظیم سند هیچ اشکال و ایرادی نبوده و نیست و علت ابطال ربطی به سند نداشته و ایرادی برای تنظیم سند نیست. و تا این تاریخ قاضی محترم توجیه نشده و همچنان الزام به تنظیم سند نقل را به دلیل عدم صدور سند مالکیت غیر ممکن و مردود میداند، بنابراین عدم پذیرش اسناد و معاملات معارض سند رسمی اجباری مصادیق ۴۷ بسیار محدود است، محدود به اصحاب سند و بعد از تاریخ اجباری شدن و ثالثی که بعد از تاریخ اجباری شدن مدعی خریداری عادی است، میباشد و با رعایت فروض و شروط آن.
تعجب نکنید که بسیاری اسناد رسمی اجباری مصادیق ماده ۴۷ حتی بدون محاکمه و بدون تناظر ابطال گردد درحالیکه هیچ ایرادی به سند رسمی به لحاظ ثبوت و اثبات اقدامی در تنظیم، نباشد و ای بسا در دادنامه صادره هیچ اشارهای به این اسناد نشود، برای تقریب به ذهن عرض میکنم کافی است در آگهی نوبتی اثبات شود«حسن» به جای «حسین» آگهی شده و حسن فرزند عباس باشد و حسین فرزند حسن، با ابطال آگهی کل عملیات ثبتی و کل معاملات بعدی (عادی یا رسمی) باطل است و از این روست که مقنن میفرماید؛ یا بطلان آنها معلوم گردد یا به جهتی از جهات قانونی بی اعتباری آنها اثبات گردد. مثلاً قانون ابطال اسناد فروش رقبات موقوفه یا اراضی موات شهری، بدون هیچ ترافعی در اسناد و ایراد ظاهری یا باطنی وثبوتی یا اثباتی درسندکه متوجه اصحاب یا دفترخانه یا اداره ثبت باشدهمه این اسناد ابطالشده است.
۱۱- قطع به ثبوت یا قطع به اثبات؟
فارغ از دعاوی ثبوتی و اثباتی، بفرمائید برای دولت و ملت، قطع به ثبوت لازم و ضروری و محل توجه و اعتنا و اعتماد و راهگشاست یا قطع به اثبات؟ آیا کافی است مطمئن بشوند که این سند عادی است یا رسمی وآیا کافی است که صحت و اعتماد آنها منحصر به اثباتی باشد؟ لحظهای تحمل و درنگ فرمائید، اسناد مالکیت شما فقط جنبه اثباتی دارند؛ یعنی چنین خودروئی که در سند درج شده، ممکن است واقعیت نداشته باشد چنین ملکی، وجود خارجی نداشته باشد ( آپارتمانی است که سالها پیش تخریب شده است) یا دارای چنین ابعاد و مساحتی نباشد، سند شما سندیت دارد همگان و دولت و محکمه هم میپذیرند و ترتیب اثر هم میدهند ولی اگر کسی خواست که «تسلیم کن» آنوقت چه خواهید کرد؟ یا چنین بایعی یا چنین خریداری ممکن است وجود خارجی نداشته باشد، یا اهلیت تمتع یا تصرف نداشته بوده است؛ آیا از این احتمالات به وحشت نخواهید افتاد؟!
۱۲- تالی فاسدهای اثباتی دانستن
تالی فاسدهای اثباتی دانستن و تقدم و تأخر رتبی ثبوت بر اثبات؛ در دعوای«اثبات ثبوت» و «الزام به تنظیم سند رسمی»؛ سند عادی مردود بود، ثبوت ادعائی هنوز به اثبات نرسیده و هیچ است و ادعاست و بدواً باید اثبات آن را خواستار شد. اکنون با توجه به ادله استنادی خواهان باید فروض مختلف بررسی گردد؛اقرار نمیتواند دلیل استنادی خواهان در درخواست باشد، چرا که هنوز وجود ندارد و حتی ممکن است در طول جریان دادرسی نیز حاصل نشود. مگر شهادت بر اقرار قبلی وجود داشته باشدکه دلیل استنادی بدواً شهادت است.و همچنین ممکن است دلیل استنادی، مستقیماً، بر وقوع باشند، در این صورت (شهادت مستقیم یا شهادت بر اقرار) نیز تا شهود در دادگاه حاضر نشوند و شهادت صحیح اداء نکنند، هنوز ثبوت ادعائی هیچ است و ادعاست.مسلماً علم قاضی و کارشناسی و تحقیق محلی و معاینه محل و همچنین سوگند نیز نمیتواند دلیل قابل استناد باشد یا در دسترس خواهان نیست مثل علم قاضی ویا قاصر از اثبات مدعاست مثل سوگند و کارشناسی و الباقی و سند عادی هم قابل پذیرش نیست و تصرف هم مقابل سند رسمی دلیل و اماره محسوب نمیشود. بنابراین در مرحله پذیرش دادخواست بایستی یا حق موجود انکار شده، یا تضییع شده، محسوب شود و مدلل گردد، یا صرفاً ادعائی باشد که در بادی نظرواهی و غیرقابل تحقق و یا ممکن ومحتمل قانونی باشد. مسلماً اولی نخواهد بود و دومی است، هنوز دادخواست ادعاست فلذا برای پذیرش و ثبت آن و به جریان انداختن آن باید مقدمهً دفتر دادگاه یا قاضی مربوطه بررسی اولیه و اجمالی کند که طبق ادعای خواهان امکان وقوع این حق باشد، مثلاً ادعا، معامله قیم با خود نباشد، خریدار موقوفه، با حال وقف نباشد، اگر ادعا صحت داشته باشد، خواهان ذیحق آن باشد یا ذی سمت آن باشد، ادعا موافق قوانین ماهوی و موجدحق باشد و اگر بنا را بر صحت گفته مدعی بگذاریم، امر صحیح و قانونی و معقول و ممکن، تصور بشود. لذا آنچه چنین شرایطی نداشته باشد، اساساً قابل پذیرش دادخواست نمیباشد، اکنون میگوئیم از آنجا که عموماً این دعاوی مبتنی بر اقرار یا شهادت است، اگر واقعا خریدار و مدعی، دلیلی، به جز سند عادی، نداشته باشند، به امید اقرار یا سوگند چگونه میتوان دادخواست وی را پذیرفت؟ تالی فاسد دارد؛ اول اینکه؛ اگر ثبوت اثبات نگردد(دلیل تحصیل نگردد) دادگاه به چه چیزی رسیدگی کرده است؟ «هیچ» خواسته خواهان بوده است و «هیچ» تثبیت شده است، محکوم به بی حقی خواهد بود یا بطلان یا دعوای واهی؟ ذی نفعی و ذی حقی وی و احراز سمت وی هردو در «هیچ» چگونه محرز گشته است یا احراز میگردد؟ در پایان رسیدگی و عدم اثبات، دادگاه وارد به ماهیت چه چیزی شده است و چه چیزی را رسیدگی ماهوی کرده است؟ دوم، اگر در اثناء رسیدگی اثبات گردد؛ اولاً آیا ماقبل را تصحیح میکند و آثار قهقرایی در صَرف اصول و قواعد دادرسی دارد؟ یعنی اشکالات در فاصله پذیرش دادخواست تا لحظه حصول دلیل اثبات را برطرف خواهد کرد؟ و ثانیاً؛ در صورت حصول دلیل اثباتی و احراز وقوع و تحقق، آثار ثبوت به قهقراء خواهد رفت و عطف به تاریخ وقوع خواهد شد؟ اگر پاسخ مثبت باشد علاوه بر اینکه فی نفسه مخالف ماده ۲۲ ق.ث است عملاً امکان عطف به ماسبق در دفتر املاک وجود ندارد و در فرض تصور و وجود، گذشتهِ ماضی را اعاده نخواهد کرد و بعضی امور قابل استدراک نخواهد بود. و اگر پاسخ منفی باشد؛ چرا ثبوت اثبات شده از تاریخ وقوع و تحقق، اثر ندارد ؟ و در هردو فرض تا تاریخ تنظیم سند رسمی تکلیف آثار و نتایج ثبوت اثبات شده چگونه خواهد بود؟ و متعلق به کدامیک خواهد بود؟
۱۳- امکان کاربرد ادله نقل غیر از سند
فقدان شرایط ماهوی تحقق دلیل، عدم استواری آنچه محقق فرض گردد، برای نقل ملک ثبت شده؛
اولاً؛ اقرار شرط ماهوی، به ضرر خود بودن را ندارد، به ضرر غیر است.
ثانیاً؛ اقرار وشهادت بر نتیجهِ ثبوت، کافی نیست. از مقرّ و شاهد باید سوال کرد، ظرف و سبب نقل کدام است؟ بیع، صلح، هبه و غیره کدامیک؟ ارکان معامله و شروط آن کدام بوده است؟ نقل ملک ثبت شده است؛ نمیتواند تردیدی در ارکان و عناصر و شروط و خیارات باشد، نقل بایستی قطعی و غیر قابل شبهه و تردید باشد، آیا باید برای جزء جزء امور اقرار یا شهادت مطالبه کرد؟
ثالثاً؛ در اقرار قبول مقرّ له شرط است؛ اگر دعوای الزام به تنظیم سند علیه خریدار باشد و خریدار منکر اصل معامله باشد و اقرار ننماید، تکلیف اقرار خواهان(فروشنده) که ملک را فروخته چه خواهد شد؟ اقرار او علیه خودش نافذ است و از نظر او و محکمه، او مالک نیست و اقرار به مالکیت خریدار کرده است و این سلب مالکیت خودش محسوب است. خصوصاً اصرار آقای دکتر شهیدی (رضوان ا… علیه) را در نظر آورید؛ اقرار العقلا علی انفسهم مطلق است و باید در همه موارد علیه او تحمیل گردد؛ آیا میتوان اقرار بایع به انتقال را در حالی که مالک رسمی است و در حالی که مقر له منکر است ترتیب اثرداد و قبول کرد؟ آیا این مستلزم مالک نداشتن ملک رسمی نیست؟ مقرّ نامش بعنوان مالک رسمی درج شده و در دعوای الزام خریدار به تنظیم سند و تأدیه ثمن اقرار میکند «فروختهام» ولی خریدار منکر است؛ اینک پذیرش و تحمیل اقرار، مساوی است با مالک نبودن هیچ یک؟! آیا چنین تالی فاسدی قابل قبول است؟!
رابعاً؛ با اثبات ثبوت نزد محکمه، چرا و به چه دلیل ثبوت و اثبات به سند رسمی مطالبه میشود؟ ثبوتی، اثبات شد و نزد مقام قضائی، به دلیلی اثباتی، اثبات شد، چرا مجدداً دلیل رسمی مطالبه میکنید و خوانده را محکوم به تنظیم و تمهید آن میکنید؟
توجه فرمائید؛ یک دلیل اثباتی(اقرار یا شهادت) خواهان ارائه کرده است و قاضی احراز کرده و دادنامه هم صادر کرده است، همین دادنامه فی نفسه دلیل اثباتی و رسمی است فلذا با صدور دادنامه، ثبوت ادعائی دارای دو دلیل اثباتی است، پس چرا دلیل اثباتی سوم (سند رسمی) مطالبه و الزام و اجبار میکنید؟
آیا یک مورد از دعاوی الزام به تنظیم سند، سراغ دارید که منتهی به سند رسمی نشود یا نشده باشد و دادنامه ملاک و مستند تغییر دفتر املاک وصدور سند مالکیت به نام محکوم له باشد؟ چرا این اثبات مؤثر نمیافتد چرا نمیتواند جای سند رسمی را بگیرد؟ معلوم میشود که اثبات نزد مقام قضائی و دلیل اثباتی رسمی غیر سندرسمی(دادنامه) نیز قاصر و ناکافی از هدف و عدم کفایت از سند رسمی است.
متقابلاً، اثبات به سند رسمی به تنهایی کافی است و هیچ دلیل اثباتی دیگری نیاز ندارد، و جای همه را میتواند بگیرد، «یکی» به جای«همه» کافی ولی«همه» نمیتوانند به جای «یکی» چرا؟ لذا نفس الزام به تنظیم سند؛ اقرار قولی و فعلی بر عدم کفایت تمام ادله دیگر غیر از سند رسمی و مهر تائیدی قطعی برکفایت و انحصار اثبات به سندرسمی است. مگر اینکه ادعا شود دو ثبوت یا حداقل دو اثبات لازم است!!
علاوه اینکه آیا اثبات نزد مقام قضائی و دادنامه صادره برای همان دادگاه حجت است؟ همان قاضی میتواند تمام آثار متفرع بر مالکیت رسمی را بدان مترتب بداند؟ فی المثل آیا همان مقام قضائی توثیق و بازداشت همان ملک را از طرف محکوم له برای آزادی زندانی خواهد پذیرفت؟ آیا در همان لحظه صدور دادنامه یا بعد از آن ایمان به مالکیت واقعی محکوم له خواهد داشت؟ اگر محکوم له در همان لحظه اقرار غیر رسمی و غیر قضائی کند؛ نزد قاضی که ملک برای فرزندم هست، تکلیف قاضی چه خواهد بود؟ یا در همان هنگام اگر ثالثی ادعا کند اصل دعوا و انتقال هر دو صوری است، دادگاه بر احراز ثبوت و اثبات نزد خود ترتیب اثرخواهد داد؟ و اگر ثالثی همان وقت دادخواست مستند به معامله مقدم تری تقدیم نماید، نخواهد پذیرفت؟ میتواند نپذیرد؟
خامساً؛ اگر علی رغم اقرار و شهادت شهود، معلوم گردد طرفین اهلیت تمتع نداشته اند، یا اهلیت تصرف نداشتهاند یا مورد معامله بازداشت بوده و در سند مالکیت درج نشده بوده است یا ایرادات و اشکالات دیگر که مانع تحقق ثبوت یا مانع اثبات یا مانع تنظیم سند بوده است ، کشف گردد، تکلیف ثبوت اثبات شده چه خواهد بود؟ آیا اعلام بطلان میشود، پس چگونه اثبات شده است؟، اقاله و فسخ میشود؟ اگر بعد از تنظیم سند و تغییر دفتر املاک این ایرادات کشف گردد؟ با سند و ثبت دفترچه چه خواهد کرد؟بالاخره اگر ثبت دفتر صحیح نباشد و ابطال گردد، آثار و نتایج حاصله در این فاصله چه خواهد شد؟ دهها و صدهها شرط و شروط و امکان و احتمال مطرح است که اثبات به سند عادی یا اقرار و شهادت کافی و وافی و موجب قطع نخواهد بود.
ادلهای که ثبوت را همراه خود و تجمیعاً ندارند، همیشه ناقص و ناتوان از حصول قطع و اعتماد صد در صد هستند و تنها سند رسمی است که میتواندبه اماها و اگرها خاتمه دهد آن هم به شرطی که هرگونه خلاف آن نادیده و معدوم تلقی گردد وگرنه هیچ راهی به حصول قطع و اعتماد مطلق وجود ندارد. آیا سرنوشت ملک ثبت شده و اسباب متعدد نقل، و انواع عقود غیر ناقله و قراردادهای گوناگون مربوط به آنها را میتوان به این ادله قاصر و به این احتمالات ،کثیر گره زد؟بعلاوه امکان اثبات به ادله غیر از سند مخصوص به وقوع نزاع و مخاصمه است. در فرض دلیل تمهیدی و در مقام غیر نزاع (حالت توافق و تراضی) اساساً منتفیاند.
۱۴- لزوم حفظ و همراهی دلیل ثبوت بانضمام سند رسمی
اگر سند رسمی فاقد ثبوت تلقی شود، همیشه باید سند عادی یا ادله اثباتی دیگر حفظ گرددو همراه مدعی و دارنده سند رسمی باشد. و این معنائی جز تعطیلی سند رسمی ندارد.
۱۵- تقدم و قهقراء مردود
تقدّم زمان مالکیت در هیچ نظریهای پذیرفته نشده است وقهقرا ممکن نیست و این نیز برای حاکمیت سند عادی یا لزوم دلیل اثباتی دیگر و حاکمیت آن دو مزید بر علت است واقل مراتب برای فاصله تقدیم دادخواست تا زمان تنظیم سند رسمی برای تمامی دعاوی الزام به تنظیم سند، بدون استثناء ضروری است در حالیکه به هیچ وجه قهقراء مسموع نمیباشد و قابل ثبت در دفتر املاک نمیباشد.
۱۶- خلط مواد مختلف و لزوم تفکیک احکام و آثار
خلط ماده ۱۳۰۹ ق.م. و ماده ۷۲ ق.ث ولزوم تفکیک و تمایز آثار و احکام فی مابین اصحاب سند و ثالث و در اسناد مواد ۴۶ و ۴۷ .
اولاً؛ منع شهادت مخالف سند رسمی،عام و مطلق است، هم شامل ثالث و هم شامل اصحاب سند است حتی اصحاب سند نیز به اقرار وشهادت مخالف سندرسمی ملکثبتشده نمیتوانند متوسل شوند و خلاف مفاد را اثبات کنند یا به مفاد اثباتی مؤدای اقرار یا شهادت عمل کند و معتبر بدانند.
دعوای مخالف سندرسمی ممکن است از اصحاب سند طرح گردد و ممکن است مخالف مفاد سند و اعلامیات ماموررسمی(سردفتر)باشد یا مخالف اقاریر ضمن سند و مندرجاتاضافی و اعلامات خود یا در اثبات بی اعتباری بعدی باشد و قسم دوم، خود بر دو نوع است یا اموری خارج از سند مورد ادعاست که لازمه آن بی اعتباری مفاد و مندرجات و اعلامات سند است و یا مربوط به امور داخلی سند است.
آنچه مسلم است دعوای خلاف مفاد اصلی سند و اعلامات مامور رسمی و تاریخ سند رسمی از اصحاب سند غیر مسموع است. و در این قسمت اصل حق (تمتع) منتفی است،اینجا هیچ ارتباطی به مفاد ماده ۱۳۰۹ ق.م. و شهادت علیه سند رسمی بودن یا نبودن ندارد، لذا اگر اصحاب سند چنین دعوایی طرح کنند و به شهادت شهود متوسل شوند نه به استناد ۱۳۰۹ ق.م. بلکه به استناد عدم حق(تمتع) باید مردود اعلام شود.
و در الباقی؛ آنچه مسلم است،آنچه مربوط به امور داخلی سند رسمی است و طرفین در تنظیم آن شرکت دارند، به دلیل ماده۱۳۰۹ ق.م. مردود است استنادبه شهادت، خلاف مفاد سند رسمی است؛ که فی مابین مدعیان، تنظیم ، و علیه آن دو، معتبر است و شهادت، نمیتواند خلاف آن را ثابت کند.
و آنچه با منشاء بیرونی است؛ باید بدواً گفته شود؛ اصولاً و ذاتاً خارج از سند است و ربطی به استناد شهادت خلاف سندرسمی ندارد، و باید هر ادعائی جداگانه بررسی گردد، این دعوا، دعوائی است که امر بیرون از سند را اثبات میکندکه نتیجه اثبات آن، موجب بیاعتباری مندرجات سند است، مثل چکی که تا دیه نشده و پرداخت ثمن معامله و اقرار ضمن سندرسمی را تحتالشعاع قرارمیدهد.
در این امور، صرف استفاده نتیجه دعوا، در سند رسمی، نمیتواند ملاک استناد به ۱۳۰۹ باشد و منع گردد کما اینکه ممکن است مدعی در دعوا حاکم نشود و چیزی به اثبات نرسد و سند مصون از هر ایراد و اعتراضی گردد و کما کان به قوت خود باقی باشد.
و اما استناد به شهادت شهود از طرف معترض و مدعی ثالث که در دعوای مخالف سند رسمی توسط او استناد شده و به شهادت آنها قصد اثبات خواسته خویش و ابطال یا اصلاح سند رسمی را دارد؛ در اینجا نیز باید بدواً معلوم گردد، سندرسمی مورد اعتراض، علیه ثالث(مدعی) معتبر بوده است یا خیر؟ اسنادی که علیه او معتبر بوده است شقوق و فروض آن مثل شقوق و فروض اصحاب سند است که فوقاً گفته شد.
و اما در اسناد رسمی که علیه ثالث معتبر نیست و ثالث به شهادت شهود متوسل شده است این دعاوی اعم از آنکه به امور داخلی سند، اعتراض شود یا امور خارج از سند، استناد به شهادت علی رغم ظاهر عام و مطلق ماده ۱۳۰۹، از طرف ثالث منع نشده است و اطلاق و عموم شامل او نمیباشد کما اینکه در مصادیق ماده ۴۷ پیشتر شرح آن آمد.
لذا توسل ثالث به شهادت شهود و ادعای شهادت آنها به خلاف مفاد سند رسمی در اثبات ادعای ثالث در اسنادی که علیه ثالث معتبر نیست بلامانع است و منع ماده ۱۳۰۹ شامل آن نمیشود. فلذا اطلاق و عموم ماده ۱۳۰۹ در جائی است که ادعا مربوط به امور داخلی سند و مفاد اصلی آن یا اعلامیات مامور رسمی و یا تاریخ آن و از طرف کسانیکه سند علیه آنها معتبر است میباشد و از کسانیکه سند علیه آنها معتبر نیست و یا امور خارج از سندی که نتیجه اثبات آن مستلزم بیاعتباری سند است نمیشود.
نکته آخر اینکه پیشتر در قابلیت و عدم قابلیت استناد سند علیه ثالث و اعتبار و لازم الاجرا بودن یا نبودن آن علیه او گفته شد که ثالث به عنوان پدیده اجتماعی نمیپذیرد و به رسمیت و اعتبار نمیشناسد یا اینکه اثباتاً و نفیاً مدعی حقی یا معترض به امری هست و در اولی اجبار میشود و در دومی بسته به احتمالات، مختلف است، اکنون میگوییم صرف اعتماد ذهنی و درونی به عدم اعتبار یا عدم وقوع یا انکار و تردید و اعتقاد به جعلیت توسط ثالث در قابلیت و عدم قابلیت استناد، تا مادامی که ظهور و بروز خارجی نیافته و منشاء اثری نیست، ضرری به دارنده سند وارد نمیکند و اثری حقوقی ندارد و دعوای صرف اعتقاد درونی و ذهنی ثالث به عدم حجیت و اعتبار سند رسمی تا مادامی که اثری حقوقی بر جای نگذارد مسموع نخواهد بود. و آنچه در این بند گفته آمد، حتی، در فرض ثبوتی دانستن سند نیز صادق است و ثبوتی یا اثباتی دانستن سند تاثیری در آن ندارد.
مضافاً؛ تعارض ادله با سند رسمی به طورمستقیم، مشمول قواعد تعارض ادله و تراجیح خواهد بود که در این خصوص نیز هیچ تردیدی نیست که سند رسمی، دلیل برتر است و وجوه رجحان آن از جهات متعدد و مورد اتفاق است، و لذا به صرف ارائه دلیل مخالف، تساقط نخواهد کرد وگرنه منجر به تعطیلی سند رسمی خواهد شد.
و در تعارض غیرمستقیم سایر ادله با سند رسمی نیز علاوه بر مباحث پیش گفته چند نکته دیگر باید مورد توجه قرار گیرد؛ قانون خاص و صریحی، له و علیه هر کدام باشد یا نباشد. دوم، اعتقاد به امکان تعارض درثبوت، منحصر به ثبوت نخواهد ماند و تالی فاسد دارد؛ چرا که اگر تعارض سایر ادله با سند مسموع باشد، تعارض سایر ادله با دلیلی دیگر نیز، باید مسموع باشد، مفاد و مودای هر اقراری با هر شهادتی و بالعکس، منتفی خواهد بود و هیچ حد و مرزی نخواهد داشت. بعلاوه اگر مسموع باشد، استماع از طرف مقابل نیز مسموع است، دلیلی بر حصر امکان استماع از یک طرف وجود ندارد، فی المثل اگر بایع، به شهادت شهود، وقوع معامله قبلی را ثابت کند، خریدار نیز میتواند به شهادت شهود مثلاً جنون یا عدم اهلیت بایع را ثابت کند، یا اگر بایع اقرار به فروش کند متقابلاً خریدار میتوانداقرار به جنون بایع یا اراده جدی نداشتن وی را نماید.
زمانی که فرد خود را تحت فشار احساس می کند تا همیشه موفق باشد .برای مثال به عنوان یک همسر خود را تحت فشار احساس می کند تا به وسیله همسرش همیشه کامیاب شود .
فرد نیاز دارد تا دوباره و دوباره تحریک شود تا از احساس خستگی در ازدواج جلوگیری کند .
زمانی که یک قسمت از آن زندگی زناشویی (روابط جنسی ، وظایف والدینی ،همراهی و مصاحبت ) بطور نامتناسب برای فرد مهم است .
زمانی که اهداف ،نامشخص و غیر واضح است و زمانی که اهداف یک خانواده در فاصله دور و نزدیک به حرکت در عقب و جلو ادامه می دهد .(نیازپور ،۱۳۸۸)
۱-۱۰-۲-۲ به بیانی می توان عوامل زمینه ساز فرسودگی زناشویی را در سه دسته مطرح کرده اند :
۱-۱-۱۰-۲-۲ باورها و انتظارات غیر واقعی :
تحقیقات نشان داده اند زوجینی که باورها و انتظارات غیر واقع بینانه ای در مورد اهمیت ارتباط ، روش های موثر حل تعارض ، اهمیت خانواده و دوستان و نقش های جنسیتی دارند ، نسبت به زوجینی که بر این باورها نیستند ، دچار فروپاشی بیشتری دررابطه می شوند .اسنادهای منفی که در آن زوجین مشکلات رابطه شان را به صفات منفی و غیر قابل تغییر همسرشان نصبت می دهند نیز باعث فروپاشی رضایتمند از رابطه می شوند. باورهای زناشویی بخشی از باورهای ارتباطی هستند .انتظارات و باورهای غیر منطقی ، فرضیات تحریف شده ای هستند که سطح رضایت را روابط صمیمی پایین می آورند .تفکراتی مانند: نداشتن توافق نظر فاجعه است ،ذهن خوانی ممکن است در رابطه جنسی همیشه باید در حد کمال باشد ، نمونه ای ا باورهای غیر منطقی هستند . باورهای عاشقانه مجموعه ی از باورهای غیر منطقی هستند که موید ازدواجهای آرمان گرایانه می باشند و افرادی که بر این باورها اعتقاد دارند و معنای زندگیشان را در آنها جستجو می کنند در برخورد با واقعیات و استرس های زندگی دیر یا زود ،دچار نا امیدی و فرسودگی می شوند .(نایز و اسمیت،۱۹۷۷،به نقل از شارپ و گانگ،۲۰۰۰، به نقل از فیض آبادی، ۱۳۹۲).
هنگامی که انتظارات افراد بیش از توانایی فرد مقابل باشد درک کردن وجود ندارد ،در نتیجه سردی ، یأس و سکون پدید خواهد آمد ، زیرا اگر کسی را درک نکرده باشیم ،دچار رنج و ملال میشود .در کل باورهای مثبت درباره ی خود و زندگی ،شادی و رضایت را به همراه دارد و باورهای منفی یأس ، سرخوردگی و خشم را به دنبال دارد .
۲-۱-۱۰-۲-۲ عوامل فرهنگی و اجتماعی :
تناسب فرهنگی و تاثیر کارکرد رفتار حتی درون فرهنگ های غربی حائز اهمیت است .ارزیابی بافت فرهنگی که در آن استاندارد های رابطه مطرح و تقویت می شود ،مهم است .(هالفورد،ترجمه ی تبریزی و همکاران، ۱۳۸۷،به نقل از فیض آبادی،۱۳۹۲).
یکی از عوامل فرهنگی ، از بین رفتن خانواده ی گسترده و درنتیجه فقدان بسیاری از عملکرد های خانوادگی است .در گذشته ازدواج دوخانواده گسترده را در بر می گرفت ، خانواده هایی که بوسیله ازدواج باهم مرتبط می شدند علاقه داشتند که زوجها را در کنار هم حفظ کنند . در گذشته ناخشنودی به ندرت تنها علت جدایی بود اما امروزه ، خشنودی شرط لازم زندگی زناشویی محسوب می شود به گونه ی که هرگاه خشنودی کم شود ، دلیلی برای باهم بودن وجود ندارد . نکته دیگر پذیرش عمومی طلاق به عنوان راه حلی برای ازدواجهای ناموفق است .به عبارت دیگر امروزه مردم به بدنامی طلاق توجه نکرده و کمتر آن را مذموم می دانند و به راحتی به فکر جدایی و طلاق می افتند .(پاینز،۱۹۹۶، ترجمه ی شاداب،۱۳۸۱). گسترش روابط اجتماعی، دور شدن از خانواده اصلی و حمایت آن ها ، مشکلات خانواده هسته ای و تفاوت های فرهنگی بین زن و شوهر ، زمینه مناسب برای تحصیلات زنان و موارد دیگر از آثار توسعه صنعتی جوامع کنونی است . همه این موارد می تواند زمینه ی برپایی اختلاف در خانواده باشد . اختلاف بسیار در سطح تحصلات موجب انتظارات متفاوت و درک متقابل پایین می شود .(فیض آبادی،۱۳۹۲).
۳-۱-۱۰-۲-۲ عوامل محیطی:
وقتی دو نفر عاشق می شوند، تنها چیزی که می خواهند این است که عشقشان تا ابد ادامه بیابد .اما غافل از این هستند که آنها در خلاء زندگی نمی کنند و محیط ، محیط زندگی بر چگونگی ادامه رابطه شان تاثیر زیادی می گذارد .اشخاص با محیط اطرافشان به روش های گوناگونی ارتباط برقرار می کنند،بعضی مصمم و مقاوم و عده ای ضعیف و آسیب پذیرند ، عده ای می توانند از عهده ی هر کاری برآیند و بعضی با کوچکترین مشکلی از پا می افتند . دریک محیط یکسان افراد مختلف برداشتهای متفاوتی از محیط دارند ممکن است محیطی خاص از نظر یک شخص پرتنش و مضطرب کننده باشد اما از دید دیگری محیطی دلپذیر و هیجان آور باشد .( پاینز،۱۹۹۶، ترجمه ی شاداب،۱۳۸۱).
۲-۱۰-۲-۲ هفت متغیر تاثیرگذاربر سطح فرسودگی:
پاینز در بررسی هایش بر روی زوج های دارای فرسودگی زناشویی بالا و زوجین بدون علائم فرسودگی، هفت متغیر را مشخص کرد که به بهترین نحو با تفاوت سطح فرسودگی در زوجین تناسب داشت. این هفت متغیر، در عمل هرگز منفرد و جدا از هم نیستند. آنها همگی به طور پویایی با یکدیگر در ارتباطند و در طول مدت در یک رابطه، هم بر روی هم تاثیر می گذارند و هم از یکدیگر تاثیر می گیرند و به بیان کلی تر از مهمترین عوامل تاثیرگذار در ایجاد فرسودگی زناشویی محسوب می شوند. در ادامه به طور جداگانه هرکدام از این متغیرها را مورد بررسی قرار خواهیم داد :
۱-۲-۱۰-۲-۲ نگرش مثبت به رابطه زناشویی :
بزرگترین تفاوت بین دو گروه با فرسودگی بالا و گروه با فرسودگی کم، در این بود که توانایی زوج ها در نگرش مثبت به رابطه زناشویی شان بسیار کلی به نظر می رسید. اگر افراد بتوانند رابطه شان را به صورت یک مجموعه ی کلی به حساب آورند و نسبت به آن بینش مثبتی داشته باشند، تمام مشکلات جزئی و ناچیز را می توان در کل مجموعه در نظر گرفت؛ اما وقتی در رابطه ای عشق وجود نداشته باشد، آزار و اذیت های کوچک عامل اصلی ایجاد خشم شدید خواهند شد. خشم نامتناسب بااشتباهی که صورت گرفته است شاید بارزترین علامت سرخوردگی عشقی باشد. از سویی دیگر اگر یک رابطه بتواند به طور مداوم، در یک زوج احساس معنا و مفهوم به وجود آورد، آنها می توانند از خشم دست بکشند و به خاطر آورند که رابطه شان تا چه حد لذتبخش و خوشایند است، بنابراین احتمال بروز دلزدگی یا فرسودگی در چنین زوج ها به مراتب کمتر است.
۲-۲-۱۰-۲-۲ کیفیت و کمیت ارتباط :
دومین تفاوت عمده ای که گروه با فرسودگی بالا و گروه با فرسودگی کم با یکدیگر داشتند، تفاوت کیفیت و کمیت ارتباط آنها بود. زوج های خوشبخت اذعان می داشتند که “تمام مدت” باهم صحبت می کنند و می توانند پیرامون “هرچیزی” باهم حرف بزنند؛ اما زوج های دلزده صحبت کردن با همدیگر را حتی درباره ی جزئی ترین موضوعات، بسیار سخت توصیف می کردند و رابطه آنها مختصر، ماشینی و در کمترین حذ امکان بود. درنهایت تعجب ،پاینزطی پژوهش خود، دریافت که صحبت کردن با یک دوست نزدیک و حامی با میزان فرسودگی ارتباط نزدیکی دارد. به عبارت دیگر، هرچه افراد در مورد مشکلاتی که با همسرشان دارند با دوستشان یا درمانگر بیشتر صحبت کنن، احتمال میزان دلزدگی آنها از روابط زناشویی شان بالاتر می رود. اما با بررسی بیشتر معلوم شد که مقابله مستقیم با همسر اثر معکوس دارد، یعنی هرچه میزان مقابله بیشتر باشد،میزان دلزدگی کمتر است!
۳-۲-۱۰-۲-۲ جذابیت جسمی، رابطه جنسی و تنوع :
سومین تفاوت عمده بین دو گروه دلزده و غیر دلزده، میزان جاذبه ی جسمی بود که زوج نسبت به یکدیگر احساس و ابراز می کردند. زوج های دلزده ادعا می کردند که نسبت به همدیگر جاذبه ی کمی احساس می کنند یا اصلا جذابیتی برایشان وجود ندارد و یا متاسفانه عده ای نسبت به هم کاملاَ احساس نفرت می کردند. ارتباط بین رابطه جنسی ضعیف و فرسودگی می تواند دارای دو مفهوم باشد: این که فرسودگی سبب اختلال در رابطه جنسی می شود، یا زمانی که رابطه جنسی کسل کننده و یکنواخت می شود، بروز فرسودگی را آسان تر می کند؛ اما همان طور که زوج درمانگرها آگاهند، روابط جنسی ضعیف آغاز نابودی رابطه زناشویی است. این مطلب به ما یادآور می شود که رابطه جنسی نامناسب و غیر ارضا کننده، نه تنها مفید نخواهد بود، بلکه باعث بروز سرخوردگی نیز می شود.
کریسوفربرنی، مینویسد که تنوع نه تنها نمک زندگی، بلکه یکی از ملزومات مهم برای زیستن است. از طرف دیگر، یکنواختی و کسالت با بودن می تواند فرسودگی را به ویژه در مردان شدت بخشد. تنوع سبب هیجان انگیزتر شدن عشق ورزی و بهبود کیفیت روابط جنسی می شود و جذابیت آن را نیز بیشتر می کند.
۴-۲-۱۰-۲-۲ قدرشناسی، امنیت و حمایت :
افرادی که در گروه با فرسودگی کم بودند نسبت به افراد گروه دیگر احساس می کردند که بیشتر از آنها قدرشناسی شده است. حتی آن افرادی که به اهمییت قدرشناسی در کارشان واقفند، در خانه این مهم را از یاد می برند. نتایج نشان می دهند هرچه همسرتان بیشتر به شما احترام بگذارد و بیشتر از شما قدرشناسی کند، به همان میزان احتمال فرسودگی شما از زندگی زناشویی تان کمتر می شود. زوجهایی که به فرسودگی مبتلا شده اند در زندگی مشترکشان احساس امنیت نمی کنند، در حالیکه برای زوجهای سعادتمند، امنیت پایدارترین پاداش مثبت و مهمی است که در زندگی وجود دارد. سیدنی کاب [۴۰]در بررسی گسترده ای ثابت کرده است که حمایت اجتماعی، سلامت افراد را در برابر اضطرابهای موجود در زندگی حفظ می کند؛ بنابراین حمایت اجتماعی در برابر فرسودگی اثر خنثی کننده ای دارد. مقایسه ی دو گروه با فرسودگی کم و زیاد ثابت کرد که افراد گروه دلزده در مقاسه با افراد گروه غیر دلزده احساس حمایت کمتری را از جانب همسرشان دریافت می کرده اند.
۵-۲-۱۰-۲-۲ خودشکوفایی و جذابیت اندیشمندانه :
جذابیت اندیشمندانه توام با خودشکوفایی (که طبق نظر آبراهام ماسلو در سلسله مراتب نیازها در بالاترین رتبه قرار دارد)، بالهای یک رایطه را تشکیل می دهد. خودشکوفایی، یعنی رسیدن به تمام توانایی های بالقوه ی شخص و رشد پیاپی که نه تنها برای هریک از همسران، بلکه برای کل یک رابطه زناشویی از اهمییت ویژه ای برخوردار است. هرچه افراد بتوانند در رابطه زناشویی شان بیشتر شکوفا شوند، به همان میزان احتمال فرسودگی پایین می آید. افرادی که در گروه فرسودگی زیاد قرار داشتند معمولاَ از این گله مند بودمد که از نظر فکری از همسرشان دلزده شده اند، حتی زمانی که همسرشان در نظر سایر افراد فردی بود که خود را درگیر بحث های اندیشمندانه می کرد! جذابیت اندیشمندانه مثل خودشکوفایی، تشکیل دهنده ی بخشی از بالهای رابطه است. زوجهایی که از اندیشه ها و علائق مستقلی برخوردارند، برای جدال فکری با یکدیگر توانایی بهتری دارند. علائق شخصی زمانی که به رابطه زناشویی پیوند زده شوند، باعث بهبود رابطه می گردند.
۶-۲-۱۰-۲-۲ سهیم شدن در کارهای خانه :
نکته ی قابل توجه این است که این متغیر بر خلاف انتظار مانع بروز فرسودگی نمی شود. در بررسی هایی که در مورد فرسودگی صورت گرفته است کارهای خانه هیچگاه ارتباط روشنی با فرسودگی نداشته اند. زنان معمولاَ ادعا میکنند که قسمت اعظم بار خانه به دوش آنهاست و شوهرها هم اغلب تصور می کنند به خاطر کاری که در خانه انجام می دهند و تلاشی که می کنند از آنها به اندازه ی کافی قدردانی نمی شود. اما به طور کلی در هر دو حالت این کار خانه نیست که رابطه زناشویی را تحکیم یا تضعیف می کند و هنگامی که موارد دیگر (به ویژه ارتباط و روابط جنسی )، بدون نقص باشند، امور خانه اهمییت چندانی نخواهد داشت.
۷-۲-۱۰-۲-۲ نظام پویا :
تمام متغیرهایی که در موردشان بحث شد با یکدیگر مرتبطند؛ این بدان معناست که این متغیرها نه تنها خود به تنهایی بر رابطه تاثیر می گذارند، بلکه از یکدیگر نیز تاثیر می پذیرند و در نتیجه اثر همدیگر را (به عنوان یک نظام پویا)، چندین برابر می کنند. بنابراین یک حرکت مثبت در هر زمینه ای می تواند یک راه مارپیچی رو به بالا را تشکیل دهد؛ در حالیکه یک حرکت منفی می تواند آغازگر مارپیچی رو به پایین شود که نتیجه ی نهایی آن به دلزدگی یا فرسودگی ختم می شود. ( پاینز،۱۹۹۸، ترجمه ی گوهری راد و افشار،۱۳۸۳).
۱۱-۲-۲ عوامل تشدید کننده فرسودگی زناشویی :
پاینز(۱۹۹۶)، سه خصیصه ،که بیشترین تأثیر بر فرسودگی دارند را از طریق یک پژوهش که در آن از افراد خواسته شده بود تا جنبه های مختلف روابطشان را شرح دهند وآن را با پاسخ هایی که به مقیاس فرسودگی زناشویی داده اند، مرتبط کنند، استخراج کرد. این مطالعه ۱۰۰ زوج را شامل می شد که متوسط طول ازدواج آنها ۱۵ سال بود که از چند ماه تا ۳۴ سال متغیر بود :
بار مسئولیت اضافی :
نتایج نشان می دهد که هرچه احساس بار مسئولیت اضافی بیشتر باشد، درجه فرسودگی هم بالاتر می رود. این پدیده برای هر دو نوع کمی و کیفی بار مسئولیت اضافی صادق است. بار اضافی کمی وقتی رخ می دهد که اشخاص حس می کنند وظایفی که به آنها محول شده است، بیش از آن است که بتوانند به خوبی آن را انجام دهند یا در زمانی محدود کارهای زیادی بر دوش آنها گذاشته شده است. بار اضافی کیفی زمانی است که فرد احساس می کند وظیفه محول شده بیش از توانایی اوست. چنین مشکلاتی حتی با گذشت زمان می تواند رابطه زوجی را از بین ببرد.
۲-۱۱-۲-۲ مطالبات متناقض :
هرچه تعداد این مطالبات بیشتر باشد میزان افسردگی نیز بیشتر است. زوج ها احساس می کنند که گرفتار خواسته ها ی یکدیگر در توجه بیشتر، امنیت مالی و تخصیص زمان شده اند.چنین خواسته هایی منطقی باشد یا خیر، واقعی باشد یا خیالی، برآورده کردن همه ی آنها باهم ممکن باشد یا خیر، تنش زا هستند.
۳-۱۱-۲-۲ تعهدات خانوادگی :
هرچه فشار تعهدات خانوادگی بیشتر باشد میزان استیصال وفرسودگی بالاتر است. بار مسئولیت اضافی، مطالبات متناقض وتعهدات خانوادگی وجه اشتراک مهمی دارند، هرسه بیانگر ناکامی در برابر انجام بایدها، برآورده کردن توقعاتو معیارها هستند. ناکامی یا ترس از ناکامی سبب ایجاد فشار وتضاد می شود. شباهت دیگر این سه عامل این است که هرسه آنها سبب تخلیه ی انرژی می شوند.( پاینز،۱۹۹۶، ترجمه ی شاداب،۱۳۸۱).
برای مقابله با فرسودگی ، شناخت آثار منفی که انتظارات غیر واقع گرایانه و اضطراب های خارج از روابط زناشویی می تواند داشته باشد و این که این عوامل سبب از بین رفتن تدریجی عشق می گردند ضرورت دارد. بعضی اشخاص مسائل بیرونی را به خاطر تضعیف عشقشان ملامت می کنند و برخی همسرشان را به طور ناعادلانه ملامت می کنند، به خاطر سپردن این نکته که مهم که فرسودگی پاسخ معمول زوجهایی با انتظارات عاشقانه در برابر موقعیت های تنش زاست، به این زوج ها کمک میکند تا تلاش بیهوده برای تغییر دادن یکدیگر دست بردارند و تنها سعی کنند موقعیت را تغییر دهند. با اینکه فرسودگی تجربه ی ناگوار و سختی است اما می توان بر آن غلبه کرد. اگر با فرسودگی همانند سایر تجربه های عاطفی تلخ و دشوار برخورد مناسبی صورت بگیرد، همین فرسودگی به زوجها فرصتی می دهد تا در روابطشان بازنگری کنند و زمینه بهبود آن را فراهم آورند. (پاینز،۱۹۹۸، ترجمه گوهری راد و افشار،۱۳۸۳).
۱۲-۲-۲ پیشگیری از فرسودگی زناشویی :
از قلبتان در برابر کشیده شدن به شخص دیگری بجز همسرتان محافظت کنید. هر شخص را همانطور که همسرتان را دوست دارید، دوست نداشته باشید. همیشه این نگرش را داشته باشید که همسرتان نسبت به دیگران در درجه اول قرار دارد.
زمان را طوری تنظیم کنید که با همسرتان تنها باشید. در جریان این زمان های تنهایی است که تعارضات حل می شود، سوءتعبیرها برطرف می شودو… سعی کنید این تنهایی را خارج از رویه زندگی روزمره تان داشته باشید.
سعی کنید علایق مشترک را تا آنجا که امکان پذیر است پیدا کنید وآنها را با لذت بایکدیگر انجام دهید.(لی،۲۰۰۹؛ به نقل از نیازپور،۱۳۸۸).
درباره ی احساسات ونیازهایتان گفتگو کنیدنه راجع به قضاوتها وانتقادها.
اگرتنشی میان شما وجود دارد، نگرانی هایتان را در یک نامه به همسرتان انتقال دهید.
اگر مشکلی پیش آمد، فقط باهمسرتان صحبت کنید، نه با بهترین دوست یا فرزند یا خانواده تان. فقط با صحبت کردن به طور باز با یکدیگر می توانید امیدوار باشید که مشکلتان حل شود، که این روند باعث افزایش تدریجی صمیمیت وصداقت در میان شما می شود.(نیازپور،۱۳۸۸)
اجرای برونسپاری
اجرای قرارداد، انتقال منابع و مدیریت روابط
با توجه به ماهیت پروژههای R&D، ممکن است پروژه به نتیجه مورد نظر نرسد و منجر به مناقشه میان کارفرما و پیمانکار شود.
اجرای برونسپاری
اجرای قرارداد، انتقال منابع و مدیریت روابط
به علت وجود محدودیتهای قانونی و عدم پیشبینی حضور در سایر مکانها، ممکن است پیمانکار راضی به حضور در محل مورد نظر کارفرما جهت انجام پروژه نشود.
مدیریت برون سپاری
اجرای قرارداد، انتقال منابع و مدیریت روابط
به دلیل عدم وجود فرایند و کمبود نیروی انسانی در واحد پشتیبانی، احتمال دارد تعاملات و ارسال تجهیزات مورد نیاز پیمانکاران توسط کارفرما با تأخیر صورت پذیرد.
مدیریت برون سپاری
اجرای قرارداد، انتقال منابع و مدیریت روابط
به علت عدم توجه به همپوشانی تست ها به منظور کاهش زمان تست و تائید عملکرد، ممکن است برای سنجش عملکرد و تائید صورت وضعیت، زمان زیادی از دست برود.
مدیریت برون سپاری
سنجش عملکرد
به علت عدم وجود نگرش جامع و ممیزی کل صورتحساب و اصلاحات مرحله به مرحله، ممکن است تأیید صورتحسابهای پیمانکاران با تأخیر انجام پذیرد.
مدیریت برون سپاری
اجرای قرارداد، انتقال منابع و مدیریت روابط
به دلیل وجود نگرش سلیقهای در تفسیر بندهای قرارداد، ممکن است تأیید صورتوضعیت پیمانکاران با تاخیر صورت پذیرد.
مدیریت برون سپاری
اجرای قرارداد، انتقال منابع و مدیریت روابط
عدم وجود نقدینگی کافی و تأخیر در پرداخت صورتحسابهای پروژه توسط کارفرما، ممکن است موجب دلزدگی پیمانکار و عدم رضایت کارکنان و آسیب به پروژه شود.
مدیریت برون سپاری
اجرای قرارداد، انتقال منابع و مدیریت روابط
به واسطه ماهیت تحقیق و توسعه و عدم اشراف کامل کارشناسان در حوزههای مختلف، ممکن است پیوست فنی شفاف نبوده و در سنجش و تحویل گیری طرفین را دچار مشکل نماید.
مدیریت برون سپاری
سنجش عملکرد
ب) أَبوداوود سجستانی
أَبو داود سلیمان بن الأَشعَث بن شداد یکی از استوانه های حدیثی و کلامی و فقهی- چنانچه که کتاب سنن او از کتب مرجع فقهی[۲۰۲] - اهل سنت است؛ وی درسیستان- سرزمین اجدادیش- درسال ۲۰۲(هق) متولد و برای آموختن حدیث راهی بصره شد و از مشایخ بزرگی مانند: سلیمان بن حرب و ابی النُّعمان بهره جست، عشق به حدیث او را راهی شام و مصر و عراق و نیشابورکرد و بعد از این که به مقام والای حدیثی دست یافت به سیستان بازگشت و مردم آن جا را با مبانی حدیثی اش آشنا کرد؛ سپس در او اخر عمرش به بصره باز گشت و در آن جاسکونت گزید و درسال ۲۷۵(ه ق) وفات نمود.[۲۰۳]
این عالم از شاگردان بزرگِ احمد بن حنبل و دارای تفکرات اهل حدیث بوده است و طبق مبنای اهل حدیث، فقط به ظواهر قرآن و حدیث تکیه مى کرده و از هر گونه فرو رفتن در قرآن و سنت به وسیله عقل اجتناب می کرده است و قائل به حجیت عقل نبوده است.[۲۰۴]
ج) عمر بن الخطاب السجستانی
او از محدثان بزرگی مانند آدم بن أَبی إیاس که محدث بزرگ خراسان بوده و همچنین محدثانِ عراق و شام حدیث آموخته است و امثال کسانی مانند ابوداوود و فرزندش شاگردی وی را کرده اند؛ علمای اهل سنت حدیث وی را پذیرفته اند به گونه ایی که ابن حبان، وی را مستقیم الحدیث دانسته است و عاقبت درسال ۲۶۴(ه ق) در کرمان وفات نموده است.[۲۰۵] از وی روایات کلامی نیز در کتب یافت می شود که درباره فضایل اهل بیت رسول خدا حدیث نقل کرده است؛ مانند حدیثی که پیامبر به امیرالمومنان (۸) فرمودند:
« ای علی! من و تو و فاطمه و حسن و حسین از یک طین و خاک خلق شدهایم و از اضافه طین ما شیعیان و محبان ما خلق شده اند.. ».[۲۰۶]
دراین قرن علاوه بر این عالمان، محدثان دیگری منسوب به سیستان بوده اند؛این محدثان غالباً دارای روش کلامی اهل حدیث بوده اند؛ مانند:
۱- حمدون بن محمد بن حمدون که از محدثان حافظ و رجالیان زمانه خود بوده به گونه ایی که درباره راویان اندلس کتابی به نام رجال اندلس نوشته است.[۲۰۷]
۲- معاذ بن عفان أبوعثمان الخواشی از محدثان و فقیهان سیستان بوده که در هرات سکونت گزیده است؛ وی برای آموختن حدیث رهسپار دمشق شده و از محدثان آنجا حدیث آموخته است.[۲۰۸]
۳- -محمد بن الأزهر سجزی از محدثان متبحر بوده است به گونه ایی که ذهبی وی را عالی الروایه می داند و از امثالِ کسانی مانند: سفیان بن عُیَینه و هم طبقه های او روایت نقل کرده است.[۲۰۹]
۴- ابو یزید السجستانی سیستانی الاصل ولی ساکن بغداد بوده است؛ خطیب بغدادی وی را ثقه می داند گرچه دار قطنی حدیث وی را معتبر نمی داند.[۲۱۰]
۵-یحیى بن الفضل السجستانی یکی از استادان ابو داود سجستانی بوده است؛ برادر وی، غسان بن الفضل السجستانی نیز از محدثان زمانه خود بوده و در مکه سکونت داشته است.[۲۱۱]
۶-أبوزکریا الحربی اصالتاً سیستانی بوده ولی در بغداد سکونت داشته است؛ امثال کسانی مانندِأحمدبن حنبل و یحیى بن معین از وی روایت نقل کرده اند و عاقبت در سال ۲۳۸(ه ق) وفات نموده است.[۲۱۲]
۷-ابو عبد الرحمن السجستانی: اسم این عالم زهیر بن نعیم البابى السلولى- از عباد و زهاد زمانه خود- بوده، وی اصالتاً سیستانی بوده ولی در بصره می زیسته است؛ روشش برگرفته از اهل حدیث و از مخالفان جهمیه قلمداد شده است.[۲۱۳]
د) أبوحاتم السجستانی
وی اصالتاً بصری بوده است ولی به خاطر این که به سیستان مسافرت کرده و در آن جا سکونت گزیده، مشهور به ابوحاتم سجستانی شده است؛ تخصص اصلیش در ادبیات عرب بوده به گونه ایی که کتب فراوانی در این زمینه نوسته است؛ مانندِ «اعراب القران؛ القراءات؛ الفصاحه» ولی روایاتی با رویکرد اهل حدیث نیز نقل می کرده و از محدثان به شمار می آمده است.[۲۱۴]
جریان شناسی اهل حدیث سیستان(قرن سوم)
اهل حدیث منسوب به سیستان به شدت مقابل تفکرات جهمیه که مبتنی بر عقل و تاویل گرایی بوده ایستادگی کرده و آرای آنان را مورد ردّ خود قرار داده به گونه ایی که عده ایی از این عالمان، کتاب هایی نیز در رد این تفکر نگاشته اند. یکی از موارد که سبب شد اهل حدیث سیستان در مقابل این جریان فکری موضع بگیرند، همجواری سیستان با خراسانی بود؛ زیرا در این قرن خراسان مهد جهمیه بود و علمای جهمیه در این دیار پرورش یافتند و در مناطق شرقی تاثیر گزار بودند؛[۲۱۵] در اینجا بود که اهل حدیث سیستان با این تفکر مخالفت علنی ورزیدند. از سوی دگر اهل حدیث سیستان با تفکرات فرقه کرامیه -که بر خاسته از این منطقه بوده- نیز مقابله کرده اند؛ چنانکه عثمان بن سعید دارمی بنیان گذار این فرقه را از هرات اخراج کرد.[۲۱۶]
اما این قرن اوج فعالیت اهل حدیث در سیستان اوج گردید و مهم ترین علتش این است که یعقوب لیث دارای مکتب فکری اهل حدیث بود و این خود فرصت مناسبی برای رشد فکری این مکتب شد.
آثاری که علمای اهل حدیث سیستان درباره مبانی خود نگاشته اند از دو جهت قابل بررسی است؛
قسمتی ناظر به همجواری سیستان با منطقه خراسان است؛ زیرا تفکر غالب در خراسان آن زمان عقل گرا بودند و «فرقه جهمیه» در آن جا فعالیت می کردند. البته اهل حدیث سیستان نیز با اهل حدیث خراسان فعالیت مشترک در این زمینه داشتند؛ چنانکه عثمان بن سعید سجستانی نزد علمای بزرگ نیشابور مانند یحیی بن یحیی نیشابوری حاضر شده تا مبانی فکری جهمیه را بررسی کرده و نقاط ضعف این مطالب را استخراج کند.[۲۱۷]
از جمله آثاری که با این رویکرد نگاشته شده اند می توان به کتاب هایی مانندِ الردعلى الجهمیه و نقض الإمام أبی سعید عثمان بن سعید على المریسی الجهمی نگاشته عثمان بن سعید سجستانی اشاره کرد.
بعض دیگر آثارشان جنبه درون مذهبی دارد یعنی عثمان بن سعید بخش هایی از کتاب الردعلى الجهمیه را در بیان دیدگاه اهل حدیث درباره اساسی ترین مباحث اعتقادی خود مانند «جسمانیت خداوند، قدم کلام الهی و …» نگاشته است.[۲۱۸]
قدرت سیاسی اهل حدیث در سیستان باعث شد علاوه بر اینکه تفکر نص گرای در سیستان حاکم شده بود، هر جا احساس می کردند که فرقه خاصی در این منطقه در جهت خلاف آنان فعالیت می کرد، با آن تفکر مبارزه می کردند چنانکه عثمان بن سعید، محمد بن کرام را به خاطر عدم همسویی با اهل حدیث سیستان نپذیرفته و وی را از هرات اخراج کرده است.[۲۱۹]در نتیجه تفکر غالب در این قرن متعلق به اهل حدیث بوده است که به شدت با متکلمان مبارزه می کردند. البته کتب تاریخی که درباره سیستان نگاشته شده است مانند تاریخ سیستان و احیاء الملوک، گزارش هایی که از قرن سوم داده اند با رویکرد سیاسی بوده است و درباره سلسله صفاریان قلم فرسایی کرده اند و کمتر درباره جریان های کلامی در این قرن پرداخته اند.
قرن چهارم
چنانچه قبلاً اشاره نمودیم اهل حدیث از مخالفان کلام بودند، اما چون خودشان برای اثبات دیدگاه خودکتاب های اعتقادی نوشته اند و یا کتبی در رد متکلمان نگاشته اند درباره آنان بحث می کنیم.
الف) عبدالله بن سلیمان بن الأَشعَث السجستانی
وی فرزند ابوداوود سجستانی و از بزرگترین علمای حدیثی، فقهی، کلامی اهل سنت در این قرن است؛ وی در سال ۲۳۰ (ه ق) در سیستان متولد شد و رشد نمود وبه همراه پدرش- ابوداوود سجستانی که پیشتر اشاره شد - برای آموختن حدیث راهی بلاد اسلامی مانند : خراسان، جِبال، أصبهان، فارس، بصره، بغداد، کوفه، مکَّه، مدینه، شام، مصر، الجزیره ، ثُّغُور و… شد و از علمای زبر دست حدیثی گشت؛ چنانکه آثار مختلفی از خود بجا گذاشت؛ مانند: المسند، السنن، التفسیر، القراءات، الناسخ والمنسوخ؛ به گونه ایی که در کتاب تفسیرش ۱۲۰ هزار حدیث آورده است.[۲۲۰]
در این دوره مردمان سیستان علاقه بسزایی نسبت به حدیث داشتند به گونه ایی که از این عالم درخواست کردند که به آنان حدیث بیاموزد و وی ۳۰ هزار حدیث به آنان آموخت.[۲۲۱] وی نیز مانند پدرش از علمای«اهل حدیث» زمانهِ خود و دارای تفکرات احمد بن حنبل بوده است؛ این دو شخصیت بودند که در گسترش این تفکر در سیستان نقش بسزایی داشتند. زمانی که در بغداد سکونت داشت عده ایی گمان کردند که وی ناصبی است؛ لذا وزیر حاکم بغداد- ابن الفرات- او را از این شهر اخراج کرد؛ اما وی با واسطه گری ابن عیسی[۲۲۲] به بغداد باز گشت و فضایل امام علی(۷) را اظهار نمود و از همان زمان خود را حنبلی مذهب معرفی نمود[۲۲۳] و شیخ آنان گشت.[۲۲۴] آخر الامر در سال ۳۱۶ هجری قمری وفات نمود در حالی که ۳۰۰ هزار نفر بر جنازه وی نماز خواندند و در بغداد مدفون گشت.[۲۲۵]
ب) دَعْلَج بن أَحمد سجستانی
وی از بزرگترین محدثان وفقیهان زمان خود بوده و برای تجارت وآموختن حدیث روانه بلادی مانند مکه ومدینه وعراق ومصر و خراسان و… شده است. او از بزرگترین عالمان اهل حدیث بوده وبا ثروتی که داشته موقوفاتی برای «اهل حدیث» در سیستان و مکه و بغداد به جا گذاشته است؛ عاقبت در۹۴ سالگی در سال۳۵۱ (هجری قمری) در بغداد رحلت نمود.[۲۲۶] وی با متکلمان مخالف بود و روایاتی علیه آنان نقل می کرد؛ مانند:
« إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ شَرًّا فَتَحَ عَلَیْهِمُ الْجَدَلَ وَمَنَعَهُمُ الْعَمَلَ»؛ « هنگامی که خداوند برای قومی شر اراده کند آنان را افرادی مجادله گر قرار می دهد…».[۲۲۷]
ج) خَلَف بن أحمد سجستانی
ایشان در سال ۳۲۶(ه ق) تولد یافته و بعد از طی مراحل علمی از فقیهان ومحدثان عصر خود گشته است؛ وی علاوه بر منصب علمیش، حاکم سیستان نیز بوده است ودر زمان حکومتش به همه علمای آنجا دستور داد که تفسیری جامع از قرآن بنویسند که همه اقوال مفسران ومحدثان و نحویان وقراء در آن یافت شود و نهایتاً تفسیرِ ۱۲۰ جلدی نگاشته شد؛ صاحب کتاب احیاء الملوک اذعان کرده که یک نسخه از آن در مدرسه صابونی نیشابور مخزون است.[۲۲۸]
خلف بن احمد در ابتدایِ حکومتش، معتقد به مذهب رای و قیاس بوده و عالمان این مذهب از فرصت استفاده کردند و این حاکم را با خود هم عقیده کردند تا تمام «اهل حدیث» این دیار را از بین ببرد و تاحدودی به مقصود خود رسیدند؛ در نتیجه عده بسیاری از «اهل حدیث» قتل عام شدند.
اما چندی نگذشت که این حاکم از مذهبش برگشت و«اهل حدیث » را انتخاب کرد؛ در این هنگام طرفداران این مذهب برای تلافی کشتار هم مسلکانشان، حاکم را با خود هم عقیده کرده تا طرفدارن رای وقیاس را قتل عام کند؛ و آخرالامر این اتفاق افتاد!
عاقبت وی به دستور سلطان محمود بن سبکتکین[۲۲۹] در بلاد هند زندانی گشت ودر حبس، در سال ۳۹۹(ه ق) وفات نمود.[۲۳۰]
د) أَبو سلیمان خطابى بستى
ایشان نیز یکی دیگر از علمای اهل حدیث زمانهِ خود واز متبحران فقه وحدیث ولغت بوده است. حدیث را از أبو سعید بن الأعرابی عالمِ حدیث و شیخ الحرم مکه و فقه را از أبو علی بن أبی هریره بزرگترین عالم فقهی شافعی و أبو بکر الشاشی القفال رئیس شافعیان بغداد آموخت. وی دارای آثاری کلامی مانند : شرح الْأسماء الحسنى وکتاب الغنیه عن الْکلام وأَهله است.[۲۳۱]
سفرهای وی
خطّابی پس از گذراندن تحصیلات اولیه در زادگاهش- سیستان- به شهرهایی چون مکه، بغداد، بصره و نیشابور سفر کرد و به سماع حدیث از محدّثان بزرگ آن مناطق پرداخت؛[۲۳۲] تا آنجا که ذهبی او را رحّال وصف کرده است،[۲۳۳] هر چند از فهرست استادان وی مشخص است که خطّابی عمده تحصیلات خود را در نیشابور گذرانده که در روزگار وی یکی از مهمترین مراکز علمی جهان اسلام بود. حاکم نیشابوری در تاریخ نیشابور از اقامت چند ساله خطّابی در نیشابور سخن گفته و اشاره کرده که در آن مدت، خطّابی به روایت حدیث از مشایخ خود پرداخته است؛[۲۳۴] خطّابی برخی از آثار خود چون معالمالسنن، غریبالحدیث، شرحالأسماء الحُسنی، العُزله، و الغُنیه عنالکلام و اهله را در نیشابور نگاشت.[۲۳۵]
گرایش به اهل حدیث
از نظر کلامی، وی همچون برخی از شافعیان، به اهل حدیث گرایش داشت [۲۳۶]و کتاب الغنیه عن الکلام و أهله را در دفاع از عقاید اهل حدیث و نقد شیوه متکلمان، با بهره گیری از احادیث و نگاه اهل حدیث نگاشته است.[۲۳۷] کتاب الغنیه از منابع ابن تیمیه در درء تعارض العقل و النقل[۲۳۸] و سیوطی در کتاب بوده است.[۲۳۹] خطّابی در کتاب شعارالدین[۲۴۰] با همین رویکرد به بحث از مسائل کلامی و نقد متکلمان در طرح مباحث عقلی پرداخته است.[۲۴۱] حسن بن عبدالرحمان علوی در الإمام الخطابی و منهجه فی العقیده به تفصیل به بیان دیدگاه خطّابی که همچون اهل حدیث بوده، پرداخته است. اما شهرت اصلی وی در دانش لغت است. وی شاعری متبحر نیز بود و نمونهایی از اشعارش در منابع نقل شده است.[۲۴۲]
وفات وی
خطّابی پس از سفرهای متعدد به زادگاه خود بازگشت و همانجا درگذشت؛[۲۴۳] در سال وفات او اختلاف هست، برخی آن را ۳۸۶ و اغلب ۳۸۸ ذکر کرده اند؛[۲۴۴] یاقوت حموی محل درگذشت خطّابی را رباطی در بُست و در حاشیه رودخانه هیرمند/ هلمند (در متن به خطا هندمند) ذکر کرده است.[۲۴۵]
محتوای کتاب الغنیه عن الکلام وأهله
وی در این کتاب مباحث ذیل را مطرح کرده و آن را پذیرفته است؛
با فلاسفه مخالفت کرده است و معتقد است که نمی شود با استدلالهای فلسفی، وجود خدا و حدوث عالم را اثبات نمود؛ وی برای این ادعای خود چنین دلیل آورده است که پیامبر اسلام هرگز با استدلال های فلسفی خدا را ثابت نکرده است.[۲۴۶]
تنها راه ایمان به خدا، روایاتی است که به صورت متواتر از پیامبر صادر شده است و کسی که این روایات به دستش نرسیده، معذور است و عقاب نخواهد شد.[۲۴۷]
با متکلمان نیز مخالفت کرده است و بر این باور بوده که اعتقادات متکلمان منجر به کفر و ضلالت می شود.[۲۴۸]
در زمان وقوع تغییر از هر مدیر، سرپرست و یا رهبر تیم خواسته می شود تا مسئولیت ایجاد تحول را در گروه خود به عهده گیرد، بنابراین نباید از مدیران عالی انتظار داشت تا چگونگی انتقال هر گروه را در زمان تغییر مدیریت کنند. خیلی از مدیران میانی هنگامی که با شرایط تغییر رو به رو می شوند به انتظار می نشینند تا رئیسشان به آنها بگوید چه بکنند و این در حالی است که در خیلی از موارد شاهد ضعف ارتباطی بین مسئولین رده های بالا و مدیران میانی هستیم و استراتژی مؤثری نیز برای معرفی و ایجاد تغییر وجود ندارد. در جستجوی یافتن راه حل مشخصی، وقتی مدیران میانی به پاسخ آماده ای دست نمی یابند به سرزنش مدیریت عالی به این دلیل که آنها را در تاریکی رها کرده اند دست می زنند، بهترین نصحیت به آنها این است که دست از انتظار بردارند و رهبری تیم خود را بر عهده گیرند. زیرا اگر منتظر بنشینند تا ببینند چه می شود، موج تغییر آنها را با خود می برد و در نهایت غرق می شوند. پیامد تغییر برای مدیران می تواند هم ارائه دهنده شرایط بی ثبات نامشخص و سردرگم باشد، و هم موقعیت مناسبی را برای رشد فراهم کند. لیکن مدیران باید یاد بگیرند چگونه به تغییر به عنوان یک موقعیت بنگرند و فضای آکنده از بهره وری، رشد و تکامل خلق کنند(جف و اسکات[۴۰] ۱۳۷۷، ۱۵۴).
تسلیمی (۱۳۷۶) رهبران را به موجب قدرت نفوذ شان و همچنین آشنایی با روحیات و رفتارهای منابع انسانی مهمترین عامل هدفگذاری و به وجود آورنده انگیزه های مورد نیاز برای تحول و بهبود دانسته و موفقیت یک مدیر را در گرو این می داند که طرف مقابل یعنی منابع انسانی رهبری او را بپذیرند و از او پیروی کنند. به بیان دیگر، لازمه ی رهبری، “پذیرش” و “پیروی” مخاطبان است و بدون اینها رهبری در عمل فاقد نتیجه و اثر خواهد بود. در صورتی که رهبر بتواند اعتماد منابع را جلب کند، آنها او را از خود تلقی می کنند و این باور در آنان به وجود خواهد آمد که به حمایتها و هدایت های همه جانبه او نیازمندند. بدین ترتیب روابط متقابلی بین رهبر و نیروهایش به وجود می آید که بر اساس آن :
الف) نیروها هر نوع هدفگذاری و آرما نخواهی از سوی رهبر را با تحلیل اعتقادی پذیرا می شوند.
ب) هر نوع هدفگذاری در سطوح مختلف اجرایی سازمان را با موازین مورد نظر رهبری تطبیق می دهند.
او از درایت و دورنگری رهبران سازمانها به عنوان عامل اساسی در تشخیص ضرورت هدفگذاریهای جدید یا مرحله ای یاد کرده و تأکید می کند که بدین منظور آنان باید استفاده از عوامل خارجی مؤثر بر سازمان یا در صورت لزوم مقابله با آنها را مورد توجه قرار دهند و نکات زیر را رعایت کنند:
ـ به خلاقیت و نوآوری در سازمان اهمیت فراوان داده، با یقین و اطمینان از کاربردشان آنها را برای حل مشکلات و مسایل مورد تأکید قرار دهند.
ـ به شناخت اجمالی اجزا و بخشهای سازمان بسنده نکرده، با کسب اطلاعات و ارزیابی صحیح مسایل بخش های مختلف همسویی اهداف جزیی را با اهدف کلی کنترل کنند.
ـ سعی کنند فنون و تکنولوژی، به عنوان واسطه میان نیروی انسانی و ابزار کار، متناسب با آرمانها و ارزشها ترویج یابد.
ـ با انتصاب افراد خبره و متعهد استفاده از صحیح ترین منابع اطلاعاتی را میسر سازند.
ـ پیشرفت و خروج از رکود را تنها منوط به استفاده از ابزار کار جدید ندانسته، تمام عواملی را که موجب رونق سازمان می شود مورد نظر قرار دهند.
جف و اسکات[۴۱] (۱۳۷۷) چهار شایستگی مورد نیاز مدیران برای پیش بردن موفقیت آمیز تیمشان در مراحل تغییر را به شرح زیر بیان کرده اند:
۱ـ برقراری ارتباط درباره تغییر : در زمان تغییر برقراری ارتباط دو سویه بسیار مهم است زیرا همه ی مسایل باید تحت پوشش قرار گیرد. در این میان استفاده از روش های مختلف ارتباطی تجویز می گردد. مدیر باید از وسایل مخابراتی، جلسات عمومی، نشریات، ویدئو، گفتگوهای دوستانه، گردهمایی غیر رسمی و هر وسیله ای که می تواند به او کمک کند سود جوید. پیام را با بهره گرفتن از وسایل مختلف به طور مستمر منتشر کند.
۲ـ رسیدگی به امر مقاومت در برابر تغییر: افراد با دلایل خوبی دست به مقاومت می زنند حتی اگر ما خلاف آن فکر کنیم و این دلایل عبارتند از :
الف : امنیت آنها در معرض خطر است. ب: بر اثر تغییر، احساس شایستگی آنها زیر سئوال می رود.
ج : از انجام کار جدید احساس ترس می کنند. د: احساس راحتی از موفقیت قبلی دارند.
نشانه ها مقاومت فردی: گله و شکایت، اشتباه، عصبانیت، لجاجت، بی حوصلگی، غیبت بر اثر بیماری، کناره گیری از کار.
نشانه های مقاومت سازمانی: تصادفات، افزایش غیبت، خرابکاری، افزایش فعالیتهای جناحی، کاهش بهره وری.
در نظر مدیران، مقاومت اغلب واکنشی ناخوشایند به حساب می آید زیرا سروکار داشتن با گله و شکایت کارکنان و تحمل سرزنش آنها همواره وظیفه ای دشوار برای مدیران بوده است ولی باید توجه داشت که به هر حال مقاومت نشانه آن خواهد بود که گروه از مرحله انکار عبور کرده و آماده حرکت به جلو است. هر چند امکان دارد در ابتدا به دشواری جهت پذیر باشند، آنهم به این دلیل که نشانه مرحله مقاومت با آغاز فعال شدن سیستم دفاعی فرد همراه است، ولی مرحله مقاومت موقعیت مهمی برای به خود آمدن و بهبود یافتن از تأثیرات تغییر به حساب می آید.
خلاصه اینکه باید به گونه ای با احساسات افراد در مورد آنچه از دست داده اند و پذیرفتن روش جدید کنار آمد، زیرا آنها برای این تغییر پذیری نیاز به زمان، پذیرفته شدن، و حمایت دارند.
۳ـ درگیر کردن بیشتر تیم کاری در ایجاد تغییر : باید توجه داشت که انگیزش، وادار کردن افراد برای انجام کارها نیست بلکه کشف این مسأله است که آنها چه می خواهند انجام دهند. مردم زمانی از تغییر استقبال می کنند و از ورودش هیجان زده می شوند که در آن نقشی برای خود ببینند. آنها هنگامی که احساس می کنند نقشی در کمک برای تعریف و ایجاد روشهایی که گروه می تواند خود را درگیر تغییرکند، بر عهده دارند، آنگاه با شور و حرارت به کار می پردازند. در این راستا یک رهبر خوب نیز موفقیتی را برای اعضای گروه فراهم می کند تا در روند تغییر نقشی بر عهده داشته باشند. این روش شامل درخواست ایده های افراد درباره این که چگونه می توانند اهداف تغییر را تحقق بخشند می شود.
۴ـ رهبری الهام بخش: برای رهبری تیم کاری خود به سوی آینده باید به نکات ذیل توجه نمود:
الف: خلق بینش یا دیدگاهی از آینده: زمانی که تغییری ایجاد می شود ما نیز باید توجه خود را از “آنچه بود” به بینش “آنچه خواهد شد” سوق دهیم. افراد در این مرحله تلاشی را برای کشف این مسأله که در کجا قرار دارند و نیاز به چه دستاورد نوینی خواهد بود و چه موقعیت های مناسبی در آینده نهفته است آغاز می کنند. در این موقعیت آنها به کمک نیاز دارند تا چشم اندازی از اهداف را برای خود ترسیم کنند، و این زمانی است که می توان با رهبری تیم خود در راستای ایجاد بینش مشترک آنها را یاری داد.
ب: نگاهی به آینده: از افراد گروه خواسته می شود تا چشم های خود را ببندند و خودشان را در پنج سال آینده تصور کنند. سپس از آنها درباره مسایلی که در محیط کاری آینده خود دیده اند پرسیده شود همچنانکه آنها این محیط کاری آینده را اکتشاف می کنند، باید از آنها خواست تا درباره تفاوتهایی که آینده با حال دارد بیندیشند. پس از آن بحثی درباره اینکه افراد، آینده را چگونه دیده اند ترتیب داده و نکات کلیدی را در جایی که ببینند، نوشته و بینش مشترکی از آینده آفریده شود. این نوع برنامه ریزی می تواند به کارکنان کمک کند تا دریابند نقش مهمی در شکل گیری آینده خود دارند و به جای ابراز نگرانی از آینده ای نامعلوم، با مشاهده آینده به صورت گروهی می توانند به ایجاد تیمی که احساس مشترکی از راه دارد کمک کنند.
ج: روشنگری ارزشها: تغییر می تواند به بازبینی ارزشها بینجامد. در زمان تغییر، ارزشهای بنیادی گاهی دچار دگرگونی می شوند مثلاً شرکتی که زمانی دستور کار مشخص و روشی سنتی داشت حالا ممکن است تغییرات جدیدی پذیرفته باشد، بنابراین توضیح و بیان ارزشهای قدیمی و اینکه ارزشهای جدید چه خواهد بود به موفقیت مدیر و کارکنان کمک شایانی خواهد کرد.
فرنچ وبل[۴۲] ( ۱۳۷۹ ) به نقل از کامینگز و ورلی۲ پنج مجموعه از فعالیت های ضروری را برای مدیریت تغییر اثر بخش ذکر می نمایند:
۱) ایجاد انگیزه برای تغییر ۲) ایجاد تصویری از آینده مطلوب مورد نظر ۳) ایجاد نوعی حمایت اساسی از تغییر اثر بخش ۴) تعیین مدیریت گذار از وضع موجود به وضع مطلوب ۵) حفظ میزان شتاب تغییر اند.
در مرحله اول افراد را باید تحریک و ترغیب کرد تا خواهان تغییر شوند و این باور را در آنها شکل داد که تغییر ضروری است و آنها را به ترک وضع موجود، به نفع آینده ای نامطمئن متعهد کرد. صاحبنظران مذکور برای ایجاد آمادگی برای تغییر سه روش را پیشنهاد می کنند:
۱) حساس نمودن افراد نسبت به فشارهای ایجاد تغییر یعنی چرا تغییر باید صورت گیرد.
۲) نشان دادن تفاوتها یا اختلاف ها بین وضعیت موجود امور (نامطلوب) و وضعیت آینده امور (مطلوب)
۳) بیان انتظارات مثبت و واقع بینانه نسبت به مزیتهای مترتب بر تغییر.
یکی از مهمترین عوامل ایجاد انگیزه برای تغییر، نامساعد بودن وضعیت موجود است. وقتی اوضاع بر وفق مراد نیست، سود و سهم بازار رو به افول گذاشته، بقاء سازمان و افراد در معرض خطر است. این عوامل، شرایط آمادگی برای تغییر را افزایش می دهند و مجموعه فعالیتهای بعدی یعنی غلبه بر مقاومت در برابر تغییر۲ به سه روش تحقق می یابند:
۱ـ برخورد همدلانه و صادقانه با احساسات ناشی از زیان یا اضطراب که افراد به واسطه تغییر دچار آن می شوند.
۲ـ دادن اطلاعات وسیع در مورد تغییر.
۳ـ نحوه ی اجرای آن و تشویق اعضاء به مشارکت و دخالت در برنامه ریزی و اجرای آن.
ایجاد چشم انداز واقع بینانه از آینده سازمان نشان می دهد که چگونه آینده بر وفق مراد افراد و گروه ها خواهد بود. چشم انداز آینده، عدم اطمینان را کاهش و رفتار را جهت داده و نشان می دهد که آینده به نفع آنها خواهد بود و تشریح می کند که آینده دست یافتنی است. رسالت سازمان، ارزشها و شرایطی که اهداف سازمان را ملموس و عینی می سازند، در پی داشته و این امر باعث می شود تا اعضای سازمان بتوانند نیروهای خود را در این راستا جهت دهند.
ایجاد حمایت و پشتیبانی سیاسی عاملی بسیار مهم در موفقیت فعالیت های تغییر می باشد. افراد و گروه های قدرتمند باید متقاعد شوند که تغییر به حال آنان مفید است و یا اینکه حداقل ضرر و زیانی متوجه آنها نمی کند و گرنه در برابر آن مقاومت خواهند کرد و حتی فعالیت های ایجاد تغییر را متوقف می نمایند. بانیان این مدل پیشنهاد می کنند که کارگزار تحول سازمان باید قدرت خود را در موفقیت ارزیابی نماید و افراد کلیدی که حمایت آنها برای موفقیت برنامه تغییر ضروری است را شناسایی کند و آنها را متقاعد سازد که تغییر فواید مثبتی برای آنها در پی خواهد داشت.
فعالیت هایی که به مدیریت گذار از وضعیت موجود به وضع مطلوب ارتباط پیدا می کنند، بی نهایت حائز اهمیت هستند. ریچارد بک هارد و هاریس[۴۳] در کتاب خود تحت عنوان “تحولات سازمانی”[۴۴] به این موضوع اشاره کرده اند، آنها مطرح کرده اند که فعالیت های ایجاد تغییر سه حالت را طی می کنند: حالت وضع موجود، حالت گذارو حالت آینده مورد نظر و مدعی هستند که برای مدیریت گذار از وضع موجود به وضع مطلوب سه مجموعه فعالیتها باید صورت گیرد: “برنامه ریزی فعالیت” که عبارت است از توالی فعالیتها، رویدادها و مجموعه ی ترکیبی از این دو که باید در خلال مرحله گذار صورت گیرد، این برنامه ریزی به عنوان نقشه ی یک مسیر حرکت برای اعضای سازمان و به عنوان فهرست کنترل برای سنجش میزان پیشرفت در ایجاد تغییر به کار می رود. برنامه ریزی ایجاد “تعهد نسبت به تغییر” متضمن کسب حمایت و تعهد افراد کلیدی در سازمان است که رهبری منابع و نیروی مورد نظر برای تحقق مرحله گذار را در اختیار دارند. “مدیریت ساختار” اشاره به ایجاد ساختارهای موازی یادگیری برای شروع رهبری نظارت و تسهیل تغییر دارد. این مدل برای تداوم شتاب تغییر، به منظور انجام و تثبیت تغییر، الگوهایی را مطرح می کند. به اعتقاد ما این مدل، برای مدیریت برنامه های تحول سازمان، ارزشمند است (فرنچ و بل ۱۳۷۹، ۸۷).
سازمانها برای بقای خود دست به تغییر می زنند و نظریه پردازان سازمان برای توصیف و تبیین آنها نیاز به الگوهای پویا خواهند داشت. زمانی که محیط مطمئن باشد، سازمان ها کمتر ارگانیک، انعطاف پذیر و پویا هستند. تحت این شرایط الگوهای ایستا کافیاند. اما الگوهای ایستا یا علت تغییر را بیان نمیکنند و یا فقط تغییر را در قالب مقایسه بین دو حالت ایستا، مد نظر قرار می دهند. بنابراین به موازات سرعت در تغییرات و افزایش عدم اطمینان محیطی، الگوهای ایستا کافی نیستند و به چیزی بیش از آنها نیاز است. پژوهشهای نمادین تفسیری در تئوری سازمان بر الگوهای پویا استوارند و سازمان را به عنوان فرایندی پویا و در حال تغییر در نظر می گیرند. به طور مشابه پست مدرنیست ها با مطرح کردن نظریه «پاره پاره شدن» و نظریه «آشوب»، چشماندازهای ثبات را به نفع پارادوکس ثبات/تغییر در سازمانها رد می کنند. هدف این مقاله بررسی تغییر سازمانی و الگوهای آن از دیدگاه های مدرنیست، نمادین تفسیری، و پست مدرنیست است.
۲-۲-۹ دیدگاه مدرن تغییر سازمانی
تئوری های مدرنیستی سازمان، تغییر را به صورت یک فرایند طرح ریزی شده در نظر می گیرند که در آن یک عامل تغییر (معمولا یک شخص یا یک گروه دارای حق فرمانروایی)، تغییر در سازمان را به گونه ای حساب شده، ایجاد میکند.
۱- الگوی مکعب یخی تغییر
کرت لوین (۱۹۵۰)، نوعی تئوری تغییر اجتماعی تدوین کرد که بر اساس آن نهادهای اجتماعی، محملی متوازن از نیروها (نیروهای سوق دهنده و نیروهای بازدارنده) در نظر گرفته می شوند. بر اساس نظر وی، تعادل هنگامی برقرار است که مجموع نیروهای سوق دهنده مساوی با مجموع نیروهای بازدارنده باشد. بر اساس الگوی کرت لوین،تغییر، مستلزم فعالیت جداگانه، شامل خروج از انجماد، حرکت و انجماد مجدد است. وضعیت تعادل را می توان با تضعیف نیروهای بازدارنده و یا با تشدید نیروهای سوق دهنده و یا هر دو، تغییر داد. اگر مدیریت سازمان از طریق افزایش نیروهای سوق دهنده، تولید و بازدهی را افزایش دهد، (مثلا با اعمال فشار مداوم روی کارکنان) در کوتاه مدت موفق می شود. اما هنگامی که مدیر کار را ترک می کند و فشار روی کارکنان کاهش می یابد، نیروهای بازدارنده افزایش و در نتیجه قدرت تولید دوباره کاهش می یابد. بنابر این در این حالت مدیر موفق، اما غیر اثربخش است. در مقابل اگر مدیریت تصمیم بگیرد که از طریق تضعیف نیروهای بازدارنده، تولید را افزایش دهد، (مثلاً آموزش کارکنان، و یا حل مسایل انگیرشی آنان) اگر چه ممکن در کوتاه مدت تولید و بازدهی کاهش یابد، اما در بلند مدت می تواند تولید و بازدهی را افزایش دهد. بنابراین مدیر، هم موفق و هم اثربخش است. انتقادات زیادی بر الگو لوین وارد شده است. براساس نظر برخی از نظریه پردازان، الگو وی نوعی تئوری ثبات است تا تئوری تغییر، زیرا وی تغییر را به عنوان نوعی بی ثباتی زودگذر تعریف میکند. کنتر (۱۹۹۲)، الگو لوین را به علت برداشت ایستا و خطی کمی از تغییر، مورد انتقاد قرار می دهد.
۲- الگوی سه سطحی تغییر
کنتر و همکارانش (۱۹۹۲)، برای بررسی پدیده تغییر در سازمان، نوعی روایت بزرگ ارائه می دهند که نظریههای روابط سازمان و محیط، ساختار اجتماعی سازمان، و قدرت و سیاست در سازمان را با هم ترکیب می کند. براساس این الگو، سازمان مجموعه ای از فعالیتهاست و زمانی که این فعالیتها تغییر کنند، سازمان نیز تغییر میکند. الگو سه سطحی، تغییر را در سطوح تحلیل محیطی، سازمانی و فردی، مورد بررسی قرار می دهد:
-
- در سطح محیطی، نیروهای کلان تکاملی برای تغییر مطرح می شوند. این نیروها از طریق روابط جدید سازمان و محیط شکل می گیرند. یعنی بر اساس تئوری بوم شناسی جمعیت سازمانی، تغییر در جمعیتهای سازمانی که برای منابع کمیاب با هم رقابت می کنند، روابط جدید سازمان و محیط را شکل می دهد و سازمانها برای کاهش وابستگی خود به محیط (نظریه وابستگی به منبع) و بقا در محیط (اصل بقای اصلح داروین)، در رشته فعالیتهای خود، تغییرات اساسی ایجاد میکنند.
-
- در سطح تحلیل سازمانی، نیروهای خرد تکاملی برای تغییر مطرح می شوند. این نیروها از طریق تغییر در چرخه حیات سازمان و به تبع آن تغییر در تکنولوژی،استراتژی و اهداف سازمانی ظاهر می شوند که در نهایت ساختار سازمانی را تغییر می دهند.
-
- در سطح تحلیل فردی، نیروهای سیاسی برای تغییر مطرح می شوند. در این سطح سازمان به عنوان نوعی میدان کارزار دیده می شود که ذینفعان متعدد، فعالیتهای سازمانی را حول منافع شخصی خود، تغییر می دهند.

