تضاد بین سهامداران و اعتباردهندگان، از طریق مشکل مخاطره اخلاقی نیز موجب به وجود آمدن سرمایهگذاری کمتر از حد می شود. از آنجا که اعتباردهندگان در هنگام ورشکستگی از اولویت حقوقی نسبت به سهامداران برخوردارند، سهامداران نگران این موضوع هستند که اعتباردهندگان مقداری از ارزش ایجاد شده را بردارند. از این رو، سهامداران تحریک میشوند تا از طرحهایی که ارزش فعلی خالص آن کمتر از مقدار بدهی است، منصرف شوند. از این رو، اعتباردهندگان تلاش میکنند تا از سیاستهای سرمایهگذاری غیر بهینه[۴۰] با بهره گرفتن از ساز و کارهای مختلف از جمله شرایط وام[۴۱]، کاهش دورههای وام و نظارت و کنترل بیشتر، جلوگیری کنند. با این حال، تمامی این روشها تنها یک کاهش محسوس در مسئله است. علاوه بر این، بیشتر هزینههای آن بر سهامداران تحمیل میشود. علاوه بر این، تضاد بین سهامداران و اعتباردهندگان نیز به علت گزینش نادرست موجب به وجود آمدن مسئله سرمایهگذاری کمتر از حد میشود. این مسئله از نرخ بالای بهره درخواستی توسط اعتباردهندگان ناشی میشود، چرا که آن ها اطلاعات کافی برای تمایز بین کیفیت طرحهای سرمایهگذاری مختلف در اختیار ندارند. بنابراین اگر مبالغ سرمایهگذاری شده در تمامی طرحها با ارزش فعلی خالص مثبت بیشتر از جریانهای نقدی داخلی باشد، شرکت ممکن است طرحهای سرمایهگذاری را به دلیل اجتناب از انتشار اوراق بهادار پر ریسک، برای تأمین مالی کنار گذارد (مورگادو و پیندادو، ۲۰۰۳: ۱۶۵).
همچنین، تضاد بین سهامداران فعلی و آینده، ممکن است به علت گزینش نادرست منجر به سرمایهگذاری کمتر از حد شود. مایرز و مجلوف[۴۲] (۱۹۸۴) نشان دادند که شرکت ممکن است به خاطر عدم تقارن اطلاعاتی پیش قراردادی[۴۳] بین سهامداران فعلی و آینده در رابطه با طرحهای سرمایهگذاری و داراییهای موجود، طرحهایی با ارزش فعلی خالص مثبت را کنار بگذارد. دلیل این امر این است که، سهامداران آتی در رابطه با چشمانداز سرمایهگذاری و ارزش شرکت، احساس میکنند که در صورت سرمایهگذاری، امکان بیشتری برای وقوع زیان (نسبت به عدم سرمایهگذاری) وجود دارد.
به طور خلاصه، تضاد بین سهامداران و اعتباردهندگان و سهامداران فعلی و آتی و به دنبال آن، وجود مسائلی چون گزینش نادرست، مخاطره اخلاقی و تعویض داراییها، ممکن است منجر به فرایند سرمایهگذاری کمتر از حد شود (همان: ۱۶۵).
فرایند سرمایهگذاری بیشتر از حد نیز ممکن است به دلیل وجود تضاد منافع بین مدیران و سهامداران، رخ دهد. هنگامی که عدم تقارن اطلاعاتی وجود دارد و ساز و کارهای هم راستا نمودن منافع سهامداران و مدیران کاملا کارا نباشد، مدیران ممکن است از جریانهای نقدی آزاد استفاده نموده و طرحهایی با ارزش فعلی خالص منفی را جهت افزایش منافع خود به کار گیرند، که این اقدام به سرمایهگذاری بیشتر از حد منتهی میشود (جنسن، ۱۹۸۶: ۳۲۴). جریانهای نقدی آزاد، جریانات نقدی مازاد بر آن مبالغی است که برای طرحهای با ارزش فعلی خالص مثبت لازم است. بنابراین ممکن است مدیران به جای آن که این وجوه را به سهامداران بپردازند، آن ها را هدر دهند. از این رو، مدیران انگیزههایی جهت سرمایهگذاری بیشتر از حد جهت استفاده از منافع نقدی و غیر نقدی مرتبط با اندازه بزرگتر شرکت خواهند داشت (جنسن، ۱۹۸۶: ۳۲۳).
مطالعات متعددی بر روی فرضیه سرمایهگذاری بیشتر از حد و سرمایهگذاری کمتر از حد صورت گرفته است و به شواهد تجربی برای هر فرضیه و همچنین میزان بهینه سرمایهگذاری شرکت دست یافتهاند. به عنوان نمونه میتوان به این مطالعات اشاره کرد آدادجی[۴۴] (۱۹۹۸)، نوهل و ترهان[۴۵] (۱۹۹۸)، میگوئل و پیندادو[۴۶] (۲۰۰۱) اشاره کرد.
اطلاعات نامتقارن
تضاد بین
سهامداران و اعتباردهندگان
تضاد بین
سهامداران فعلی و آینده
تضاد بین
سهامداران و مدیران
مخاطره اخلاقی
مایرز
(۱۹۷۷)
جریان نقدی آزاد
جنسن
(۱۹۸۶)
گزینش نادرست
مایرز و مجلوف
(۱۹۸۴)
گزینش نادرست
استیگلیز و ویز
(۱۹۸۱)
جابجایی دارایی
جنسن مکلینگ و
(۱۹۷۶)
فرایند سرمایهگذاری کمتر از حد
فرایند سرمایهگذاری بیشتر از حد
شکل ۲-۲. نظریه سرمایهگذاری بیشتر از حد و سرمایهگذاری کمتر از حد (مورگادو و پیندادو، ۲۰۰۳: ۱۶۵).
در نتیجه شواهد تجربی مذکور، امروزه یک توافق جمعی مبنی بر تحریف عدم تقارن اطلاعاتی وجود دارد که در رابطه با تصمیمات سرمایهگذاری مطرح میشود. از این رو، در برابر فرضیه بازارهای سرمایه کامل که مودیلیانی و میلر[۴۷] (۱۹۵۸) مدعی آن هستند، عدم تقارن اطلاعاتی میتواند منجر به فرایند سرمایهگذاری کمتر از حد و سرمایهگذاری بیشتر از حد شود. هر دو مسئله، ارزش شرکتها را تحتتأثیر قرار میدهند، از یک سو، طرحهایی با ارزش فعلی خالص مثبت پذیرفته نخواهند شد، از دیگر سو، طرحهایی با ارزش فعلی خالص منفی رد نخواهند شد. از این رو، وقتی یک شرکت تحتتأثیر مسئله سرمایهگذاری کمتر از حد قرار میگیرد، اگر یک سرمایهگذاری اضافی پذیرفته شود، ارزش بازار باید افزایش یابد. اگر مسئله سرمایهگذاری بیشتر از حد باشد، هر سرمایهگذاری اضافی باید تأثیر منفی بر ثروت سهامداران بگذارد. با فرض منطقی بودن این فرضیه که همیشه طرحهای سرمایهگذاری با ارزش فعلی خالص بیشتر، در درجه اول پذیرفته میشود، ارزش بازار تا زمانیکه به یک سطح سرمایهگذاری مطمئن برسد، افزایش خواهد یافت. بنابراین فرضیه اصلی این است که رابطه بین ارزش بازار و سرمایهگذاری غیرخطی است، بدین معنی که یک سطح بهینه از سرمایهگذاری وجود دارد. سطحهای پایین، فرضیه سرمایهگذاری کمتر از حد را تأیید میکنند، در صورتی که سطحهای بالا بیانگر فرضیه سرمایهگذاری بیشتر از حد میباشند (مورگادو و پیندادو، ۲۰۰۳: ۱۶۵). در بخشهای بعدی سعی میشود تا به صورت جزئیتر این دو فرضیه مورد بررسی قرار گیرد و در این راستا به ذکر عوامل ایجادکننده و پیامدهای عدم کارایی سرمایهگذاری پرداخته شود.
۲-۲-۲-۲- عوامل مربوط به سرمایهگذاری بیشتر از حد
مسائل در سرمایهگذاری بیشتر از حد مربوط به این موضوع است که امکان دارد مدیریت از قدرت تصمیمگیری خود از طریق پذیرش طرحهای کاملاً ریسکدار و غیر سودآور سوء استفاده کند که این کار میتواند به منافع سهامداران و همچنین اعتباردهندگان آسیب رساند (جنسن و مکلینگ، ۱۹۷۶: ۳۰۸ و جنسن، ۱۹۸۶: ۳۲۴).
سرمایهگذاری بیشتر از حد پیامدهای مخربی در سطح شرکت و در سطح اقتصاد یک کشور دارد. مسئله سرمایهگذاری بیشتر از حد، موجب کاهش کارایی سرمایهگذاری در سطح شرکت شده و اقتصاد را ملتهب و متورم میکند، به شدت به منافع سهامداران آسیب میرساند و منجر به توسعه ظاهری اقتصاد کلان میشود، و یکی از مسائل اصلی در شرکتها بزرگ به شمار میآید (یانگ و جیانگ، ۲۰۰۸: ۱۵۹).
سرمایهگذاری بیشتر از حد را میتوان به دو مسئله سرمایهگذاری بیشتر از حد مدیریت و سرمایهگذاری بیشتر از حد در طرحهای پر ریسک (انگیزهای برای انتقال ریسک)، طبقهبندی کرد. این دو مسئله زمانی میتواند رخ دهد که سیاستهای مدیریت منابع با توجه به سطح بهینه سرمایهگذاری در نظر گرفته شود (روکا و همکاران[۴۸]، ۲۰۰۷: ۸۰).
سرمایهگذاری بیشتر از حد مدیریت: زمانی که فرضیه جدایی مالکیت از کنترل مورد توجه قرار میگیرد، مسئله سرمایهگذاری بیشتر از حد مدیران شامل نوعی تضاد منفعت است که در درجه اول روابط بین مدیران، که بر شرکت کنترل دارند، و سهامداران و مالکان شرکت را تحتتأثیر قرار میدهد (جنسن، ۱۹۸۶: ۳۲۳). در عوض، در شرایطی که مالکیت و کنترل اساساً یکی است (شرکتهایی با مدیریت مالک)، تضاد منفعت مربوط به رابطه بین سهامداران داخلی، گروه کنترل یا مدیران و کارفرمایان[۴۹]، و سهامداران خارجی که سهمی در مدیریت شرکت ندارند، برقرار است (جنسن و مکلینگ، ۱۹۷۶: ۳۴۳). علاوه بر این، این عقیده وجود دارد که، این مسئله کاهش منابع و ارزش شرکت را به دنبال دارد و رابطه بین مدیریت و اعتباردهندگان را نیز تحتتأثیر قرار میدهد (همان: ۳۴۲).
مسئله سرمایهگذاری بیشتر از حد مدیریت مبتنی بر این فرضیه است که مدیران بر اهمیت نقش خود تأکید دارند. علت این امر تضاد منفعت است که رفتار فرصتطلبانه مدیر و در نتیجه کاهش ارزش کلی شرکت را به دنبال خواهد داشت (همان: ۳۵۱). در واقع، مدیران هدف خود را فراتر از هدف حداکثرسازی ارزش سهام و شرکت میدانند. به عبارتی دیگر، مدیران شرکت را از نظر خود منبعی از منافع اقتصادی یا به طور کلی شرکت را ابزاری برای افزایش سرمایه انسانی خود میدانند. بدین منظور، در برخی مواقع تصمیمات ناکارای مدیران بهگونهای است که تنها منافع شخصی آن ها را افزایش میدهد و هیچ توجهای به پیامدهای احتمالی که میتواند به سهامداران لطمه وارد کند، نمیشود (روکا و همکاران، ۲۰۰۷: ۸۰).
مسئله سرمایهگذاری بیشتر از حد به شکلهای مختلفی میتواند رخ دهد. جنسن (۱۹۸۶) سرمایهگذاری بیشتر از حد را با نحوه استفاده مدیران از منابع مالی که شرکت ایجاد میکند، مرتبط دانست. هنگامی که طرحهای سرمایهگذاری سودآور و فرصتهای رشد وجود ندارد، مدیران ترجیح میدهند تا به منظور اهداف فرصتطلبانه خود از جریانهای نقدی آزاد استفاده کنند؛ در صورتی که میتوانند آن را از طریق تقسیم سود به سهامداران بازگردانند.
جنسن (۱۹۸۶) و استولز[۵۰] (۱۹۹۰)، بر این عقیدهاند که گسترش و توسعه شرکت فراتر از سطح بهینهای که مد نظر است و افزایش منابعی که به طور مستقیم تحت کنترل مدیریت است، حقوقهای بالاتری را ایجاد خواهد کرد و قدرت بیشتری را میطلبد. این موضوع باعث به وجود آمدن پدیده حکمرانی[۵۱] میشود. با این حال، اگر شرکت فرصتهای سرمایهگذاری کمی داشته باشد، افزایش بیشتر از حد در اندازه شرکت در تقابل مستقیم با منافع سهامداران قرار دارد. در حقیقت، گرایش به سمت حکمرانی، مدیران را ترغیب میکند تا تمامی منابع قابل دسترس (جریانهای نقدی آزاد) را صرف طرحهایی کنند که فقط اندازه شرکت را افزایش میدهند نه ارزش شرکت. در اصل، مدیران تمایل دارند حتی در طرحهایی با ارزش فعلی منفی، تا وقتی که میتواند اندازه شرکت و در نتیجه منافع شخصی آن ها را افزایش دهد، سرمایهگذاری کنند (نقل از روکا و همکاران: ۸۰).
سرمایهگذاری بیشتر از حد مدیران به شکلهای دیگری نیز میتواند رخ دهد. برای نمونه، شلیفر و ویشنی[۵۲] (۱۹۸۹)، تأکید کردند که مدیران ترجیح میدهند که حتی در طرحهایی با ارزش فعلی خالص منفی سرمایهگذاری کنند، اما سرمایه انسانی خود را افزایش دهند و فعالیت شرکت را طوری برقرار کنند که جدا از مهارتهای شخصی آن ها نباشد. این موضوع باعث به وجود آمدن پدیده سنگربندی میشود. نویسندگان، سنگربندی مدیران را مجموعهای از ساز و کارهای خود دفاعی[۵۳] میدانند که مدیر برای تأکید بر لیاقتها و مهارتهای خود، از طریق تصمیمگیری نسبت به استراتژیهای توسعه شرکت و انتخاب استراتژیهایی که در راستای منافع شرکت باشد، ایجاد میکنند. در این روش، نمونهای از روابط وابسته ایجاد میشود که بر اهمیت مهارتهای جداناپذیر مدیران، که در هر صورت توان نگهداری آستانه رقابتی شرکت را دارند، تأکید میکند.
منبع دیگری از سرمایهگذاری بیشتر از حد، میتواند از طریق اطمینان بیشتر از حد[۵۴] مدیران به وجود آید (استین[۵۵]، ۲۰۰۱: ۱۲۳). شواهد روانشناسی بیانگر این است که افراد تمایل دارند بیشتر از حد اطمینان داشته باشند و بر پایه اطلاعاتی که خودشان جمع آوری میکنند، دیدگاه اغراقآمیز دارند. اگر فعالیتهایی که فرد برای جمع آوری اطلاعات انجام میدهد نشاندهنده دستیابی به خبر خوب باشد، او در احتمال ذهنی که نسبت به سود خالص آینده دارد، تجدید نظر خواهد کرد و آن را به مرزی بالاتر از نظریه بیز[۵۶] خواهد رسانید (پارسائیان، ۱۳۸۸: ۳۰۴). مدیران، در حالی که با نیت خیر و با قصد خوب فعالیت میکنند و هدف حداکثرسازی ارزش برای سهامداران را مد نظر قرار میدهند، اما باز تواناییها و شایستگیهای موجود را بیش از اندازه برآورد میکنند، یا با سرمایهگذاری در طرحهایی که به واقع دارای ارزش فعلی خالص مثبت نیستند، بیشتر از حد درباره پتانسیل فعالیتهای شرکت خوشبین هستند (استین، ۲۰۰۱: ۱۲۳). این موضوع به خاطر مسئلهای است که به صورت تحتالفظی خطای ذهنی[۵۷] نام دارد؛ یعنی، مدیر بر این تفکر است که آگاهی بیشتری نسبت به بقیه دارد یا عقاید او بر مبنای مهارتهای بیشتری که نسبت به بقیه دارد ارزیابی شده است. مدیران با اعتماد افراطی نسبت به تواناییهای خود، ریسک را نسبت به آنچه واقعاً وجود دارد میبینند و از این رو، با دقت تمامی احتمالات و عدم اطمینانهای موجود در یک طرح سرمایهگذاری را ارزیابی نمیکنند. برای نمونه، پرداختهای گزاف برای خرید یک شرکت و یا تعداد بیشماری از ادغامها و ترکیبهایی که در طی دهه ۱۹۸۰ رخ داده است، میتواند به دلیل اطمینان بیشتر از حد و نمونهای از سرمایهگذاری بیشتر از حد باشد (روکا و همکاران، ۲۰۰۷: ۸۰).
همانگونه که جنسن (۱۹۸۶) خاطر نشان کرده است، در چنین وضعیتی، مسئله سرمایهگذاری بیشتر از حد را میتوان با محدود کردن اختیارات مدیریت در استفاده از منابع نمایندگی، کاهش داد.
سرمایهگذاری بیشتر از حد در طرحهای پر ریسک (انگیزههایی برای انتقال ریسک): سرمایهگذاری بیشتر از حد در طرحهای پر ریسک (که انتقال ریسک یا تعویض داراییها نیز نامیده میشود) تضاد منفعت بین سهامداران و اعتباردهندگان را ایجاد میکند و احتمال اینکه مدیران، بعد از بستن قرارداد بدهی و همزمان با فعالیت در راستای منافع مالک، ارزش را از اعتباردهندگان شرکت به سهامداران از طریق افزایش اهرم انتقال دهند، افزایش میدهد. از این رو ریسک ورشکستگی را افزایش میدهند، یا طرحهای سرمایهگذاری جدیدی را بر عهده میگیرند که نسبت به میانگین طرحهای شرکت پر ریسکتر است (جنسن و مکلینگ، ۱۹۷۶: ۳۵۴). بنابراین وقتی شرکتها بدهکار هستند، افزایش ریسک به وقوع پیوسته (نسبت به قرارداد بدهی) میتواند، در صورت عدم تغییر سایر عوامل، سود را از اعتباردهندگان به سهامداران منتقل کند. در حقیقت، سطوح متفاوت ریسک مرتبط با تصمیمات مدیران برای سرمایهگذاری، تضاد منفعت بین اعتباردهندگان و سهامداران را تحتتأثیر قرار میدهد، از این رو، سیاستهای تأمین مالی و سرمایهگذاری پر ریسکی که ارزش سهام را افزایش و ارزش بدهی را کاهش میدهد، ثروت را از اعتباردهندگان به سهامداران انتقال میدهد (روکا و همکاران، ۲۰۰۷: ۸۱).
جنسن و مکلینگ (۱۹۷۶) نشان دادند که، سهامداران به علت بدهی محدود شده حقوق صاحبان سهام، و مدیرانی که در راستای منافع آن ها فعالیت میکنند، چگونه ترغیب شدهاند تا طرحهایی را تأیید کنند که نسبت به آن طرحهایی که در ابتدا و قبل از تعهد بدهی مد نظر داشتند پر ریسکتر است. در واقع، هر گاه منابع مالی از سرمایهگذاریها به دست میآید، مدیران میتوانند از این منابع مالی برای سرمایهگذاریهای متنوعی استفاده کنند که پر ریسکتر هستند؛ اگر قیمت اوراق بدهی بر مبنای سطح ریسکی که از قبل در طرح وجود دارد، تعیین شود، طرحهای پر ریسک میتواند منجر به کاهش اوراق بدهی شود. در این مورد، ارزش بازار اوراق بدهی کاهش خواهد یافت و زیان اعتباردهندگان، سود سهامداران خواهد بود؛ چراکه شرکت ترغیب خواهد شد تا اوراق بدهی جهت تضمین طرحهای سرمایهگذاری که حتی پر ریسک هستند، منتشر کند (جنسن و مکلینگ، ۱۹۷۶: ۳۵۴).
به عبارت دیگر، اعتباردهندگان در چنین وضعیتی آسیب میبینند، چرا که آن ها نسبت به دیگران که قادرند نمونههای دیگری از سرمایهگذاریها را در دسترس داشته باشند، به بازده کمتری دست مییابند. در نتیجه، ارزش بازار بدهی کاهش خواهد یافت؛ در حالیکه، ارزش بازار سهام به علت احتمالات مربوط به بازدهی بیشتر، افزایش خواهد یافت. از این رو، ارزش از اعتباردهندگان به سهامداران منتقل خواهد شد. این مکانیسم، مبتنی بر تفاوت بنیادین بین حقوق صاحبان سهام و بدهی و به صورت جزئیتر، حساسیتی که آن ها نسبت به سطح ریسک شرکت دارند، است (روکا و همکاران، ۲۰۰۷: ۸۱).
۲-۲-۲-۳- عوامل مربوط به سرمایهگذاری کمتر از حد
به طور کلی، سرمایهگذاری کمتر از حد، که معلق بودن بدهی[۵۸] نیز نامیده میشود، از روابط نمایندگی بین سهامداران و اعتباردهندگان (با فرض این که مدیران در راستای منافع سهامداران عمل میکنند)، یا از روابط نمایندگی بین سهامداران جدید و قدیمی (با فرض این که مدیران در راستای منافع سرمایهگذاران قدیمی عمل میکنند) ایجاد میشود. مایرز در مطالعه خود در سال ۱۹۷۷، نشان داد که روابط بدهی میتواند مدیران را ترغیب کند تا از سرمایهگذاری در طرحهایی با ارزش فعلی خالص مثبت صرفنظر کنند و از این طریق ارزش شرکت کاهش یابد. وی بر این اعتقاد است که، وجود بدهی پر ریسک، که ارزش بازار پایینتری نسبت به ارزش اسمی دارد، تأثیر منفی بر انتخابهای سرمایهگذاری شرکت میگذارد. از نظر وی، ارزش شرکت از داراییها و فرصتهای رشد که مبتنی بر سرمایهگذاریهای سوردآور است، تشکیل شده است. ارزش فرصتهای رشد به تصمیمگیری مدیریت برای سرمایهگذاری بستگی دارد. فرصتهای رشد، تحتتأثیر نحوه تأمین مالی داراییهای بکار گرفته شده و ساختار سرمایه شرکت قرار میگیرد. از این رو، محور کلیدی در به وجود آمدن مسئله سرمایهگذاری کمتر از حد، کیفیت تصمیمگیری شرکت است. مدیران در زمانی که در تلاش هستند تا ارزش شرکت را به حداکثر برسانند، باید تمامی گزینههای سرمایهگذاری با ارزش فعلی خالص مثبت را مورد استفاده قرار دهند. اما در زمانی که شرکت دارای بدهی (وام) پر ریسکی است، مدیران که در راستای منافع سهامداران فعالیت میکنند تصمیماتی را اتخاذ میکنند که منجر به رد سرمایهگذاریهای سودآور و پر ارزش برای شرکت میشود. به عبارت دیگر، سهامداران شرکتهایی که دارای بدهی پر ریسک هستند، تمایل ندارند تا به تأمین مالی طرحها و در نتیجه تقبل هزینههایی بپردازند که عمدتاً یا منحصراً از منافع اعتباردهندگان شرکت تشکیل شده است. از این رو، در حالیکه طرح دارای ارزش فعلی خالص مثبت است، پذیرفته نمیشود، و بدون اینکه منافعی را برای سهامداران به وجود آورد، ارزش بازار بدهی مطابق با ارزش اسمی افزایش مییابد. به طور کلی، وجود بدهی پر ریسک، باعث به وجود آمدن وضعیت بالقوهای در شرکت میشود. مدیر از این وضعیت سوء استفاده کرده و با تصمیمات غیر بهینه خود در راستای منافع سهامداران حرکت میکند. بنابراین، شرکتهایی که بدهکار (مقروض) هستند، قادر به تأمین مالی طرحهایی با ارزش فعلی خالص مثبت نخواهند بود. در نتیجه، فرصتهای سرمایهگذاری و در بلندمدت، ارزش شرکت را از دست میدهند.
بر اساس توضیحات بالا، از دلایل به وجود آمدن سرمایهگذاری کمتر از حد، میتوان به مسائل مخاطره اخلاقی و گزینش نادرست ناشی از تضاد نمایندگی و عدم تقارن اطلاعاتی، اشاره کرد. در واقع، اعتباردهندگان با افزایش میزان منافع و یا با محدودکردن اعتبار (بستانکار)، مانع از رفتار فرصتطلبانه مدیران و سهامداران میشوند. از این رو، مشکل است تا بتوان اثبات کرد که، کیفیت رفتار مدیریت شرکت در انتخاب سرمایهگذاری، به علت کمبود اطلاعات است. از این رو، یک سرمایهگذاری سودآور میتواند با توجه به ساختار سرمایه و به علت هزینههای بالای بدهی پذیرفته نشود؛ و در نتیجه، سهامداران هزینه تضاد منفعت را متحمل شوند. در این حالت، شرکت برای تأمین مالی از حقوق صاحبان سهام جدید به جای اخذ وام (بدهی) استفاده میکند. بدین طریق، تضاد منفعت بین سهامداران جدید و قدیمی (با سابقهتر) به وجود میآید. در حقیقت، سهامداران جدید، از کیفیت واقعی سرمایهگذاریهای مد نظر شرکت آگاهی ندارند، و از این رو خواستار اضافه ارزش در اوراق بهادار برای منابع مالی خود میشوند تا از این طریق، خودشان را از رفتار فرصتطلبانه بعدی حفظ کنند. به عبارت دیگر، شرکت با حقوق صاحبان سهام که قیمت آن پایینتر از قیمت بازار است، تأمین مالی خواهد کرد. چنین عملی میتواند منافع سرمایهگذاری با ارزش فعلی خالص مثبت را خنثی کند و در نتیجه موجب از دست رفتن ارزش و رد طرح سرمایهگذاری شود (روکا و همکاران، ۲۰۰۷: ۸۲).
۳-۵-۲- دال مرکزی
دال مرکزی[۱۲۴]، نشانه برجستهای است که دیگر نشانهها در سایه آن منظم مفصلبندی شده و انسجام معنایی کل گفتمان را حفظ میکنند(سلطانی، ۱۳۸۷:۷).
۳-۵-۳- دال شناور
درگفتمانهای مختلف، دال شناور[۱۲۵]نشانهای است که بر سر انتخاب معنای آن، رقابت وجود دارد زیرا، دال شناور بر روی انتخاب معانی گوناگون باز بوده و هر گفتمانی تلاش میکند تا به شیوهای خاص، معنایی سازگار با خود را برای آن انتخاب کند(یورگنسن، ۱۳۸۹: ۶۰). دال شناور در نزد لاکلاو و موفه دالی است که در حقیقت مدلول آن شناور است و گروههای مختلف برای انتساب مدلول به آن با هم رقابت میکنند. از اینرو، عرصه سیاسی و اجتماعی در واقع عرصه کشمکش و نزاع میان دالهای شناور است. مفهوم دالهای شناور به این واقعیت اشاره دارد که دالهای معین در بسترهای مختلف معانی مختلفی دارند(صفری شالی،۱۳۹۲: ۱۵۲)
۳-۵-۴- مفصلبندی
مفهوم مفصلبندی[۱۲۶]، عبارتت از کنشی است که رابطه را میان عناصر گوناگون ایجادمیکند به گونهای که هویت آنها در اثر این کنش تغییر میکند. به عبارت دیگر، هویت یک گفتمان از طریق رابطهای که میان عناصر گوناگون به وجود میآید، شکل میگیرد. لاکلاو و موفه، گفتمان رابه مثابه یک کلیت معنادار قلمداد میکنند، لذا به واسطه مفصلبندی در این فرایند، عناصر تشکیلدهنده، هویت فردی خود را فرو میگذارند تا به مثابه کلیتی از یک ساختار به حساب آیند(حسینی زاده، پیشین:۱۹۸).
۳-۵-۵- شناسایی فضای تخاصم یا غیریت
اولین گام برای تحلیل در چهارچوب نظریه لاکلاو و موفه، شناسایی دو گفتمان متخاصم استو یا دو گفتمانی که با هم رابطهای غیریتسازانه برقرار کردهاند. گفتمان همواره به واسطه دشمن یا دیگری متمایز، هویت پیدا میکنند ونظام معنایی خود را بر اساس آن تنظیم میکنند(سلطانی، ۱۳۸۳).
۳-۵-۶- عنصر، وقته، حوزه گفتمانگونگی
انسجام گفتمانهابه ثبات رابطه دال و مدلول از یک سو، وثبات رابطه دالها با دال مرکزی از سوی دیگر وابسته است. دالهایی که حول دال مرکزی گرد هم میآیند” وقته”[۱۲۷] یا لحظه نامیده میشوند. ممکن است هر نشانه چندین معنا داشته باشد. هر گفتمان به طور طبیعی یکی از معانی را بر حسب همخوانی با نظام معنایی خود تثبیت و مابقی را طرد میکند. معانی احتمالی نشانههارا که از گفتمان طرد شدهاند، حوزه گفتمانگونگی[۱۲۸] نامیده میشود. سرریز معانی یک دال یا نشانه به حوزه گفتمانگونگی با هدف ایجاد یک دستی معنایی در یک گفتمان انجام میشود(لاکلاو و موفه، ۱۹۸۵: ۱۱ ۱ به نقل از کسرایی و پوزش شیرازی، ۱۳۸۸: ۳۴۶).
یک وقته یا لحظه، قبل از ورود به یک مفصلبندی گفتمانی، در حوزه گفتمانگونگی قرار دارد و عنصر[۱۲۹] نامیده میشود. عناصر دالهای شناوری هستند که هنوز ذیل هیچ گفتمانی قرار نگرفتهدر واقع از گفتمان مورد نظر طرد شدهاند مثل انرژی درمانی در اوایل انقلاب یا توسعه سیاسی. از منظر لاکلاو و موفه گفتمان تلاشی است برای تبدیل عناصر به وقتههااز طریق تقلیل چندگانگی معنایی به یک معنای تثبیت شده(لاکلاو و موفه، ۱۹۸۵: ۱۱ ۱ به نقل از کسرایی و پوزش شیرازی، ۱۳۸۸: ۳۴۶).
۳-۵-۷- ضدیت، غیریت
گفتمانها در ضدیت[۱۳۰] وغیریت[۱۳۱] با یکدیگر شکل میگیرند. هویت یابی یک گفتمان، صرفاٌ در تعارض با گفتمانهای دیگر امکانپذیر است. روز را تنها در تعارض با شب میتوان شناخت. هویت روز، وابسته به هویت شب است. هویت گفتمانهامشروط و منوط به وجود غیر است. بنابراین گفتمانها همواره در برابر خود غیریتسازی میکنند. گاه در برابر یک گفتمان، غیرهای متعددی وجود دارد، که آن گفتمان از آنها در شرایط گوناگونو برای کسب هویتهای مختلف استفاده میکند(سلطانی، ۱۳۸۳:۱۱۱).
۳-۵-۸- برجستهسازی و حاشیهرانی
مفهوم غیریت، در ذات خود با مفاهیم برجستهسازی و حاشیه رانی همراه است. برجستهسازی دالهای مورد نظر و حاشیه رانی نظام معنایی و دالای گفتمان رقیب است. این فرایند شامل بیان قوتهای خود و کاستیهای رقیب است. در واقع برجستهسازی و حاشیه رانی نوعی استراتژی است برای هژمونی کردن یک گفتمان.(صفری شالی،۱۳۹۲: ۱۵۲)
۳-۵-۹-هژمونی و تثبیت معنا
هژمونی، یعنی ایجاد اجماع و توافق بر سر معنایی خاص در یک جامعه، به گونهای افکارعمومی آن معنای مشخص را برای آن دال، هرچند به طور موقتی بپذیرند و آن معنا مدتی تثبیت شود. با تثبیت معنا، و هژمونیک شدن دالهای یک گفتمان، کل آن گفتمان هژمونیک میشود. تثبیتموقت هویت، اصلیترین کارویژه هژمونی در گفتمان است. مفهوم هژمونی یا استیلا حول این موضوع است که در ساحت سیاست و اجتماع، چه کسی و کدام نیرو برتر است و در جامعه چه معانی مسلط خواهد و چه کسانیبه تصمیم و سیاستگذ اری خواهند پرداخت(کسرایی و پوزش شیرازی، ۱۳۸۸: ۳۵۰).
۳-۵-۱۰-بیقراری
تثبیت و انسداد در معنای نشانهها دایمی نیست، بر همین اساس لاکلاو و موفه برای نشان دادن موقتی بودن معنای دالها، از واژه وقته استفاده میکنند. در حالتی که معنای تثبیت شده یک وقته متزلزل شود، این تزلزل را بیقراری[۱۳۲] نامیده میشود(کسرایی و پوزش شیرازی، ۱۳۸۸: ۳۶۳).
۳-۵-۱۱-اپیزودهای معنایی
منظور از اپیزودهای معنایی این است که متن چه درکی از جهان به دست میدهد، عقاید ودانشهایی که در متن نشان داده شده است، چند موردند، به بیان فرکلاف ارزشهای تجربی متن کدامند.
۳-۶ – روشهای جمعآوری اطلاعات
در پژوهش حاضر، از ابزارو مفاهیم زبانشناسی بخصوص مدل هالیدی برای تبیین منابع قدرت در پشت متون زبانی بهره گرفته، وبرای جمعآوری اطلاعات و دادههااز روش اسنادی استفاده خواهد شد. لازم به ذکر است در تحلیل دادههای گفتمانی به مقایسه دولتها و مجالس بعد از انقلاب در ارتباط با گزارههای مشخصی در حوزه سیاستهای بازنشستگی در سه سطح توصیف(تحلیل متن)، تفسیر(تحلیل فرایند) و تبیین (تحلیل اجتماعی)، و مفصلبندی نشانههاو فضای گفتمانی حاکم پرداخته خواهد شد.
۳-۷– نحوه تجزیه و تحلیل اطلاعات
برای تحلیل دادههای گفتمانی از ابزارهای تحلیلی لاکلاو و موفه به همراه سطوح توصیف، تفسیر، و تبیین(روش فرکلاف) استفاده خواهد شد. در بخش توصیفی از واژگانی مانند(واژگان کانونی، واژگان سلبی، قطببندی، مفاهیم بازنشستگی، جان کلام متن، پیشفرضهای متن) برای تفهیم هرچه بهتر موضوع استفاده خواهد شد.جدول ۳-۱ نحوه تحلیل متن را نشان میدهد.
جدول (۳-۱) تحلیل متن گفتمانی
| واژگان کانونی | |
| واژگان سلبی | |
| قطب بندیها | |
| مفاهیم بازنشستگی در متن | |
| جان کلام متن |
دادرسان، م.، اکبری، غ.، لبافیحسینآبادی، م. ر.، و یوسفزاده، س. ۱۳۸۹٫ ارزیابی عملکرد، شاخصهای رشد و مراحل فنولوژیکی در ژنوتیپهای مختلف گلرنگ زمستانه در کرج. نشریه زراعت (پژوهش و سازندگی)، جلد ۲ (شمارهی ۹۹)، ۹۰-۸۲٫
رادمهر، م.، لطفعلیآینه، غ.، و نادری، ا. ۱۳۸۱٫ مطالعه محدودیت منبع و مخزن در گندم نان و دوروم در شرایط مطلوب و تنش گرمایی. هفتمین گنگره زراعت و اصلاح نباتات ایران، ۲-۴ شهریور ماه ۱۳۸۱، موسسه تحقیقات اصلاح و تهیه نهال و بذر کرج، ۴۸۶-۴۸۴٫
راشدمحصل، م. ح.، و بهدانی، ع. ۱۳۷۷٫ بررسی اثر رقم و تراکم بر عملکرد و اجزای عملکرد گیاه گلرنگ. مجله علوم و صنایع کشاورزی، جلد ۸ (شمارهی ۲)، ۱۲۴-۱۱۰٫
رحیمیان، ح.، و کوچکی، ع. ۱۳۷۷٫ تکامل، سازگاری و عملکرد گیاهان زراعی. انتشارات نشر آموزش کشاورزی، ۴۵۹ صفحه.
رشدی، م.، رضادوست، س.، خلیلیمحله، ج.، و حاجیحسنیاصل، ن. ۱۳۸۶٫ بررسی اثرات تراکم بوته و برگزنی در مراحل مختلف نمو بر عملکرد و اجزای عملکرد آفتابگردان آجیلی. مجله دانش نوین کشاورزی، سال پنجم (شمارهی ۱۵)، ۵۴-۴۱٫
رضادوست، س.، وزان، س.، کریمی، م.، کاشانی، ع.، و اردکانی، م. ر. ۱۳۸۷٫ اثر زمان کاشت بر عملکرد دانه و تعیین سهم نسبی اجزای آن در ارقام آفتابگردان. مجله علمی پژوهشی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تبریز، سال سوم (شمارهی ۱۰)، ۹۴-۸۶٫
سرمدنیا، غ. ح.، و کوچکی، ع. ۱۳۷۷٫ فیزیولوژی گیاهان زراعی (ترجمه)، انتشارات جهاد دانشگاهی مشهد، ۴۰۰ صفحه.
سیروسمهر، ع. ر.، شکیبا، م. ر.، آلیاری، ه.، تورجی، م.، و باغمحمدنسب، ع. ۱۳۸۷٫ اثر تنش کمبود آب و تراکم بوته بر عملکرد و برخی صفات مورفولوژیک ارقام گلرنگ پاییزه. مجله پژوهش و سازندگی در زراعت و باغبانی، جلد ۴ (شمارهی ۷۸)، ۸۷-۸۱٫
سیوسهمرده، ع.، رنجبر بلخکانلو، ح.، سهرابی، ی.، و بهرامنژاد، ب. ۱۳۹۰٫ اثر تنش خشکی و محدودیت منبع و مخزن برتبادلات گازی و عملکرد آفتابگردان. مجله علوم گیاهان زراعی ایران، سال سوم (شمارهی ۴۲)، ۵۹۶-۵۸۵٫
عباسپور، ف. ۱۳۸۰٫ بررسی اثر حذف برگ بر روی عملکرد دانه و اجزای عملکرد دو رقم آفتابگردان. پایاننامه کارشناسی ارشد زراعت، دانشکده کشاورزی، دانشگاه تبریز.
عباسپور، ف.، شکیبا، م. ر.، آلیاری، ه.، و ولیزاده، م. ۱۳۸۴٫ بررسی تاثیر حذف برگ در مرحله شروع گردهافشانی طبق بر روی عملکرد روغن و اجزای عملکرد در دو رقم آفتابگردان. مجله دانش کشاورزی، جلد ۱۵ (شمارهی ۱)، ۷-۱٫
عبدی، س. ۱۳۸۳٫ بررسی اثرات حذف برگ با سه شدت در چهار مرحله زایشی بر روی میزان عملکرد و روغن دو هیبرید آفتابگردان. پایاننامه کارشناسی ارشد زراعت، دانشکده کشاورزی، دانشگاه ارومیه.
عبدی، س.، فیاضمقدم، ا.، و قدیمزاده، م. ۱۳۸۶٫ اثر سطوح مختلف حذف برگ در مراحل زایشی گیاه بر عملکرد دانه و درصد روغن دو رقم هیبرید آفتابگردان. مجله علوم و فنون کشاورزی و منابع طبیعی، سال یازدهم (شمارهی ۴۰)، ۲۵۵-۲۴۵٫
عزیزینژاد، ر. ۱۳۸۳٫ بررسی تجزیه پایداری در شانزده ژنوتیپ گلرنگ تحت شرایط نرمال رطوبتی و تنش خشکی. پایاننامه کارشناسی ارشد اصلاح نباتات، دانشکده کشاورزی، دانشگاه تهران.
عسیسی، م.، خواجهپور، م. ر.، و رحیمی، ا. ۱۳۸۹٫ تاثیر رژیمهای مختلف آبیاری بر عملکرد و اجزای عملکرد دو رقم گلرنگ. نشریه زراعت (پژوهش و سازندگی)، جلد ۲ (شمارهی ۹۹)، ۱۵۷-۱۵۱٫
عیوضیان، م. ر. ۱۳۸۸٫ مطالعه اثر حذف برگ بر عملکرد و اجزای عملکرد ارقام آفتابگردان در شرایط آب و هوایی تبریز. خلاصه مقالات اولین همایش ملی دانههای روغنی، شهریور ماه ۱۳۸۸، دانشگاه صنعتی اصفهان، ۶-۵٫
فروزان، ک. ۱۳۷۹٫ گلرنگ. انتشارات شرکت سهامی خاص توسعه کشت دانههای روغنی، ۱۵۴ صفحه.
فرید، ن. ۱۳۸۳٫ مقایسه سهم فتوسنتزی گلآذین گلرنگ و برگهای مجاور آن در تشکیل و تولید دانه تحت شرایط مختلف رطوبت مزرعه. پایاننامه کارشناسی ارشد زراعت، دانشکده کشاورزی، دانشگاه صنعتی اصفهان.
فرید، ن.، و احسانزاده، پ. ۱۳۸۵٫ عملکرد و اجزای عملکرد ژنوتیپهای گلرنگ و پاسخ آنها به تیمار سایهاندازی روی گلآذین و برگهای مجاور آن در شرایط کشت بهاره در اصفهان. مجله علوم و فنون کشاورزی و منابع طبیعی، (شمارهی ۱)، ۱۹۸-۱۸۹٫
کافی، م.، و رستمی، م. ۱۳۸۶٫ اثر تنش خشکی بر عملکرد و اجزای عملکرد و درصد روغن ارقام گلرنگ در شرایط آبیاری با آب شور. مجله پژوهشهای زراعی ایران، جلد ۵ (شمارهی ۱)، ۱۳۱-۱۲۱٫
کافی، م.، خزایی، ه. ق.، و صبوریراد، س. ۱۳۸۹٫ تاثیر محدودیت منبع و مخزن بر عملکرد و اجزای عملکرد زیره سبز. مجله پژوهشهای زراعی ایران، جلد ۸ (شمارهی ۱)، ۷۴-۶۹٫
کمندی، ع.، نظامی، ا.، کوچکی، ع. ر.، و نصیریمحلاتی، م. ۱۳۸۷٫ بررسی اثر برگزدایی بر عملکرد کمی و کیفی چغندرقند در مشهد. مجله پژوهشهای زراعی ایران، جلد ۶ (شماره ۲)، ۳۸۱-۳۷۱٫
کوچکی، ع.، و سرمدنیا، غ. ح. ۱۳۸۰٫ فیزیولوژی گیاهان زراعی (ترجمه). انتشارات جهاد دانشگاهی مشهد، ۴۱۲ صفحه.
گلپرور، ا. ر.، و قاسمیپیربلوطی، م. ۱۳۸۷٫ بررسی تحمل به خشکی ارقام گلرنگ بهاره در منطقه اصفهان. مجله پژوهش در علوم کشاورزی، سال چهارم (شمارهی ۱)، ۱۹-۱۱٫
لباسچی، م. ح. ۱۳۷۰٫ نقش تشعشع و سطح برگ در تولید ماده خشک. مجله پژوهش و سازندگی، جلد ۲ (شمارهی ۱۳)، ۳۳-۲۶٫
لک، ش.، نادری، ا.، سیادت، ع. ا.، آینهبند، ا.، نورمحمدی، ق.، و موسوی، ه. ۱۳۸۶٫ تاثیر سطوح مختلف آبیاری، نیتروژن و تراکم بوته بر عملکرد، اجزای عملکرد و انتقال مجدد مواد فتوسنتزی ذرت دانهای در شرایط آب و هوایی خوزستان. مجله علوم و فنون کشاورزی و منابع طبیعی، جلد ۳ (شمارهی ۴۲)، ۱۴-۱٫
مجدنصیری، ب. ۱۳۸۳٫ مطالعه عملکرد، اجزای عملکرد و خصوصیات فیزیولوژیکی ژنوتیپهای گلرنگ بهاره و تابستانه. هشتمین کنگره علوم زراعت و اصلاح نباتات ایران، ۳ تا ۵ شهریور ماه ۱۳۸۳، دانشگاه گیلان، ۱۸۳-۱۷۹٫
محفوظی، س.، و جاسمی، س. ش. ۱۳۸۹٫ بررسی امکان افزلیش عملکرد دانه از طریق افزایش وزن دانه در ژنوتیپهای گندمهای زمستانه و بینابین با دستکاری در ظرفیت مخزن. مجله علوم زراعی ایران، جلد ۱۲ (شمارهی ۱)، ۸۳-۷۶٫
محمودیهچمپیری، ر. ۱۳۸۲٫ سهم فتوسنتزی گلآذین و برگهای فوقانی چهار رقم گلرنگ در عملکرد دانه و اجزای آن در اصفهان. پایاننامه کارشناسی ارشد زراعت، دانشکده کشاورزی، دانشگاه صنعتی اصفهان.
محمودیهچمپیری، ر.، احسانزاده، پ.، و سعیدی، ق. ۱۳۸۵٫ اثر رقم و سایهاندازی طبق و برگهای نزدیک آن بر عملکرد دانه گلرنگ و اجزای آن در اصفهان. مجله علوم کشاورزی ایران، جلد ۳۷ (شمارهی ۱)، ۱۶۷-۱۵۷٫
مدندوست، م.، نورمحمدی، ق.، درویشی، ف.، و امام، ی. ۱۳۸۴٫ بررسی آثار تنش رطوبت، برگزدایی و مصرف نیتروژن بر بنیه بذر ذرت هیبرید. فصلنامه علوم کشاورزی و منابع طبیعی، سال دوازدهم (شمارهی ۴۹)، ۹ صفحه.
۲۰۹٫۰
۳۵۴۵٫۰
Total power (mw)
Leakage power (pw)
Internal power (mw)
Switching power (mw)
۰٫۰۳۴۳
۴^۱۰*۱۲۶
۰٫۰۳۳
۰۰۰٫۰
بیشترین توان در گره شبکه حسگر بی سیم در الگوریتن DES مصرف می شود. مطلب فوق نشانگر این موضوع میباشد که مقدار توان دینامیک میکرو در مقابل توان دینامیک DES و ADC قابل صرف نظر میباشد.
روش ماکروکدل نیز مانند روش تخمین توان در سطح تجرید گیت دارای معایبی میباشد. اول اینکه روش ماکرومدل بر پایه فرضیاتی میباشد که این فرضیات بر روی دقت مدل اثر میگذارند. دوم مجموعه آموزشی (training set) تنها نشانگر بخش کوچکی از نمونهدادهها میباشد. ماکرو مدل کیفیت خوبی روی مجموعه آموزشی و دادههای که خواص آماری مشابه مجموعه آماری دارند نشان میدهد. اما این مدل بر روی همه داده های ورودی دقت لازم را ندارد. بنابراین انتخاب مجموعه آموزشی بسیار مهم است. در تحقیق انجام شده راهی برای یافتن نمونه ورودی مناسب جهت استفاده در مراحل اولیه طراحی یافته ایم. توسط یک شبکه عصبی می توان مشخص کرد که مجموعه داده ایی که به عنوان ورودی در نظر گرفته ایم منجر به تخمین درست توان با روش ماکرومدل خواهد شد یا خیر.
۵-۵٫تعیین ورودی مناسب توسط شبکه عصبی مصنوعی
همانطور که در بخش قبل گفته شد داده های ورودی که جهت استفاده در روش ماکرو مدل به شبکه حسگر بی سیم اعمال می کنیم باید ویژگی های خاصی داشته باشند تا بتوان بر صحت توان تخمین زده شده اطمینان حاصل کرد.
برای اینکه در مراحل اولیه طراحی شبکه حسگر بی سیم بتوانیم ورودی مناسب را برگزیده و از معتبر بودن کارمان مطمئن باشیم از یک ANN بهره گرفته ایم.
شبکه عصبی مصنوعی[۱۶۲]، سیستمی بزرگ از اجزاء پردازشی موازی یا توزیع شده بنام نرون[۱۶۳] یا سلولعصبی است که در یک توپولوژی گراف به هم متصل شدهاند. نرونها از طریق ارتباطات وزنداری بنام سیناپس[۱۶۴] به هم متصل میشوند. دادهها جدا از پردازش ذخیره نمیشوند، زیرا دادهها ذاتاً به هم متصل هستند. به عبارت دیگر، شبکههای عصبی مصنوعی، الگوریتمهای ریاضی هستند که قادر به یادگیری نگاشتهای پیچیدهی بین ورودی(ها) و خروجی(ها) از طریق آموزش تحت نظارت[۱۶۵] بوده یا قادر به ردهبندی اطلاعات ورودی به روشی بدون نظارت[۱۶۶] میباشند. قوانین آموزش این شبکهها الهام گرفته از علم زیستشناسی بوده و نحوه یادگیری شبکه را تعیین میکنند. انواع مختلفی از شبکههای عصبی وجود دارند که هرکدام بنا بر کاربرد خود از تواناییهای مختلفی برخوردار میباشند. در اغلب شبکههای عصبی، آموزش شبکه بر اساس یادگیری به وسیله مثال[۱۶۷] انجام میشود. یعنی مجموعهای از دادههای ورودی- خروجیِ درست به شبکه داده میشود. شبکه عصبی با بهره گرفتن از این مثالها، مقادیر وزنهای ارتباطی خود را به گونهای تغییر میدهند که دادههای ورودی جدید بتوانند پاسخهای درستی را به عنوان خروجی شبکه تولید کنند. به این فرایند، یادگیری[۱۶۸] گفته میشود.
با توجه به قابلیتهای به اثبات رسیده شبکههای عصبی در زمینههای مختلف، شبکههای عصبی میتوانند بهعنوان ابزاری کارآمد جهت دسته بندی و پیش بینی به کار گرفته شوند.
۵-۵-۱٫پیاده سازی شبکه عصبی و نتایج حاصله
یک شبکه عصبی MLP با دو لایه میانی تعریف کرده ایم. پارامتراهای ماکرومدل ۱۵ مجموعه دادهایی که در بخش قبل برای تخمین توان به ماژول DES داده بودیم به همراه پارامترهای تولید شده برای ۵ مجموعه که خواص آماری مناسب نداشته و خطای زیادی در محاسبه توان آن ها وجود دارد را برای راه اندازی شبکه عصبی در نظر گرفته ایم. ماتریس داده های ANN در شکل ۵-۵ نشان داده شده است.
شکل ۵-۵٫ دیتابیس مورد استفاده در ANN
پارامتراهای Pin,Pout,Din,Dout,Sin,Sout به عنوان feature و توان های تخمینی و محاسبه شده به عنوان خروجی در نظر گرفته شده اند.
شبکه عصبی نوشته شده با ۷۰ درصد از داده ها به تعداد ۳۰۰۰ اپک آموزش داده شد و با دقت ۱۰۰% روی ۳۰ درصد باقیمانده از داده ها جواب می دهد. نمودار کاهش خطا در حین آموزش در شکل ۵-۶ آمده است. نتایج حاصل در جدول ۵-۳ آمده است.
شکل ۵-۶٫ نمودار کاهش خطای آموزش شبکه عصبی
جدول ۵-۳٫ نتایج تست شبکه عصبی
۰٫۰۰۳۴
Training averror
۰٫۰۳۷۷
جنبش اجتماعی
رویکرد رفتارگرایی
رویکرد نهادی
رویکرد جامعه مدنی
گوستاو لوبون
مانکور السون
آلن تورن
نیل اسملسر
آنتونی اوبرشال
یورگن هابرماس
جیمز دیویس
زالد و مک کارتی
مانوئل کاستلز
رابرت تد گر
چالرز تیلی
آلبرتو ملوچی
کورن هازر
سیدنی تارو
………….
هربرت بلومر
جو فریمن
…………..
رالف ترنر
دیوید اسنو
……………
لوئیس کیلیان
……………..
……………
در اینجا به بخشی از نظریه های مذکور می پردازیم :

